منو

جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri 04 26 2024

A+ A A-

رشد را معنی کنید

بسم الله الرحمن الرحیم

کلمه رشد حیطه ی گفتگوی بسیار وسیعی است . چون در جهان هستی هرچیزی که خلق می شود و در گردش آفرینش خداوندی قرار دارد یک ابتدایی دارد و یک انتهایی . مثلاً هردانه ی بالقوه فقط یک دانه است. هرآنچه که از نگاه ما نادیدنی است در آن قوه وجود دارد . من این دانه های گندم که هرسال برای سمنو خیس می کردم به عینه باهاشون حرف می زدم و باهاشون زندگی می کردم . وقتی که از بازار گندم را می خریدم و می آوردم ، فقط دانه ی گندم بود . و وقتی پاک می شد و به دست من می آمد و وقتی من می شستم فقط دانه ی گندم بود . هیچ چیز دیگری نبود . اما موقعی که دانه ی گندم بود در آن دانه گندم بازشدن ، ترکیدن ، جوانه زدن ، آمدن به سمت بیرون و نور بعد سبز شدن و ... وجود داشت. و اگر به موقع برداشت می کردیم تبدیل کردنش به اینکه چرخ کنیم ، سایش کنیم ، له اش کنیم ، بعد با آب مخلوطش کنیم و سپس صاف کنیم و آن را با آرد یک دست کنیم و به دیگ بریزیم و از آن سمنوی بسیار خوشمزه طی مراحلی در بیاوریم . همه ی این مراحل را چه چیزی طی می کرد ؟ دانه گندم . دانه گندم در ابتدا همان موقع که من از بازار مولوی خرید می کردم همان موقع آن دانه ی گندم همه ی این مراحل را در خودش داشت . اما من نمی دیدم . شما هم نمی بینید. هیچ کسی نمی بیند . درخت شدن ، بوته شدنش ،به گل نشستن گیاهان را هم همینطور. این ها همه مراحلی است که در دانه ی اولیه وجود دارد . تا به آن نهایت خودش برسد. همه ی این ها در آن دانه یا هسته ی اولیه به صورت بالقوه وجود دارد . تا در یک مکان مناسب و در یک زمان مناسب قرار بگیرد . آن وقت است که قوه ها یکی یکی از درونش بیرون کشیده می شود . دانه گندم وقتی شروع می کند به شکاف برداشتن من خیلی از مواقع بالای سرشان ایستادم و تماشایشان کردم . یک دانه که پوستش می ترکید و بعد بیرون می آمد . خیلی زیبا بود قوه ها یکی یکی بیرون می آیند تا در جریان حیات این کره خاکی خودشان را نشان دهند . آن وقت من و شما از دانه گی آنها تا رسیدن آن ها به نهایت زندگی قدم به قدم شاهدش هستیم . هم شاهدیم و هم لذت می بریم . از این مشاهده ی دمادم و دیدن این زیبایی های آن تا وقتیکه به بهره بخشیدن در این کره خاکی می رسد ما همه را شاهد هستیم و همه را می بینیم . این مشاهده ی روز به روز یا ماه به ماه یا سال به سال به این دانه را تا پایان عمرش می گوئیم که شاهد رشدش بودیم . بسیار هم لذت بردیم .
این فاصله ی روزها و هفته ها و ماه ها و سال ها باید پیموده شود . و برای رشد این یک مسافت موجود است و بس . در مورد حیوانات و در مورد دیگر مخلوقات الهی هم این قصه صدق می کند . که اگر آدمی با توجه کامل در طول عمرش به سر ببرد طیف مشاهداتش خیلی وسیع و عبرت آموز خواهد بود. برای بچه های امروز خیلی متاسف هستم. آن موقع که ما کوچولو بودیم حیاط داشتیم . نتیجتاً اول بهار جوجه داشتیم . تازه در حیاطمان مرغ و خروس داشتیم . تخم می گذاشتند . روی تخمشان می خوابیدند . ما تمام این ها را شاهد بودیم . تا جوجه در می آمد . بعد جوجه بزرگ می شد یک مرغ یا خروس می شد. ما همه ی این ها را می دیدیم و این طیف مشاهدات برای ما خیلی وسیع و عبرت آموز بود.
ببینیم که انسان چطور است ؟شک نکنید که این قاعده برای انسان هم صدق می کند . از نطفگی داخل شکم مادر تا پیری که جسد را درون خاک می گذارند . مراحل عجیب و غریبی را انسان طی می کند . در مورد جسمش این را می شود گفت . و درست هم هست . چون جسم آدمی هم مثل دانه یا تکثیر حیوانات صاحب رشد است . در طول مسافتی از زمان و مکان این رشد آشکار می شود . و صحیح هم هست . "اما "، این اما اینجا مهم است . اما انسان غیر از جسمش صاحب یک بعد دیگر هم هست . بحث امروز ما در مورد همین بعد است . چراکه این بعد درونی یا معنوی مثل آن دانه نیست . دانه همه چیز را در درونش مرحله به مرحله داشت و بعد مرحله به مرحله در نمایش گذاشت . قوه ی درونی اش را آشکار کرد . این بخش از ابتدا در وجود من و شمای انسان وجود داشته . هیچ مسافتی بین آنچه که هستیم و آنچه که خواهیم بود وجود ندارد . این از آن نکته های خیلی مهم است . بلکه فقط روی بخش معنوی یا آن بالقوه ی معنوی ما پوشانندگی وجود دارد حجابی وجود دارد که این حجاب باید برداشته شود اما تبدیل نداریم یعنی همان طوری که نطفه گی در شکم مادر رشد کرد تکثیر شد بزرگ شد بعد از شکم مادر بیرون آمد بعد نوزادی وووو این قصه در بخش بعد معنوی انسان وجود خارجی ندارد از ابتدا همان که باید باشد هست فقط زیر حجاب و پوشش است این مثل یک کشف عظیم است دقت کنید من در مورد نفس و ذهن حرف نمی زنم حواستان باشد اینجا روی کلام به نفس و ذهن نیست بلکه در مورد آن بخشی گفت و گو می کنم که خدواند در قرآن از آن به نام نخفه ای یاد فرموده که بر آدم دمیده این بخش همان گونه که باید بوده باشد ،هست لازم به تغییر شکل از قوه بالفعل نبوده و نیست و نخواهد بود بلکه فقط پنهان است باید توسط انسان فقط کشف شود، یعنی پرده حجاب از روی آن برداشته شود از پنهان بودن به آشکار گشتن تبدیل شود این نه مسافت می خواهد نه زمان ؛ این بخش معنوی و آنچه که درون آن هست اصلاً مانند مراحل رشد گندم نیست؛ از این حال به آن حال زیر پرده ی حجاب است که پرده ی حجاب باید از روی آن برداشته شود از پنهان بودن به آشکار گشتن تبدیل شود این نه مسافت می خواهد نه زمان به این می گویند رشد معنوی . رشد معنوی یعنی چیزی که پنهان بوده یک دفعه پدیدار شد این همان چیزی هست که هرگز ار دست نداده بودیم فقط آن را فراموش کرده بودیم و تنها بایستی به خاطر بیاوریم در بحث گفت و گوهای عرفا و کتاب های آنها بخوانید دائم تذکر می دهند به یاد آورید یاد آورید چه چیزی را؟ آن چیزی که بود هست بعد هم خواهد بود تنها وظیفه ی من و شما این هست که روی آن را برداریم تنها می بایستی ما با امکانات دنیایی مان که خداوند عطا فرموده اسباب آشکاری آن را فراهم کنیم همین و بس.
می گویند در شب قدر خداوند قرآن را به یکباره بر قلب پیامبر نازل کرد یعنی تنها یک اتفاق افتاد یک پرده برداشته شد. قلب های ما قرآن های گویا دارد چون خداوند خود فرموده در عرش نمی گنجم در قلب مومن می گنجم پس در قلبمان خدا را داریم خدا به القوه نیست که به بالفعل تبدیل شود هست بود هست خواهد بود و برای رسیدن به این نقطه تنها چیزی که لازم است برداشتن آن حجاب از روی قلب است چقدر موفق هستیم ؟ چقدر این کار را کردیم؟چقدر؟چقدر موفق بودیم؟
صحبت از جمع : خیلی جالب است یک بزرگواری در حوزه ی معنوی از کلمه ی کشف استفاده می کرد می گفت ما در این حوزه اصولا ً کشف میکنیم چیزی را یاد نمی گیریم مثال خیلی جالبی هم می زد می گفت شما مثلاً تصور بکنید دوچرخه سواری را یک پدیده ای مثل پدیده ی تعادل که با کتاب خواندن آن را یاد نمی گیرید بلکه آنقدر دوچرخه سواری می کنید ناگهان در یک نقطه ای یک اتفاقی برای شما می افتد شما تعادل را کشف می کنید و این قابل توضیح به دیگری نیست الان با گفت و گوی شما و اینکه همیشه شما این اصطلاح را استفاده می کردید که خودتان باید ببینید من چطوری به شما توضیح بدهم که متوجه بشوید. یک جایی این گفت و گوها جنس آن از کشف کردن است به نظرم بزرگترین مانع ما برای این کشف حقیقتاً طلب است علی رغم اینکه خیلی وقت ها می گوییم من می خواهم بدانم من واقعاً می خواهم شاید انقدر حتی با خودمان روراست نیستیم که بگوییم من نمی خواهم و نمی خواهم بدانم.
صحبت از جمع :در مورد رشد معنوی و اینکه حجابی که روی قلب قرار می گیرد به عقیده ی من همان مسیری که پروردگار به ما گفته اطاعت بی چون و چرا داشته باشیم و ترک محرمات انجام واجبات را داشته باشیم حجاب ها کنار می رود پوشانندگی ها کنار می رود و ما می توانیم همه چیز را خیلی شفاف و واضح ببینیم.
استاد: واقعیت اینست که اگر بخواهیم به آن هسته معنوی دست پیدا کنیم که از ابتدا بود و هست و خواهد بود یک راه بیشتر نداریم لایه های فیزیک یا دنیایی را باید حذف کرد، حذف که می کنید خودبخود از زیر لایه ها هویدا می شود.
صحبت از جمع: تجربه ای داشتم در مورد چرخ و فلکی که فرموده بودید نگاه می کردم به آن بالا که رسیدم در دوران کودکی آنجایی که به سن تکلیف رسیدم یک سری مسائل را در تصمیم گیری نقش خودم را می دیدم ولی در سن کودکی که فکر می کنم انتخاب من نبوده و یک چیزهایی من را آزار می داد البته نه به این ترتیب که نبخشیده باشم،‌بخشیده بودم اما وقتی نگاه کردم دیدم واقعا مرا آزار می دهد به آن بالا که رسیدم دیدم باید چکار کنم که این رنج را از بین ببرم، مدتها به این موضوع فکر می کردم تا اینکه به این نتیجه رسیدم که آن شخصی که این سختی را به من رسانده خود واقعی اش با من یکی بوده یعنی (منِ) او بوده که مرا آزار داده خود واقعی اش نبوده،‌ من که نمیتوانم از خودم ناراحت باشم برای من این موضوع آرام آرام هضم شد و این موضوع تبدیل شد به محبت نسبت به آن فردی که از او به من سختی وارد شده بود، چون به این نتیجه رسیدم که (منِ) من هم یک سری اشتباهات دارد و این موضوع برایم حل شد.
استاد: بسیار عالی شما آرام آرام این پرده را برداشتید و دیدید هرچه در او هست در شما هم هست و متوجه شدید هر دو از یک جنس است، پس نمی توانید که از طرف مقابل ناراحت باشید بلکه مجبوریم که آرام آرام این خودِ درونی را در خودمان و در او ببینیم و برای ما آرامش و امنیت بوجود بیاورد.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید