منو

جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri 04 26 2024

A+ A A-

اول ذی الحجه و دریافت راهنمایی برای انتخاب جفت

بسم‌الله الرحمن الرحيم

در میان ماههای قمری گردش می کردم . ولی تازگی ها کاری که می کنم در آنهایی که می دانم می گردم و چیزهایی که بلدم . مثل چرا می گویند فروردین یا چرا می گویند اردیبهشت . در حالی که به این سن که رسیدم فروردین و اردیبهشت و ... را گذر کردم . یکی از کارهایی که در چند روز پیش می کردم این بود که در ماههای قمری نگاه می کردم بخصوص در رابطه با تاریخ مراسمی که در پیش داریم و کارهایی که خودم در پیش دارم می خواستم یک هماهنگی به وجود آورم .به ماههای قمری که نگاه می کردم دیدم ماه رمضان را تازه پشت سر گذاشتیم . ماه رمضان از ماههایی است که وقتی نامش برده می شود یک تکاپوی عجیبی در بین مردم می افتد و چه قدر جالب است که حتی آنهایی که بد و بیراه می گویند و مخالف ماه روزه داری هستند آنها هم در تکاپو هستند . آنها در تکاپو تکذیب کردن و بد گفتن و عناد ورزیدن و یک عده هم که عاشق این ماه هستند در تکاپوی آماده سازی برای این ماه هستند . هر کس به شیوه خود حرکتی می کند . یک حال و هوای عجیبی بود .
امسال ماه رمضان بر شما چگونه گذشت ؟ بر من که خیلی خاص گذشت . چه قبلش و چه خودش و چه بعدش . روزهای خیلی زیبایی بود . نام قشنگ رمضان در هر زمان و در هر دوره ای از سال حس و حال عجیبی را به وجود می آورد . ماههای دیگری هم هست که این گونه می باشد . ماه ذی الحجه از جمله ماههای قمری است که با شنیدن نامش اگر آدمی باشد که به پهنه خیال رود خیلی تصاویر زیبایی می بیند . ماه ذی الحجه وقتی شروع می شود عملا اعمال اصلی حج آغاز می شود یک عده ای مدینه بودند، مدینه و بقیع را گشتند درهای متفاوت حرم پیغمبر را گشتند مسجد النبی را دیدند آنجا خیلی درد و دل کردند، من یادم می آید حج عمره ای که بعد از تمتع رفتم خیلی کمر درد داشتم و بالاجبار مرا روی ویلچر گذاشتند و بردند بقیع را دور بسیار بزرگ زدیم و رفتیم تا جای دیگری را ببینیم، در تمام این مدت فکر می کردم و در درون خودم صحبت می کردم، من هیچوقت مثل بقیه به بقیع نگاه نکردم، بقیه یک جور دیگر بقیع را می بینند و به سرشان می زنند و گریه می کنند، من اصلاً اینطور نمی بینم، آدمها از مدینه که راه می افتند لباسهای سفیدشان را می پوشند، کارهایشان را می کنند، می روند مسجد شجره، آن مسجد هم برای خودش عالمی دارد، ویک چیز نگفتنی است، وقتی آدم می گوید ذی الحجه مسجد شجره و دویدن به سوی خانه خدا هم در آن است، آدمها وقتی از اتوبوس پیاده می شوند، جلوی در اصلی که بروند، همه می دوند، صاحب کاروان دعوت می کند همه بنشینند تا حرف بزند، جان آدم بالا می آید که او چقدر حرف می زند، من می خواهم بروم، تو برای من حرف می زنی؟ همه اینها را وقتی می گویم ذی الحجه می آید جلوی چشمت، وقتی آنجا وارد خانه خدا می شوی، آدمهایی که چشمشان به خانه خدا می افتد تماشایی هستند، چطوری می افتند روی سجده، وقتی می گویید ذی الحجه اینها را هم می بینید، هزاران صحنه زیبا از کل مراسم حج تمتع در ایام ذی الحجه وجود دارد، ناگفتنی ها بسیار است، ذی الحجه یاددآور پیوندی آسمانی بین دو گوهر تابناکِ اقلیمِ وجود یعنی آقا امیرالمؤمنین و خانم حضرت زهرا، بزرگانی هر دو صاحب مقام الهی که بهم دیگر پیوند می خورند، اینها هر دو خانم که دختر پیامبر و آقا امیرالمؤمنین پسر عمویشان، ما که این مقام را نداریم، اما همان چیزی که برای آقا امیرالمؤمنین و حضرت زهرا خواندند بعنوان خطبه عقد برای شما هم خواندند، بواسطه همان گفتار که آنها بهم مَحرم شدند، شمایی که ازدواج کردید شما هم بواسطه همانها بهم مَحرم شدید و این عطیه ی الهی ست که مقامی به آن بزرگی و مقامی به این حقیری هر دو با جملاتی مشابه با جفتهایمان پیوند خوردیم، اگر شمای مسلمان به اینها نگاه نکنید، کافر مشرک شما را، می پیچاند ، چون شما چیزی از زیباییها و قشنگیهایی که در دین دارید نمی دانید، به همین دلیل یک توجه عمیق لازم است به تمام زوایای این پیوند، امروز در بحث ازدواج مسائل بغرنج و پیچیده و سختی وجود دارد، هیچکس نمیداند که اینهمه سخن و اینهمه اشکال و بدبختی چطور بوجود آمد اما مهم اینست که شکافهای عمیق، سختیها و تندیهایی وجود دارد و ما نمی توانیم منکر آن بشویم، در میان جوانها یک دسته ای با ازدواج قطع رابطه کردند، چرا زن نمی گیری؟ چرا شوهر نمی کنی؟ می گوید حالا او که گرفت چکار کرد؟ او که شوهر کرد چکار کرد؟ خیلی خوشبخت و راحت است؟ اینجوری فقط جفت ندارم اما در آن حالت هزارتا بدبختی دارم، اینها از کجا می آید؟ هیچ نمی خواهیم به آن فکر کنیم؟ ما مسئولیت نداریم؟ یک عده ای شروع کردند عقد کردند و خیلی زود در همان زمان عقد جدا شدند، اینها هم به دسته اول پیوند خوردند، یک عده ای هنوز دارند با هم زندگی می کنند اما اگر چشم بصیرت داشته باشید ببینید که هر دوطرف زره پوشیدند کلاه خود گذاشتند سپر دارند و شمشیر دارند و هر کدام دنبال جایگاه خودشان و منافعشان در دنیا هستند، مبادا دیگری بدزد و بِبَرد، این زندگیست؟ معدود افرادی هم موفق هستند. هیچکس حتی لحظه ای تعمق نمی کند چرا اینطور شده؟ طی سالهای گذشته بارها راجع به ازدواج موفق بحث کردم، یکی از تِزهایی که می دادم همیشه می گفتم یک برگه بگذارید، در یک ستون ویژگیهای ایده آلی تان را بنویسید، دخترم شما چطور شوهر می خواهید؟ از قدش بگو، رنگ چشمش بگو، پوستش، رنگ مو، خصوصیات اخلاقی اش، مالش، همه چیزش بنویس، ایده آلهایی که دارید ، در یک ستون هم اگر خواستگاری رفتید یا اگر خواستگار آمد، ویژگیهای فرد مقابل را در آن بنویسید بعد این ویژگیهای ایده آلی و آن ویژگیهای موجود را بهم با خط وصل کنید، اگر 70% جواب داد عالیست، به شرط آنکه آن 30% که جواب نمی دهد جزء اصول پایه و اعتقادی نباشد، این خدا را قبول دارد او ندارد، اینها هم کاسه نیستند،اما امروز یک ستون دیگر در این برگه اضافه کردم که به آن دو ستون قبلی خیلی خیلی ارجح است، در این ستون ویژگیهای شخصیتی خودتان را بنویسید، کی هستید؟ و چی هستید؟ کسی نمی خواهد ببیند که سوءاستفاده کند، خودتان می بینید، بنویسید چه کاره اید؟ چطور موجودی هستید؟ چه روحیاتی دارید؟ اصلاً چه توانائیهایی دارید؟ از عهده چه چیزهایی بر می آئید در دنیا؟ از ستون ویژگیهای خودتان به ستون ویژگیهای ایده آلها وصل کنید، اگر حداقل 80% پاسخگو بود بعد از آن بروید ستون ویژگیهای جفت، یعنی شما با ستون ویژگیهای ایده آلتان اقلاً 80% نزدیکید و همخوانی دارید، اگر اینطور شد بروید ستون سوم که ویژگیهای جفتی را که به دنبالش افتادید و می شناسید را بنویسید، بعد آنها را وصل کنید اگر در مرحله اول دیدید مغایرت بین ویژگیهای شما و ایده آلهایتان خیلی زیاد است برگردید، شما اصلاً نمی توانید جفتی داشته باشید تا اصلاح شوید، اما اگر اینرا نداشتید بروید روی ستون سوم کار کنید، اگر همخوانی نداشتید در ایده آلهایتان تجدید نظر کنید، ببینید زیادی بزرگ نخواستید؟ بعد به ویژگیهای خودتان هم نگاه مجدد بیاندازید ببینید جای تغییر و اصلاح دارد؟ در جهت اصلاحش حرکتی بکنید، من متأسفم اگر بگویم جوانان ما بعد از اینکه عقد کردند تازه شروع می کنند به نگاه کردن و بدترین حالت آنجاست که ضعفها و ترسها و کمی ها و کاستیهای خودشان را نمی شناسند، اما دلیل این نیست که وجود ندارد، من آدم خسیسی ام، اگر از من بپرسید خسیسی می گویم نه من بسیار آدم حسابگر و مقتصد و توانگری هستم، اما واقعاً خسیسم ولی از خِساست خودم خبر ندارم، می آیم به طرف مقابلم که حالا پیوند خوردم تمام کمی کاستیهایم را آنجا می بینم و با او دعوا می کنم، می دانید چرا؟ چون طرف مقابل آئینه ماست، ما در آن آئینه همه آن چیزهائیکه فکر می کنیم بد است و در ما وجود دارد حالا چه از آن باخبریم چه از آن بی خبریم در آن مشاهده می کنیم بعد شروع می کنیم شمشیر کشیدن، جنگ، دعوا که درستش کنیم و جالب است که هیچوقت فکر نمی کنیم آن چیزی که آنجا دارد نشان می دهد،در ما هست اگر تو لک در آن صورت و آئینه می بینی چرا دستت می رود و آئینه را پاک می کنی چرا اول دستت به صورت خودت نمی رود که ببینی لکه کجاست؟ جوانهای ما این کار را می کنند. مثلا کسی که از محبت بی غل و غش بی بهره است. یعنی در تمام زندگی اش اول می گیرد بعد این را می دهد حالا خیلی با انصاف است. کسی که همه عمرش اینطوری زندگی کرده فرد مقابلش را به این خصلت ناپسند متهم می کند. من آدم می شناسم که بسیار بسیار حسابگر است، بسیار خسیس است و فرد مقابلش را بارها و بارها کوبیده که تو از بس که مال پرستی اینجوری هستی و صد البته این قصه وقتی از اینطرف اتفاق افتاد فرد مقابل هم چنین قصه ای را خواهد داشت بی برو و برگرد آنوقت می بینید که چه فرسایشی پیش می آید، می بینید چه اتفاق عجیب و بدی می افتد. آیا این همان چیزی است که در پیوند مبارک مولا و خانم جوانه زد و رشد کرد؟ و در سایه این رشد یازده قرآن ناطق بوجود آمد؟ آیا این همان است؟ آیا این نتیجه فقط در حد خاندان پیغمبر است؟ در ما نمی تواند صدق کند؟ آیا ما که امت پیغمبر و خاندانش هستیم نمی توانیم در این حیطه پر از عشق و صلح و امنییت و ایمان قدم بزنیم؟ اگر بگویی نمی توانم تو کاملاً منکر خدا هستی، تو کدام خدا را قبول داری؟ اینها پرسش هایی است که باید جواب داشته باشد وگر نه هیچی حل نمی شود. پدر و مادرها پسرها و دخترها به آن فکر بکنید، از من می پرسند نظرت برای این پسر برای این دختر یا بالعکس این دختر برای این پسر چیست؟ من با آن بینش و بصیرتی که در درون دارم و لطف خدا شامل حال من است یا به آنها می گویم نه، یا می گویم آدم نجیبی است، ببینید من اینها را نگاه می کنم، می گویم نجیب است، شریف است، اهل دزدی نیست، اهی خیانت و کثافت کاری نیست، دروغ در او راه ندارد اگر هم بگوید وادارش کردند دروغ بگوید کوچولو می گوید، گُنده نمی گوید، اما من نمی دانم که خوب تجارت می کند؟ می دانید که تجارت امروزه یک جورایی کلاه گذاشتن سر مردم است هرکس خوب تر کلاه می گذارد سر مردم تاجر خوب تری است، پر درآمدتر است، من نمی دانم! بپرسید می گویم ولی به چه دردتان می خورد چون آن تعریف های اولیه من شما را قانع کرد که بروید و می روید. اینها پرسش هایی است که دنبالش بروید قبل از اینکه جواب اینها را پیدا بکنید بله نگویید، پسرها و دخترها!
امسال سال تحول است میدانید؟ به کل جهان می گویند تحول، تحول، تحول در همه این حیطه ها هم باید این تحول انجام شود از کمترین فرد جامعه تا بالاترین فرد جامعه باید متحول بشود حتی اگر در این تحول پیدا کردن به نیستی و اضمحلال برسد چون بشریت با رفتارهای تکراری و بیهوده و بدون محتوا قدم به سرسرای نیستی انسانیت گذاشته است. خیلی زود باید یک نجاتی باشد. ازدواج که سهل است تمامی روابط انسانی در حال رفتن زیر پوشش سیاه بداندیشی است، تمام روابط، بچه های کوچک را ببینید چقدر قشنگ کلاه سر بقیه می گذارند، سر آدم بزرگها کلاه می گذارند چه برسد به بچه های هم ردیف خودشان هیچ توجه کردید؟ هیچ با آن روبه رو شده اید؟ من بارها دیدم. کسانی که حال بد را درک می کنید و حالتان هم خیلی بد است اگر اینقدر درک از شرایط برایتان مانده به تکاپو بیفتید، خیلی ها در دنیا به تکاپو افتادند در گوشه و کنار دنیا در حرکت هستند تا یک جنبشی برای تغییر حال بشریت ترتیب بدهند. ما امت آخرین پیغمبر خدا هستیم افتخار ما این است که امت آخرین پیغمبر خدا هستیم، کاملترین دستورات را برای کسب یک زندگی ایده آل در دست مان داریم، بر ذمه ما نیست که از دستورات استخراج کنیم چیزهایی را که نیاز داریم و به آنها دست پیدا کنیم؟ از شما سوال می کنم آن کسی که دختر دارد و آن کسی که پسر دارد الآن من خواستگار برایتان آوردم چه می خواهید بگویید؟ من می خواهم ببینم شما وقتی یک پسر می آید خواستگاری دخترتان یا شما خواستگاری یک دختری می روید، در آن دختر یا پسر چه چیزهایی را می خواهید نگاه کنید؟ دیگر وقتش گذشته که ببینید چی دارد آلان دیگر پسرهای جوان سنین پایین خانه ندارند، ماشین ندارند، ویلا ندارند، پول نقد ندارند، پول پیش خانه ندارند، می خواهند پول وام ازدواج را بگیرند یک آلونکی جنوب شهر اجاره کنند و زنش را ببرد، پس دیگر نمی خواهی بپرسی چی داری؟ می دانی که همه اش نه است نمی توانی هم بگویی بلند شو برو دختر به تو نمی دهم می خواهی دخترت را نگه داری یک کوزه گُنده هم بگیری و ترشی بیندازی ، می خواهی شوهر بدهی برود، قانون خدا است، قانون طبیعت است، در پسر چی می بینی بعد دختر به او می دهی؟ پیشنهاد می کنم به دخترها و پسرها را از الآن بنویسید قبل از اینکه جفتی پیدا کنید و بخواهید او را ارزیابی کنید اولآن ستونهایی را که گفتم بنویسید و این نقاط را به هم نزدیک کنید.
من فکر کردم شاید این بهترین کاری بود که می توانستم در اختیار شما بگذارم چون مقام حضرت زهرا(س) را همه می دانید و دخترهایمان هم قرار نیست به مقام خانم برسند، مقام امیرالمؤمنین را همه می دانید و پسرهایمان هم قرار نیست که امیرالمؤمنین باشند پس دیگربرای چی اینقدر دست و پا می زنیم؟ گفتیم یک کاری بکنیم که لااقل بدرد بچه ها بخورد و خیلی لازم دارند خیلی زیاد.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید