منو

چهارشنبه, 19 ارديبهشت 1403 - Wed 05 08 2024

A+ A A-

دلنوشته شماره چهارده

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: دلنوشته
  • بازدید: 2811

 هوالحق

تاروپود افرینش بر مبنای محبت است . یگانه خالق هستی انزمان که اراده فرمود که جهان هستی را خلق نماید به تارهایی که می بایستی بهم تابیده شوند تا خلق نماید نگاهی افکند و در میان همه تارها تار محبت را انتخاب فرمود و خلق هستی جهان و ادم را با تارهای محبت اغاز فرمود و سپس پود عشق خویش را به ان افزود و به این ترتیب افرینش را با تار و پود عشق و محبت اراده فرمود و بر اساس همین عشق و محبت است

که جبر صرف را از جهان افرینش حذف فرمود و به ادم و فرزندانش اختیار عنایت فرمود تا خودشان انتخاب نمایند و این اختیار همانا حرمت و احترامی است که در پی عشق و محبت جاری می شود که خالق هستی روشنترین و بارزترین الگوی ان می باشد چرا که حتی زمانی که ادم خلق شده دستهای توانایش اختیار بر چیزی یا راهی مینماید که خداوند او را منع فرموده بود بر او سخت نگرفته و به اجبار او را باز نمی گرداند یعنی به اختیار او حرمت قایل می شود علیرغم انکه می داند ادم در مضیقه و سختی خواهد افتاد و مورد مجازات قرار خواهد گرفت اما حتی محبتش نسبت به مخلوقش ادم سبب بی حرمتی به او نمی شود زیرا پس از محبتش حرمت و احترامش بود که جاری گشت . ایا تا به امروز به این مساله اندیشیده اید و پی به راز ان برده اید ؟ ایا با خود فکر کرده اید که محبت شما و عشقتان نسبت به دیگران حتی نزدیکترین انها به شما دلیل خوب و منطقی برای شکستن حریم انها و تجاوز به حقوقشان نمی باشد ؟ ایا اندم که حرمت دیگران را پایمال نمودید در سایه محبت بسیارتان با خود نیندیشیدکه این حرمت شکنی نتیجه عشق و محبت نیست و از قدح خودخواهی و برتری جویی و خودپسندی سرازیر می گردد ؟ بطور حتم اینچنین تفکری نداشتید که اگر داشتید چنین نمی کردید . راستی چطور شد که ان مسیر مستقیم و شفاف پراز اگاهی را از دست دادید ؟ باید دانست تا دیر نشده و پایان جهان سر نرسیده است . ادمی از ان لحظه ای که ابلیس فتنه جو توانست به او رخنه کرده و بیاموزد که لفظ من بسیار شیرین و تعیین کننده است و از جانب حق تعالی بر بندگان عطا گشته است از مسیر روشن و شفاف خویش جدا گشت و من های بسیاری را شروع به ازمودن کرد و هر بار که این من امر کرد و اطاعت شد حلاوتی وصف ناپذیر بر جانش سرازیر گشت و ولع زنان من دیگری را امتحان نمود و بمرور گذر ایام به نقطه ای رسید که اصولا از اول هم می بایستی اینچنین می بود ارام ارام محبت جای زیبایش با خودخواهی کریه و زشت عوض شد و او نفهمید احترام و حرمتها جای خویش را به بی حرمتی ها و نا محترم بودنها سپرد و او دیگر از ان درکی نداشت و شد انچه که نباید می شد این نیمه ره ، رفته تاریک را برگرد سودای من و امر و دستور را بگذار برگردیم . انها که مرا می فهمند پای بر سر نفس خویش گذاشته و برگردند تا بار دیگر اغاز کنیم محبت ورزیدن و رسم عاشقی اموختن تا مگر بازیابیم مقام حرمت و محترم بودن و احترام به دیگران . سخت است من هم میدانم همه انچه را که میدانیم نگاه داریم تا طالبش پیش اید و درخواست کند سخت است مانع جاری شدن ان چشمه ای که محبت می نامیم و حتی بزور هم شده می خواهیم بر دیگران جاری سازیم زجر است اما شاید که باید این زجرها را چشید تا مگر ذره کوچکی از ان دریای محبت الهی و حرمت پس از ان را درک نمودو فهمید که چه روزها و شبها بر خالق هستی با پس زدن عشق و محبتش دلگیری و دلتنگی روا داشتیم.

 

 

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید