بیان تجربیات دوستان از تمریناتی که داشتند بخش چهارم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: پرسش و پاسخ
- بازدید: 648
بسم الله الرحمن الرحیم
صحبت از جمع: سوره ذاریات آیه 10 خداوند می فرماید: قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ، مرگ بر دروغ پردازان. در تفسیر این آیه، آقای چیت چیان می فرمودند: خرّاصون خیلی بدتر از دروغگویان هستند، کسانی که شایعه ساز و دروغ افکن هستند .فضای مجازی پر از خرّاصون است که دیگر به فکر مرگ و قیامت نیستند و این باعث می شود ظرفیت وجودی شان و حتی رزقشان کم بشود و خداوند در قرآن فرموده است: این آدم ها هلاک می شوند. و ایشان می گفتند هر مطلبی به شما می رسد هیچ وقت بدون این که پایه علمی اش را بدانید پخش نکنید که شامل خرّاصون می شوید.
استاد: باید هم هلاک بشوند چون هر چه شما از حقیقت دور می شوید گرما و بوهای نامطبوع و آلام بسیار به شما وارد می شود.
همه ما فکر می کنیم که اگر یک بار یک چیزی را بررسی کردیم تمام شد؛ خوراک فکر، اندیشه و روحتان، حتی از خوراک روزمره ارزشمندتر است. این تفکر که اگر یک بار یک چیزی را بررسی کردیم تمام شد، غلط است، شما نمی توانید با یک بار بررسی به آن نتیجه اصلی برسید، چرا؟ چون جریان زندگی هیچ وقت برای کسی قطع نمی شود. چرا گفتم جریان زندگی؟ اگر یادتان باشد قبلا بررسی کردیم که زندگی یک جریان است مثل جریان یک رودخانه، همیشه جاری است و برای همه، همیشه جاری است، این جریان، مثل یک رود خروشان، هر گز نمی ایستد، انسان ها در درون این جریان زندگی می کنند، مگر وقتی که از این رود پر آب و جاری بیرون بیایند که اگر بیرون بیایند، با مُردن در دنیا مصادف است پس زندگی همیشه در جریان است و بودن در این جریان هر لحظه اش مملو از قصه های خودش است، این قصه ها می توانند از هم جدا باشند، این قصه ها می توانند دنباله دار باشند، به هم متصل باشند، فرقی نمی کند، ولی به هر حال لحظات با هم متفاوت هستند، تأثیرشان هم روی انسان متفاوت خواهد بود. بودن ما توی این لحظات، واکنش های ما به این لحظه ها، قطعا تو این جریانات متفاوت است، پس هر دم باید بررسی بشود.
صحبت از جمع: در سوره کهف آیات 60 تا 65 ، به حضرت موسی (ع) اشاره می شود که با فردی همسفر شد و به او وحی شد که ماهی را همراه شما می فرستیم، زمانی که ماهی در آب پرید، آن جا آدمی است که از تو علمش بالاتر است که منظور حضرت خضر (ع) بود، حضرت موسی فراموش کرد، که در قرآن آمده است که این فراموشی کار شیطان بود، برگشت تا حضرت خضر (ع) را پیدا کند، در تفسیر نور آقای قرائتی، می گوید: راهنما و مرشد یک نبی مثل حضرت موسی (ع)، حضرت خضر (ع) بود که از طرف خداوند علم لدنی داشت. یاد فرمایش شما افتادم که وقتی آدم، راهنما را از بزرگان و معصومین انتخاب کند، چه قدر مسیرش هموار می شود.
استاد: قطعا همین طور است. در مسیر تعالی به کم قانع نشوید، همیشه بالاترین حد را بخواهید، چون هر چه بیشتر داشته باشید، بیشتر با خودتان خواهید برد وسبک تر خواهید بود، بر خلاف این که آدم فکر می کند سنگین می شود، سنگینی ندارد.
صحبت از جمع: در رابطه با بحث واژه ها در جلسه پیش، یک سری واژها خیلی رایج و زشت است، مثلا به جای استفاده از خیر ندیده، می توانیم بگوییم خیر دیده. یا به جای خسته نباشید، بگوییم خدا قوت.
استاد: خیلی عالی
دو تا نکته لازم است که حتما بگویم خدمتتان من مطالبی را که از شما می خواندم به یک چیز خیلی جالب واقف شدم و آن این است که همه شما بیرونی را قضاوت می کنید. ما وقتی می گوییم تناقض، تناقضهای بیرونی را پیدا می کنید. ما وقتی می گوییم که مثلا آرامش داشته باشید چکار می کنید که در همه لحظات آرامش داشته باشید؟ شما بیرونیها را بررسی می کنید. یادتان باشد دریچه بیرون کاملا بسته است. ما تلاشمان بر این است که شما خودتان را ببینید اصلا کار نداشته باشید آن یکی را ببینید یا هر کس دیگری را ببینید در جامعه ما آنقدر زیاد زباله وجود دارد زباله های فکری، رفتاری، زبانی که اگر بخواهیم به آنها بپردازیم عمر تمام شد رفت. شما چقدر زباله دارید؟ مهم این است من امروز چقدر زباله دارم.
صحبت ازجمع: در مورد این تناقضات به قول شما باید ببینیم در خودمان کجاست؟ حالا ما می توانیم از بقیه هم کمک بگیریم مثلا من از همسرم بخواهم که تو در مورد من در این مورد چی فکر می کنی؟ چون خیلی از وقتها ممکن است بیرون دهی من یک چیز است درونم یک چیز دیگریست حالا یا حواسم هست یا نیست بگویم تو نظرت چیست؟ من را در این مورد چه جوری می بینی؟
حالا خواهرم در کانادا زندگی می کند بچه اش 8 سالش هست اتفاقا یک همچین تمرینی را دقیقا در مدرسه شان داشت برای من تعریف می کرد که با دوستانشان دو به دو پویش گذاشتند که چهار خصوصیت بد من و چهار خصوصیت خوب من را بگو فکر می کنم این خیلی تمرین جالبیه یعنی آدم فکر کند با یک نفر دیگر همچین کاری را بکند نا خود آگاه یک اتفاقهای خیلی خوب یا بد یعنی یک چیزهایی درخودش که حواست نیست واقعا من این هستم؟ می گوید بله من دارم این را می بینم بیرون دهی تو اینجوری هست.
استاد: اگر که دوستان قدیمی یادشان باشد به من بگویند چون من چندین سال پیش نمی دانم ده یا پانزده سال پیش من این تمرین را به دوستانمان دادم و دیدم که عملا کار نکرد چرا؟ چون همه شان فکر می کردند خیلی عالی هستند هیچ لزومی ندارد از کسی بپرسند من چطور هستم؟ در حالیکه من می دانستم خیلی چیزها درونش هست که باید دیگران بهش بگویند نه من! چون من وقتی می گویم همچین می کند؛ آخر شما یک جور دیگر زندگی می کنی. به خدا من جور دیگر زندگی نکردم من هم در همین جامعه نه خیلی پایین شهر بودم نه خیلی بالای شهر، وسط شهر بودم از یک خانواده کاملا متوسط پس من جور دیگری زندگی نکردم خب اما واقعیش این است که می گفتم و می گفتند شما یک جور دیگر زندگی کردید نمی شود. می گفتم باشه نمی شود که نمی شود چکارش کنیم.
صحبت از جمع: من از زمانی که شما مطرح کردید که درون خودمان را ببینیم البته که سالهاست مطرح شده من همیشه فکر می کردم که چرا می گویید وقتی که الان قرآن می خوانم با دو روز دیگر می خوانم یا دو هفته ی دیگر می خوانم چرا اینقدر مفاهیم مختلفی به ذهنمان می رسد. فکر میکنم برای اینکه انگار مثل یک ظرف بزرگی که ما یکبار سطحش را می بینیم یک بار می رویم لایه درونترش را می بینیم باز می رویم درونترش را می بینیم و من به این نتیجه رسیدم که تفاوت دیدهای ما در این است که ما اطراف را رها می کنیم و بیشتر می رویم در درون هر چیزی مثل اینکه می خواستیم در لحظه باشیم. واقعا من در خودم دیدم وقتی دارم پیاده روی می کنم فکر می کنم که در لحظه دارم زندگی می کنم ظاهر قضیه آن ماشین چی را دوست دارم آیا این ماشین را دوست ندارم مرتب قضاوت می کنم. من امسال چهل و دومین سال کاریم است یک بحثی برای من هفته گذشته پیش آمد دیدم که هنوز واقعا فکر می کنم که یک آدم عادلم فکر میکنم از نظر دیگران موجه هستم. یک بحثی پیش آمده بود که باید یک نیرویی را من می گرفتم از نظر خودم خیلی منطقی بود که مثلا این مباحث یک، دو، سه را حذف کنم و به ایشان یک مبلغی را بدهم بحث تناقض ها که پیش آمد فکر کردم دیدم من دارم خودم خودم را گول می زنم ممکن است ایشان راضی باشد خیلی هم راضی و خیلی هم خوشحال است ولی این همان زباله های درون من است آن ناخالصی های درون من است که دارد این را برای من اینقدر زیبا می کند که من از ده تا اِشلی که باید به ایشان بدهم خیلی موجه شش تای آن را رد می کنم به عناوین مختلف خودم خودم را توجیه میکنم که نه ایشان حق ندارد حق با من است و ایشان خیلی هم خوشحال است می رود چون نمی داند و من هم دارم خودم را گول می زنم به هوای اینکه مثلا حق دارم اینکار را بکنم. واقعا اگر نگاه کنیم می بینیم درونمان با همین شرایط فعلی اینقدر مملو از آن زباله های درون است. مملو هستیم نه اینکه یکی و دوتا ممکن است از نظر دیگران خیلی موجه باشیم ولی من وقتی به خودم که نگاه می کنم می بینم هر روز صدها تناقض دارم نه یک دانه یعنی وقتی که فکر میکنم حالا این یک نمونه است به راحتی خودم داشتم خودم را گول می زدم که من این کاری که دارم می کنم درست است . درحالیکه وقتی خیلی فکر کردم دیدم نه خیلی هم غلط است و دارم خودم ، خودم را گول می زنم . اینقدر شیطان اعمال آدم را زیبا می کند . که آدم همش می خواهد خودش را بزرگ کند و اینکه بخواهد بگوید من خیلی آدم خوبی هستم . درحالیکه از نظر من اصلاً اینطور نیست من همیشه دعای آقای امام سجاد را که می فرمایند از بدی های خودم پناه می برم به خدا ، همیشه فکر می کردم ایشان معصوم است ، ایشان می گوید من پناه می برم به خدا . بعد ما چقدر از خودمان راضی هستیم. واقعاً ممنون هستم از شما برای اینکه چشم های ما را باز می کنید . .
استاد : حتی گاهی اوقات برعکس این هم وجود دارد . بعضی ها یک عدم اعتماد به نفسی درونشان هست که همش دارد می گوید نه من خیلی بد هستم . من خیلی ایراد دارم . من خیلی ... . خانم ، آقا ، دانه دانه بدی هایت را بنویس . و در کنار بدی ها ببین خوبی هم داری ؟ بنویس . هیچی به اندازه ی نوشتن به شما کمک نمی کند .
صحبت از جمع: استاد این موردی را که شما فرمودید در خیابان آدم ها را می دیدید و می گفتید این احمق است ، آیا این مصداق قضاوت نیست ؟ چون ما داریم یک برش از زندگی آدم ها را در یک لحظه ی خاص می بینیم .
استاد : من هم در همان لحظه ی خاص را گفتم، ببین آدم های حتی صددرصد احمق ، صددرصد احمق ها یک شرایط خاص دیگری دارند ، ولی احمق ما به کسانی می گوئیم که در بعضی از واکنش های شان رفتارهایشان یک جور دیگر است . آن موقع است که به آنها می گوئیم احمق . منتها خیلی جالب است که احمق ها همیشه فکر می کنند خیلی هم به حق هستند . لااقل در این ماجرا خیلی به حق هستند . خب . چون فکر می کند که در این ماجرا خیلی به حق است همان مسیری را می رود که می خواهد برود . اصلاً حاضر نیست که حتی به آن نگاه هم بکند . ببینید . این می شود یک احمق اما نه احمقی که در تمام معادلات زندگی اش احمق باشد . لااقل در این یک دانه معادله احمق است . اما آن کسیکه بی شعور است خیلی وحشتناک است . چون مسیر بی شعوری اش خیلی گسترده است . خیلی چیزها را در بر می گیرد . وقتی من می بینم که اگر ماشینم که دارد می آید اگرکه حتی چراغ من سبز است . ولی اگر من از اینجا حرکت کنم و بیایم ، یک اتفاق خیلی بد می افتد . آنجا پر است . اینجا پر است . آن روبه رو هم پر است . ولی اینجا این وری ها ، با اینکه پر است ، ولی جلویش آزاد است و می تواند برود . خب وایسا . می گوید آخر چراغ من سبز شده . خب سبز شده باشد . آمد و وسط آن چهارراه ایستاد . کمپلت همه را کلید کرد . بعد جالب ترش چی بود ؟ خب این یک عمل بیشعورانه است . جالب ترش کجا بود ، عابرهای پیاده آمدند و به او گفتند آقا . عزیز من . مگر نمی بینی . دنده عقب بگیر برو عقب . برو در سوی خودت که بودی . بایست تا مسیر باز شود . سرسختانه می گفت چراغ من سبز بوده و من آمدم . پس باید همین جا باشند تا من بروم . این بیشعور احمق است . این چیزی نیست که برای او فقط باشد . در آن لحظه هم احمق شد و هم بیشعور . خب ؟ عین این را من هم دارم . شما هم دارید . شما هم دارید . شما هم دارید . همه ی ما داریم . ببینید هرجا که پای مان را سفت می کنیم و می ایستیم و نمی خواهیم هیچ گونه تعدیلی به ماجرا بدهیم . بعد یک لحظه به خودمان بیائیم که نکند حماقت می کنم . نکند ناشی از بیشعوری من است . این ها مسائلی است که باید توجه کنیم . خیلی ساده و خیلی خنده دار بود . می گویم به خدا یک هفته است که در خانه ی ما دائم گفتند و خندیدند . هی به من گفتند و خندیدند . اشکال هم ندارد . من هم دوست دارم شما بخندید . ولی در کنار خنده پیدا کنید . پیدا کنید . رگه های نازک خیلی من را ببخشید حماقت را . رگه های بسیار نازک بیشعوری را . می گویم خدا رحمت کند پدرشوهر من را . خدا بیامرزدش . برای اولین بار آمد تهران . ما هم تازه خانه مان را جابه جا کرده بودیم . من هم که خب ماشااله دختر دانشجو کلاً آشپزی نمی کردم . 4 یا 5 سالی هم پیش مادرم بودیم تا خانه مان را گرفتیم . ولی کلاً مامانم آشپزی اش دست خودش بود . باید خودش آشپزی می کرد . به ما چیزی نمی داد . ما هم که در می رفتیم . پدرشوهر و مادرشوهرم خانه ی ما بودند در روز جمعه . مامان و بابای خود را هم گفته بودم و آنها هم آمده بودند . من برنج درست کردم و آبکش کردم . می ریختم در دیس می گفت جیرینگ . جیرینگ . بعد آمدم و گذاشتم در سفره . پدرم ، خدا رحمتش کند ، اولین قاشق را که گذاشت در دهانش یک نگاهی به من کرد و گفت بابا جان. پدرشوهرم آنقدر با احترام و با محبت برگشت گفت تقصیر عروس خانم من نیست . تقصیر این جمهوری اسلامی است که هر روزی یک مدل برنج می دهد . خانم های ما نمی دانند پخت این برنج چگونه است و پخت این یکی چگونه . ببینید . شعور دارد . شعور دارد . درحالیکه خیلی از پدرشوهرها بدشان نمی آید که عروس را هم کنف کنند . می توانست این را بگوید که خب یک عمری درس خوانده فقط مدرسه رفته و آمده است . ولی ببین چه جوری جواب می دهد . ما باید این ها را در بیاوریم. بچه های ما این ها را بلد نیستند . پس من و شمای پدر و مادر آخه به چه درد می خوریم ؟ تا نمردیم از این نسل ما زنده هستیم باید یک کاری کنیم . بجنبید . از جایمان بجنبیم . نمی دانم .
ادامه صحبت : ببخشید یک سوال کوچک . این را برای خودم می پرستم و اصلاً به کسی کاری ندارم . اگر دارم در یک خیابان رد می شوم. یک جایی یک اتفاقی می افتد . من آن را برای خودم تجزیه و تحلیل می کنم و آن آدم را قضاوت می کنم این اشکالی ندارد ؟
استاد : آدم قضاوت نکن . وقایع را تجزیه و تحلیل کن . این واقعه از هرکسی اتفاق بیافتد احمق است. وقایع را ببینید و بگوئید من آدم را که نگاه نمی کنم . من اصلاً به راننده ها نگاه نکردم . ولی گفتم این عمل اگر از هرکسی سربزند یعنی احمق . این عمل اگر از هرکسی سر بزند یعنی بیشعور . وقتی دوتایش با هم از یک نفر سرزد یعنی بیشعور احمق . یا احمق بیشعور . ببینید این ها چیزهایی است که شما باید برای خودتان بررسی کنید . قیافه را نگاه نکن . برای چی قیافه را نگاه می کنی . یک آقایی بود این شکلی بود . یک خانمی بود آن شکلی بود . شکل اش را می خواهی چه کار ؟ ما عمل اش را می خواهیم . شما عملش را بررسی کنید که خدایی نکرده شامل شما نشود .
استاد : خدا رحمت کند حاج آقا را . عصبانی می شدم و می گفتم گاوان گلوب . یک دفعه گفتم گاوان گلوب . برگشت گفت این از کجا آمد . گفتم تو کار نداشته باش از کجا آمد . از یک جایی آمده است خب یک چیزی است که واقعاً معنی ندارد . یک حرف کاملاً بی معنی است . نه فحش محسوب می شود . نه هداین محسوب می شود . یک کلمه ی بی جای بی خودی است . ولی عصبانیت من را می خواباند دیگر . لااقل موقع رانندگی . چه می دانم . چه بگویم.
صحبت از جمع : پیرو صحبت های گذشته خیلی خودم را شخم می زنم . حالا این صحبت احمق و بی شعور هم که پیش آمده است من همراه این بحث کتابی را شروع به خواندن کردم به نام هفت عادت مردمان موثر . اولین عادتی که وجود دارد عامل بودن است . در بخش اولش به خود آگاهی اشاره دارد و بحث بسیار مهم آن در رابطه با احمق و بی شعور بودن آدم ها که من بسیار از آن استفاده می کردم این بود که ما چگونه به محرک هایمان واکنش های ارزشی نشان دهیم بچه هایمان در آینده چه می کنند ؟ بچه های ما باید آماده شوند که موثر در جامعه باشند و تنها راه آن این است که بیاییم به محرک هایمان در جامعه واکنش های خوب نشان دهیم . چیزی که در قرآن هم هست . شما درست می گویید حرف حق همگی از یک جا می آید . این نویسنده کتاب می گفت شما به محرک هایتان واکنش های ارزشی نشان دهید . این که شما گفتید شخصی کاری را انجام می دهد احمق است یا بی شعور من به نوبه خودم می گویم هیچ کدام . چرا باید واکنش بد نشان دهم ؟ من یک واکنش ارزشی نشان می دهم و می گویم ایشان احتمالا اشتباه کرده است و دیگر تکرار نمی کند و همین باعث می شود تا من تاثیر گذار باشم در سطح جامعه . در این یک هفته گذشته من خیلی کار کردم و در آن کتاب هم یک تمرین یک ماهه گذاشته است و خیلی سخت است . من فکر می کردم خیلی آدم مثبتی هستم ووقتی کف گیرم را به ته ظرف می زنم می بینم چه لایه هایی از آن بیرون می آید . و حالا این خیلی برایم مهم است که مواظب واکنش هایم باشم به محرک های اطرافم حالا چه از خانمم باشد یا در سطح جامعه و محل کارم باشد و من فکر می کنم که این خیلی تاثیر گذار باشد . امروز با خانمم صحبت می کردم و می گفت شخص مسئولی که در تلویزیون صحبتی می کند آیا از مسئولیتی که دارد نمی ترسد ؟ من همیشه این بحث را که می شنیدم همراه می شدم ولی این بار گفتم به ما چه خودش می داند وظیفه خودش است و حتما می تواند انجام دهد یا ندهد . برای من خیلی خوب بود . و فکر می کنم موثرترینش هم همین است که واکنش درستی به محرک های اطرافمان نشان دهیم . شخصی بوق می زند حرف بدی می شنویم مهم آن است که ما چه واکنشی نشان می دهیم . اگر واکنش خوبی باشد مطمئنا روی جامعه تاثیر خوبی خواهد داشت . این بسیار تمرین خوبی بود .
استاد : ما بسیار بهره بردیم . همیشه ما دیدگاهمان با یک جوان پانزده ساله بیست ساله خیلی متفاوت است . اگر می خواهید بچه های جوان کنارتان باشند باید پا به پایشان باشید . الان که شما گفتید بیشتر واکنش های موثر نشان دهید من می خواستم گفتگوی شما را کامل تر کنم به این مضمون که ما آدم ها را خوب و بد نمی کنیم انسان ها از نفخه الهی درونشان است ما هیچ انسانی را حرف بد و زشت نمی زنیم ولی عمل انسان ها را نام گذاری می کنیم . اگر کسی بیاید این کار را بکند این کار کار حماقت آمیز است و به آن احمق می گویند . من در جواب یکی از دوستان گفتم که واکنش لحظه ای آدم ها را بررسی می کنیم آن هم عملشان را بررسی می کنیم زیرا قطعا آن عمل در ما هم هست خوب اگر ما بیاییم به قول شما واکنش موثرتر به آن عمل غلط نشان دهیم خواه و ناخواه جامعه اصلاح می شود اصلا شکی در آن نیست . زمانی همسرم همکاری در هنرستان داشتند می گفت این آدم بسیار قشنگ صحبت می کند با آرامش و تمانینه حرف می زند و زیباترش اینجاست که اگر حرفش را ناگهان قطع کنی نه واکنش بد دارد و نه اخمهایش در هم می رود و ناراحت می شود بلافاصله حرفش را قطع می کند و سکوت می کند که شمایی که تحمل ایستادن ندارید حرفت را بزنی اگر حرفت را زدی و سکوت کردی آن وقت آرام دوباره شروع می کند می گفت آن قدر این قشنگ این واکنش را نشان می دهد که همه معلم ها از هر تبپی جلوی او مانند خودش رفتار می کنند نه وسط حرف می پرند نه حرفی را جابجا می کنند نه تند صحبت می کنند نه کلمات بد به کار می برند . من برای چه می گویم خودمان را نگاه کنیم چون اگر ما بتوانیم زباله های رفتاری مان را بیرون بریزیم رفتارهایمان پاکیزه می شود . رفتارهای پاکیزه در مقابل رفتارهای غلط صدرصد روی آن می نشیند و دیگر اجازه بروز اشتباهات را نمی دهد .
ادامه صحبت از جمع : من نتیجه ای که برای خودم گرفتم این است که دیگر اعمال آدم های مقابل من برای من مهم نیست . الان من تمرکزم روی واکنش های خودم است من چه واکنشی دارم درون من مهم است و در این کتاب می گفت که اصلاح باید از درون به بیرون باشد نه از بیرون به درون . من برداشتم در این یک هفته این بود که اعمال آدم های اطرافم برایم مهم نیستند و واکنشی که خودم نسبت به محرک های اطرافم که می بینم روی آن تمرکز کردم من چه واکنشی نشان می دهم . سعی می کنم بهترین واکنش را نشان دهم . اصلا حرف نزنم اگر نمی توانم چرا باید حرف بزنم . در قرآن هم هست که می فرماید بدترین اعمال مردم را شما به بهترین شکل پاسخ دهید این جدا نیست .
استاد : کاملا درست است . شما که گفتید به خودت می پردازی حسنش به این است چون به طور دائم خودت را برانداز می کنی از بیرون غافل می شوی از هر ده تا شاید دوتای آن را ببینی ولی وقتی واکنش های خوبت پابرجا شد و ثابت شد و آن ثبات شفافی که امروز صحبت آن را کردم به شما رسید آن وقت اعمال آدم ها را هم که می بینی وارد دایره قضاوت نمی شوی سعی می کنی تا با ذهنت راه اصلاحش را پیدا کنی .
ادامه صحبت: یکی دیگر از نکته هایی که در این کتاب مطرح می کرد دایره نفوذ آدم ها است که می گفت لازم نیست شما دایره نفوذ بزر گی را انتخاب کنید می توانید از دایره های کوچک چیزهایی که شما می توانید روی آن تاثیر داشته باشید نفوذ داشته باشید کم کم این دایره را بزرگ کنید و بخواهید تاثیر گذار باشید و نفوذ داشته باشید . این مطالبی بود که با گفته های شما تطبیق داشت .
استاد : حرف یکی است ده تا که نیست . مگر ما ده تا مسیر خدا داریم ؟ ما فقط یک مسیر خدا داریم که خودش می گوید صراط مستقیم اما از هر آدمی یک سبیل داریم یک راه داریم که می آید و اگردرست آمده باشد می آید و در صراط مستقیم می افتد .
ادامه صحبت: من خودم معمولا وقتی با اطرافیانم بحثی می شود من کلا دین را کنار می گذارم . چون الان با خواندن این کتاب بیشتر به این یقین رسیدم که همه حرف حق است حالا این اسمش فرق می کند که این را کجا و چه کسی گفته است . حالا که جامعه ما دوست دارد که بگویند از فلان نویسنده آمریکایی است می خواهد هر که باشد . وقتی من می توانم آن حرفم را با اسم کس دیگری به کرسی بنشانم چرا نکنم .
استاد : اما معنی آن این نیست که شریعت و دینمان را زیر پا بگذاریم . اگر در مسیری که می روید برای آنکه موثر واقع شوید خدای ناکرده از بحث دین یا شریعتتان نکته ای زیر پا رود آن وقت گرفتار می شوید .
ادامه صحبت: آخرش که وقتی آن را قبول کردند می گویم که در فلان کتاب نهج البلاغه و قرآن هم همین مطلب را نوشته است . معنای آن یکی است .
استاد : همه اینها در سایه مطالعه تفکر و اندیشه خوب و بی غرض امکان پذیر است . الان متاسفانه غرض و مرض خیلی در جامعه است .