منو

دوشنبه, 17 ارديبهشت 1403 - Mon 05 06 2024

A+ A A-

چراحقیقت کامل شنیده نمی شود؟

بسم الله الرحمن الرحیم

مدتی ست که به مطلبی فکر می کنم در محاوره و گفتگوهایی که در جمع دوستان حسینیه و دوستانی که خارج از این حلقه دارم از پاسخهایی که دریافت کردم در این مدت به یک نکته مهمی دست پیدا کردم وقتی که در ادامه گفتگوها و آموزشها پاسخهایی را دریافت می کنم که مغایر با این گفتگوهاست یا پاسخهایی را دریافت می کنم که خیلی ضعیف است برای من نشان دهنده دو نکته قابل توجه است.
نکته اول: به خودم پرداختم، من که بیان کننده موضوعات هستم دربیان مطالب ضعیفم و ضعف قدرت تفهیم مسائل به دیگران نصیب من است در ابتدا خودم را بررسی کردم چون اگر ضعف در تفهیم مطالب داشته باشم یعنی خود من اصلا مطالب را کامل نفهمیده بودم، که نتوانستم کامل ارسال کنم، پس قدرت کافی برای بیان و تفهیمش ندارم خودم را بررسی کردم اقرار می کنم شاید در کلام گاهی اوقات ضعیف هستم بخصوص الان که موضوعات خیلی بزرگ را جمله یا واژه درخور پیدا نمیکنم که منظورم را برسانم ضعف کلام داشتم نه اینکه نداشته باشم اما وقتی نگاه کردم دیدم در درک حقایق هر مطلبی را که به روشنی کامل آن نرسیده بودم بیان نکردم مطالبی که برای شما گفتگو کردم و بیان کردم مطالبی بودند که کاملاً برای من به مرحله ظهور رسیده بودند، حالا اگر یک وقت بیانم کامل نبوده شفاف نبوده یک چیز دیگریست، ولی این ناشی از اینکه مطلب را خودم کامل درک نکردم نبوده سعی می کنم از واژه های کاملا اشنا استفاده کنم تا این نقصان برطرف شود.
نکته دوم: بخش دوم شما هستید شما که می بایستی مطالب را درک کنید تا از یادگیری خودتان بهره ببرید حالا نکته مهم اینجاست که هیچ درکی در هیچ زمینه ای اتفاق نمی افتد مگر اینکه فرد یعنی شما که حرفهای مرا میشنوید خوب بشنوید شنیدن درست و کامل زیربنای یک درک صحیح و کامل است اکثر آدمها وقتی حرفهای مرا می شنوند هزار و یک فکر به آنها هجوم می آورد در زمینه های مختلف زندگی شان و آن آدمها را در مقابل کلام به اصطلاح کر می کند، آنوقت این گفتگوی من یا هر کس دیگری که در مقابل شماست همینطور آکبند و دست نخورده و درنهایت خلوص به شما نمی رسد .تحریف می شود،‌ زیر نفوذ افکار تعصبات و نتیجه گیریهای فردی قبلی شما می رود ، و برای اینکه شما متوجه آن نشوید شروع می کند نقاشی شدن رنگهایش را عوض می کند در نهایت یک چیز دیگر از آب در می آید آنوقت شما که شنونده کلام هستید کاری ندارید دانش من چه به شما می گوید با دانش خودتان شروع می کنید به گوش کردن، نتیجتا هرچه که به شما می رسد متفاوت از چیزی ست که عملا به شما منتقل شده آنوقت چه می شود؟ سوءتفاهم پیش می آید چرا؟ چون در درون آدمها همیشه غوغای عظیمی از دانش، تعصبات، پیش داوریها و و و خیلی چیزهای دیگر در جریان است به همین دلیل هم درک گفتگوهای مقابل از دیگرانی چون من خیلی دشوار می شود و رسیدن به شما کاملا در بعضی جاها غیر ممکن می شود، آن داستان من بود این داستان شما پس قصه اول خوب شنیدن است که تا اتفاق نیفتد درک کردن هم که قصه دوم ماست هیچ وقت اتفاق نمی افتد، آدمی که خوب نمی شنود هیچ وقت خوب درک نمی کند محال است پس بیایید از همین حالا قصد کنید در مقابل گفتگوی طرف مقابلتان همه آنچه را که می دانید و تعصب دارید بر آن اصرار می ورزید را کاملا کنار بزنید از پشت آن همه ابر تیره بیرون بیایید تا بعد از گشوده شدن شنوایی ، چون وقتی بیرون می ایید گوشتان خوب می شنود هرچه که هست می شنود نه چیزی را که می خواهد بشنود بعد از شنوایی نوبت قلب می رسد آنوقت درهای قلب باز می شود وقتی درهای قلب باز شد آنوقت است که حقیقت شنیده می شود و بعد از آن فهمیده می شود بدانیم که حقیقت چنان شفاف است که وقتی فهمیده می شود زندگی انسان را دگرگون می کند پس خیلی ساده ست حقیقت وقتی کامل شنیده نشود درک نمی شود حقیقت وقتی کامل شنیده می شود درک می شود بعد فهمیده می شود بدنبال این فهم زندگی انسان متحول می شود، بیاییم سعی کنیم در هرکجا که هستیم همواره نخواهیم چیزهایی را بشنویم که دوست داریم بشنویم ،ببینید ، ما یک جاهایی شرکت می کنیم که چیزهایی را بشنویم که دلمان می خواهد بشنویم . دلمان چی می خواهد بشنویم ؟ آن چیزهایی که ما را تائید می کند. می گوید تو فوق العاده ای . تو درست می فهمی . تو درست عمل می کنی . تو بهترینی و ... . یا دلیل شرکت ما این است یا اینکه کنجکاوی هایمان گل می کند و اوج می گیرد . برویم ببینیم چه خبر است . و کسانیکه اینچنین گفتگوها را می شنوند و متعهد نشده اند ، این ها هیچ وقت به مرحله ی شنوایی کامل و سپس درک کامل نمی رسند .می گوید اصلاً نرسیدم . حالا چی می شود ؟ کلمات و گفته ها مخلوق خدا هستند . این ها در روز موعود ما را بازخواست می کنند . شکایت نزد پروردگار می برند که ما برای چه کاری بودیم و این ها با ما چه کردند . اگر می توانید جوابشان را بدهید بازهم همین کار را کنید.
فرمود: رب العالمین با صابرانم همنشین ای همنشین صابران "اَفرغ عَلینا صَبَرنا".
صحبت از جمع : شما فرمودید که اگر که شنونده در واقع چهاربند حواسش با گوینده نباشد چیزی را درک نمی کند و علاوه بر آن یک نکته ای را که همیشه شما به آن اشاره می کنید دوباره نگاه کردن به مفاهیم است . دوباره نگاه کردن به مفاهیم لازمه اش این است که آدم در واقع اندوخته های قبلی اش را کنار بگذارد و با یک نگاه جدید به موضوع نگاه کند . بنابراین برای اینکه بهتر درک کنیم و با ریشه ی موضوع و اصل موضوع بتوانیم ارتباط برقرار کنیم ، باید از زاویه ی دید شما و مطالبی که شما می فرمائید به مسائل نگاه کنیم تا بتوانیم درک کنیم و من در میان جمع و دلم جای دیگرست نباشیم . کاملاً در ارتباط با بحث مرتبط با مفاهیم باشیم و مفاهیم را درک کنیم .
استاد : کلام شما صحیح و درست ، بگذارید یک چیزی اضافه کنم شاید که خیلی بیشتر کمک کند . به هرحال همه ی ما کلاس مدرسه و یک عده ی زیادی کلاس دانشگاه را طی کردیم . سر کلاس نشستیم . اگر یادمان باشد همیشه می گفتیم که بعضی از دوستانمان یا بعضی از دانشجوها یا شاگرد مدرسه ها فقط سر کلاس گوش می کنند . این ها در منزل درس را دوباره نمی خوانند و شب امتحان در کمال آسایش حداکثر یک دور کوتاه می کنند. این واقعاً یک چیزی بود که خیلی از بچه ها حسرتش را داشتند . اما نمی دانستند که چرا این اتفاق نمی افتد . همه فکر می کردند که این دانش آموز یا این دانشجو یک چیز فوق العاده یا خارق العاده ، باهوش و فراتر از دیگران است . اما فی الواقع اینطوری نبود . کسی به این ها توضیح نداد آن کسی که در کلاس درس گوش می کند و کفایت می کند آن کسی است که گوشش مال درس است . به هیچ وجه اجازه نمی دهد که ذهنش وسط درسش حرف بزند . اگر بغل دستی اش یکی به او بزند که مثلاً کاغذ بده ، به او چشم غره می رود . چون اجازه حرف زدن به این آدم بغل دستی نمی دهد . به همان میزان به آن موجودیتی که در ذهنش است به آن هم اجازه نمی دهد . نتیجه چی می شود ؟ تمام شنوایی اش برای کلیت درسی است که می شنود . و چون به طور کامل و با خلوص کامل می شنود هیچ چیزی داخلش نمی شود که تیره و تار و خراب کند ، هرچه می شنود ، می فهمد . و هرچه که به مرحله ی فهم رسید تثبیت می شود . ما باید این را یاد می گرفتیم. نمی دانیم شاید من خودم یکی از آن معلم هایی هستم که باید به این محکمی و سفتی می گفتم گاهی اوقات درس را نگه می داشتم و با گچ روی تخته می زدم . روی میزم می زدم . که آنهایی که یک جای دیگری هستند بپرند . یا صدایشان می کردم .ولی امروز گفتیم . من امیدوارم که از این به بعد شما در محاورات روزمره تان تمرین کنید . از میوه فروش می خواهی میوه بخری و قیمت بگیری ، آقا میوه ها کیلویی چند است ؟ فرض می کنیم که گفت کیلویی 20 تومان . به جای شنیدن 20 تومان او و نگاه به کیفیت میوه اش که این ها با هم هم خوانی دارند ، ندارد ، شما بلافاصله فکر می کنید آن روز در میدان تره بار بودم و این را می داد کیلویی 15 تومان . کیفیتش این جوری بود . آن جوری بود . وقتی برمیگردی آن حضور را از دست می دهی . زیر بار این رفت و آمد ذهنی خسته می شوی . حالا یا نمی خری و می روی و می گویی ولش کن . یا می خری و متضرر هم می شوی . از همین حالا ، شروع کنیم از کوچک کوچک تمرین کردن . دیگران را بشنویم نه خودمان را . ما دائم خودمان را می شنویم . شما وقتی دهانت را باز نمی کنی و حرف هم نمی زنی ، خانم در آشپزخانه پیاز خرد می کند . آقا روزنامه می خواند و تلویزیون نگاه می کند . یا با موبایلش ور می رود . همان لحظه دارد تند تند خودش را می شنود . چون ذهن بیکار نمی ایستد . اگر بیکار باشد می میرد . ذهن اگر حرف نزد ، فعالیت نکند و من و شما را به کار نگیرد در مقابل من و شما می میرد . موجودیت نخواهد داشت . بیا و امتحان کن تمرین کن.
صحبت از جمع : درحال بودن هم خیلی موثر است که شنیدن ما کامل شود . چون وقتی شنیدیم ، مخاطب را و گوینده را هی مدام با قبل مقایسه می کنیم یا اگر این جوری شود در آینده چه خواهد شد ، باز آن درصدی از درک و فهم ما را پائین می آورد .
استاد : همین طور است و شاید تمام این تعاریفی که داریم به کار می بریم به نوعی تعریف در لحظه ی حال بودن است زندگی در لحظه ی حال است که معنی دارد گذشته نیست آینده هم نیامده است.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید