منو

یکشنبه, 30 ارديبهشت 1403 - Sun 05 19 2024

A+ A A-

پُرمحبت هایِ پُرآزار

بسم الله الرحمن الرحیم

در محبت کردن به دیگران توجه بگذارید . همه ما پُرمحبت هستیم ولی پُرمحبت های پرآزار . ما پُرمحبت های پرآزار هستیم . چرا ؟ ما محبت می کنیم که از عمل محبت کردنمان لذت ببریم تا ارضا شویم ، نام این کار محبت نیست . اما اگر می خواهید رضایت فرد مقابل را دریافت کنید ، چون محبت ما به فرد یا به جمعی است ، اگر مقصود از این محبت جلب رضایت فرد مقابل یا افراد مقابل است ، انسان ها باید بدانند که محبت جویبار زلالی است که بایستی فرصت بدهید فرد مقابل شما بر جویبار محبت شما هر طور که دوست می دارد شنا کند ، نه آن طور که تو دوست می داری باشد ، ما این طوری هستیم ؟ نه . امروزه آدم ها محبت کردن را با جلوه و ماهیت اصلی اش دیگر نمی شناسند . مثل ظاهر زندگی ها تغییر کرده و رنگ های تند و چشم گیر دارد اما عطر و بوی محبت ندارد . مادربزرگم تعریف می کرد که پدر پدرم وقتی زنده بودند ، هر میوه ای که در فصل خودش می آمد (البته هنوز هم همین طور است میوه در اول هر فصل خیلی گران است یواش یواش قیمتش می شکند .) می گفتند هر میوه ای که در فصل خودش می آمد چون خودش درآمد بالایی نداشت ، می رفت و فقط دو تا دانه می خرید و به خانه می آورد . می دانید یعنی چه ؟ امروز آقا هدایای گران می خرد ، هزینه های زیاد می کند اما چون فقط در پی ارضا کردن حس محبت بخشی خودش است هیچ تأثیری ندارد و هیچ قلبی از محبتش گرم نمی شود . من همیشه بسیار به این نکته ها فکر می کنم ، خیلی زیاد ، می دانید چرا ؟ من با این نکته ها درگیر نیستم چون در قلبم این موضوع را حل کردم . تمام شد . اما می دانید چرا این قدر به آن فکر می کنم ؟ چون آرامش و امنیت بقیه مردم برای من خیلی مهم است . همیشه دنبال علت های سردی و جدایی می گردم تا راهی پیدا کنم تا از این جدایی ها و سردی ها جلوگیری کنم . امروزه آدم ها زیاد حرف می زنند ، خیلی حرف می زنند ، واقعاً درک نمی کنم چه اجباری دارند که به هر قیمتی که شده حرف بزنند . اگر گفتگوهای داخل یک مهمانی را ضبط کنید و آن را جمع بندی کنید و بعد از یکدیگر تفکیک کنید . متأسفانه اگر خیلی خوشبینانه بگویم نصف گفتگوها بی ارزش است ، هیچ ارزشی ندارد . تازه در بعضی از قسمت هایش مایه نفاق هم پیدا می کنید . خب طبیعتاً به همین اندازه فضای جاری شدن مهر و صفا در آنجا کم و کم و کمتر می شود . آدم ها پس از بیرون رفتم از مهمانی اکثراً احساس خستگی و دلزدگی می کنند درحالی که می بایستی خوشی و لذت آن محیط را حداقل تا چند روز مزه مزه کنند و کام آنها شیرین و معطر شده باشد . ولی این خیانت دائمی را به خود و دیگران تحمیل می کنیم و به طور دائم ادامه می دهیم . تا چه موقع می خواهیم این طوری باشیم ؟ تا چه موقع فقط نگاه کنیم ما چه چیزی دلمان می خواهد ؟ خیلی متأسفم زمانی که من بچه کوچکی بودم روز مادر که می رسید چون بچه ها پول توجیبی زیادی نداشتند با بچه های الان فرق می کنند ، یک جفت جوراب . قشر خیلی مرفه را کار ندارم قشر متوسط و رو به پایین که من هم جزو آن بودم ، با آنها کار دارم . یعنی قشر وسیع جامعه ما این طوری برای مادرهای خود هزینه می کردیم . حداقل تلاش می کردیم آن روز دختر خانه هستیم ظرف ها را ما بشوییم ، پسر خانه هستیم آن روز را ما نان بگیریم که یک باری از گردن مادر به حرمت آن روز بر داریم . روز مادر در دوره شاه روز تولد فرح دیبا بود ، روز مادر در دوره انقلاب اسلامی و حکومت اسلامی روز میلاد خانم حضرت زهرا(‌س) است . کدام یک از ما زهراگونه محبت می کنیم ؟ زهرا گونه حرکت می کنیم ؟ زهرا گونه می اندیشیم ؟ همین ، روز مادر روز حضرت زهرا(س) است کسبه همه چیز را دو برابر بفروشند یک عده ای پول در جیب خود بگذارند یک عده ای جیبشان خالی شود ، آن روز یک عده ای مغموم می گویند چرا شما یادتان نبود برای من کادو بخرید ؟ چرا مثل فلانی نرفتی برای من گردنبند بخری ؟ چرا مثل فلانی آن کار را انجام ندادی ؟ و...... این نیست . محبت چشمه ای جاری و زلال است . اگر داری ادعای بی خودی نکن ، آدم خنده اش می گیرد اگر نداری چرا ادعا می کنی ؟ اما اگر داری رهایش کن . چه کسی دیده است چشمه تمام شود ؟ رهایش کن . این چشمه ، سرچشمه اش خدا است ، مگر خدا تمام می شود که چشمه محبت تو تمام شود . من تازگی به پسرهای خود دائم می گویم ، دخترم انجام می دهد با آن کاری ندارم چون وظیفه خود را دیگر یاد گرفته است و خوب هم انجام می دهد . از در خانه داخل می آیید چرا من را نمی بوسید ؟ شما من را ببوسید نه من شما را ، من که از وقتی شما به دنیا آمده ای شما را بوسیده ام ، همیشه بغلتان کردم ، همیشه نوازشتان کردم حالا وقت آن نرسیده که برعکس شود ؟ شما من را ببوسید ، شما من را نوازش کنید ، من و پدرتان . از در هم می خواهی بیرون بروید این کار را انجام بده هیچ معلوم نیست که از این در بیرون رفتید بار بعد که برگشتید ما سرجای خود باشیم . چه کسی می تواند ضمانت بدهد که ما هستیم ؟ هیچ کس نمی تواند ضمانت بدهد . دختری موقع مرگ مادر با مادر قهر بود یک روز یا نصف روز قبل از مرگ مادر من به دیدن آنها رفتم و خیلی متأسف شدم چون دیدم بله دیگر آن قدر طول نمی کشد فردا روز که مادر فوت کرد هنوز جنازه را تکان نداده بودند به دیدن آنها که رفتم دختر با مشت به من می زد می گفت چرا به من نگفتی مادرم دارد می میرد تا من آن را ببوسم ، لااقل کف پای او را ببوسم . باید بمیریم تا عزیز شویم ؟ بهای محبت فقط مردن است ، بمیریم تا عزیز شویم ؟ شاید هم این است چون برای امام حسین(ع) همه خودکشی می کنند ، حق است ، آیا برای امام زمان(عج) هم این طوری خودکشی می کنید ؟ چرا ما عادت کردیم تا هر کسی مُرد آن را دوست داشته باشیم ؟ چرا زنده ها را دوست نداریم ؟ دوست داشتن حلوا کردن نیست دوست داشتن یعنی بخشیدن . بخشش نه آن است که شما پول خود را بدهید بخشش آن است که شما از آنچه که قلب شما را چاقو کشیده است و آزار داده صرف نظر کنی ، می کنی ؟ جایی بودم و صحبت می کردم و اکثراً هم جمع بچه های خودمان بودند صحبت شد راجع بیماری گفتم . من وقتی دیدم این دکترها کاری نمی توانند انجام دهند گفتم آنها را رها کن ، با آنها هیچ کاری ندارم عقل من می گفت تا حالا دنبال دکتر بروم . از این به بعد راه آن را بلدم هر شب نیمه شب پا شدم به امام زمان(عج) سلام دادم و اجازه گرفتم از خدا کمک گرفتم رو به امام رضا(ع) ایستادم و گفتم من می دانم شما آبروداری ، آقا بگیر ، آقا شفاعت کن شما می توانی شفاعت کنی نه من . یکی گفت : امام رضا(ع) شما را دوست دارد ، آره خوب دوست دارد معلوم است ، ولی چرا من را دوست دارد ؟ چون می داند چقدر من او را دوست دارم . هر کسی خواست بداند پیش خدا چقدر می ارزد ببیند خدا برای او چقدر می ارزد . چقدر از زمان خود را با خدا می گذراند ؟ چقدر با خدا حشر و نشر دارد ، هر چقدر تو با خدا حشر و نشر داری ، خدا هم با تو همان قدر حشر و نشر دارد . جواب سلام ، علیک هست ، بیشتر از این نمی شود . من امام رضا(ع) را دوست دارم ، عاشقانه دوست دارم . وقتی ایشان را صدا می کنم چنان ایشان را حس می کنم انگار یکی از بچه های خود را صدا می کنم ، او را نمی بینم ولی حس می کنم و قلب او را پیدا می کند . این را هیچ کس نمی تواند به شما بدهد باید در باور شما باشد تا به شما نتیجه بدهد . پرسیدند این باور را چه طور گسترش بدهیم ؟ این باور و حرکت شما است ، هیچ کسی نمی تواند بگوید این راهش است ، اینها یک چیزهایی هست که در قلب است . چقدر ناخن های شما مردم را چنگ زده است ؟ این چرا این طوری است ؟ آن چرا آن طوری است ؟ به شما چه ؟ من فکر جامعه هستم ، به جامعه صدمه می زنند مگر این جامعه صاحب ندارد ؟ عبدالمطلب رفت پیش ابرهه گفت : شترهای من را سربازهای شما بردند آمدم پس بگیرم . گفت عجبا ! آمده ام خانه خدای شما را خراب کنند شما نمی خواهی جلوی خرابی آن را بگیرید ، شتر های خود را می خواهی ؟ گفت من صاحب شترهای خود هستم خدا خودش خانه خود را حفظ می کند . آن باور است که خداوند به آن نگاه می کند و این طوری سنگ ها را می فرستد که به سر آنها می زنند و همه آنها را نابود می کند . باورهای خود را بالا ببرید به جای حشر و نشر با آدم های این جامعه و به طور دائم کاویدن آنها ، بیرون بیایید و با خدا حرف بزنید زیبایی می بینم می گویم خدایا ! چه طوری شما را ستایش کنم ؟ بلند می گویم ؟ نه . من که نمی خواهم به بقیه خودنمایی کنم در درون دل خود می گویم . مدام با او حرف می زنم . با ماشین دارم می روم ماشینی از روبرو می آید ، بد می آید از کنار ما رد می شود و ما هم ایمن هستیم می گویم خدایا تو چقدر بزرگ هستی . یک لحظه چشم خود را به آن طرف داده بود و تو او را برنگردانده بودی . الان خدا می داند که ما کجا بودیم چقدر شما بزرگ هستید ، چقدر شما مهربان هستید ، همه چیز را از خدا می خواهم . کلیشه ای شد ؟ باشد کلیشه مال من ، شما بدوید دنبال غیر کلیشه ، همه چیز از خدا است . روزهایی هست پیش روی ، بعد اتصال ما قطع می شود شما به دنبال زندگی خود می روید تا بعد از تعطیلات من هم بدنبال زندگی خود هستم اما یک رشته بسیار عجیب و محکم و بسیار درخشنده بین ما وجود دارد ، قیچی نزنید ، رشته بین همه ما خدا است . در من هست ، در تو هست و این رشته را محکم و پیوند خورده در عین وحدت آن را حفظ کنیم . با من و تویی نمی شود این پیوند را نگه داشت ، رها کنید . هر چیزی که اتفاق افتاد بلافاصله نظر ندهید من فکر می کنم این مقصودش آن بود . شما کار بدی می کنید که فکر می کنید ، اندیشه را خدا داد که در کائنات تفکر کنی نه در آدم ها ، به آدمها چه کار داری ؟ عمل او هر وقت ظاهر شد آن وقت راجع به آن فکر کن . این دستش اینجا بود فکر می کنم می خواست در جیب آن بغلی دست کند شما دیدی که دست کند ؟ گفت : نه ، آخر دور او شلوغ شد تا وقتی که آن دست را توی جیب آن بغلی ندیدی نباید بگویی ، خب دیدی بگو ، بلند هم بگو ، دزدی دزدی است در هرکجا که اتفاق ، اما نیا پیش من یا پیش یکی دیگر بگو بعد همه عالم را خبر کن بدون این که عامل اصلی دزدی را پیش قاضی برده باشی .
همه تعطیلات را به خوش گذرانی اختصاص ندهید گاهی اوقات اندیشه و تفکری ، بهره بردن از آنچه که در طبیعت اتفاق می افتد و برای همه ما هم همین اتفاقات دارد می افتد . شما هم در حال جوان شدن ، از داخل به اندازه خودتان پوست عوض می کنید و می خواهد که یک زندگی دوباره را شروع کند به آن فرجه دهید و با تفکرات غلط خود جلوی این پوست اندازی را نگیرید . بگذارید تا جسم شما سالم شود ، ذهن خود را سالم نگه دارید . نگاه خود را سالم نگه دارید ، تقوا از دست ندهید فقط برای این که یک کسی را نگه دارید تقوای خود را نفروشید . می خواهم رعایت این را بکنم که این از دین ، بَری نشود ، از دین وقتی بَری می شود که تو دین دار را بر غیردین مشاهده می کند . خواهش می کنم از این کارها انجام ندهید غلط غلط است . بد رفتاری نکنید ولی غلط هم غلط است کاری نمی شود کرد . نمی شود گفت اینجا غلط غلط نیست خوب است آنجا غلط است . برای این غلط نیست ، برای آن غلط است . از این صحبت ها اصلاً نداریم ولی به مردم گذشت کنید ، محبت و صفا را فراموش نکنید اگر می خواهید عیدی دهید کار خوبی است پول خرد جمع کنید یک قاشق هم داخل پول خرد خود بگذارید هر کسی می آید یک قاشق پول خرد بدهید می شود مثلاً دو تا 500 تومانی . مثلاً می شود سه تا 200 تومانی . مگر نمی خواهد عیدی بگیرد به نشانه تبرک بس است . خودکشی برای عیدی نکنید . فقط عروس و دامادهای جدید ، سال اول به آنها عیدی بدهید . زندگی را سخت نگیرید . آقایان به اندازه توان خود خرج همسرهای خود کنند وقتی خواسته های همسر خود را برآورده کنند همان عیدی است . وقتی یک خانمی دلش یک چیزی می خواهد در خانه خود داشته باشد و گران است و شوهر تلاش می کند و برای او آماده کند خودش عیدی می شود . چون آن مرد از صبح تا شب خانه نیست زن در خانه است . و وقتی زن او از این بهره مند می شود و لذت می برد یعنی عیدی ، چون عیدی یعنی توجه .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید