پرسش و پاسخ شماره بیست و دوم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: پرسش و پاسخ
- بازدید: 564
بسم الله الرحمن الرحیم
سوال: تفکیک بین واقعیت و حقیقت را چگونه انجام دهیم؟
استاد: بهترین مثالش اینست که من و شما بدون وجود این عینکها باید ببینیم، حقیقیت این چشمها این است، روزی که خداوند بر ما مقرر کرده که ما بدون هیچگونه وسیله اضافی قادر باشیم که ببینیم، این در سیستم فیزیکی انسان از جانب خداوند قرارداد شده بوده پس این یک حقیقت است، اما واقعیت چیست؟ ما بدون عینک نمی بینیم، روزی که مرگ فرا می رسد آن روز روزیست که عینک داشته باشید و نداشته باشید دیگر می بینید، یعنی متوجه می شوید که دیگر چشمها باید می دید و درست می دید اما این مسئله در دنیا شما در اختیارتان نبود که داشته باشید. حقیقت اینست که باید می دیدید واقعیت اینست که نمیدید. حتما یک وسیله اضافی می خواستید.
یا یک مثال بهتر، حقیقت این است که باید در رابطه انسانها همیشه باید دوستی ومحبت باشد ،صلح برقرار باشد، خداوند جنگ را برای انسان قرارداد نکرده، این حقیقت رابطه انسانها با هم است. اما واقعیت اینست که امروز همه باهم در جنگند، چه آنها که از لحاظ قدرتی باهم می جنگند و چه حتی در میان مردمانی که عَلَم جنگ بالای سرشان نیست خودشان باهم در جنگند، یعنی در روابط خانوادگی باهم در جنگند، بچه ها جواب پدر مادر را سر سری می دهند، اما اگر مادر دوستشان با آنها صحبت کند در کمال ادب و متانت پاسخ او را می دهند، چه شد؟ حقیقت اینست که چه آن غریبه چه این مادر نوع رابطه ها باید در صلح و در مهربانی باشد، اما واقعیت اینست که اینطور نیست و آن روزی که به فرزندان می گوئیم اینطور رفتار نکنید قبول نمی کنند و از والدین شکایت می کنند، وقتی روزگاری می رسد که مرگ فرا می رسد در کوچکترین زمان ممکن تمام این روابط با سرعت می آید و از جلوی چشم آدم عبور می کند و آنوقت است که می بیند عجب اشتباهاتی کرده، چرا؟ برای اینکه فقط به واقعیتهای موجود نگاه کرده و به آنچه حقیقت بود نگاه نکرده بود.
سوال: محدوده تعیین کردن را لطفاً برایمان مشخص کنید که یعنی چه؟
استاد: در مورد محدوده تعیین کردن بارها به شکلهای مختلف مانند تعیین چارچوب، تعیین توقعات و آنچه که تعهدات شماست مطرح کردم، محدوده ها به تقسیم بندیهای شما و آدمهای روبرویتان بر می گردد، حتی در رابطه با پیامبر و امامان هم صدق می کند که محدوده خودم با آنها را چگونه نگه دارم؟ من و خدای خودم، منتها در مورد من و خدا، من و پیامبر، من و امام یک تعهد یک طرفه ست چون من تعیین می کنم که چطور باید باشم، آنها وظایفشان را خیلی خوب می دانند من نمی توانم تعیین کنم، که پیغمبر هم در ارتباط با من چگونه باشند، چون ایشان در جایگاهی نیستند که من برایشان تعیین کنم، من در مورد آدمها می گویم، من یک فرد هستم و روابط گسترده ای با افراد دارم، در ایام گذشته در مورد دایره ها گفتم دایره هایی که در آن مکاشفه از نزدیک مشاهده کردم و همه آدمها را در این دایره ها دیدم و هر دایره ای روی برکه آبی وجود داشت، یک آدم وسط یک دایره و از این آدم خطوط بسیار زیاد به محیط دایره وصل بود که هر کدام از این خطوط به یک نقطه روی دایره وصل بود و هر کدام از این نقطه ها یک فرد یا یک تعیین کننده رابطه مقابل بود، یک آدم با پدر، مادر، برادر، خواهر، همسر، پسر، دختر حتی نوع رابطه با پسر و دختر باید به تساوی رفتار کنیم و حقوقشان را بدهیم اما امروز می گویم نوع برخورد با یک دختر و نوع برخورد با یک پسر کاملاً متفاوت است، یک روزی برایتان با جزئیات عرض خواهم کرد، اینها حاصل ساعتهای زیادی فکر کردن است، ما هر کداممان آدمهای مختلف روبرویمان هستند، شما نگاه کنید در چه محدوده ای با همسرتان، پدرتان، مادرتان می توانید یا تند یا کند بروید؟ چون آدمها دچار اشتباهند مگر نیستند؟ همانطور که من و شما اشتباه می کنیم، اگر آنها اشتباه کردند، من یک خط قرمزی برای تاختن به سوی آنها برای خودم قائل می شوم از آن خط قرمز بیرون نمی روم چون اگر بروم بطور حتم سقوط آزاد خواهم کرد که زمانهای بسیار طولانی می خواهد تا از این سقوط آزاد برگردم،الان خیلی ها این سقوط ها رو کردند البته برگشتی ندارند چون تعدد سقوط باعث شده که انرژی برای برگشتن نماند، نگاه می کنم می بینم که در روابطم با همسرم اگر او اشتباه کند من تا کجا میتوانم پیش بروم؟ و در این پیش رفتن چه پارامترهایی را باید برای خودم حفظ کنم چون ما همانطور که پیش می رویم به همان اندازه هم به سوی ما پیش می آیند، پس باید مراقب این پیش رفتنمان باشیم چون اگر بد پیش برویم با ما بد پیش می آیند و اگر بد پیش آمدند ما نمی توانیم مقابله کنیم با خودم فکر می کنم که اگر امروز همسرم خرید کرده بود و من متوجه شدم که نصف آن خراب و زائد است، من تا کجا می توانم مقابل ایشان بایستم، یا محدوده رفتاریم با ایشان در قبال این نوع خریدش چگونه باید باشد، شما نباید این رفتارها را از قبل برای خودتان مشخص کنید که وقتی در گردابش می افتید افق چشمتان روشن باشد، جوانهای ما هیچگونه محدوده رفتاری ندارند، به محض اینکه خطا را می بینند خودشان بهترین فرد و طرف مقابل بدترین فرد می شود و شروع به پرخاش کردن می کنند و این پرخاشها یک رابطه نامناسب بوجود می آورد چون قطعاً روز دیگر و وقت دیگری این اتفاق برای خانم می افتد، و همین مسئله پیش می آید، اگر امروز خرید من خانم نامناسب بود و همسرم آمد و ایراد گرفت من باید با او چطور برخورد کنم؟ بگویم که تو مرا نمی فهمی یا بگویم که تو شایستگی این کارها را نداری؟ خیر.... قشنگتر اینست که اشتباهم را بپذیرم و در عین حال متعهد شوم که این اشتباه را بار دوم تکرار نخواهم کرد، ولی ما اینکار را انجام نمیدهیم، محدوده رفتاری فرزندانتان را به آنها آموزش دهید، برای آنها یک زیربنایی مشخص کنید، همه موارد را با جزئیات برایشان بازگو کنید، یادتان باشد هر چیزی را نمی شود تجربه کرد. در انتخاب دوستیها، شغل و ... دقت کنید، برای هر عملی و هر رابطه ای یک ابتدایی، یک انتهایی، یک نهایت بد و خوبی تعیین کنید، شما اگر می خواهید از پولتان انفاق کنید از درآمدی که دارید قسمتی متعلق به شماست و میتوانید از آن انفاق کنید، به اینها می گویند محدوده انتخاب کردن.
سوال: در رابطه با معنی کریم و بخشنده لطفا کمی بیشتر توضیح بدهید .
استاد : در مورد کریم یا بخشندگی ، ما بصورت دو مقوله به مردم می بخشیم یکی اینکه حقشان است ، ما فکر میکنیم داریم به آنها میدهیم پس ما بخشنده ایم یعنی چه ؟ یعنی اینکه اگر من امروز پول دارم و حسابم پر از پول است و اگر که شما نیازمند به پول بودی و از من قرض الحسنه خواستی من به شما قرض الحسنه دادم خیلی آدم بخشنده ای هستم . چه کسی میگوید ؟
اگر من بدانم که پولهایی که در حسابم هست من خادم آن پولها هستم نه مالک آنموقع وقتی به شما پولی پرداخت میکنم وکار شما را راه می اندازم خودم را بخشنده نمی بینم . ما همه اینها را جزو بخشندگی میدانم . اگر امروز غذایی دارم و اضافه است به کسی که در منزلم کار میکند می بخشم و میگویم ببر منزل خودت ، من بخشنده نیستم . من از نعمت خدا زیادی از حد استفاده کردم . خیلی خوبتر بود که به اندازه شکمم می پختم و اگر میخواستم که شکم آنها را سیر کنم پولش را میدادم یا موادش را که برای خودم خریدم برای او هم میخریدم ، نه اینکه عادت ندارم به اینکه غذای مانده بخورم پس حالا تو بردار برو که همه مان این کار را میکنیم . نمیکنیم ؟ من می گویم که این کار کاری قشنگ و پسندیده ای است ولی خودت را بخشنده ندان . اگر که دور بریزی وای بر تو که اصلا در مقوله من نمی گنجد و درباره آن حرفی نمی زنم . ولی عملی که در حال انجام آن هستی ناشی از بخشنده بودنت ندان . اول به این فکر کن که ای کاش کمتر پخته بودم و نپخته آن را می دادم و در خانه اش می پخت و بوی آن غذا در خانه اش در می آمد این قشنگ تر بود. این اضافه را که می دهید کار اشتباهی نیست و بسیار کار پسندیده ای است اما وقتی می خواهیم بخشندگی را معنا کنیم می گویم این طور خود را بخشنده ندان . اگر کار کسی را راه انداختی و بعد از مدتی به هر ترتیبی که بود یادت رفت شما آدم بخشنده ای هستی . اما هر وقت طرف را دیدی و هر دفعه یادت آمد که کار او را راه انداختی و به هیچ کسی هم نمی گویی اما به طرفی که در درونت هست دائم در حال گفتن هستی . چه خوب شد کار این را راه انداختم و رفت خدا را شکر . مگر خداوند هر دقیقه نعمت هایی که به تو داده به رویت می آورد ؟ پس تو بخشنده نیستی .
خلاصه، کار و نگاه بسیار ظریف است . اگر کمی بیشتر و دقیق تر نگاه کنیم از عذاب وجدانی که از نگاه به زندگی آدم های دیگر به ما دست می دهد خلاص می شویم زیرا که دیگر وقت نگاه کردن به زندگی دیگران را نداریم و تنها خودمان را می پاییم .
صحبت از جمع : از بزرگترین بخشش ها بخشیدن تقصیر مردم است
استاد : ما تقصیر مردم را می بخشیم که اگر ما در آن تقصیر هیچ سهمی اگر چه اندک هم در به وجود آمدنش نداشتیم ما بخشنده هستیم . ولی اگر تقصیری را می بخشم که برای به وجود آمدنش قدری هم من مقصر بودم پس من دیگر بخشنده نیستم . چون عملا خودم را بخشیدم زیرا که مقداری از آن را هم من به وجود آورده بودم اما بک زمانی هست که کسی به من تقصیری را روا می دارد که من هیچ گونه دخالتی در آن نداشتم اما من می بخشم در اینجا من کریمم . اما زمانی که من خودم مقصرم و بعد می بخشم دیگر من کریم نیستم . به اندازه ای که تقصیرات سهم خودم بود از بخشندگی من کم شد و من کریم واقعی نیستم .
سوال: واژه کریم را بیشتر توضیح دهید .
صحبت استاد : بخشندگی فعل است و کریم فاعل . فاعل کننده کار است و کریم یعنی شخصی که بخشنده است و بخشندگی می کند . می گوییم خدای کریم . امام حسن کریم اهل بیت و بخشنده اهل بیت دلیل هم داریم زیرا که در چند سری تمام اموالش را بخشید به صفر رسید و دوباره از اول شروع کرد .
صحبت از جمع : در مورد کریم یعنی بدون آن که از او بخواهند می بخشد؟
صحبت استاد : بله همین طور است . شمایی که غذایت اضافه می آید و می دهی به شما بخشنده نمی گویند . اما وقتی در حال پخت غذا هستی با خودت فکر می کنی که من که این غذا را می پزم فلان کس فردا اینجا است و بچه دارد پس خوب است که پیمانه غذایم را به گونه ای بگیرم که وقتی غذایم آماده شد بتوانم از آن غذا قابلمه ای بکشم و بدهم تا ایشان ببرد . آن خانم از شما غذایی نخواسته بود ولی شما با خود فکر کردید که حتما این کار را انجام دهی زیرا که این غذا بسیار خوشمزه یا مفید است پس حتما این کار را بکنم . و بدون آن که از او بخواهند می بخشد .
سوال: شما فرمودید شروع انجام هرکاری باید به اذن پروردگار باشد، می خواستم بپرسم همان بسم ا... که می گوییم خودش اذن است یا نه؟
استاد : بله شما به اذن پروردگار به این دلیل می گوییم که ما اجازه بگیریم و شروع کنیم وآیا اذن آن داده می شود یا نه نمی دانیم چون صدایی نمی شنویم اما وقتی می گوییم بسم الله الرحمن الرحیم , یعنی خدایا می خواهم بانام تو شروع کنم . این مفاهیم زیادی دارد اگر اشتباه می کنم جلوی مرا بگیر و اگر کار درست می کنم کارم را سرعت بده و به من وسعت دید بده . ما یک بسم ا.. می گوییم ورد می شویم اما در واقع به همه این ها عملا اندیشه می کنیم و چه قدر خوب است که پدر و مادر ها به بچه ها که بسم ا.. یاد می دهند در کنار یاد دادن بسم ا... این مفاهیم را هم به آنها القا کنند تا از بچگی بفهمند که چه می گویند . نه این که تازه به سن ما که می رسند بفهمند که در زمان گفتن بسم ا... باید همچین چیزهایی را در ذهن خود داشته باشم و جزو ملکه ذهنم شده باشد. و این که آیا اذن می دهد یا نمیدهد در اینجا می آید . کاری که فکر می کردی حتما انجام می شود و با عشق فراوان پی آن رفتی میبینی که به بن بست می رسد . می گویی چرا بن بست شد ؟ من که با بسم ا... شروع کردم . من گفتم اگر صلاحم است آن را باز کن و اگر صلاحم نیست ان را ببند خوب آن را بست من خودم خواسته بودم . پس خداوند اذن آن را نداد و با خیال راحت به دنبال کارت می روی بدون آن که غصه آن را بخوری ولی اکثر ما متاسفانه این طور نیستیم برای همین خیلی افسرده و دلشکسته هستیم .
سوال: شما گفتید تا از جنس خدا نشوید مورد رحم او قرار نمی گیریم . تا زمانی که خداوند به ما رحم نکند چگونه می توان از جنس او شد ؟
استاد : تازمانی که از جنس خداوند نشوید مورد رحمت او قرار نمی گیرید . اشکال ما این است که خود را از خدا جدا می دانیم . در حالی که ما اصلا از همان جنس هستیم . من به شما گفتم که خداوند در ذات با تک تک سلول های ما است . پس ما چیزی جدا از خدا نیستیم . اما چه موقع می توانیم بهره ببریم وقتی این را بفهمیم که تماما در وجود ما هست و هم رنگ شویم و تلاش کنیم . شما اگر بخواهید از آن رحمت والا بهره ببرید باید از جنس خداوند شوید چون به طور دایم آن رحمت برای ما می آید ولی ما آن را درک نمی کنیم . و چیزی را که من متوجه آن نمی شوم عین نداشتن است . یکی از دعاهایی که من می کنم این است که خدایا قبل از دادن نعمت فهم و درک فهمیدن آن نعمت را عطا کن و نحوه استفاده بردن آن را به من بفهمان . خداوند هم اجتماع را دوست دارد و چه خوب است که ما هرچه بیشتر به اجتماع روی آوریم به جای انفرادی حرکت کردن . ما انفرادی دعا می کنیم اما عبادت کردنمان مثل نماز به صورت اجتماع است . سفره های افطاریمان هم به صورت جمعی است . شما باید نگاه کنید که همیشه در رحمت هستیم ولی نمی بینیم برای همین همیشه در گریه و زاری هستیم .
ما از جنس خدا هستیم . فقط باید یاد بگیریم چطوری این را بفهمیم . و بعد چطور بروزش دهیم . خدا هم که در قرآن راهنمایی کرده اند . فراوان . این کار را بکن . آن کار را بکن . هرچیزی که او دستور می دهد . برای چه این ها را دستور می دهد ؟ برای اینکه ما را یک قدم به خودش نزدیک کند . به اینکه شبیه خودش باشیم . چون ما خلیفه الله هستیم . ما را فرستاده روی زمین تا خلیفه خدا باشیم . درست است که نیستیم . ولی در واقعیت قرار بوده که اینطور باشیم . و یک روزی خواهد آمد که همه ی ما خلیفه الله باشیم . یک دوره ای خواهد آمد که وعده ی حق محقق خواهد شد . و وارثین زمین همگی شناخته خواهند شد .
سوال: در رابطه با رکعت دوم سوره حمد که هفته ی گذشته فرمودید ،آیا حیوانات و گیاهان هم در محضر پروردگار نماز می خوانند در این کلاس ها هستند ؟
استاد : پرندگان ، حیوانات و گیاهان هم همیشه به تسبیح خدا مشغول هستند. فرق آنها با ما در این است که ما مشغولیت دنیایی مان بسیار زیاد است ولی آنها در یک خط مستقیم هستند . در همین خط مستقیم که حرکت می کنند تا به تکامل خودشان در دنیا برسند دائم التسبیح هستنند . دائم الذکر هستند . با ما فرق می کنند . ولی در صف نمازگزاران و در صف تسبیح گویان به طور حتم وجود دارند .وقابل روئیت است . که هر کدام این ها وقتی می گویند الحمدالله رب العالمین یعنی خدایی که عالم را تربیت می کند ، نحوه ی تربیت کردن ها دیده می شود . چرا ؟ آنها هم همانجا هستند ؟ من نمی دانم . هنوز نتوانستم تفکیک کنم . چون بسیار کار سنگینی است . ولی می دانم حداقلش این بود که قابل روئیت بود . وقتیکه یک گیاه تربیت می شود و آموزش می بیند ، چه چیزهایی را آموزش می بیند . یک حیوان آموزش می بیند چه چیزهایی را آموزش می بیند .
صحبت از جمع : چطور می تواند در صف نماز ما باشد ؟
استاد : در صف نماز نیست . ببینید این یک سری مشاهدات است . مثل این می ماند که شما در صف نماز ایستاده اید و آن بالا پر از تلویزیون است . شما در آن صفحه های نمایشگر ببینید . در حالیکه صفحه ی نمایشگری نیست . شما وقتی در آن حالت قرار می گیرید ، محیط هستید . دیگر فقط محاط نیستید . الان چرا نمی بینیم ؟ چون محاط هستیم . ما داخل یک چیزهای دیگری هستیم . ولی در آنجا باز می شویم . و این محیط بودن اجازه می دهد به شناخت پروردگار. دقت کردید . فرق می کند .
صحبت از جمع : صحبت دوستمان این بود که پرندگان هم در صف نماز بودند یا نه . آیه 41 سوره نور اگر اجازه بدهید چون دقیقاً همین موضوع ذکر می شود . من اول عربی می خوانم و بعد ترجه . أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّـهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ آیا ندانسته اید که هر کس در آسمان ها و زمین است و پرندگان بال گشوده خدا را تسبیح می گویند . كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ به یقین هر یک از این ها ، یعنی همه ی موجوداتی که در آسمان ها و زمین هستند ، به یقین هر یک نماز و تسبیح خود را می دانند . وَاللَّـهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ و خدا به آنچه که انجام می دهند دانا است . یعنی همه موجودات نماز خاص خود را دارند .
استاد : به طور حتم . و من چیزی را که در بحث رب العالمین در سوره حمد مطرح کردم ، این چیزی را که من مشاهده می کردم نحوه ی آموزش و پرورش همه ی موجودات و یادگیری شان در زمانیکه خداوند می خواست آنها را اعزام کند . که خداوند نشان می داد و اینکه حالا این ها کجا نماز می خوانند یا ذکر می کنند ، من نمی دانم . شاید که اگر به این عالم در دفعات بعدی اتفاق بیافتد و بتوانم سفر کنم آن موقع بتوانم به شما خیلی چیزهای دیگر را بگویم که حتماً هم همینطور است . ولی این بار رئوس مسائل را توانستم مشاهده کنم . رئوس مسائل را توانستم دریافت کنم . که لااقل در اختیارتان بگذارم . شاید من اصلاً فرجه ای نداشته باشم . گاهی اوقات من فکر می کنم اگر این بحث تمام شود دیگر وقت من تمام است . من نمی دانم . ولی آنچه که هست دری را گشوده باشیم که مابقی از آن در داخل بروند . همه پشت این در ننشینند . خیلی از شما استطاعت این را دارید که از این در داخل شوید . حالا مهم نیست . حتی نیم قدم . بابا یک دهم یک قدم . مهم این است که وارد شوید . مهم این است که بتوانید از آن بهره ببرید . و آنقدر کشش و جاذبه بالا است که اگر کسی یک لحظه وارد شود. دیگر نمی تواند دست بکشد . اصلاً یک چیزی است که شما را وادار می کند به اندیشیدن .