منو

یکشنبه, 30 ارديبهشت 1403 - Sun 05 19 2024

A+ A A-

نگاهی نو به تقدیرات

بسم الله الرحمن الرحیم

در بحث تقدیر انسان حرف و سخن و اشکال خیلی زیاد است و آدم های زیادی به دنبال این بودند که بفهمند یعنی چه ؟ خیلی ها هم ناکام ماندند و رفتند و آخرش هم نفهمیدند . بنده یک چیزهایی را می گویم ببینید دوست می دارید ، با مذاقتان جور در می آید یا نه ؟ در بحث تقدیرات گاهی که صحبت می شود و می پرسند چرا این ، این طوری است و آن ، آن طوری ! یک جمله معروف دارم ، می گویم این نحوه زندگی کردن و این همه مشکلات را خودت خواستی ، خودت انتخاب کردی چرا دیگر غُر می زنی ؟ این یک بخش از نگاه به تقدیر است و این که قبل از این که به دنیا بیاییم و پایمان را روی این عرصه بگذاریم خداوند به ما این اختیار را داد و گفت : نگاه کن می توانی این باشی ، مثلاً ممکن بود بنده بشوم ملکه الیزابت ، خب بهتر بود دیگر ، این همه سختی را می خواهم چکار ؟ می گویم نه نمی خواهم ، می خواهم بروم یک جایی که هیچ کسی حرفهایم را گوش نکند و.... یک نگاهش این است . خودتان انتخاب کردید ، خوب است ، بد است ، معلولی ، سالمی ، درد داری ، درد نداری ، خوشحالی ، غمگینی ...... هر چه که هستی ، پایت را به این دنیا گذاشتی . حالا می خواهم یک چیز جدیدی هم به این اضافه کنم و آن این است : بعضی از شما که خیلی و دائم درگیر هستید ، امروز با این درگیر هستید ، فردا با یک چیز دیگر درگیر هستید و .... بنده می خواهم یک نقطه نورانی رها کنم در این تاریکی های شما . چندین مرتبه راجع به مشکلات عدیده ای که در یک سطح دائم به آدم ها رو می آورد صحبت کردم و گفتم این ها مثل واحدهای درسی دانشگاه است ، شما اگر این ترم یک واحد درسی را گرفتی ، پاس نکنی برای ترم بعدی دروس بالاتر این را نمی توانی برداری . مسائلی که در زندگی به شما داده می شود اگر در اولی آن را فهمیدی و درست عمل کردی دیگر دومی نمی آید ، بدون سختی نمی توانی زندگی کنی ، اصلاً امکان ندارد این فکر را از سرتان بیرون کنید . آن کسی که آن قدر پول دارد ، همه چیز دارد می رسد به این جا که دیگر در دنیا چیزی نیست که بروم بخرم و بتوانم لذتش را ببرم ، مگر غیر از این است ؟ این هم عذاب دارد و عذابش بدتر از آن کسی است که پول ندارد فلان چیز را بخرد و می گوید ای خدا ! می شود یکی پیدا شود و برای من کادو بیاورد یا خودم پول جمع کنم تا بتوانم بخرم . او با همه پولی که دارد از این بدبخت تر است . گفتیم که اگر در تقدیراتتان به طول عمرتان وقایعی پیش آمده که دائماً با افراد مختلف تکرار می شود . بنده در خانواده خودم از زمانی که سه و نیم ساله بودم ، اولین بیمار خانواده مادر مادرم بودند ، گریه ها و پرستاری های مادرم را دیدم . می رفت به منزل مادربزرگم می رسید به خانه و زندگی خودش نمی رسید غُرغُر در خانه خودمان را می دیدم . من همه این ها را علیرغم این که یک وسیله ای می دادند و می گفتند برو بازی کن می دیدم . از آن موقع تا الان خیلی دیدم ، پدربزرگ ، مادربزرگ ، دایی و..... دیدم حالا این ها که به رحمت خدا رفتند ، پرستاری از زنده های تصادف کرده دیدم و..... همیشه به خودم می گفتم چرا این همه سهم ماست ؟ بعد که بزرگتر شدم با خودم فکر کردم اگر در اولی خوب پرستاری می کردیم ، غُر هم نمی زدیم ، درست انجام وظیفه می کردیم دومی را نمی دادند ؛ می گفتند تو پرستاری ات را تمام کردی دیگر به تو پرستاری نمی دهیم ، یک کار دیگر می دهیم ، مگر غیر از این است ؟ این هم یک شکلش است . حالا امروز می خواهم یک شکل جدید بگویم : یکسری از مشکلات ، داخل زندگی آدم ها از آدم های روبرویی است که همه شان یک ویژگی مشترک دارند ؛ این ویژگی مشترک چه هست ؟ مثلاً : آدم ها یکسری مشکلات در خانه هایشان ، زندگی شان دارند که آدم های روبرویشان این مشکلات را به وجود می آورند در صورتی که آدم های متفاوتی هستند ، یکی نیستند ولی اگر خوب و عمیق نگاه بکنید همه این ها یک ویژگی مشترک دارند . مثلاً همه آنها مردهای هم خون خانواده هستند ، مردهای هم خون یک خانم برادر ، پسر ، دایی ، عمو ، پدربزرگ ، .... هستند . به طور مثال نگاه می کند می بیند هر چه می کشد از دست پدر می کشد ، پدر حذف می شود ، خلاص می شود دفعه بعد برادر بزرگ می آید ، دفعه بعد برادر کوچک و..... بعد به خودش می گوید ای مرده شور اقبال مرا ببرند باید با چند نفر طرف بشوم ؛ می بیند همه شان مردهای خون هستند ، زن های هم خون هستند ، مادر ، خواهر ، دختر ، ....... همه شان با او یک ویژگی مشترک دارند . خیلی به آن فکر کردم که این ها چه هست ؟ یک جایی بودم یک آدم خیلی غریبه ای را از روز اول که دیدم ، دیدم که چقدر او را دوست دارم ، چقدر از او خوشم می آید ، آقا هم هست ، دوست داشتن من اصلاً بر اساس جنسیت نیست ولی آدم ها را خیلی دوست دارم . به عمق جریان رفتم ، بعد از یک نماز نشسته بودم از یک عمقی گذر کردم دیدم من و این آقا در یک دوره دیگر زندگی ، دوره ای قبل از این که این دنیا بیاییم ، مادر و پسر بودیم ، بعدها متوجه شدم او هم همین مِهر را بدون که بفهمد جریان چه هست به من دارد . اینجا مِهرش قشنگ است ولی خیلی جاها هست که ما نسبت به آنهایی که با آنها زندگی کردیم و با آنها بودیم بدهی داریم ، حقی از آنها که به گردن ما بوده است را ادا نکردیم . در زندگی قبلی پسر بوده در حق مادرش ، مادر بوده در حق اولادهایش و دوره افول و مرگ آن عالم رسید و نتوانستیم حساب هایمان را تسویه کنیم و بدهی هایمان را ندادیم ؛ بالاخره باید این بدهی ها را بدهیم ، آمدیم اینجا ، گفت دنبالت می آیم بدهی هایم را از تو می گیرم ؛ آمده اینجا تا بدهی هایش را بگیرد . من می فهمم ، سر تسلیم فرود می آورم ، می خندم و می گویم باشد به دیده منت ، خودم انجام دادم خب می خواستم آنجا بدهی هایم را صاف کنم . خب باید حق و حقوق را پرداخت کرد اگر حق و حقوق را پرداخت می کردم اینجا دیگر یقه مرا نمی توانست بگیرد . شاید اگر اینجا باز مثلاً هم مادر و دختر بودیم یا هر نسبت دیگر چون دوست داشتیم که این طور باشیم اما دیگر بدهی به هم نداشتیم و آزار جان هم نمی شدیم . می گوید تو به او بدهی داشتی اما او که به تو بدهی نداشت و حالا در مقابل تو زجر می کشد پس حتماً او هم بدهی داشته است . خودمان انتخاب کردیم به دنیا می رویم و این دفعه دارای این نسبت می شویم و دفعه قبل من شقی بود و تو سعی کردی مهربان باشی اما نه درست بلکه به شیوه خودت . و این بار برعکس است ، می خواهیم مساوی شویم . من گاهی خیلی کلافه هستم چون هر که از هر راهی می رسد یک ضربه به من می زند ، همه از من طلب دارند ، چرا ؟ گفتم خدایا ! من که به این آدم ها بدهکار نیستم چرا به من ضربه می زنند . یک بار دیدم که در یک دیار دیگری چه کاره بودم . بنده رهبر یک گروه بسیار عظیم که سرزمینهای بسیاری را تصرف می کردم ، بودم و چون اذیت کردم باید جواب آزارهایم را بکشم . فوری خودتان را نگاه نکنید که در برابر سختی هایی که می کشید چه کاره بودید ، راه زیاد است و حالا کار دارید . من سال ها زحمت کشیدم که حالا این نقطه هستم ، شما هم زحمت بکشید . پس اگر ما در زندگی به یک همسایه بد دچار می شویم به طور حتم خودمان هم بد بودیم که هر جایی می رویم همسایه بد نصیب ما می شود . ما این را نمی بینیم که ما از اول آدم بدی بودیم که امروز بیست نفر از آدم های بد ردیف شدند تا همسایه ما شوند ، خدا از ما بگذرد که این قدر بدی کردیم . اگر می خواهید خوب و موفق باشید ، اگر می خواهید از این دنیا و فرش بی مقدار و کثیف بلند شوید پرونده خود را بررسی کنید از همین الان که اینجا نشستید بگویید که پنج دقیق قبل چه کردم و نیم ساعت قبل چه کردم و آن قدر به عقب بر می گردی که به شکم مادرتان می رسید و بعد از آنجا می آیید بیرون و آن وقت می فهمید که شما چه کار کردید . ولی تا زمانی که اینهایی که در آن قرار دارید نفهمید امکان ندارد که به شما اجازه دهند که به آن جا برسید . من همیشه از خودم گلایه می کنم ، ببینم شما هم بلد هستید از خودتان گلایه کنید و بعد پرونده خودتان را هم حلاجّی کنید ؟ به خودم گفتم چرا کسی حرف مرا متوجه نمی شود و گوش نمی کند ؟ وقتی خودم یک زمانی سرکرده ، امپراطور ، حکمران بودم همه از من ترس داشتند . این آدمی که حرف کسی را گوش نمی کرد امروز هم نباید کسی حرفش را گوش دهد . من این را قبول کردم و از ناراحتی دق می کنم . من پنجره را باز کردم و بسته هم نمی شود ولی تا زمانی که شما نتوانید پرونده خود را بدون ذره ای غرور و کبر و خود پرستی خوب بازبینی کنید از پنجره نمی توانید بپرید . ببینید با چه کسانی درگیر هستید . مثلاً مادر و دختر با هم درگیر هستند اگر بررسی کنیم می بینیم این ها در دیار دیگری بر عکس بودند و دختر می خواهد به مادرش زور بگوید و دنیای قبل را جبران کند و این کاملاً ناآگاهانه است .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید