منو

جمعه, 14 ارديبهشت 1403 - Fri 05 03 2024

A+ A A-

ملاقات حضرت داوود با چهارده نفراز عاشقان

بسم الله الرحمن الرحیم

مرحوم ملا محسن فیض کاشانی در کتاب محجة البیضاء ، جلد 8 ، باب محبت و شوق مطلبی را نقل کرده و آورده است . در روایت های داوود آمده است که خداوند متعال به داوود وحی کرد. (خوب دقت کنید . در مورد هرکدام از این مواردی که صحبت می کنیم انگار مخاطب شما هستید . )ای داوود تا کی بهشت را یاد می کنی و اشتیاق به سوی من را نمی طلبی .( هی می گویی بهشت این طور است . آن طور است . اما آماده نیستی که به بهشت بیایی . از من بهشت را نمی خواهی؟) گفت : پروردگارا ، چه کسانی مشتاق تو هستند. فرمود : مشتاقان من کسانی هستند که آنان را از کدورت ها پیراسته ام . (هرچه کدورت و دلگیری و دلتنگی است از قلبشان برداشته ام.) اهل دوراندیشی ساخته ام. از دلهای آنان به سوی خویش روزنه ای گشوده ام که به سوی من نگاه می کنند . من دلهای آنان را با دو دست خویش حمل می کنم و بر آسمانم قرار می دهم . سپس نجبای فرشتگانم را فرا می خوانم . هنگامیکه جمع شدند تا برای من سجده کنند ، آنگاه می گویم من شما را گرد نیاورده ام تا برای من سجده کنید ، لیکن شما را فراخوانده ام تا دلهای مشتاقان خویش را به شما نشان دهم . و به آنها برشما ببالم . بی تردید دلهای آنان در آسمانم برای فرشتگانم می درخشد . همانگونه که خورشید برای اهل زمین می درخشد . ای داوود ، من دلهای مشتاقان را از رضوان خویش آفریده ام . و به نور وجهم تنعم دادم . آنها را برای خود قرار داده ام . پیکرهای آنان را جای نگاه خویش در زمین ساختم . و از قلوب آنها راهی بریده ام که به من بنگرند . هر روز بر شوقشان افزوده می شود . داوود گفت : پروردگار من ، اهل محبتت را به من نشان بده .( مگر ما نمی خواهیم اهل محبت باشیم . ) گفت: ای داوود به کوه لبنان برو . در آن کوه چهارده نفر هستند . برخی جوان . برخی میانسال و برخی پیر . وقتی نزد آنان آمدی سلام من را به آنان برسان و به آنان بگو پروردگارتان به شما سلام می رساند و می گوید چرا شما از من حاجتی نمی خواهید .شما دوستان و برگزیدگان و اولیای من هستید . با شادی شما شاد می شوم و به سوی محبت شما می شتابم .
داوود نزد آنان آمد و آنان را کنار چشمه ای در حال تفکر در عظمت خدای تعالی و ملکوت او یافت . هنگامیکه نگاهشان به داوود افتاد از جای بلند شدند تا متفرق شوند و از او کنار بگیرند . (اهل تفکر به جمع شدن و دائم حرف زدن نمی پردازد . )داود به آنان گفت من فرستاده ی خداوند به سوی شما هستم . آمده ام تا پیام پروردگارتان را به شما برسانم . در این هنگام آنان به سوی داوود روی آوردند . به سخنان او گوش فرا دادند . چشم ها را به زیر افکندند . (چرا چشم ها را به زیر افکندند ؟ برای اینکه چشم ها وسوسه گر انسان برای دیدن چیزهای مختلف است . دارد درس می دهد. این ها همه درس است . )داود گفت : من فرستاده ی خدا به سوی شما هستم . او به شما سلام می رساند و می گوید چرا از من حاجتی نمی طلبید . چرا مرا ندا نمی کنید تا صدا و کلام شما را بشنوم .( چرا خدا را صدا نمی کنید؟ حتماً باید به ذلت و بدبختی بیافتید تا داد بزنید ای خدا به دادم برس .) شما دوستان و برگزیدگان و اولیای من هستید . با شادی شما شاد می شوم و به سوی محبت شما می شتابم . به شما نگاه می کنم در هر ساعت . چونان نگاه مادر مهربان و مهرپیشه . حضرت داوود پیام را به آنها گفت . اشک ها بر گونه هایشان جاری شد . (حالا چهارده نفر جواب می دهند . ببینید شما در کدام دسته قرار دارید .)
اولی که بزرگ آنها بود گفت : خدایا پاک و منزهی تو . ما بندگان تو و پسران بندگان تو هستیم . پس بیامرز از ما آنچه دلهای ما در گذشته از عمر ما از تو بریده است . (تا این سن رسیدیم خدا وکیلی یک نگاهی به پشت سرمان بیاندازیم. چقدر از زمان ها از طول عمر ما از خدا بریده بوده است . اگر بگوییم چقدر به خدا وصل بوده است محاسبه آن راحت تر است تا اینکه چقدر بریده است . مشتاقان خدا را معرفی می کند . اصلاً نمی گوید بروید و در کوه بنشینید . اصلاً از این صحبت ها نیست . )پس بیامرز از ما آنچه دلهای ما در گذشته از عمر ما از تو برده است .
دومی گفت : پاک و منزهی تو . ما بندگان تو و پسران بندگان تو هستیم . به آنچه بین ما و تو است نیکو نظر کن .( خیلی دلم می خواست ساعت ها وقت داشتیم و دانه دانه این ها را معنی می کردم . سومی گفت : منزهی ، منزهی ، منزهی . ما بندگان تو هستیم . پسران بندگان تو . آیا جرات می کنیم بر دعا . با اینکه تو می دانی ما در کارهایمان به چیزی نیاز نداریم ، پس ملازمت راه را بر ما دائمی کن و با این کار منت را بر ما تمام کن . (من چه بگویم . تو همه چیز به من داده ای . آنهایی که بیشتر میخواهند اضافات دنیا است . دیگر باید چطور دعا کنم . ملازمت راه را بر ما دائمی کن . همیشه با من باش . )با این کار منت بر ما بگذار .
چهارمی گفت : ما در طلب رضایت تو کوتاهی کرده ایم . پس به جودت ما را کمک کن . (ما همیشه در طلب رضای خدا در حال دویدن هستیم . اما دروغ می گوییم . ما در طلب رضای خودمان در حال دویدن هستیم .)
پنجمی گفت : از نطفه ما را پدید آوردی . بر ما به اندیشیدن در عظمتت منت نهادی . آیا جرات بر سخن دارد کسیکه مشغول به عظمت تو و متفکر در جلالت تو است . نیاز ما نزدیک شدن به نور حضرت تو است .
نفر ششم گفت : زبان های ما به خاطر عظمت شان تو و نزدیکی تو به دوستانت ، فراوانی نعمت هایت بر اهل محبتت از خواندن تو لال و ناتوان است .
هفتمی گفت : تو دلهای ما را برای ذکرت هدایت کردی . ما را برای اشتغال به خودت فارغ ساختی . پس کوتاهی ما را در سپاس گزاری ببخش . (وقت هایی که غم ندارید . غصه ندارید . گرفتاری ندارید . آن وقت هایی است که باید بیشتر به خدا فکر کنید . چون به سر شما منت گذاشته و فراغ بال داده است . اسباب فراغت برای شما فراهم کرده است .)
هشتمی گفت : تو می دانی که حاجت ما نگاه به وجه توست . (روی تو را ببینیم . )
نهمی گفت : چگونه جرات می کند عبد بر آقایش .که در میان ظلمات راه به سوی طبقات آسمان پیدا کنیم . (گفتی دعا کن ما چه طور می توانیم بگوییم هر چه پیش روی من هست ظلمات است برای اینکه بتوانم پیش بروم یک نوری پیش روی من قرار بده که راه به سوی آسمان های تو پیدا کنم . )
دهمین نفر گفت : تو را می خوانیم که به ما روی کنی و اقبالت را ادامه بدهید.( یعنی وقتی ما را نگریستی روی خود را از ما نگیری اقبال بر ما تمام است .)
یازدهمین نفر گفت: می خواهیم نعمت هایی که بخشیده ای و تفضل کرده ای تمام کنی. (خداوند در قران فرموده است: به پیغمبر فرموده که رسالتم بر شما تمام شد دین برای شما کامل شد. وقتی که خداوند ولی پس از پیغمبر را هم معرفی کرد و تا به امروز ادامه دارد ما چقدر با این ولی همراهی می کنیم؟
دوازدهمین نفر گفت: ما در هیچ موردی به هیچ کس نیازی نداریم پس بر ما منت بگذار اجازه بده یک نظر به جمال و زیبایی تو بنگریم .
سیزدهمین نفر گفت: از محضر مبارک شما تقاضا می کنیم که چشمانمان را از نگاه به دنیا واهل دنیا کور گردانی . (ما نبینیم ما فقط چیزهایی را ببینیم که فقط نیاز داریم.بقیه را می خواهیم چه کار کنیم ؟من یک خانه می خواهم که داخل ان راحت باشم به اندازه کافی هم جا داشته باشم خوب الان که دارم حالا بروم قصرها را نگاه کنم که چه شود؟برج های بزرگ را بروم ببینم که چه شود؟که چه کار کنم؟ اگر خانه نداشتم طلب خانه می کردم خدایا یک سرپناهی به من بدهید که آواره نباشم بچه های من و خود من از دید نامحرم در امان باشم اما حالا که دارم )چشم ما را به دنیا واهل دنیا کور گردانی این بند دوم جالب است از اشتغال به آخرت محفوظ فرمایی می دانید.( از اشتغال به آخرت محفوظ فرمایی یعنی چی ؟آنقدر اینجا نماز می خواند و ذکر می گوید که آنجا در بهشت یک خانه بخرند یعنی دائماً در حال معامله است اما نماز نمی خواند برای اینکه پی ببرد در نمازی که می ایستد و نیت می کند دیگر مستقیماً در محضر حق است حالا اگر همش نماز بخواند چون این دیدار و این محضر را دوست می دارد حرفی است جدا .اما می خواند به قول یکی از دوستان دخیره می گذارد پیش چهارده معصوم برای آخرت خود. کار قشنگی است کار بدی نیست اما امروز باعث شده است که بخوانم فقط برای اینکه همین جا محضر حضرت دوست قرار بگیرم .)
چهاردهمین نفر گفت: ما تو را شناختیم که تو اولیا خود را دوست می داری پس بر ما منت گذار قلب ما را به خودت مشغول کن.( قلبی که فقط به خدا مشغول است حسرت نمی کشد آه ندارد حسد ندارد بدخواهی ندارد. هرچه دارد محبت است) پس خداوند متعال به داوود وحی فرستاد که به این بندگان من بگو سخنان شما را شنیدم اجابت کردم پس اینک هر یک از شما دوست خود را رها کند از یکدیگر خلوت گزیند که من می خواهم حجاب ها را از بین خود و آنها بردارم تا به نور و جلال من نظر کنند.( این خلوت کجا به دست می اید؟ نماز. به ما نمی گوید برو کوه می گوید برو خلوتکده ) داوود پرسید خدایا چه کاری سبب شد که به این مقام برسند؟ فرمود : به وسیله حسن ظن به خدا . خودداری از آمیزش با دنیا . (فوری آمیزش گفتم فکر مسائل جنسی نباشد همه چیز را ما آمیزش می کنیم با دنیا به طور دائم .)خودداری از آمیزش با دنیا واهل دنیا و داشتن خلوت های عارفانه خود با من و مناجات با من . (ببینید خداوند راه را دارد معین می کند می گوید آنها به دلیل اینکه اولاً نسبت به خدای خود حسن ظن داشتند گفتند هر چه که شما تائید می کنید همان خوب است) خداوند می فرماید این بنده ها نسبت به خدای خود حسن ظن دارند از آمیزش با دنیا واهل دنیا خودداری کردند خلوت های عارفانه خود را با من و مناجات خود را با من حفظ کردند.( نماز شما چقدر طول می کشد؟ می گویم دیر است. می گوید: ای بابا مگر چقدر است نماز سه دقیقه فقط سه دقیقه . سه دقیقه شما به من سلام کنی من جواب شما را بدهم و حال شما را بپرسم خلاص شد رفت تو چطوری سه دقیقه نماز می خوانید؟) این منزلی است که به آن منزلگاه نمی رسد الا کسی که ترک دنیا کند و به یاد دنیا دلش را مشغول نکرده قلبش را به خاطر من از هر اشتغالی فارغ ساخته من را بر جمیع مخلوقاتم برگزید. ( ما این کار را انجام می دهیم ؟دائم داریم فکر می کنیم با فلانی چه طوری رفتار کنیم که آدم شود؟من باید این را ادب کنم آخه شما چه کسی هستی؟ اصلاً خود شما صاحب ادب هستی که می خواهی او را ادب کنی ؟دنیا دوستی فقط مال پرستی نیست.فقط جمع کردن زر وطلا پول وزمین و ملک و باغ نیست دنیا دوستی یعنی این که من فکر می کنم آدم هستم بعد باید او را ادب کنم چون خدا هم هنوز نتوانسته او را آدم کند شما دنیا دوست هستی .ای کاش که تو پول را دوست می داشتی شاید با گذاشتن سرمایه کلان در دست تو چشم دنیا دوستت را پر می کردیم اما شما می خواهی مردم را آدم کنی ، نمی شود هر کدام از ما پالانی روی دوشمان هست پالان خود را سفت بچسبیم که این پالان را تا روزی که در این دنیا هستیم لازم داریم اما من به جای پالان خودم پالان اون یکی را گرفتم و می گویم وایسا تا من پالان تو را نگه دارم.به شما چه ربطی دارد؟این اصلاً می خواهد پالان خود را پایین بیندازد قید همه چیز را زده است خوب بگذار بیندازد ،خیلی سخت است ما دنیا دوستی را چه می بینیم ؟دنیا دوستی فراتر از این حرف ها است همین قدر که من دائم عیب دیگران را می شمارم من دنیا دوست هستم چون یکی از واِژه های دنیا دوستی برتری طلبی است و برتری طلب دائم عیوب مردم را می بیند اصلاً حسن مردم را نمی بیند ، چه زندگی ها بر باد رفت چه خانواده هایی که از هم پاشید فقط به یک دلیل. دنیا دوست بودن آدم ها . می گوید پول برای من چرک کف دست است اصلاً ارزش ندارد آفرین بر تو خدا تو را حفظ کند. اما به شرط اینکه من خرج کنم آن طوری خرج کند که من صلاح می دانم آخه چرا؟از کجا می دانی که صلاحیت تو کامل است و درست؟)
در این هنگام (وقتی که بنده اینها را اجرا کرد) عواطف و رأفت خود را بر او نازل می کنم جانش را از اشتغال به دیگران فارغ می سازم (میپرسی چه کار کنم که از دست افکار فرار کنم از دست دنیا دوستی فرار کنم باید اثبات کنید که حسن ظن به خدا داری و من می خواهم جدا شوم از هرچه که به دنیا و تعلق به دنیا دارم آن وقت خدا عواطف و رأفت خود را بر شما نازل می کند جان تو رااز اشتغال به دیگران فارغ می کند )حجاب هایی که بین من و اوست کنار می زنم چندان که به من نظر می کند مانند کسی که به چشم خودش اشیاء نظر می کند هر ساعت کرامات و جوایزش را به او نشان می دهم و او را از نور جمال خود بهره مند می کنم اگر مریض شود از او پرستاری می کنم مانند پرستاری مادری مهربان از فرزندش ،اگر تشنه شود سیرابش می کنم طعم ذکرم را به او می چشانم وقتی این کارها را با او کردم ای داوود نفس او را از دنیا واهل دنیا می برم محبت دنیا را از او دور می کنم تا او رااز اشتغال به من منصرف نسازد .
(پنجاه درصد قسمت اولیه با شما است این پنجاه درصد دومی است .)بنده ی من در آمدن به محضر من عجله می کند (می خواهد که زودتر بمیرد) من از قبض روح او اکراه دارم زیرا او در بین خلایق موضع نظر من است (وقتی خدا به خلایق نگاه می کند به کسی نگا ه می کند که پسندش است می گوید نمی خواهم او را از دنیا بردارم که هر دم به او نگاه کنم) او غیر از من را نمی بیند من هم غیر او را نمی بینم ای داوود اگر تو او را ببینی خواهی دید که نفسش ذوب شده و جسمش لاغر گشته است و اعضای او به هم آمیخته زمانی که ذکر من را می شنود خلع بدن می شود انگار روح از بدنش بیرون می آید من به او در پیش ملائکه خود و اهل آسمانهایم افتخار می کنم خوف و عبادتش روز به روز افزاُیش می یابد ای داوود به عزت وجلالم سوگند که او را در فردوس اعلی ساکن خواهم کرد سینه اش را با نظر کردن به سوی خود شفا خواهم داد چندان که خوشنود گردد بلکه فوق خوشنودی پیدا کند.  این هم امروز تحفه ای بود که تقدیم شما کردم .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید