منو

یکشنبه, 30 ارديبهشت 1403 - Sun 05 19 2024

A+ A A-

مراقب هاله های خود باشیم تا دیگر آزاری نکنیم

بسم الله الرحمن الرحیم

سال ها قبل در کمال شگفت زدگی به آدم ها نگاه می کردم . در اطراف بدن آدم ها خطوطی در موازات بدنشان می دیدم . (این خطوط که خدمت شما عرض می کنم مثل این است که یک آدمی در اینجا ایستاده باشد بعد یک مداد رنگی کلفت یا یک عدد مداد شمعی برداشته باشند و دورتا دور بدنش و کل اندام ها را خط کشیده باشند .) در رنگ های مختلف . جذابیت عجیبی داشت . چون هیچ دو نفری را یکسان نمی دیدم ، پهنای رنگ ها متفاوت بود . در بعضی از آدم ها بعضی از رنگ ها اصلاً نبود . در بعضی از رنگ ها در بعضی ها ، برجستگی هایی یا فرورفتگی هایی عجیب و غریب وجود داشت . این دیدن ها اگر کسی مزاحم سکوتم نمی شد می توانست ساعت ها من را مشغول نماید . بعدها با مطالعه کتب مختلف در این زمینه متوجه شدم که این رنگ ها هاله های انرژی اطراف بدن آدم ها است . هر تغییری در هر کدام بیانگر یک اختلال در جسم آدم ها می باشد که می بایستی مداوا شود وگرنه شخص به مرور دچار بیماری سخت می شد که در بعضی موارد با استفاده از انرژی های مداوا کننده به آدم ها کمک می کردم . تجربیات و خاطرات بسیار جالبی در این زمینه دارم اما در میان آنها توقف نکردم . در پی عوالمی بزرگتر از آنها روان شدم . و امروز باز هم قادر هستم آن به اصطلاح هاله ها را ببینم اما نکته قابل توجه ای که به تازگی به آن پی بردم این بود که این هاله ها بغیر از بیماری های جسمی می توانند بیماری های روحی و روانی و شخصیت افراد را نیز برملا سازند . به تازگی به این مبحث توجه خاص می نمایم ، هم جالب است و هم تأسف برانگیز . مثال می زنم : آدمی را می دیدم که سخت متفکر بود در تحلیل مسائل و مشکلات دیگران دستی توانا داشت ، بسیار خوب سخن می گفت و از استدلالات بسیار قوی بهره مند بود . طبیعتاً نظر بسیاری از انسانها را به خود جلب می کرد و مورد توجه واقع می شد . به او توجه کردم تا هاله های رنگارنگش را ببینم و از آن لذت ببرم ، اما افسوس ، با توجه عمیق دیدم که هاله هایش در هر بُعد رفتاری و شخصیتی شکل عجیبی دارد . یعنی چه ؟ عرض می کنم : قبلاً یک انسان نرمال و سلامت کامل و پُرانرژی را در این هیبت می دیدم ، البته من عکسش را کشیده ام . دیدید که عکس آدم ها را روی مقوا می کشند مطابق هیبت خودشان و ایستاده می گذارند ؟ در یک همچنین حالتی . می دیدم که دورتادور اندامشان انگار با یک مداد شمعی کلفت پررنگ خطوطی موازی اندام هایش کشیده اند . اگر در نقطه ای از بدن یکباره دچار سختی می شد در همان منطقه ، هاله همان منطقه در رنگ های مختلف دچار تورم یا فرورفتگی می شد و یا کدر و بدرنگ و ناخوشایند می شد و من می فهمیدم که اتفاقی افتاده است . امروزه فهمیدم که هر کدام از آن رنگ ها غیر از پهنا دارای کلفتی خاصی می باشد که بخشی از این ضخامت مربوط به جسم و بخش دیگر ضخامتش مربوط به خود درونی فرد می باشد که وقتی جسم دچار تلاطم می شود قسمتی از این ضخامت تغییر رنگ یا تغییر اندازه می دهد . اما به تازگی دریافته ام وقتی ایگو یا خود درونی فرد دچار اشکال می شود بخش دوم ضخامت آن رنگ و یا حتی رنگ های دیگر هم دچار بیرون زدگی بسیار تیز و سخت می شود . مثلاً فردی که خودخواهی اش یا خودشیفتگی اش ورم کرده یعنی افزون بر نیازش گشته است ( ما خودشیفتگی یا خودخواهی را برای ادامه بقا لازم داریم ولی حدی ) تیغه های باریک و کلفت و سخت و دوسرتیزی از هاله دور بدنش بیرون می آید که متأسفانه در هنگام برخورد با آدم های دیگر این نوک های تیز از یک سو مردم را از هم می درد یا حداقل زخمی می گرداند و از آن میزان بیشتر از درون خودش را پاره و خون آلود و دردناک می نماید و این به طور مرتب اتفاق می افتد . اصلاً نمی خواهم بدانم و بگویم در انتها به چه خواهد رسید ، خوب نیست . همین قدر مشاهده هم من را می آزارد . بخصوص که دیگر با حرف زدن و پند و نصیحت هم چندان تغییری به وجود نمی آید . آدم ها اگر کمی از دقت و موشکافی که در مورد دیگران به خرج می دهند را به خود اختصاص دهند خیلی زود می فهمند که در موارد مشابهی مرتباً با دیگران درگیر می شوند درحالی که آدم های روبرویشان تغییر می کنند . آدم های دیگری می آیند اما خودشان و مورد آسیب زدن و آسیب دیدنشان یکسان است . آن وقت خیلی زود در می یابند که از نقطه ای خاص و واحد ، هاله شان دچار سرتیزی های بد شده است . (بعضی ها می فهمند) شاید بپرسید حالا اگر توانستیم بفهمیم چگونه مداوایش کنیم ؟ در مورد آن بخش از ضخامت هاله ها که مربوط به سلامتی جسم است قبلاً یاد گرفته بودم و انجام هم می دادم . می دیدم که با وارد کردن ضربه های یکنواخت در اطراف کلّ بدن می توان هاله ها را از تجمع در یک نقطه نجات داد و تجمع را در بقیه جاها پخش نمود . مثلاً می دیدم که یک فردی سرشانه هایش مثل بادبادک بالا آمده است ، دستم را روی آن رنگ ها می گذاشتم آرام آرام ضربه می زدم و این تورم که از رو دیده نمی شد ، نه اینکه دست واقعاً متورم باشد ، هاله رنگی متورم بود . این کار را که می کردم این تورم در بقیه هاله بدن پخش می شد و آزار از این قسمت برداشته می شد و طرف فکر می کرد شفا گرفته است و من هم یک قدیس هستم ، این در مورد جسم بود . از همین راه مدد جستم ، پس از چند مورد آزمایشی متوجه شدم که شخص پس از پی بردن به نقطه منیّتش که اوج گرفته است و این همه مسئله ساز گشته است اگر بخواهد به سلامت روح و روان و شخصیت خود برگردد می بایستی خوراک منیّت آن بخش وجودش را قطع نماید ، یعنی چه ؟ کبد چرب می شود می گویند چربی نخورید ، حالا اینجا یعنی چه ؟ مثلاً اگر منتظر یک احترام ویژه یا یک اطاعت محض از دیگران هست خودش پیش قدم شده و خود را ملزم به گذاشتن این احترام ویژه یا این اطاعت محض نسبت به بقیه حتی آن افرادی که نسبت به آنها حساسیت دارد ، این اصلاً آدم نیست ، به او هم بگذارد . هم آن احترام ویژه را بگذارد و هم آن اطاعت محض را بکند . مانند سرگذشت جواد آقای ملکی تبریزی ، ایشان در جوانی نزد استادی در نجف تعلیم می دیدند ، اهل تبریز بودند . یک عده ای هم از تبریز در آنجا درس می گرفتند . آن خانواده ها و خانواده جواد آقا ملکی با یکدیگر خصومتی داشتند در نتیجه در اینجا بچه هایشان هم نسبت به هم غریبگی و این چنینی بودند . یک روز بعد از دو سال تعلیم جواد آقا رفتند خدمت استاد که استاد چرا من تغییر نمی کنم ، چه شده است می خواهم بدانم ؟ استاد نگاهش کرد . گفت : جواد آقا هر وقت توانستی ( چون همیشه جای خوبی در کلاس داشت ) جایت را رها کنی و بروی بیرون دم در بنشینی که بتوانی درس های من را گوش کنی و هرکسی می آید کفش هایش را بگیری و جفت کنی و موقع رفتن جفت کنی و جلوی پایش بگذاری علی الخصوص برای این تبریزی ها که با تو هم کیش هستند . جواد آقا یکه خورد اما گفت چشم . نمی دانم دقیقاً چه مدت این کار را انجام داد ، به واسطه همین عمل که همین تبریزی ها را دوبله احترام می گذاشت ، چون به بقیه که همیشه احترام می گذاشت . تمام خانواده هایی که در تبریز با هم خصومت داشتند همه با هم مهربان شدند و دوست شدند و ایشان شد جواد آقا ملکی تبریزی که امروز نامش تا پایان دنیا باقی خواهد ماند . حالا مثلاً اگر منتظر احترام ویژه یا اطاعت محض از دیگران است پیش قدم شده و خود را ملزم به گذاشتن این احترام ویژه یا اطاعت محض نسبت به بقیه حتی آنهایی که نسبت به آنها حساسیت دارد نماید . تا این بخش ایگو یا منیّت وجودیش را سبک کرده و به کوچک شدن سوق دهد تا واقعاً کوچک و کوچک تر شده تا به حداقلی برسد که آن میزان خودخواهی برای ادامه حیاتش مناسب باشد و نه به خودش و نه به دیگران صدمه وارد ننماید . این فقط یک مورد بود که جای تعمق بسیار دارد . اگر هرکسی بداند و بفهمد و در باورش به وجود آمده باشد و به یقین کامل در این مورد رسیده باشد به طور حتم می داند که این سال های دنیا فی الواقع پایان بخش حیات نیست و درحالتی دیگر ادامه خواهد داشت و اگر چنین است ارزش سرمایه گذاری طولانی مدت را دارد . بیزینس کارها مگر نمی خواهید سرمایه گذاری کنید ؟ ارزش سرمایه گذاری طولانی مدت را دارد که امروز دست به اصلاح وسیعی از مِلک وجود بزند تا در آینده ای نه چندان دور هم در مُلک این دنیا و هم در حالت های بعدی وجودش به مِلکی وسیع و قابل کاشت و برداشت عالی تبدیل شود . و در پایان این زندگی و در زندگی های بعدی تبدیل به هیزم های خشکی که فقط به درد آتش زدن می خورد تبدیل نشود .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید