منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

پرورودگار را از میان کلام مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام درک کنیم ؛ بخش هشتم

بسم الله الرحمن الرحیم

خطبه 83 از نهج البلاغه، کلام مولا امیرالمؤمنین (ع) را می خواندم، در بخشی از این خطبه، یک پندهایی را آقا فرمودند که سمبل های تقوا در این پندها است؛ مگر قرآن مدام نمی گوید که "اتقو" تقوای الهی پیشه کنید، همه دنبال تقوا می گردند ولی آن را پیدا نمی کنند، کلام مولا، سمبل های تقوا در دنیا را نشان می دهد، و در یک بخش دیگر از همین خطبه، راه های پند پذیری را ارائه می فرمایند. شما دانستید که تقوا چیست، ولی باید یاد بگیری که چطوری به سمت این تقوا بروی. من شاید بیش از 4 یا 5 بار نهج البلاغه را به عمرم خواندم؛ اگر کتابم را بیاورم و شما ببینید متوجه می شوید دروغ نمی گویم، آن قدر در حاشیه های آن با مداد نوشته ام، هرجا هر چه فهمیده ام، یک چیزی نوشته ام که یادم نرود و الی آخر، که نشان می دهد این کتاب چقدر خوانده شده است؛ اما امسال به عنایت پروردگار، توجهات مولا امیرالمومنین (ع) و هدایت آقا امام زمان (عج) که من را به سمت نهج البلاغه راهنمایی کردند، به گونه ای دیگر از کلام آقا را می توانم بفهم، یک شکل دیگر می فهمم که تاحالا نفهمیده ام، گاهی از شوق آن که می فهمم، از شوق گریه می کنم، گریه ای از سر شوق، شکرگزاری به درگاه خدا، به درگاه حضرت دوست که هرچه دارم از اوست. خیلی جالب است، حتی بودن شما پای گفتگوهایم، که من می توانم آن چه را خواندم و فهمیدم، مثل کلاس درس، این جا جواب بدهم و پاسخگو باشم، این برای من از نعمت فراوان الهی محسوب می شود، از خدای خودم سپاسگذارم، از بودن سبز شما هم در این جا قدردانی می کنم. القصه، ابتدا به راه های پند پذیری می پردازیم؛ مولا می فرمایند: خدا گوش هایی برای پند گرفتن از شنیدنی ها، چشم هایی برای کنار زدن تاریکی ها به شما بخشیده است و هر عضوی از بدن را، اجزای متناسب و هماهنگ عطا فرموده تا در ترکیب ظاهری صورت ها و دوران عمر باهم سازگار باشند. می دانید یعنی چه؟ امروز که می نوشتم یک لحظه دست هایم را روی میز گذاشتم، بعد به دست های خودم نگاه کردم، این دست ها، دست های 5 سال پیش من هم نیست، الان چروک خورده است، خداوند هر عضوی از بدن، دست، پا، صورت، پیشانی، گونه، همه جای بدن شما را، اجزای آن را طوری متناسب و هماهنگ کرده است که در ترکیب ظاهر شما با گذران عمر شما متناسب باشد. شما وقتی دنیا آمدید یک طوری راه می رفتید، بخصوص این پسر بچه های کوچک 9 یا 10 ساله را نگاه کنید، می خواهند مثل پدرهایشان قیافه بگیرند، یک کتی راه می روند، من هم می توانم آن طوری راه بروم؟ نه دیگر، نمی توانم، چرا؟ چون اعضای بدن من متناسب با سنم است، تو را به خدا، چنین خدایی زیبا نیست؟ با بدن هایی که منافع خود را تامین می کنند؛ بدن شما اعلام می کند تشنه ای آب بخور، آب می خوری. گرسنه ای غذا بخور، غذا می خوری. میوه می خوری، چیزهای مختلف می خوری، و این بدن منافع تمام اعضاء و جوارح را تامین می کند، این طور نیست که به یک دست برسد و به این یکی نرسد، به یک گونه برسد و به این یکی نرسد، همه را یکسان غذا می دهد، منافع آن را می رساند، ما قلب هایی داریم، که روزیِ ما را به سراسر بدن با فشار پمپاژ می کند، اگر قلب نبود، غذا که خوردی، خیلی هم حجیم بود، خوشمزه هم بود، پر از انرژی و چیزهای مفید بود، اگر قلب و رگ ها و خون نبودند، چه طوری می خواست بگردد؟ همان جا می ماند و می گندید بعد آدم را می کُشت، می گردد، سر راه خود پا ها را، دست ها را، اعضای داخلی، کلیه، کبد، همه را روزی می دهد و با فشار عبور می کند، جیره هر بخشی را می دهد، می رود و دوباره به قلب می رسد و انسان ها و اعضای بدن شان از نعمت های شکوهمند خداوند برخوردار هستند. در برابر نعمت ها شکرگزار هستند. اگر ذهن شما اراده نکند که خلاف بروید، وقتی با دست خود می خورید و می گویید چه قدر خوشمزه بود، دست، شکرگزاری میکند، زبان، شکرگزاری می کند، ولی اگر شما اراده بکنید که به همسرتان نگویید غذای او خوشمزه است زیرا فکر می کنید او پررو می شود، میگویید سیر شدیم روی خود را آن طرف می کند و می رود، اما اعضاء و جوارح، شکرگزاری می کنند تشکر می کنند و از سلامت خدادادی برخوردار می شوند. مدت زندگی هرکدام از شما را مقدر فرمود، نه دقیقه ای زیاد و نه دقیقه ای کم، هیچکس نمی تواند آن را تغییر بدهد، از شما پوشیده داشت. اگر به من می گفت شما 50 سال عمر می کنی، سر فلان تاریخ می میری، ببینید زندگی ما چگونه می شد؟ جدی با خودتان فکر کنید، اکثراً دنبال خیال پردازی هستید، بعضی ها توهمات دور می زنند، آدم می کشند، آدم زنده می کنند، هزار تا کار می کنیم، بابا فکر کن، اگر خدا به تو می گفت، رأس 70 سال می میری، زندگی تو چه شکلی می شد؟ کل 70 سال را می باختی زیرا همیشه متأسف بودی که چرا سر 70 سال می میری، فکر نکردی که فعلا 70 سال را زندگی کن، ببین اصلا به درد می خورد که تو بیشتر بخواهی؟ مدت زندگی هرکدام از شما را مقدر فرمود و از شما پوشیده داشت، از آثار گذشتگان برای شما عبرت های پند آموز ذخیره کرد چگونه؟ با قرآن. راجع به زندگی حضرت سلیمان، حضرت یوسف، حضرت یعقوب، حضرت ایوب، ایوب پیغمبر خدا بود، چه روزگار سخت و بدی را گذراند، تمام دار و ندار خود را، مال و اموال خود را، اولاد خود را، سلامت جسم و همه را از دست داد، همه از دور او پراکنده شدند اما هیچ وقت به خدا شکایت نکرد، شما چه؟
در گذشته هنگامی که درد بیشتری داشتم، می گفتم: خدایا قربانت بروم، بس است دیگر، راضی شو من پیش تو بیایم، همان پایین ها هم بگذار تا لیاقت پیدا کنم بالا بیایم من از این همه درد کشیدن خسته شدم، الان میگویم اشتباه کردم خدایا هرچه میتوانی بیشتر به من عمر بده چون باید بیشتر بفهمم، آنجا که آمدم زمان کمتری آنجا بمانم . سریع بالا بروم.
لذت هایی که از دنیا چشیدند، خوشی ها و زندگی راحتی که پیش از مرگ داشتند . (می گوید: من که هیچ چیزی در زندگی ندیدم! بارداری دیدی، عروسی دیدی، کلی مهمانی رفتی، لباس های شیک دوختی، به همه پُز دادی، همه گفتند ماشاا... تو چه قدر با سلیقه هستی، این ها هیچکدام لذت نبوده است؟) سرانجام دست مرگ گریبان آن ها را گرفت، میان آن ها و آرزوهایشان جدایی افکند، آن ها که در روز سلامت چیزی برای خود ذخیره نکردند، در روزگاران خوش زندگی، عبرت نگرفتند، آیا خوشی های جوانی را، جز ناتوانی پیری در انتظار است؟ چه طور فکر کردید که همیشه جوان می مانید، همیشه می دوید، همیشه همه کاری می کنید، هیچ وقت با خودتان فکر نکردید امروز که جوان هستم از جوانی ام لذت ببرم، هر چه که هست، خوب و بد، فرقی نمی کند. آیا سلامت و تندرستی را جز حوادث و بلا و بیماری در راه است؟ دنیا ضدالنقیض است، روز و شب داریم، آیا می توانیم بگوییم ما می خواهیم همیشه روز باشد یا همیشه شب باشد، سرما و گرما داریم، بهار و پاییز داریم و... همه آنها قشنگ هستند، اما آدمی این را نمی خواهد. آن ها که مُردند که رفتند، ما که زنده ایم جز فنا و نیستی را انتظار داریم؟ یا نکند که فکر کردیم که می مانیم؟ ما که ترامپ یا بایدن نیستیم که فکر کنیم سال های زیاد خواهیم ماند؟ اصلا تا آخر دنیا می مانیم! با این که هنگام جدایی و تپش دل ها نزدیک است، که سوزش درد را چشیده، شربت غصه را نوشیده، فریاد یاری خواستن برداشته، از فرزندان و خویشاوندان خود درخواست کمک کرده، آیا خویشاوندان می توانند مرگ را از او دفع کنند؟ آیا گریه و زاری آن ها نفعی برای او دارد؟ هرگز. روی اطرافیانتان حساب باز نکنید، هر چه دارید خودتان جمع کنید، هر چه می خواهید خودتان آماده کنید، اصلا فکر نکنید که اولادتان و خانواده تان برای شما کاری می کند یا در آن لحظه سخت، کسی می تواند شما را همراهی کند، این ها نکته هایی هستند که اگر بخواهید به لباس تقوای الهی ملبس شوید، باید آن ها را درک کنید، ملکه ذهن کنید تا همیشه همراه شما باشد، سدی جلوی حرکت های غلط من و شما قرار بگیرد ان شاءا...
و اما بعد، مولا مثل هایی پند آموز دارند که سمبل تقوا ست ببینیم تقوا چیست؟ کلام مولا: وه چه مثال های به جا و پندهای رسایی وجود دارد، اگر در دل های پاک بنشیند، در گوش های شنوا جای گیرد، با اندیشه های مصمم و عقل های با تدبیر برخورد کند، پس گوشهایتان حرفهای درست را بشنود، دلتان پاک باشد، تا آن هایی که می آید در قلبت بنشیند. تصوراتتان را تمیز نگه دارید که عقلتان تمیز باشد، هدایتتان کند. می دانید که عقل ما را تا دم قلب می آورد؟ بیشتر از آن نمی تواند جلو بیاید. می گوید اگر همه این ها اتفاق بیفتد و این طوری شدید، پس، از خدا، مثل کسی پروا کنید، تقوا کنید، با احترام بمانید، که سخن حق را شنید و فروتنی کرد. هرچه خدا گفته است او شنیده، با احترام بسیار می گوید: چشم، فقط چشم، گناه کرد از دستش در رفته است دیگر؛ ماشاءا... انسان برای خودش جواز هم دارد، انسان جایز الخطاست، نه جایز الخطا نیست ممکن الخطاست، ‌این حرف را از خاطر ببرید که انسان جایزالخطا باشد، گناه کرد ولی اعتراف کرد بعد ترسید، گفت من چنین اشتباهی کردم و حالا خدایا من می ترسم، برای جبران گناه، به اعمال نیکو پرداخت، کارهای خوب کرد، پرهیز کرد و پیش تاخت، دیگر آن ها را تکرار نکرد و به سمت جلو حرکت کرد، یقین پیدا کرد، نیکوکار شد، مطمئن شد آن چه را مولا می فرمایند، درست است و کارهای خوب انجام داد، پند داده شد، آمدند به او پندی دادند، آن را به گوش جان خرید، او را ترساندند گفتند: آقا، خانم، چشم به نامحرم، آتش جهنم به چشمت می ریزند، گفت: ای وای، خاک بر سرم، ترسید و دیگر چشم به نامحرم نیانداخت. او را ترساندند، نافرمانی نکرد. به او اخطار شد، وقتی اخطار شد، ترسید، به خدا روی آورد و گفت: خدایا چشم، ‌تو گفتی این کار را نکن، نمی کنم، تو گفتی این کار را انجام بده، انجام دادم. نیایش و زاری کرد، بازگشت و توبه کرد، و در پی راهنمایان الهی رفت و پیروی کرد، راه نشان او دادند. چون این طوری زندگی کرد، راه را شناخت، شتابان به سوی حق حرکت کرد، از نافرمانی ها گریخت. رفیق مدرسه است، می گوید: می آیی بعد از مدرسه باهم از این کوچه پشتی برویم؟ برای چه می خواهی از کوچه پشتی بروی؟ می گوید یک آدم هایی آن جا هستند، یک کارهایی می کنند، چنین و چنان، عین این که دوست او جزام دارد، باید از دست او فرار کند، چون آن دوستی که اندیشه او این است؛ ای کاش مرض جزام داشت، این، او را بغل می کرد، جسم او جزام می گرفت، می مُرد، اما گناهکار راه حق نمی شد. سود طاعت را ذخیره کرد، کارهای خوبی را که انجام داد، اطاعتی که کرد، برای آخرت خود نگه داشت، باطن را پاکیزه نگه داشت، آخرت را آبادان، زاد و توشه برای روز حرکت،‌ روز حرکت کی است؟ آن موقع که عزرائیل بالای سرش می آید، می گوید: بلند شو برویم و او مجبور است بدن را ترک کند، هنگام حاجت،‌ هنگام حاجت کی است؟ وقتی می خواهد از بدن بیرون برود ، یک جاهایی چنان به این بدن چسبیده، عین پارچه نایلونی که سوخته و به گوشت چسبیده است، چقدر زجرآور است؟ آن موقع، موقع حاجت است و جایگاه نیازمندی، آماده ساخت ،چه را؟ می گوید یا حسین، من در عزای تو شرکت کردم، من آن چه که تو پند دادی گوش کردم، من سعی کردم به عنوان امت تو آبروی تو را در جامعه بشری حفظ کنم،‌ امروز دستم را بگیر، وقتی که عزرائیل می آید او را ببرد، وقتی که از جسم نمی تواند جدا شود،‌ وقتی که نیازمند این است که همراه داشته باشد و آن را برای اقامتگاه خویش پیشاپیش فرستاد. یک بنده خدایی بود می گفت :می روم قبر بخرم، گفتم خوب که چه؟ اولش خندید و گفت: قبر گران می شود، گفتم گران بشود، ارزان بشود، فرقی نمی کند، یک سوراخ پیدا می کنند، تو را داخل آن می اندازند، گفت می خواهم قبر بخرم و بعضی از روزها و ساعت های هفته را بروم در قبر بخوابم یا بنشینم قرآن بخوانم، برای زمانی که مرا گذاشتند در قبر، نترسم،‌ گفتم به جای این که قبر بخری و بنشینی داخل آن و این کارها را بکنی، بهتر است سر سجاده نماز بنشینی، نمازهایت را به وقت بخوانی، طاعت خدا را به وقت به جا بیاوری، هرچه حکم کرده، انجام بدهی، آن موقع دیگر نیاز نداری، چون تو آن زیر نمی روی ، جسم به درد نخور تو که دیگر عاطل و باطل ست آن زیر می رود، آن را برای اقامتگاه خویش پیشاپیش فرستاد. ای بندگان خدا برای هماهنگی با اهداف آفرینش خود؛ ما بیخودی آفریده نشدیم، ما برای یک مسئولیتی آفریده شدیم؛ برای هماهنگی با اهداف آفرینش خود از خدا پروا کنید، آن چنان که شما را پرهیز داد، از مخالفت و نافرمانی خدا بترسید، تا استحقاق وعده های خدا را پیدا کنید و از بیم روز قیامت برکنار باشید، دیگر هیچ ترسی در دلتان برای روز قیامت باقی نماند.

نوشتن دیدگاه