منو

جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri 04 26 2024

A+ A A-

تصور و توهم

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز می خواهم روی دو واژه ی تصور و توهم گفتگو کنم متاسفانه با اکثر آدمها در گروه های سنی مختلف وقتی روبرو می شوم و با آنها گفتگو می کنم من اینها را غرق در توهماتشان می بینم ،توهمات در دو جنس است یکسری از توهمات که از جنس غرور و شادی های کاذب و از این دست و دسته دیگر از جنس بدبختی و افسردگی و نگرانی و از این قصه ها می باشد. متوهم است و می گوید من هیچ وقت چیزی نمی شوم من همیشه آدم بدبختی بوده ام باز هم بدبخت خواهم بود ،یا بالعکس آنقدر مغرور است و آنقدر خودش را برتر می بیند از این برتر دیدن خودش خوشحال است و همیشه فکر میکند که همه او را همان اندازه می بینند .به هر حال فرقی نمی کند توهم ،توهم است و در هر دو صورت محصولی قابل شمارش و اندازه گیری و یا قابل بهره بردن هم ندارد چون اسم توهم نشان می دهد چیزی به بار نمی آورد محصولی به بار نمی آورد تنها چیزی که خواهد بود یاس ناامیدی و بدبینی است محصولش این‌ها می‌شود در هر دو حالت فرقی نمی کند میدانید که دامنه توهم هر چقدر که بخواهید می تواند تداوم پیدا کند و برایش هیچ وقت پایانی نخواهد بود توهم جایی ختم می شود که آن آدم بمیرد ،توهماتش هم تمام می شود ،اگر قبل از مردنش این حیطه توهمش را بر روی انسانی باز کرده باشد چه می شود؟ یعنی توهمش را به او منتقل کرده باشد،.من ۲۲ سال پیش در مشاوره ها داشتم زن و شوهری که کوه نورد بودند و هر هفته کوه می رفتند خانمش به دلیل بیماری بسیار بسیار سنگین که مفاصل استخوانی به مرور سفت می‌شد دیگر نتوانست به کوهنوردی برود در نتیجه خانم داخل خانه می ماند و همسرش با دوستانشان می‌رفتند کوهنوردی ،یک دوستی آمد یک تخمی در دل این خانم کاشت تو از کجا می دانی که می رود کوهنوردی .تو از کجا می دانی که با چه کسانی می رود. فقط به گفته هایش توجه نکن مگر خام هستی ؟چرا در خانه پیش تو نمی ماند؟ در آن اوج بیماری این خانم ما چندین ماه مصیبت داشتیم تا این توهم را از وجود این خانم بیرون کردیم .حالا اگر کسی بمیرد توهمش متوقف می شود ولی اگر قبلش به کسی منتقل نکرده باشد .این دامنه توهمات را به دیگران که معمولاً منتقل می کنیم و خیلی سخت هم منتقل می کنیم و این دامنه توهمات خیلی خزنده پیش می رود. حالا باید چه کار کنیم؟قدری باید به اندیشه ها یا به افکارمان خارج از فضای ذهنمان یک نگاهی بیاندازیم ذهن ما مثل آن وقتها یک کارتونی بود به نام آقای بوفی نمی دانم شما هم آن را دیده اید یا نه من همیشه با بچه ها آن را تماشا می کردم آقای بوفی کمد فوق العاده شلوغی داشت که وقتی آن را باز می‌کرد یک دریا چیزهای مختلف ازآن بیرون میریخت ذهن ما مثل همان کمد آقای بو فی است می تواند از توی این کمد یک چیزهایی سازنده بیرون بیاید وسایلی بیرون بیاید که بتواند یک چیزی را درست کند که هم فرد خودش بهره ببرد هم به دیگران بهره برساند برعکسش هم وجود دارد یک ابزارآلاتی بیرون می‌آید که مخرب است هرچه سرراهش برسد داغون میکند. ما اکثرا وسط آن کمد درب و داغون پر از آشغال هستیم اگر بیاییم بیرون و بعد در را باز کنیم ببینیم چه چیزهایی بیرون میریزد آنگاه می بینیم که چه افتضاحی به پا میشود. حالا یک سوالی پیش می آید چون بلافاصله همه می پرسند ما از کجا بفهمیم فکری را کردیم یک توهم زاییده از ذهن است یا خیر ؟ این هم یک سوالی است و باید جواب بدهیم راه حل هم خیلی ساده است و هم قابل فهم .کافی است هر فکری که به شما ورود می کند کم یا زیاد یا دامنه دار وگسترده را قطع کنید قدری در آن تامل کنید. گفتگویی داشتم دو سه روز پیش با یک مادری میگفت نشسته بودم تنها بودم و فرزندش خارج از تهران است یک لحظه دیدم که یک چاهی هست خیلی هم عمیق است بچه من به داخل آن چاه افتاد ته چاه پر از آب می باشد و دارد خفه می شود من به او گفتم میدانی بچه ی تو جایی که زندگی میکند اصلاً چاهی ندارد حتی چاه فاضلاب هم اینها ندارند شرایط اقلیم شان به این صورت است که نیازی به این کار ندارند چه برسد به چاه آب. گفت پس چرا من دیدم؟ گفتم تو ندیدی تو این را ساختی و حالا چشم هایت را به هم بزن ببین باز همان چاه را میبینی؟ گفت آره چشم هایم را که روی هم می گذارم همان چاه و همان حالت را می بینم آمد لب چاه و افتاد داخلش. هر فکری که به شما وارد شد اولش نمی‌توانید تشخیص بدهید که توهم است یا خیر.به آن فکر بگو همینجا بمان تا همین جا کافی است، بعد بلند شو یک چایی درست کن و بخور یا یک شربت درست کن و بخور یک کاری را انجام بده بلند شو و به گلدانها مقداری آب بده بعد دوباره بنشین و به همان فکر دوباره بپرداز از اولش چاه را ببین مسیری را که فرزندت دارد به چاه می رسد ببین افتادن در چاه را ببین از اول تا آخر آن را بازسازی کن اگر توانستی مو به مو لحظه به لحظه این ماجرا را باز آفرینی کنی مطمئن باش در وادی توهم قدم گذاشته ای تو فقط در توهم می باشی فکری که در لحظه آمد قطع شد و اگر تو برگشتی و توانستی لحظه به لحظه اش را آفرینش کنی فقط توهم است و هر چی بیشتر در این توهم پیش بروی و نگهش داری در گودال عمیق تری فرو می روی اگر به خودت یک تکان ندهی بیرون نیایی همان جا می مانی چه بسا که سکته بکنی و بمیری کسی نمیداند فقط خدا میداند که انسان در دنیا سر از کدام ناکجا آباد در می آورد چون دیوانگی است و به دنبالش بعد از شدت این ماجرا ها و زیاد شدنشان در مرز دیوانگی در آسایشگاه میباشد .این مال دنیا است و آخرت آنهایی که در توهم در این دنیا زندگی می کنند در آخرت هم وارد می شوند به اصطلاح طبقات اول و دوم در برزخ طبقات شرور، متوهم ، اگر دوست دارید بسم الله ما توهم را معرفی کردیم مرز شناختش را هم معرفی کردیم انتخاب با شما میباشد.
حالا به تصور توجه کنید تصور یک حیطه است که به عالم کن الهی وصل می باشد ما این کلمه را خیلی جاها و نابجا استفاده می‌کنیم حتی این کلمه را جایی به جای توهم نیز استفاده می کنیم به یک بنده خدایی همیشه می گفتم که ببین تو تصور می کنی که اینجوری می باشد میگفت نه اینطوری هست یکبار از دهانم در رفت و کلمه درستش را به کاربردم گفتم مواظب باش به توهم وارد نشوی یک شمشیر نابکار بالای سرم شد هنوز دارند می‌گویند تو گفتی فلانی متوهم است، دروغ که نگفتم ، متوهم بود ، حالا اگر به جای توهم ،تصور را به کار بردم من اشتباه کردم خوب بود همون اولین مورد میگفتم توهم.
عالم کن الهی را به خاطر می آورید؟ توی جلسه‌ای راجع به آن حرف زدم بعد از مدتی دوباره به این مطلب رجوع کردم و حرف زدم امیدوارم که در حافظه ی شما یک جایگاه خاصی را به خودش اختصاص داده باشد چون خیلی مهم است اگر کسی بتواند این مطلب را زنده نگه دارد برایش موقعیت‌های بزرگی در زندگیش در اختیار قرار می گیرد. تصور های سالم و درست را خیلی سال قبل آن موقع در مورد جایگاه خیال حرف میزدم عالم خیال یا تصور همان عالم کن الهی هست که در طبقات مختلف آن هر آنچه که در دنیا وجود دارد چیده شده است اگر آدم بتواند به این عالم راه پیدا بکند و بعد بتواند ببیند از همان عالم امکان موجود شدنش را برمیدارد یعنی چی؟ من تصورم اینست که برای جهازم سرویس چینی فلان مدلی بخرم اگر من تصورم اینست که چنین طرحی باید موجود باشد و چنین ابعادی برای فنجان وجود داشته باشد حتما هست و در عالم کن وجود دارد دیده نمی شود می روم آنجا می بینم دیده شد چون من با خیال صاف تمیز و بدون توهم رفتم از آنجا که نمی توانم بردارم بیاورم ، پس چه کار می‌کنم؟ می‌گویم خدایا امکان موجود شدن چنین چیزی را برای من فراهم کن، برمیگردم توی دنیا، مطمئن باش اگر به هدف زده باشی حتما به آن میرسی و برایت محقق می‌شود. یادتان می آید همیشه می گفتم که من وقتی می خواهم کاری را بکنم گاهی اوقات می گویم :زمان ایست کن!! صبر کن همیشه به همسرم می گفتم اوایل به من می خندید ولی بعدا دید که درست می‌گویم و بعدها خودش هم از آن بهره می‌برد. من می دانم زمان در عالم کن اینجوری نیست که ما زمان را اینجا داریم آنجا اصلا زمان به این معنا وجود ندارد اما از عالم کن، امکان اینکه زمان کش بیاید را بر می داشتم از خدا درخواست می کردم دقیقا هم همین می شد چون هر وقت که میخواستم نماز بخوانم حاج آقا می گفت من هم که میخواهم نماز بخوانم میگفتم خب بخوان میگفت ما با هم شروع کنیم این تلفن ها زنگ می خورد زنگ اف اف را میزنند زنگ در خانه را میزنند می گفتم آقا جان تو برو شروع کن من می‌گویم هیچ کدامشان را نزنند که اوایل به من میخندید بعدا دید راست می‌گویم یک چند باری که تجربه کرد چون او که به نماز می ایستاد ، من هم شروع می کردم آخر من مطمئن بودم من امکانش را برداشته بودم کسی دستش به زنگم نخورد کسی شماره تلفنم را نگیرد و... یا زمان را کش بدهیم که آنهایی که با من کار دارند این طرف‌تر بیفتند بعد دید راست می‌گویم چون دقیقا سلام نماز را که می دادیم شروع میشد دو تا خط تلفن با هم زنگ میخورد اف اف را می‌زدند دم در یکی ما را کار داشت و الی آخر. می ‌خواهم خدمتتان عرض کنم تصور یا خیال شما در لحظه صورت می گیرد، در لحظه ، در همان لحظه دریچه قلب شما به آنچه که در دنیا هست ولی دیده نمی شود و توسط شما می‌تواند عینیت پیدا کند باز می شود تمام اینها زمان نیست در یک ثانیه در نیم ثانیه در یک دهم ثانیه، من اصلا در آن زمان نمی بینم اصلا نمی‌دانم چطوری باید تعریفش کنم فقط می توانم حسش کنم تو هم بیا حس کن میگویی باور داری که راست می گویم پس بیا جلو، دنبال من سعی کن که حسش کنی. حالا اگر که در فرصت های ارادی، الان اراده می کنم اف اف زنگ نخوری ما همچین چیزی نداریم ، اراده بکنیم که یک چیزهایی را همانطوری که در نماز تجربه کرده بودم دوباره ببینم دیگر قادر نخواهم بود چرا؟ آخر این حیطه دائم در حال گردش است. فکر کنید یک صفحه دوار یا یک طبقات دواری است که روی آن عالم کن همه امکانات را در دسترس تو چیده است الان دستت را میبری این را برمیداری همان موجود می‌شود، یک دهم ثانیه بعد دستت را ببری یکی دیگه را بر می داری چون این نیست این چرخید، یک چیز دیگر است. تصور یا خیال اینطوری است تو دیگر نمی توانی آن را بسازی چون لحظه بعد یک تصویر دیگر است و این نقطه، نقطه ایست که به آن می گوییم جایگاه جداسازی تصور از توهم. چرا؟ توهم فقط متعلق به شماست و ساخته ی شماست ساخته ی ذهن شماست نه ساخته ی خدای قادر متعال ، پس همان جوری دست نخورده باقی می ماند نه به آن اضافه می‌شود نه از آن کم می شود مگر اینکه یک روزی بیاید شما از دست این توهم دل زده بشوید بگویید می‌خواهم مدلش را عوض کنم آن موقع بخواهی عوضش کنی. اما خیال یا تصور لحظه به لحظه تغییر می کند چون از جانب حضرت دوست در حال گردش و در دسترس بندگان پاک خیال است برای آنها قرار داده می شود مگر اینکه شما روی یک خیال یا تصوری متوقف شوید عمیق به آن نگاه کنید تا زمانیکه توجه کامل تان و بدون مزاحم روی آن است، آن در اختیار شماست به محض اینکه توجه را برداشتید؛ سلام نماز را که دادیم توجه برداشته شد اولین زنگ خورد دومیش تلفن زنگ خورد سومیش آن یکی در را زنگ زدند تا توجه ات را بر می داری از دسترس خارج میشود واقعا زیبا نیست؟ من فکر می کنم خیلی زیباست اگر بتوانیم درکش کنیم اگر بتوانیم از آن بهره ببریم و چقدر ما قدرتمندیم و چقدر متاسفانه ما زار و ذلیلیم. خودم را عرض می‌کنم من وقتی که حاج آقا به رحمت خدا رفت در لحظه ای احساس کردم که هیچی دیگر در دنیا نیست اصلا دنیا برایم تمام شد این یعنی زار بودن ذلیل بودن و اگر خداوند دستم را نگرفته بود اگر علی بن موسی الرضا (ع) دستم را نگرفته بود اگر خانم حضرت زهرا (س) دستم را نگرفته بود به آقا امیرالمومنین (ع) متوسل شدم گفتم آقا شما حال من را میفهمی به شما وقتی راجع به خانم اطلاع دادند فاصله مسجد تا خانه ات چقدر بود که دوبار به ستون ها تکیه دادی؟ نمی توانستی بیایی، به من حق بده اما کمکم کن اما دستم را بگیر یادتان باشد اگر می‌خواهید دستتان را به کسی بدهید یاری اش را بطلبید، به دست بدهید نه به نا دست.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید