منو

جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri 04 26 2024

A+ A A-

شناخت مجرا های خروج محبت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام عزیز پروردگار ! می خواهم برایت چیزی بگویم ، خبر داری که در آدمی دریایی بی انتها محبّت وجود دارد ،

خبر داری ! آخر آدمی از وجود حضرت حق بهره برده ، از این دریای بیکران نوشیده است ، پس سرمایه ای عظیم در وجود خویش ذخیره دارد . هر سرمایه ای برای خرج شدن مجرایی را داراست که از آن مجرا سرمایه در اختیار دیگران گذاشته می شود . هیچ می دانی که در آدمی سه مجرای خروج محبّت به صورت عینی وجود دارد که دوتای آن به سومی که ظاهرتر هم هست پیشی می گیرد ، خب کدام ها ؟ دست ها و چشم ها بر زبان ها در بروز و بخشش محبّت پیشروتر هستند ، بسیار گرمتر هستند و بسیار لذّتبخش تر هستند . زیرا به طور مستقیم ، دست ها و چشم ها اعطایی محبّت را از قلب ها می گیرند و واسطه ای مثل ادبیّات رسا ، کلمات زیبا ، دو پهلو که بر زبان جاری است برای دستها و چشم ها وجود ندارد ، همین هم سبب خالص تر شدن آنها می شود . در نتیجه بهتر هم به گیرنده های محبّت منتقل می شود .
و اما بعد : دیر زمانی است که دستها دیگر گرمی ندارند . در آنها شعله محبّت به این طرف و آن طرف سَر خم نمی کند . به شعله شمع نگاه کردید ، مثل مواقعی که وزش باد هست و شعله شمع تکان می خورد . این محبّت در چشم ها این طوری شعله اش تکان می خورد .
عزیز دل ! وقتی دستم را می فشاری دیگر قلبم را گرم نمی کند ، در قلبم شادی و شعف را جاری نمی کند ، چرا ؟ به چشمانت می نگرم ، در چشمانت برقِ درخشنده محبّت و دوست داشتن دیگر نیست . همان برقی که به چشمانم صاعقه ای گیرا می زد ، سیلاب اشک ، اشک شوق را از قلّه وجودم به پایین سرازیر می کرد و با آن دشت وسیع قلبم را پُر از آب و پُر از سبزی و خرّمی می نمود دیگر نیست، راستی چرا ؟ چه شده ؟ چه چیزی تغییر کرده که محبّت همچون لایه ای لزج و چسبنده ، به قلب تو چسبیده و دیگر اثری در بیرون ندارد . افسوس ، آرام آرام ، نبودن گرمای محبّت خالص و بی دریغ دنیا را به سوی عصر یخبندان برمی گرداند که آثار این یخبندان امروزه هم دارد مشاهده می شود . دنیا از بی محبّتی یخ زده است ، چه می خواهی ، واقعاً چه می خواهی که با خسّت خیلی زیادی محبّتت را در یک پارچه سفت و سیاه پیچانده ای ، پنهان کرده ای و از بخشش آن صرف نظر نموده ای . آیا من و همه من هایی که در مقابل تو هستیم مقصریم ؟ ما کار بدی کرده ایم ؟ ما چکار کرده ایم ؟ آیا فکر نمی کنی که در گذر عمر ، این تو هستی که یاد گرفته ای فقط بگیری و هیچ ندهی و یا حداقل یکی بگیری و بعداً یکی بدهی . چرا ؟ این تعلیم را کدام مربی به تو داد ؟ چه کسی به تو یاد داد این طوری محبت پخش کنی ؟ خدای بخشنده که رحمن و رحیم است که فقط بر من و تو بخشید ،هر دَم محبتی نو را در من و تو زایش داد ، پرواز هر پرنده ای یا حشره ای یا رشد هر گیاه کوچکی یا بروز بی نهایت آیات پروردگاری بر من و تو تماماً حکایت از عشق و دلدادگی حضرت حق بر من و تو دارد . وقتی دید که شاید به خوبی آیاتش را نبینیم و در نیابیم ، رسولش را فرستاد که هر دَم تذکر دهد ، وجود رسول خود را بارش محبّت قرار داد . وقتی زمان عمر وی در دنیا به پایان رسید بعد از آن انسان های دیگری را در هر عصری معین فرمود که هم الگوی کامل عشق و محبّت باشند و هم متذکّر هر دَم آیات حضرت دوست ،که من و تو بی توجه از کنارشان عبور می کنیم و توجهی به آن ها نمی کنیم ، پس چه شد ؟ چه چیزی تو را به بیابان برهوت برده است ، دیگر من و من های دیگری که چشم هایشان به چشم ها و دست ها و زبانت ملتمسانه دوخته شده که محبّت پروردگاری را از آن دریافت کنند ، نا امید و پریشان به جای گذاشته است ؟ چه شده ؟ سیل آدم هایی که به سوی امام رضا (ع) در حرکت بودند ، ندیدی ؟ با خودت نگفتی چرا ؟ چرا مردم در این سرما ، پای پیاده و بعضی ها بدون کفش کیلومتر ها سفر می کنند . آن اربعین که پشت سر گذاشتیم ، این امروزمان . ببین مردم چه کار می کنند ؟ چرا ؟ این ها می روند که ثواب جمع کنند ؟ خانه از امام بگیرند ؟ پول بگیرند ؟ با آن ها حرف بزنید ، اینطور نیست . امام رضا(ع) مهربان است ، دستگیر پریشان است ، با چشم هایش برق محبّتی می تاباند که قلب های تاریک را منوّر می کند ، با دست های پُر مهر خود همه را نوازش می کند ، دستانش گرم است . وقتی در این سرما جلوی در می رسی ، از انتظامات که عبور می کنی ، واقعاً دستهای امام رضا(ع) را حس نکردید ؟ آغوش بازش را حس نکردید ؟ خیلی بی معرفت هستید اگر بگویید حس نکردیم ، پس برای چه امام رضا(ع) می روید ؟ دستش را باز می کند ، بغلتان می کند ، با دستهای پُر مِهرش همه را نوازش می کند . دستهایش گرم است ، دستهایش پُر از عشق است ، همه را دوست می دارد چون که خدایش را دوست می دارد . بگذارید یک دفعه دیگر بگویم : امام رضا(ع) مهربان است ، دستگیر پریشان است ، آی پریشان ها بدوید . دستگیر پریشان است با چشم هایش برق محبّتی می تاباند که قلبهای تاریک را منوّر می کند . با دستهای پُر مِهرش همه را نوازش می کند ، دستهایش گرم است ، گرمِ گرم است توی یخبندان زمستان گرم است ، تو چلّه تابستان گرم است ولی گرمایی که آدم اذیت نمی شود ، به او محبّت می دهد . دستهایش گرم است ، پُر از عشق است ، همه را دوست می دارد چون که امام رضا(ع) خدایش را دوست می دارد . آهان فهمیدم ، فهمیدم رمز این قفل بسته که بسته شده و باز هم نمی شود ،هرچه تلنگر می زنید فایده ندارد همین جا است شما خدا را دوست نمی دارید.تو که دیگر چشمهایت به من گرمی نمی دهد، دستانت دیگر محبت به من نمی دهد. تو خدا را دوست نمی داری.خیلی وقت است که با او حرف نزدی. خیلی از شما ها با خدا زیاد در روز حرف می زنید ولی چه می گویید؟خدایا درد دارم ، خدایا پول ندارم ،خدایا قسط های من عقب افتاده است ، خدا بچه و شوهر من اذیت می کند و..... این حرف زدن با خدا نیست عاشق با معشوق خود این چنین حرف نمی زند عاشق به معشوق خود می گوید چقدر تو زیبا هستی .چقدر دوستت دارم ، اگر تو نباشی من می میرم ، اگر تو نباشی من هیچ ندارم . آن کسی که با خدای خود خوب حرف نمی زند با زن خودش هم خوب حرف نمی زند، با شوهر خودش هم خوب حرف نمی زند.با بچه هایش هم با محبت حرف نمی زند اگر حرف بزند حتماً می خواهد یک چیزی از آنها بگیرد وگرنه خوب حرف نمی زند.رمز این قفل که بسته است و باز نمی شود همین جا است . تو خدا را دوست نمی داری ، خیلی وقت است که با او حرف نزدی ، نرد عشق نباختی ، راه و رسم عاشقی را از یاد برده ای.واقعاً از یاد برده ایم . وقت کم برای نماز در همان وقت کم در میان نماز مشکلات را بیان آخر نماز آمین .تو که در نماز کلی با او حرف زدی ، درست است که نفهمیدی چه گفتی بایست لااقل جوابش را بشنو، تو نفهمیدی چه گفتی اما او می داند که چه چیزی به شما می گوید. از وقتی که یادت رفت با خدا حرف بزنید واو را دوست داشته باشید فقط رندانه می گیرید به هیچ کس هم چیزی نمی دهید نه رندی شما کم است اول می گیرید بعداً یک چیزی می دهید .بیرون بیا این قاعده بازی نیست این آن چیزی نیست که ما به خاطر آن روی زمین آمده ایم.نشستن و در سر زدن برای امام حسین (ع)، برای امام رضا (ع)اگر این فهم پشت آن نباشد به درد نمی خورد اما اگر این فهم پشت آن باشد عظمت دنیا ، خلقت ، جهان هستی به همه ما روشن می شود.بیرون بیا از این گرفتن و دادن ها خارج شو . خانم شوهر کردی ، شوهر خود را دوست بدار.آخه او من را دوست نمی دارد. من را اذیت می کند ، من را ناراحت می کند او وظیفه خود را انجام نمی دهد.اما وظیفه تو دوست داشتن او است.آقا زن گرفتی یادت باشد تاج سر گرفتی ،خدا تاج افتخار روی سر شما گذاشت به شما زن داد آیه قرآن است خدا خود می فرماید:آدم را آفریدم از او جفت آن را آفریدم . خدا برای آنکه شما راحت زندگی کنید به شما جفت داده است از خود شما آفریده است.وقتی شما زن خود را دوست نمی داری وقتی با او بده بستون مغازه و بازار می کنی، تو با خودت داری بده بستون می کنی.چون او جزئی از تو بوده است . آقایان مگر افتخار نمی کنید که اول ما بوده ایم ؟که من باز این را قبول ندارم اول آدم بود خدا هم نگفت که آدم مرد بود. خب جفت شما را از خودتان ساخت ، تاج افتخار به شما داد.خوب قدر آن را بدانید.چه کار می کنید ؟خانم ها هر کاری انجام دهید جزئی از آقایون هستید.خوب یادتان باشد.اگر توانستید این را بپذیرید و تابعیت شرایطی را که خداوند برای شما تعیین کرده است قبول کنید آن وقت آدم می شوید.بیرون بیایید این قاعده بازی نیست .در بازی عشق و عاشقی الهی بنده های خدا تحویل گیرنده ی شیرینی ها و شادی ها هستند، فقط بخشش محبت است.این جاده یک طرفه است، انتظار برگشت یک واحد به سمت خودتان را نداشته باشید.امروز روز شهادت علی بن موسی الرضا (ع)است بیاییم و از آن بخواهیم یک بار دیگر به ما کمک کند تا دریای قلب ما مواج و پر از تلالو شود.کمک کند چشم ما سیلابی و پر از ستاره های اشک شود.دستان ما گرم به گرمی خورشید نه کم است به گرمی محبت الهی شود و بعد به سوی دیگران یک طرفه جاری شود. امروز روز بزرگی است. اینجا هم جای بزرگی است اینجا متعلق به من نیست اینجا متعلق به آقا است . آقا مهمان های خود را دعوت کرده است هر عزایی هم صاحب عزا دارد. صاحب عزا هم حتماً حضور دارد.در حضور صاحب عزا بیاییم ادب کنیم بیاییم یک دفعه در عمر خود همه را ببخشیم . یکدفعه بیاییم ببخشیم به خاطر صاحب عزا شاید آن موقع مورد محبت ایشان واقع بشویم و ما را به خوبی نگاه کنند. درد و دلی کوتاه بود ، حرف های دلم بود با غریبه و با خودی، با دوست و آشنا ، با هم خون و غیر هم خون ، با فارس و ترک و لر و کرد و هر فرقه دیگری که شما فکر آن را بکنید.هر زبان دیگری با کل دنیا بود اگر امروز تعدادی می میرند خائنانه آنها را می کشند، بچه ها را می سوزانند، آدم ها را می کشند فقط به دلیل این است که من و شما محبت خودمان را از دنیا دریغ کردیم می دانید که خلاء نمی تواند باشد یک چیزی از یک جا کم شود باید یک چیز دیگر جای آن را بگیرد. عشق به خدا ، محبت خدا، نور الهی جمع شد و بسته شدو بایگانی شد جای آن را سیاهی ابلیس می گیرد. دقت کردید؟زندگی همه ما پر از سیاهی ابلیس است نمی خواهیم آن را پاک کنیم ؟نمی خواهیم تمیز کنیم ؟نمی خواهیم خلاص شویم ؟از چه کسی شکایت می کنید ؟ خود شما خراب کرده اید.برای همین هم گفتم وقتی که دعا می کنید سوره نصر می خوانید که خدایا دست ظالم را از سر مظلوم کوتاه کن شما خودتان یک پا ظالم هستید چون محبت خودتان را دریغ کردید. وقتی در حضور بچه خودتان با همسر خود بد رفتار می کنید شما کار بد را شروع کردید. از ما گفتن من هم وظیفه ای داشتم آنچه را که حرف دل من بود با شما نگویم با چه کسی بگویم ؟ کجا بگویم که حرف من را بفهمند ؟بسیاری از شما سالیان است که با من هستید شما اگر حرف من را نفهمید و محل درد و دل نباشید کجا بروم و بگویم ؟

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید