منو

جمعه, 14 ارديبهشت 1403 - Fri 05 03 2024

A+ A A-

زشت ترین قسمت وجود شما کجاست؟

بسم الله الرحمن الرحیم

در ابتدای کلام امروز می خواهم از شما یک پرسشی کنم پرسش من این است: بعد از یک نگاه عمیق به خودتان بگویید زشت ترین قسمت وجود شما کجاست؟
جواب نفر اول: من احساس می کنم دو تا چیز زشت دارم یکی تفکرات من هست یکی هم زبان من که تفکراتی را که می کنم به زبان می آورم و عنوان می کنم بعد می فهمم که اشتباه کردم شروع می کنم به استغفار کردن.
نفر دوم: من هم ذهن و زبانم هست یک چیزهایی را به زبان می آورم که نباید بیاورم هر چیز بدی رادر ذهن خود نیاورم ذهن خود را خراب نکنم.
نفر سوم :من چندتا مشکل به ذهنم رسید عجول بودن هست بعد عصبانیت هست که جمع می کنم یک دفعه آتش فشان می شوم، ناامید شدن هست. این ناامید شدن خیلی من را اذیت می کند دغدغه ی این روزهای من است سر کوچک ترین چیزی که باب دلم نیست سریع صفر تا صد من عوض می شود نا امید می شوم.
نفر چهارم : من هم زبانم هست ولی در ظاهر زبان است اصل آن اراده ی ضعیفی است در پشت آن پنهان شده که تصمیم می گیرم مطلقاً این حرف را به زبان نیاورم ولی چون آن اراده تربیت شده نیست باز ظاهراً زبان خطا را انجام می دهد .
استاد: خیلی عالی است خیلی امیدوار شدم .می دانید وقتی از آدم می پرسند چه چیز زشتی دارید؟ می گوید این بینی من خیلی زشت است یکی می گوید ابروهای من رو به بالا می ایستد یکی می گوید چاق هستم یکی می گوید لاغر هستم و الی آخر من کلام مردم را خیلی خوب گوش می کنم مجبور هستم که گوش کنم ندیدم کسی از زشتی ذهنش حرف بزند ندیدم کسی بگوید که چیزی که در من خیلی زشت است ذهن من است و با خودش قبول کند که از همه ی اندام ها و نواقص جسمی زشتی ذهنش بیشتر از همه است همان طوری که جسم آدم می تواند زیبا باشد بدون نقص باشد ذهن هم می تواند مملو از پیام های زیبا و خوب باشد قرار نیست حتماً زشت باشد اما متاسفانه ذهن آدمی برعکس می تواند از شک، بدبینی ،توقعات نابجا از دیگران ،خودبینی ،حسادت و...... مملو باشد از سویی می تواند مملو از خیرخواهی، محبت ،صفا ،پاکدلی ،تواضع و الی آخر باشد آنهایی که به زیبایی خود ،به سر و شکل خود و تیپ خودشان خیلی اهمیت می دهند می گویند باید کلاس ما بالا باشد لباس ما برند باشد شیک باشد عطر و ادکلن ما بسیار خوشبو باشد حمام کرده از خانه بیرون برویم و الی آخر من به این دسته از آدم ها هشدار می دهم شما که به زیبایی خود خیلی اهمیت می دهید بدانید ذهن زشت علی رغم اینکه پلاکادر نیست جلوی صورت شما باشد علی رغم اینکه جایی نیست که نشان داده شود ولی به شدت در تیپ و قیافه ی شما عیان است حتی زیبایی های اندام ،زیبایی لباس های فاخر و برند شما را از بین می برد و آنها را زشت می کند. شما به طور حتم در زندگی خود با آدم های خشمگین روبه رو شدید آدم هایی که دهن باز می کنند چشم های خود را می بندند شعله های خشم را از درون دهان به بیرون می فرستند هیچ وقت به این آدم ها توجه لازم و کافی کردید ؟شاید بهتر است با شما این گفت و گو را بکنم بگویم وقتی شما عصبانی می شوید کلام های بد ونامربوط می گویید همان دم فقط یک بار هم شده توقف کن روبه رو را نگاه کن شخص روبه روی شما فقط یک کلمه گفت یا یک جمله گفت که می توانست این یک جمله ی آن در حد یک خراش جزئی در تو ناراحتی ایجاد کند انگار که یک لحظه یک خراشی روی صورتت کشیده شود یا به دستت.اما اتفاق مهمی که افتاد این است که این خراش کوچک عملاً درب دیگ خشم شما را که در درون همیشه انباشته و آماده است را برداشت همه ی آن خشم مال شما بود نه مال کس دیگری مال آن فرد مقابل یک جمله ای بود که گفته بود .اینها را که فکر می کردم با خودم به یاد آوردم که در قرآن می خوانیم روز حساب و کتاب بنده های گناهکار ناله می کنند که پروردگارا شیطان ما را فریفت و به کار گناه وا داشت ابلیس می گوید: خداوندا من می دانستم این کار غلط است این کار گناه است می بینید که خودم هم این کار را نکردم کار گناهی را که این بنده ی تو کرده دزدی کرده ، آدم کشته، یا هر چیزی من فقط به این بنده نشان دادم این هم هست بنده ی شما خودش اراده کرد و گناه را برداشت من به دست او ندادم. یعنی اگر بنده در درون خودش خواسته ی غلط را انباشته نکرده باشد جز طاعت خوب در ذهن ، اندیشه ی دیگری را راه نداده باشد در مقابل کلام ابلیس چیزی ندارد که بروز کند اگر آن کسی که به شما یک خراش داد شما دیگ خشمتان آماده در درون شما نبود تا میخواست بیاید این دیگ پر شود زمان برده بود وتمام شده بود از شما چیزی بیرون نمی آمد شما خشم را داشتید که بلافاصله بیرون ریختی چنین بنده ای هم درمقابل کلام ابلیس چیزی را انباشته نکرده که بخواهد بروز دهد و دچار گناه شود پس اگر دچار گناه می شویم ابلیس مقصر نیست ابلیس یک کلام کوچک داد گفت می توانید این را هم بگویید، می توانید فریاد بزنید، می توانید دوتا فحش بدهید ،جدو آباد آن را بد بگویید به شما نشان داد اما زبان شما را بیرون نکشید که از زبان شما حرف بزند مثل یک چاهی می ماند یک چاهی که خشک است اگر سطل داخل آن بیندازیم چه چیزی با خودش بالا می آورد سطل خالی بالا می آید. اگر در چاه گندآب باشد چه چیزی بالا می آید ؟گندآب می آید اگر در چاه آب گوارا و پاک باشد چه چیزی بیرون می آید؟ آب گوارا و خوب بالا می آید ضربه های دیگران به ما همانند همان سطل است چاه به مثابه ذهن است آب گوارا یا آب متعفن محتویات این ذهن است تقصیر سطل است؟ نه تقصیر سطل نیست تقصیر ما است که آنجا انباشته کردیم .
آیا واقعاً گفت و گوهای هر هفته ی ما را برای فهمیدن و بهره بردن گوش می دهید چون وقتی گوش شما این کلام ها را شنید دیگر در مقابل کلام منعقد شده مسئول است و روز موعود باید جواب پس بدهد نمی تواند بگوید نمی دانستم خدا در قران فرموده است هیچ قومی را قبل از اینکه بر آنها رسول و پیام آوری بفرستم به هلاکت نمی رسانم عذاب نمی کنم چون اول باید بفهمند بعد اگر گوش نکردند آنها را عذاب می کنم وکلام منعقد شده و ما شنیدیم برای همه ی ما بعد از این توبیخ دارد یادمان باشد وقتی نفرت و حسد بدخواهی و برتری طلبی دروغ و ریا و...... در ما می جوشد ،چون بالقوه وجود داشت از بیرون تلنگری زدند سطلی انداختند بالافاصله از بالقوه به بالفعل تبدیل شد دیگران یک سطل خالی باسروصدا در چاه می اندازند ،از چاه ذهن ما آنچه که بیرون می آید و در بیرون تجلی میکند از درون ما است نه کس دیگر از نفرت یا خشم یا حسد و حتی عشق به عنوان یک وسیله یک مرکب که سوار آن بشوید برای سفر به دورن خود استفاده کنید لااقل اینها یک جایی به درد شما بخورند چون منبع هر کدام اینها در درون شما است برو و آنجا متمرکز شو. امتحان کنید ببینید بوی تعفن آن را می توانید تحمل کنید که بالا می آورید به روی دیگران تف می کنید خودتان نمی توانید آن را تحمل کنید اگر همان دم می خواهد خشم بالا بیاید سوار مرکب خشم خود شوید همان دم که می خواهید تمسخر کنید همان دم میخواهید طعنه بزنید همان دم که میخواهید قلبی را فشار بدهید یک ثانیه سکوت کن سوار همان شو برو پایین برو ببین چه خبراست ؟ تعفن آن داخل ،دنیا را برداشته ببین خودت نمی توانی آن را تحمل کنی چطور پرت می کنی آن را به طرف مقابل اگر این را توانستید بفهمید دستمال پاکیزه و معطر بر می دارید آن وقت ان شاالله به پاک سازی مشغول می شوید .
سوال: من یک موضوعی برایم غیر واضح ماند تمثیلی که زدید در رابطه با بحث آن سطل و اینکه آن چاه در واقع ذهن ماست آن سطل هر چه در چاه هست بیرون می آورد، برای اینکه بتوانم سؤالم را مطرح کنم مثالی می زنم؛ مثلا هفته های گذشته اتفاقی در محل که زندگی می کنم افتاد قبض آب چند برابر ماه های قبل آمد بعد مدیر ساختمان تصمیم گرفت که مداخله بکند و برای چندین روز پشت سر هم پمپ آب ساختمان را قطع می کرد و من طبقه آخرهستم و چندین روز آب گرم نداشتم یکی دو بار صحبت کردم درخواست کردم ایشان هم روشن کرد دوباره خاموش کرد نهایتا یک روزی که مرخصی گرفته بودم که کارهای خانه را بکنم دیگر شاکی شدم زنگ زدم خودش بالا آمد دید گفتم ببین ما آب گرم نداریم فشار آب خیلی کم است دچار مشکل شدیم باز هم دو روز روشن کرد دوباره خاموش کرد دیگر آن خوش اخلاقی ام به پایان رسید و گوشی را برداشتم زنگ زدم و نهایتا باز هم محترمانه ولی یک مقدار خشونت آمیزتر برخورد کرد که آقا ما هم زندگی داریم ما هم حق داریم مثل بقیه استفاده بکنیم حالا یک نفر درست رعایت نمی کند من چرا باید محروم بشوم و از این داستان ها، گفتگوی شما برای من این را آورد که الان در چنین موقعیتی با توجه به مثال شما در واقع آن آقا سطل را انداخت داخل چاه ذهن من؟ و این ناراحتی و اعتراض و خشمی که توی روزهای قبل داشتم من مجبور شدم گوشی تلفن را برداشتم و به او شکایت اساسی کردم سؤال من این است من اصلا نباید خشم و ناراحتی از اینکه حقوقم سلب می شود و امثال این گفتگوها را داشته باشم؟آیا آن نقطه ی ایده آلی که توی ذهنمان است که اگر ذهن من تمیز باشد سطلی که میخواهد بیفتد توی ذهن من آب تمیز بیرون می آورد، این است؟ و اگر هست پس تکلیف خشم چه می شود تکلیف هیجاناتی که خداوند برای بقای ما در درونمان گذاشته است.
استاد: خشم چیز پسندیده ای نیست در مقابل اتفاقات ناگهانی که به شما وارد می شود عکس العملهای آنی که از خودتان بروز می دهید اگر خشم متعفن در درونتان نباشد خیلی جدی و قاطع برخورد می کنید این خیلی هم منطقی و درست است هیچ ایرادی هم به آن نیست یعنی وقتی که در تاریکی حتی یک کسی صدایی می کند و دستش را به هم می کوید و شما می ترسید این ترس باید یک واکنشی از خودش نشان بدهد شکی در آن نیست ولی این واکنش با فریادهای آنچنانی و الفاظ زشت آنچنانی وقتی توام می شود یعنی تعفن توی ذهن. اما وقتی این ترس یک واکنش کاملا منطقی از خودش نشان می دهد، ما کار غلط را تذکر می دهیم کاملا جدی به این خشم نمی گویند این را یک تصمیم گیری یا یک واکنش منطقی و درست می گویند. در مورد آن آقا و پمپ آب بعد از چند بار تذکر اگر من جای شما بودم می رفتم در خانه اش را می زدم به او می گفتم آقای فلانی با دفتر حساب کتابتان بیرون تشریف بیاورید واحد به واحد زنگ می زنم و به این واحدها دانه به دانه اعلام می کنم شما چه بلایی سر من آوردید باید به شما پاسخ بدهند ولی شما حق نداری که حق من را ضایع کنی که در طبقه ی بالا هستم آنکه در طبقه اول هست و پول نداده و خیلی هم ککش نمی گزد چون آب به قدر کفایت در لوله ها جاری هست من توبیخ بشوم؟ به این هم می گویند یک واکنش منطقی و عاقلانه که احقاق حق می کند هم همسایه ها می فهمند که آدمهایی که دور و برشان هستند درک دارند شعور دارند و بسیار بسیار محترم هستند وگرنه بله یک راه دیگر هم دارد بایست وسط آن ساختمان عربده بکش ببین همه چه جوری بیرون می آیند شاید هم بترسند از ترس شما پولهایشان را بدو بدو بیاورند وسط راهرو بریزند ولی نه این غلط است این درست نیست خشم شما اگر به حرکات زشت منجر بشود به طور حتم سطل آب متعفن بالا آورده است خشم شما اگر منجر بشود به اینکه آب جاری بشود و گوارا بالا بیاورد یعنی اینکه شما منطقی عمل کردید و روش درست را ایجاد کردید.
ادامه ی صحبت: پس در واقع موضوع در مورد اصل مطلب نیست نوع برخورد است
استاد: شما در اتوبان که می روی اگر ماشینی با شما بد برخورد کند شما دو تا روش داری، می توانی سرعت بگیری جلویش بپیچی یارو را به یک تصادف سنگین بیندازی این یک شکلش هست شکل دومش این است که شماره اش را برداری به اولین پلیس راهنمایی اعلام کنی و بخواهی که او را نگه دارند هر دو حالت هم اعتراض است و اعتراضی که حق با شماست اما در یک روش، روش غلط است و در یک روش، روش درست است یک جامعه ی سالم منطقی و باشعور و درک بالا با یک فرهنگ زیبا و اصیل واکنش هایشان آنها را نشان می دهد رفتارهایشان آنها رانشان می دهد مفهومش این نیست که شما از حقوقتان صرفنظر کنید هر که شما را زد بگویی دستت درد نکند یکی دیگر هم بزنی اشکال ندارد بگذار حرصت بخوابد نه ما از این قصه ها نداریم، خداوند به پیغمبرش دستور داد تو با اینها گفتگو کردی و هشدار دادی حالا از این به بعد هر که با تو وارد جنگ شد با او بجنگ، بجنگ مگر اینکه تسلیم شما بشود بنابراین دین ما دین رفتارهای صحیح و حرکات درست است.
صحبت از جمع: در مورد خشم که میفرمودید در یک جایی میخواندم که چند تا مادر گفته بودند : ما خیلی با بچه هایمان بدرفتاری میکنیم وقتی کار اشتباهی میکنند خیلی با عصبانیت با آنها برخورد میکنیم حتی کتکشان میزنیم و آنها برعکس ، ما را خیلی بغل میکنند و میبوسند وحتی با صبوری با ما برخورد میکنند . داشتم فکر میکردم خیلی از این بچه ها ممکن است وقتی بزرگ میشوند دقیقا همین رفتار را تکرار کنند و باید بسیار فکر کنند تا یادشان بیاید که این از کجا شروع شد ؟ از کجا بروز کرده و حالا اینطوری شده ؟ حالا میخواستم راجع به اینکه شما گفتید آن نقطه متعفن بگویم که بنظرم وقتهایی ممکن است آن نقطه بیشتر از اینکه متعفن باشد در پسش یک آدم خیلی آسیب دیده است که در نقطه شروع خشمش خودش هم یک جوری قربانی باشد .
استاد : هیچ انسانی با یک رفتار بد و زشت بدنیا نیامده همه آدمها در طول زمان با مراودات و برخوردهایی که داشتند کسب کردند و نهادینه کردند ، در خودشان قایم کردند . در اینکه شخصی دچار خشم نامناسب هست و خیلی بد ، اینکه در ابتدا خودش زجر میکشد تا به دیگران زجر بدهد در اینکه یک روزی به او خشم نامناسب کردند که او امروز اینجور است هیچ شکی وجود ندارد ولی نمیخواهیم این دور تسلسل را یک جایی پاره کنیم ؟ ما قرار است که در این زمانه ای که آمدیم و زندگی میکنیم نسل فهیم جامعه بشری باشیم . نسل فهیم زجری دوبرابر تحمل میکند چون هم برای اصلاح خودش میکوشد و هم برای اصلاح جامعه اش . وقتی من وشما سعی میکنیم از درون پاکسازی کنیم و جلو بیاییم این پاکسازی مفهومش این نیست که همه اش تعفن است ، مفهومش آن مظلومیتها ، سختیها و آزار هاییست که تحمل کرده تا با آن ها روبرو نشود ،باید با آن روبرو بشود که هضم بشود ووقتی که هضم شد دیگر آثار سوء ندارد حتی اگر بصورت یک پنجره خاطره روی دیوار یا یک پنجره خانه قرار بگیرد . پس بنابراین ما هیچ ایرادی نمیدانیم که به آن آدم پریشی که در داخل در وجود انسانی قرار گرفته و این اتفاقات از آن ناشی میشود به آن توجه کنیم و رسیدگی میکنیم حتما این کار را میکنیم .
*****
کلید خواسته هایمان در عالم کن الهی
راستی ، هیچ توجه کرده اید خیلی از خواسته هایمان ، خیلی از آن چیزهایی که می خواهیم علی رغم اینکه خیلی پافشاری می کنیم به اینکه بگیریم ، به همه ی کائنات ، به خداوند ، به پیغمبرهایش و به اولیاءش چنگ می زنیم با اصرار فراوان درخواست می کنیم . نذر و نیاز می کنیم . ذکر می کنیم . عبادات مستحبی می کنیم ، ولی آخر سر هم به دستمان نمی آید . آن وقت شروع می کنیم جزع فزع کردن . اما خوب است که یک جور دیگر این ماجرا را نگاه کنیم. می دانیم که ما همیشه یک چیزی را می خواهیم . آدمیزاد است و دائم خواستن . در درونش یک چیزی را می خواهد اما هیچ وقت در درونش جستجو نمی کند که چرا می خواهد ؟ هیچ وقت این کار را با خودتان کرده اید ؟ می دانید کائنات آن چیزی که در درون آدمی شفاف و روشن است و روی آن پافشاری می کند را به شما عطا می کند . ببینید کائنات با زبان شما کار نمی کند . با درون شما کار می کند. درون شما وقتی تعفن نداشته باشد ، شروع می کند به شفاف شدن . خواسته هایش هم شفاف می شود. خواسته هایش هم منطقی و درست می شود . آن وقت کائنات به این درون شفاف نگاه می کند و جواب می دهد . در جهان هستی همه چیز آماده است . یادتان چندین بار در جلسات گفتگو کردم که در سیری که داشتم رفتم به عالم کن . عالم کن دورتادور طبقه زده بودند . رویش همه چیز بود . همه ی خواسته های انسانی بود . از هر مدلی که شما بخواهید . در آنجا به من گفتند که از این عالم کن هرچیزی را که می خواهی امکان داشتنش را بردار .در جهان هستی همه چیز آماده است تا در خدمت این بشر ، این مخلوق پروردگار که به او اشرف مخلوقات گفته است قرار بگیرد . شرط خدمت گزاری جذب شدن آن چیز به سمت آن فرد است . درون فرد شفاف و روشن است و باید شفاف و روشن خواسته اش را ابراز کرده باشد . آن وقت به او می دهد. من با پوست و استخوانم همه را تجربه کردم . حرف هایی که به شما می زنم تجربه های لحظه به لحظه ی فردی عمرم است. یک روزگاری بود وقتی خودم به این مسئله فکر کردم حالم بد بد بود بعد دو سه بار به خودم دروغی گفتم حالم بد است اما نمیدانم چرا بد است؟ اما فی الواقع وقتی رفتم داخل، می دیدم چرا حالم بد است،‌زمانی که همسرم بیمار بودند بخصوص چند ماه اخیرشان، بسیار دعا کردم برای شفایشان،‌ شما نمی دانید هر نمازی هر ذکر و استغاثه ای بود انجام دادم با همه وجوم خواستم و وقتی که رفت اگر در اعتقاداتم راسخ نبودم خدا می داند با سر زمین می خوردم ،‌ اما راسخ بودم فهمیدم که یک جای کار از جایی خراب است که تقصیر من است، نه تقصیر کسی دیگر. ایشان هم چند بار به من گفتند حلالت نمیکنم اینقدر نذر و نیاز نکن دعا نکن تو مرا نگه داشتی من نمی خواهم بمانم می خواهم بروم،‌ یکبار که دعا میکردم حمد می خواندم تقدیم اما رضا می کردم خیلی استغاثه کردم به امام رضا نصف شب بود به او گفتم من دری جز در شما نمی شناسم، این در به بهشت خدا باز می شود آن موقع ندایی در گوشم گفت برای چه شفایش را می خواهی؟ گفتم که می خواهم باهم زندگی کنیم کنار هم باشیم از هم جدا نشویم تا روزی که هر دو باهم از این دنیا عبور کنیم، گفت تو این خواسته ات را به هر قیمتی می خواهی؟ گفتم معلوم است هر چه از من بخواهند می دهم من فقط یک جان ناقابل دارم و یک جسم نیمه تمام ،‌به من تصویری را نشان دادند در تصویر دیدم که همسرم از شدت درد به خودش می پیچید و به خدا التماس می کرد که من دنیا را نمی خواهم ندا زیر گوشم گفت،‌ایشان در دنیا اگر ادامه حیات داشته باشند این است می خواهی؟ آنجا به خودم فکر نکردم به او فکر کردم آیا من اجازه دارم اینهمه درد را برای او تقاضا کنم چرا که می خواهم کنار من باشد خیلی سخت بود ولی گفتم نه نمی خواهم،‌شد آنچه که دیدید، کائنات هر چه می خواهید به شما می دهد مواظب باشید چه می خواهید اول با خودتان طی کنید، من حاضر نبودم ترکشان کنم اصلاً و ابداً، اصلاً‌حاضر نبودم سختی شان را ببینم شما ببینید کجایید و خواسته هایتان کجاست؟مثلاً آرزو می کنید تا در فلان اداره استخدام شوید . نه تنها استخدام شوید بلکه در یک رده ی خاص شغلی هم قرار بگیرید . خیلی خواسته ی روشنی است . هیچ تاریکی ندارد . هیچ نقطه ی ابهامی ندارد . اما فی الواقع اینطوری نیست . چون این خواسته یک درخت است . یک درختی است که ریشه اش در درون آدم است. خود درخت روشن است اما همین روشنی باید در ریشه ی درخت هم باشد . پس باید فرد از خودش بپرسد ، تو چرا آرزوی این شغل در این اداره و در این رده را داری ؟ آن وقتی که حسینیه باز بود اکثر مادرها و یا پدرها وقتی می آمدند که خداحافظی کنند می گفتند که برای بچه ام دعا کن تا در دانشگاه فلان رشته ی فلان قبول شود. من هم می خندیدم و می گفتم من فقط دعا می کنم خدایا بهترین چیزیکه تو به این بنده می توانی بدهی عطا کن . شاید اصلاً بهترین چیز آن است که کنکور قبول نشود. من نمی دانم. من برای بچه های خودم هم دعا نکردم که کنکور قبول شوند . همین را گفتم . پس از خودش باید بپرسد که چرا آرزوی این شغل را دارد؟ در این اداره و در این رده ؟ پس از کنکاش های خیلی زیاد جواب می دهد که اداره ی خوبی است و این مقامی را هم که من می خواهم کارش راحت است . باز از خودت بپرس . چرا باید این اداره باشد ؟ پاسخ می دهد که این اداره در جامعه اسم دهن پرکنی دارد . به خانه ی من هم نزدیک است . من هزینه ی زمانی و مالی کمتری برای رفت و آمد می دهم. کارم هم کار راحتی است . از این آدم اگر بپرسی از خودت بپرس که اگر همه ی این ها را داشته باشی ، در آن اداره شغل داشته باشی ، در آن رده ی کاری هم باشی ، نزدیک خانه ات هم باشد ، کارت هم راحت باشد ، آن وقت برای تو چه اتفاقی می افتد ؟ می گوید به آرامش می رسم . بدون دغدغه زندگی می کنم . این شد جواب کامل . این شد جواب درست و حسابی . کائنات می گوید پس بگو ، تو آرامش و بی دغدغه ی مشکلات بودن را طلب می کنی . نه فلان اداره و فلان رده ی شغلی . من از تو به تو بیشتر محیط هستم . تو آرزوی واقعی خودت را نمی شناسی . شاید بودنت در این اداره و در این جایگاه که به زعم تو برایت آرامش می آورد اینطوری نشود . یا اینطوری نخواهد بود . از کجا می دانی ؟ می خواهی بدانی که واقعاً چه چیز را می خواهی ؟ راه حلش این است :
اول بپرس که آرزوی فعلی را برای چی می خواهی ؟ چرا یک همچین آرزویی را می کنی ؟ بگذار لایه لایه شفاف شود . به جای افراد مقابل با خودت مجادله کن گفتگو کن . تا بالاخره شفاف شود. وقتی این آرزو کاملاً شفاف شد آن وقت با همه ی احساست و همه ی نیازت و همه ی کشش شدیدی که به این آرزو داری ، آرزو کن . آن موقع به آرزویت می رسی . کار ساده ای نیست . چون در درجه ی اول چیزیکه این مسیر می طلبد صداقت و راستگویی با خودتان است. واقعاً یک امتحان کنید و یک تست بگذارید . با خودتان چقدر راستگو هستید . خیلی از انسان ها حتی در خلوت با خودشان از اینکه به چه چیزی می اندیشند ، از اینکه چی می خواهند و می خواهند بازگو کنند پیش خودشان هم خجالت می کشند. آن وقت چی می شود ؟ به خودشان دروغ می گویند . دوستی داشتم که هنوز هم با او دوست هستم . بیش از پنجاه سال است که با هم بودیم . او قریب شاید 8 یا 10 سال از مادرش پرستاری می کرد . آن هم خیلی سخت . چون هم در مضیغه ی مالی بود ، هم در مضیغه جسمی بود . جسمش مشکل داشت و اصلاً پرستار یا کمکی در جریان نگهداری از این مادر نداشت . تا اینکه بالاخره مادر به رحمت خدا رفت . یک روز وقتی ما دوتایی به هم تنها بودیم ، به من گفت حاضری حرف من را گوش کنی ؟ چون من خیلی وقت است که دارم عذاب می کشم . گفتم بگو عزیزم . گفت روز خاکسپاری مادرم وقتی همراه آشنایان بعد از خاکسپاری به رستوران رفتیم و غذا سرو کردند من خیلی با اشتها غذا خوردم . درحالیکه شنیده بودم هرکسی عزیزی از دست می دهد از گلویش غذا پائین نمی رود . پس چرا من اینطوری بودم. در آن تاریخ تقریباً حدود یک سال از مرگ مادرش گذشته بود . او گفت هرشب با گریه و عذاب وجدان به خواب می روم . چرا ؟ چرا اینطوری بود ؟ درحالیکه خیلی ساده حل می شد . هیچ وقت از خودش نپرسید چرا با اشتها غذا می خورم . تا درون به او پاسخ دهد . جوابش را به او بدهد . به او بگوید که اولاً تو بسیار گرسنه و خسته بودی . ماه های طولانی که به مادرت غذا می دادی نصف غذای خودت را هم نمی خوردی . و همیشه گرسنه بلند می شدی . تو به شدت گرسنه و خسته بودی . دوم ، امروز دیگر خیالت راحت شد از بابت مادری که برای هر لقمه ی غذایش که بخواهد فرو دهد چقدر زجر می کشید و تو شاهد زجرش بودی . اما حالا دیگر راحت شده است . تو می دانی که هر کسیکه از این دنیا برود با اعتقاداتی که در تو سراغ دارم ، تو می دانی از دست این جسم فرسوده و داغون خلاص می شود . او دیگر اسیر این جسم دردمند نیست . در سرای دیگری با جسم لطیف تری بر خوان پروردگارش نشسته و غذا تناول می کند فقط همین٬ به همین سادگی٬ آن روز گریه زیادی کرد و من فقط سکوت کردم تا گریه هایش را بکند٬ وقتی آرام شد آمد و مرا بوسید و گفت خداوند شما را در آرامش نگه دارد. می بینید انسانها اگر متصل به درون خودشان بشوند خطاهایشان، خوبیهایشان سؤالاتشان را با پاسخ درست متناسب با خودشان دریافت می کنند پاسخ سوال تو را من بدهم قدری متناسب با خودم است تازه خوشبین باشیم اما انسانها با خودشان متصل می شوند همه چیز را با پاسخ درست دریافت می کنند نه اینکه در بیرون هرگونه قضاوت فردی آدمها را بشنوند و نتوانند هضم کنند در سختی و رنج بسر ببرند.
زندگی ذره کاهی ست که کوهش کردیم
زندگی نام نکویی ست که خارش کردیم
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق بجز حرف محبت به کسی
ورنه هر خار و خسی زندگی کرده بسی
زندگی تجربه ی تلخ فراوان دارد
دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه ی یک عمر بیابان دارد
ما چه کردیم در این فرصت کم؟
سوال: مطلبی که درمورد خواستن فرمودید مرا یاد فیلم راز انداخت که ما به هر چه که فکر می کنیم آنرا جذب می کنیم، به نظرم همین صحبت شما بود که در واقع کائنات جذب می کند و به ما می دهد یک عده هم می گویند هر آنچه را که می خواهید تصویری از آنرا جلوپی چشمانتان بگذارید تا ببینید و آن خواسته تان برانگیخته شود فکر می کنم منظورتان همین بود.
استاد: هیچ تصویری بالاتر از تصویر درون خودتان نیست،‌شما هر تصویری را آماده کنید و جلوی چشمانتان بگذارید شما که نمی توانید همه دیوارها و همه شهر را پر کنید از تصویر!! هیچ تصویری بالاتر از تصویر درونتان نیست، او هر آنچه که بخواهید را برایتان به تصویر می کشد منتها گفتم شفاف کنید چه می خواهید چرا می خواهید به چه دردتان می خورد می خواهید به کجا برسید؟ آن موقع حتماْ در اختیارتان قرار می گیرد.
صحبت از جمع: در جواب به دوستمان که چرا مسائل مشترک با جاهای دیگر دنیا ، برای مملکت ما حادتر هست ، در قرآن آیه ای هست که خداوند میفرمایند : چرا میگویید حرفهایی را که به آن عمل نمیکنید ؟ این خشم خداوند را بر می انگیزد . من ملتی ندیدم مثل ملت ایران که انقدر مدعی باشیم و به نسبت به آن ادعا عمل به دنبالش نباشد از تحصیلکرده گرفته تا بیسواد ، فرد مذهبی ، غیر مذهبی . مثلا الان رفتیم یک جلسه تزکیه نفس یا خودسازی ، می آییم بیرون طرف اولین کوچه ورود ممنوع می پیچد . اگریک مقداراین کارهایمان را دنبال کنیم فکر میکنم شاید حالا اگر صد درصد نگوییم درصد بالایی نقطه ضعف مسائل ما در این مسئله خوابیده است.
استاد : دقیقا صحیح میفرمایید . ما متاسفانه علی رغم اینکه ملت بسیار نجیبی هستیم ما بسیار ملت فهیمی بودیم وپیشینه پر فهمی داریم با یک فرهنگ قوی ، عجیب تبلیغات غرب روی ما و الان بخصوص روی جوانان ما تاثیر گذاشته و همه چیز را دارد برعکس میکند . بسیار مدعی هستیم . بسیار میخواهیم ولی در قبال هر خواسته مان هیچ حرکتی نمیکنیم . متاسفم که با مردمی که با چنین قدمتی در تاریخ در این سرزمین داریم زندگی میکنیم قدرش را ندانستیم . بسیاری از جاها هست که الان در دنیا خیلی از ملتها در فشارهای عجیب و غریب هستند . من نمیگویم چون آنها در فشارند ما هم باید در فشار باشیم . نه ! ولی نگاه بکنید چند درصد این فشار را خود ماهم بوجود می آوریم ؟ ما الان در جایگاهی زندگی میکنیم که باید شرایط موجود را ببینیم ، درک کنیم و اجرا کنیم .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید