منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

هفت شهر عشق را در گذر از کربلا ببینیم بخش چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

سه روز متوالی ست از وادی طلب که به عنوان اولین وادی سیر و سلوک و هفت شهر عشق عطار نیشابوری هست دیدن کردیم، باهم رفتیم، گفتیم، صحبت کردیم و امشب همچنان خواهیم گفت و اینبار وادی طلبمان را بر شناخت و فهم مقام والای حسین بن علی (ع) بارگذاری کردیم، نگفتیم فقط طلب کنید، بلکه به شما در وادی طلب خط سیر هم دادیم که بروید و در این خط سیر مقام آقا حسین بن علی را بخواهید، مقصود من از مقام ، امامتشان نیست چون مقام امامت برازنده ایشان هست و اهل بیت پیغمبر، به هیچکس دیگری داده نمی شود، برای شما مسیر معین کردم که در وادی طلب بدانید چه چیزی طلب کنید، طلب ، فعلاً فهمیدن آقا حسین بن علی ست، چرا که محبت به سالار شهیدان آنقدر در میان شیعیان و مسلمانان حتی ادیان دیگر و آزادگان عالم گرم و سوزنده و دارای نور خیره کننده ست که خودبخود آدمها را در هر مرام و مسلکی به سمت خودش جلب می کند، اما نکته ای که خیلی مهم و قابل توجه است اینکه وقتی آمدید بمانید، یا چنان با سر بیائید که پایی برای برگشتن نداشته باشید، چنین آمدنی و ماندنی نیاز به این دارد که یک سایه ای داشته باشد و در زیر این سایه قرار بگیرد و آن سایه، سایه طلب است، نیاز شدید به طلب کردن وجود دارد که این نیاز و این طلب هر دم باید شعله ورتر شود، همه می آیند، پس آوردن آدمها به دیار محبت و دوستی سالار شهیدان چندان سخت نیست خیلی هم راحت است بلکه ماندن و پاگیر شدنشان خیلی مهم است، عطار گفت طلب کنید، اما برای این طلب و این درخواستتان شروطی را قائل شده، در سه شب قبلی گفتم، امشب می خواهم یکبار دیگر مهر تأکید را بزنم، عطار گفته وقتی به وادی طلب می رسید، پایتان را داخلش میگذارید با صد تعب و رنج مواجه می شوید، آدمی می گوید این چه کاریست پایم را بگذارم در این وادی که با بدبختی ها، سختی ها و رنجها روبرو بشوم، اما یک چیزی را آدمی خوب نمی داند و آن اینست که هر انسانی دمادم در مسیر آزمون و خطاست و به همین جهت دچار رنجهای فراوان، پس پایتان را بگذارید رنج را دارید، نگذارید هم رنج را دارید، اما خارج از وادی طلب یعنی خارج از این وادی که سیر و سلوکش شروع شده، انسانها رنجها را تحمل می کنند ولی ورود رنجها را به سبب وجود آدمهای دیگر می دانند، فلان جا اگر فلانی مرا چپ نگاه نکرده بود من عصبانی نمی شدم، من رفتار بد نمی کردم، نتیجه اش آزاری که رساندم و آزاری که به خودم رسید اتفاق نمی افتاد، در بیرون از وادی طلب همه رنجها وجود دارد، اما یک امتیاز هست و آن امتیاز آنست که هر دم شما سختی تان را به گردن یکی دیگر می اندازید، در ارتکاب اعمال بد و غلط و رسیدن به سختیها اگر مقصر دیگری باشد به مراتب خیلی بهتر است، چون می توانید فحش دهید، میتوانیدکوچک و پست و خوار بشمارید، می توانید نفهم بشمارید، بی دین بشمارید، اما به خودتان نمی توانید بگوئید که خیلی پست و خوار هستید، می توانید؟ خیلی سخت است، پس رنج و تعب بر آدمی وارد می شود، در بیرون از وادی طلب این فرجه را دارد که نفهمد و دائم افراد و مسائل روبرو را مقصر بداند، اما وقتی در وادی طلب پا می گذارید وضع فرق می کند تازه متوجه می شوید هر رنجی که به شما وارد می شود از ناحیه خودتان است، از ناحیه خودت عارض می شود و دامنه آن به بیرون از شما کشیده می شود، یک مثال کوچک می زنم، شما کسی را می بینید که در سختی راه می رود، اگر در وادی طلب پایتان را گذاشته باشید می گوئید اگر امام من بود و این را می دید چکار می کرد؟ سرشان را می انداختند پائین و راهشان را تغییر می دادند؟ خیر حتما می رفتند سراغ آن فرد به او می گفتند کمک نمی خواهید؟ من می توانم برای شما کاری کنم و الی آخر... و طبیعتاً وقتی شنیدند که چه مشکلی و چه نیازی دارد آقا فرد را رها نمی کردند تا نیاز او را برآورده کنند، من که در وادی طلب حسین ابن علی هستم وظیفه دارم همین کار را بکنم، می روم و همین کار را می کنم، میخواهم مثل امامم رئوف باشم ، مشکل گشای مردم باشم . سراغش میروم جویای حالش میشوم . به محض اینکه او اطلاعاتش را به شما می دهد این اطلاعات باریست که بر دوش شما قرار میگیرد که به هیچ وجه نمیتوانید آن بار را زمین بگذارید . باید به او کمک کنی تا به انتها برسانی حتی اگر در اینجا یک شخص دیگری این آدم را به شما نشان داده باشد یا شما را به سمت او راهنمایی کرده باشد شما دیگر نمیتوانید آن آدم را هم مقصر بدانید . سختی میکشی چه کسی مقصر است ؟ خودت . مشکل پیدا کردی ؟ مال از دست دادی؟ زمان از دست دادی؟ کارَت جاماند تقصیر کیست ؟ خودت . خودت چرا این کار را کردی ؟ برای اینکه میخواستم همچون امامم رفتار کنم . اینجا فهم بوجود می آید و باعث میشود این سختیها را بفهمی ولی با فهم از روی آن عبور میکنی . پس از آن، عطار میگوید از دنیا طلب نکرده ای هیچ دردستت نمی ماند . ما وقتی چیزی در دستمان می ماند که از دنیا خواسته ایم .می گوییم دوست عزیز میروی امامزاده صالح برای من جانماز بخر. از او طلب کردم او هم میخرد می آورد درمشتم است . چیزی را که خواستم در دستم است . اما در وادی طلبی که عطار به ما معرفی میکند ما انجام میدهیم ، طلب هم میکنیم سختی هم تحمل میکنیم بعد هم نگاه میکنیم می بینیم هیچ چیز داخل مشتمان نیست . چون شما برای دنیا کار انجام نداده بودید. از دنیا هم چیزی در دستت باقی نمی ماند . بنابران مجبور میشوی از هرچیز که تعلق به دنیا دارد دل بشویی . قبلا فکر میکردی اگر برای این آقای رئیس ، همسایه بغلی که میگویند معاون وزیر است فلان جا هست کادوی سنگین برای تولد فرزندش ببرم یک وقتی که کار داشته باشم میتوانم به او رو بیاندازم . یعنی یک چیزی دردستم است . گرچه ممکن است بعدا هم نشود ولی خیالم راحت است در ازای کاری که کردم یک چیزی در دستم هست . اما در وادی طلب هر آنچه از دنیا که میکنی چیزی در دستت نمی ماند . آخرت هم که پیش چشمت نیست که بگویی ذخیره کردم برای آخرتم . آدمی محتاج این است که یک چیزی ببیند ولی نمی بینی . اینجاست که آرام آرام در وادی طلب دست از دنیا میشویی . دست از همه چیزهایی که میتوانست توی دنیا در دستت باشد میشویی . چون در این طلبی که ما میگوییم و داریم میرویم انتفاع دنیایی گنجانده نشده است . دل نمیتواند در پی منفعت دنیایی پربکشد . پس باید خالی از این منفعتهای دنیایی عبورکند. وقتی دلت از حب منافع دنیا خالی شد همه القاب و عناوین و صفاتی که در دنیا راس حب دنیاست محو میشود . مثلا : مشکل دیگران را حل میکنی دردشان را دوا میکنی خدماتی به آنها میدهی . چرا ؟ چون به این نقطه رسیدی که باید کمک کنی . اما در این طلب به یک نقطه ای رسیدی که همه چیزرا از آنِ خدا می بینی . پول داری برایش خرج میکنی . میگویی : خدایا شکر که این پول را تو دادی که امروز اینجا خرج شود . نمی گویی : پولم را خرجش کردم . پرستاری میکنی .میگویی : خدایا شکر که تو به من بدن سالم دادی عرضه و لیاقت دادی که این را محافظت کنم . این ماموریت را به من دادی به کسی دیگر ندادی . وقتی فرصتهای طلایی برای خدمت کردن دست میدهد همه را از خدا میدانی. وقتی تو از خدا میدانی پس تو کاری نکردی . پس در نتیجه دیگر منتظر این نمیشوی که مردم ازتو به عنوان یک بخشنده ویک فردی که با گذشت است تشکر کنند .
میگویم : گذشت کن . میگوید : گذشت میکنم ولی دیگران که گذشت نمیکنند . میگویم : توچه کار به دیگران داری ؟ تو گذشت کن و این گذشت را بخاطر خدا بکن . آن هم نه برای اینکه سر خدا منت بگذاری چون هزار دفعه گناه کردی خدا از تو گذشته . 100 دفعه گناه کردی آبرویت را نبرده . وقتی خدا برای تو گذشت کرده توهم وظیفه داری بخاطر او گذشت کنی . منتها خدا به تو فرصت میدهد از بنده اش گذشت کنی. وقتی در این نقطه ، در این وادی طلب ،تو همه چیز را از خدا دیدی دیگر صفات ، عناوین و القاب برای تو جایی ندارد ، همه از بین می رود . وجودت از همه این صفات پاک می شود وقتی که بنده به این نقطه می رسد حضرت حق از نفخه خودش در تو دمیده است ، دیشب گفتم سوره ص 72و سوره حجر29 ، خود خدا فرموده : من از روحم در شما دمیدم . نفخه ای دمیده ، راستی این نفخه کجاست ؟ آیا تا بحال دنبال این نفخه در وجودتان گشتید که آن را پیدا کنید ؟ می گوید همان عاملی است که من با آن راه می روم ، غذا می خورم ، آن نَفسَت است که کمکت می کند می خوری ، هضم می کنی ، دوباره می خوری ، می نوشی ، کار می کنی . خداوند فرموده : نفخه الهی را از روح خودم در شما دمیدم ، آن کجاست ؟ فقط در دل است ؟ فقط در قفسه سینه است ؟ فقط در قلب است ؟ بقیه ندارند ؟ درتک تک سلولهاست ؟ می گویند خداوند از جنس نور است ، خب پس نورت کجاست ؟ چرا نور نداری ؟ چراغ ها را خاموش کنند هیچ کسی ، هیچ کسی را نمی بیند ؛ پس چرا نور نداری ؟ وجودت که از همه این صفات پاک می شود آن وقت است که حضرت حق که از نفخه خودش در تو دمیده ،و سالیان بسیار در پس پرده ظلمت جسم و نَفس تو خاموش قرار داشته عیان می شود ، تازه عیان می شود . چرا عیان می شود ؟ چون دیگر پرده ای از نفس تو در مقابلش آویخته نیست . انوارش از درون به بیرون تابیدن می گیرد و از جمله اعضایی که وقتی نور از آن ساطع شد پروازش و شور و شوقش هزاران برابر می شود دل آدمی است و عامل محرّک آدمی است آن وقت از وادی طلب خارج می شویم یعنی طلب موقعیتش را از دست می دهد ،دور ماموریتش خلاص می شود به کی تحویل می دهد؟ به عشق.
تا حسین بن علی را طلب نکنی به تو نخواهند داد ، آن قدر بگو حسین حسین اصواتی است که در فضا گم می شود تا حسین بن علی را طلب نکنی به تو نخواهند داد اگر طلب کردی ، اسباب فراهم نکردی باز هم به تو نخواهند داد.باید شما که طلب می کنید اسباب آن را هم فراهم کنید امشب اسباب را بعد از اینکه سه شب است دارم می گویم خلاصه و جمع و جور کردم و برای شما آوردم اگر اسباب آن را فراهم کنید تازه انوار الهی در وجودتان تشعشع می کند و چون این تشعشع می کند مقابل شما روشن می شود همه ی آن حقایقی را که باید ببیند و تا امروز ندیده اید برای شما هویدا می شود، آدم وقتی چیزهای جدید می بیند چکار می کند؟ذوق می کند بال می زند می خواهد هر جوری هست آن را بدست بیاورد ، و آن می شود عشق .حالا دیگر انتخاب با خود شما است.امروز هم گفتیم اما واقعاً نمی دانم می توانم وارد وادی عشق شوم یا نه چون من به تنهایی نیستم شما هم شرط هستید .درس مال همه است این تحفه ی امسال محرم برای همه است برای همه ی آنهایی که می آیند اینجا حضور دارند و می خواهند. از دقیقه دقیقه خود استفاده کنید ثانیه های عمرتان در این روزها استفاده کنید همه ی درها باز است بین الحرمین هم باز است هم از این طرفش می توانی بیایی و بدوی و آن پل راعبور کنی و هم می توانی به آن طرفش برسی .اما همیشه باز نمی ماند هر کسی در وسع خودش حرکت کند بعضی هایمان ظرف هایمان کوچک است عیب ندارد تو به قدر ظرف خودت پر کن اما اگر تو که ظرفت بزرگ است گفتی مگر این یکی نیست که کوچک برداشته خوب من چرا گنده تر بردارم.به تو هیچی نمی دهند.چون خدا به تو ظرف بزرگ داده است . عرضه داشته باش ظرف بزرگ خود را پر کن . این روزها ،روزهایی است که همه ی تصویه حساب ها انجام می شود روز عاشورا سرزمین عشق است اگر سرزمین عشق نبود آن همه آدم با لبخندهای بر لب ، وسر از پا نشناخته جلوی تیغ نمی رفتند و ان همه زن وبچه سختی و اسارت و از دست دادن عزیز را تحمل نمی کردند اگر می خواهید روز عاشورا به سرزمین عشق شما را راه بدهند بجنبید.دیگر دیر نکنید.

دیدگاه‌ها   

 
0 #1 فاطمه هاشمی 1396-07-18 05:42
سلام و درود خداوند بر شما
بسیار عالی بود و باز هم پر از آموزش ، از شما بسیار تشکر می کنم و خداوند را سپاسگزارم بابت آموزشهای خوبی که از کانال شما به ما می رسد .
التماس دعا
نقل قول کردن
 

نوشتن دیدگاه