منو

سه شنبه, 18 ارديبهشت 1403 - Tue 05 07 2024

A+ A A-

شعاع تأثیر یک آموزگار

بسم الله الرحمن الرحیم

ما هرکدام در جامعه باید یک آموزگار باشیم آیا هستیم ؟ عمربن عبدالعزیز بین آن پنج حاکم تنها حاکمی بود که کمترین زمان حکومت را داشت ولی آمد و دشنام و لعن و بدگویی را که به امیرالمؤمنین از زمان معاویه دایر شده بود را براندازی کرد . حال چگونه ؟ دو حادثه به ظاهر کوچک در دوره کودکی عمر بن عبد العزیز اتفاق افتاد که مسیر فکرش را که تحت تأثیر افکار عمومی قرار گرفته بود تغییر داد و به شدّت دگرگون کرد . حادثه اول : زمانی رخ داد که عمربن عبد العزیز نزد استاد خود عبیدالله که مردی خدا شناس ، با ایمان و آگاه بود تحصیل می کرد . یک روز عمر با سایر کودکان که از بنی امیّه و منصوبین آنها بودند بازی می کرد . کودکان در حالی که سر گرم بازی بودند طبق معمول به هر بهانه کوچکی علی را لعن می کردند . عمر هم در عالم کودکی با آنها هم صدا می شد . اتفاقاً در همان هنگام آموزگار او از کنار آنها گذشت و شنید که شاگردش هم مثل دیگران علی را لعن می کند . استاد فرزانه چیزی نگفت و به مسجد رفت . و هنگام درس شد و عمر هم برای فرا گرفتن درس به مسجد رفت . استاد تا او را دید مشغول نماز شد . عمر مدتی منتظر شد تا استاد از نماز فارغ شد . اما استاد نماز را بیش از حد معمول طول داد . شاگرد خردسال حس کرد استاد از او رنجیده و نماز بهانه است . آموزگار پس از فراغت از نماز نگاه خشم آلودی به او افکند و گفت از کجا می دانی که خداوند پس از آن که از اهل بدر و بیعت رضوان راضی شده بود بر آنها غضب کرده و آنها مستحق لعن شده اند ؟ عمر گفت من چیزی نشنیده ام . گفت پس به چه علت علی را لعن می کنی ؟ عمربن عبدالعزیز گفت از عمل خود عذر می خواهم و در پیشگاه الهی توبه می کنم و قول می دهم که دیگر این عمل را تکرار نکنم . سخنان منطقی و مؤثر استاد ، کارش را کرد و او را تحت تأثیر قرار داد . پسر عبد العزیز از آن روز تصمیم گرفت دیگر نام علی را به زشتی نبرد . اما باز در کوچه و بازار و هنگام بازی با کودکان همه جای می شنید که مردم بی پروا علی را لعن می کنند تا آن که حادثه دوم اتفّاق افتاد . حادثه دوم از این قرار بود که پدر عمر از طرف حکومت مرکزی شام حاکم مدینه بود . در روزهای جمعه طبق معمول ضمن خطبه نماز جمعه علی را لعن می کرد و خطبه را با صبّ آن حضرت به پایان می رساند . روزی پسرش به وی گفت پدر تو هر وقت خطبه می خوانی و در هر موضوعی که وارد بحث می شوی داد سخن می دهی و با کمال فصاحت و بلاغت از عهده بیان مطلب بر می آیی . ولی همین که نوبت به لعن علی می رسد زبانت یک نوع لکنت پیدا می کند علت این امر چیست ؟ پدر جواب داد : فرزندم آیا تو متوجه این مطلب شده ای ؟ گفت آری پدر . گفت این مردم که پیرامون ما جمع شده اند و پای منبر ما می نشینند اگر آنچه که من از فضایل علی(ع) می دانم بدانند از اطراف ما پراکنده می شوند و دنبال فرزندان او خواهند رفت . عمربن عبدالعزیز که هنوز سخنان استاد در گوشش طنین انداز بود وقتی این اعتراف را از پدر شنید سخت تکان خورد و با خود عهد کرد که اگر روزی به قدرت برسد این بدعت را از میان بردارد . لذا به مجرّد آن که در سال 99 هجری به خلافت رسید به آرزوی دیرینه خود جامه عمل پوشانید و طی بخشنامه ای دستور داد که در منابر به جای لعن علی این آیه ، سوره نحل آیه 90 تلاوت شود " إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ." این اقدام با استقبال مردم روبرو شد و شعرا و گویندگان این عمل را مورد ستایش قرار دادند . عمل یک معلم که درست حرکت کرد ببینید تا کجا آدم را برد . اگر در میان بچه های کوچه به این بچه فریاد می زد و او را توبیخ می کرد به طور حتم مسیر چنین نبود . خیلی از ما چون نمی دانیم چه طور حرف بزنیم و چون نمی دانیم چه طور اعتراض کنیم و چه طور پشتیبانی کنیم اعمالی را انجام می دهیم که تأثیر معکوس در جامعه می گذارد . حتی دفاعمان از دین تأثیر زشت و نازیبا دارد . چه طور این ها را بفهمیم ؟ این ها را لابلای همین نکته هایی که در تاریخ گنجانده شده و در هر عصر و دوره ای جای دارد که به آن نگاه کنیم ، می شود پیدا کرد و مراقب رفتار و حرکتهایمان باشیم ، بیاییم متین حرکت کنیم ، در اینجا بر می گردم به اصل متانت و خشوع و خضوع که در بحث نورانیّت آقا امیرالمؤمنین بحث کردیم . تا دیر نشده به این وادی هجوم ببرید . هر کسی هر حرفی که به شما زده شما به او حمله کردید آیا بس نیست ؟ حسرت دل تمام نشد ؟ فکر نمی کنیم وقت آن رسیده که این را بفهمیم ، اگر که تو صد بگویی من یک نخواهم گفت . عرب جلوی معصوم را گرفت و گفت من صدها بد و بیراه به تو می گویم آقا فرمودند اگر صد ها بدی به من بگویی من یک دانه هم به تو نمی گویم . این نشانه کوچکی ما نیست ، نشانگر شخصیت ما و تربیت دینی ماست . هرکدام سعی کنیم از پیرترین تا جوانترین به این شأن دینی و مذهبی مان نزدیک شویم . در آن زمان وقتی جلوی حرم امام رضا(ع) ایستادی و عرض ارادت کردی پاسخ سلامت را می شنوی . به شرط آن که زمانی که سلام می دهی نگاه قلبت جز ایشان به چیز دیگر و هیچ کس دیگری نباشد .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید