منو

سه شنبه, 11 ارديبهشت 1403 - Tue 04 30 2024

A+ A A-

نگاهی به سوره مومنون بخش دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ ﴿۱۲﴾
و همانا انسان را از عصاره ای از گِل آفریدیم.
من هر جا در قرآن به چنین مضمونی بر می خورم هنوز نتوانستم خودم را کنترل کنم و به پوست و گوشتم دست نزنم. اگر از گِل هستم پس چه چیزی مرا زیبا کرده؟ چه چیزی مرا خوش منظر کرده؟ چه چیزی مرا رونق بخشیده؟ خداوند می فرماید: همانا ما انسان را ازعصاره ای از گِل آفریدیم. شما اگر گِل ببینی دستت را در گِل می کنی؟ نمی کنی ، دوست نداری اما فی الواقع جسم ما از همان گِل است.
ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ ﴿۱۳﴾
سپس او را بصورت نطفه ای در جایگاهی استوار قرار دادیم.
این فاصله انسانی که از گِل آفریده شده تا تبدیل می شود به یک نطفه ای که درون رحم مادر جا می گیرد خودش یک سِیر عظیم است، خیلی بزرگ است که ما کمتر به آن فکر هم کردیم. چون ما خلقت آدم را این چنین دیدیم که مردی و زنی ازدواج می کنند و پس از آن خانم پس از مدتی باردار می شود و از آن فرزندی بوجود می آید و نسلی شروع می کند به زندگی کردن اما ما هیچ وقت به قبل از آن فکر نمی کنیم. گاهی اوقات فکر کردن هم خوب است شاید توی این فکر کردن ها آدم زیاد به در و دیوار بخورد که یک چیزی از آن نفهمد ولی بالاخره یک جایی سوراخی پیدا می شود برای عبور.
جایگاهی استوار یعنی جایی که چیزی تکان نمی خورد. خوب است گاهی اوقات آناتومی بدن انسان را هم مطالعه کنیم و آن چه که قرآن می فرماید و خداوند اعلام می کند را در بدن انسان پیدا کنیم.
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ ﴿۱۴﴾
آن گاه نطفه را لخته خونی کردیم، لخته خون را به پاره گوشتی مبدل نمودیم پس آن را استخوان ها کردیم، آن گاه به استخوان ها گوشتی پوشاندیم سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم.
تا این جا که می فرماید: سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم، یک مرحله آفرینش است که جسم تکمیل می شود. آفرینش بعدی آفرینشی است که روح الهی در آن دمیده می شود و انسان در عمل بوجود می آید.
پس پُر خیر و پاینده است خدایی که بهترین آفرینندگان است.
پُر خیر و پاینده است یعنی هر آن چه که دارد خِیر است و پاینده است، یعنی دائمی است، همیشه خواهد بود و آن خدایی است که بهترین و بالاترین آفریننده است.
ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَمَيِّتُونَ ﴿۱۵﴾
سپس شما بعد از این قطعاً خواهید مُرد.
این همه زحمت، این همه کار ولی بعد از این قطعاً خواهید مُرد، پس هیچکس نمی ماند. چرا آدم این قدر طمع دارد؟ هیچکس که نمی ماند! برای چه این همه آدم ها زور می زنند و می دَوند؟ از این می گیرند، از آن می گیرند، سر ارث و میراث با هم دعوا دارند. طرف می میرد و هنوز خانواده ها و بازمانده هایشان سر ارث و میراث دعوا دارند، برای چه؟ یک آدمی می آید و می گوید: من اصلاً به قرآن اعتقاد ندارم، نداشته باش ولی مگر غیر از این هم می بینی آخر؟ مگر در جهان زمین آدمی را می بینی که عمر جاویدان داشته یعنی از روز ازل بوده تا روز ابد؟ نداریم که، همه خواهند مُرد.
ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ ﴿۱۶﴾
آن گاه شما روز رستاخیز برانگیخته می شوید.
روزی که همه از جایشان بلند می شوند، در آن روز همه بلند می شویم. پس این طوری هم نیست که اگر مُردیم تمام شد، در رفتیم. نه حسابی، نه کتابی، نه شرمندگی و خجالتی، نه آبروریزی، نه این طوری نیست.
روز رستاخیز همه برانگیخته می شوند، همه باید جواب بدهند، همه باید بگویند چه کار کردند، نمی خواهد جواب بدهد؟ اشکال ندارد. تمام انجام داده هایش را در مقابلش به نمایش می گذارند، نمی تواند انکار کند. پس چرا انسان سالم زندگی نمی کند؟ چرا درست زندگی نمی کند؟
آن گاه شما روز رستاخیز برانگیخته می شوید. آیا ما امروز که روز اربعین است برای برانگیخته شدن آماده ایم؟ برانگیخته شدن یعنی یک روزی می آید که ما نمردیم هنوز، زنده ایم. می آیند می گویند: همه را بیاورید وسط میدان شهر، پرونده تمام انسان ها را بگذارید جلویشان. اگر پرونده ما را بگذارند جلویمان، چیزی داریم که از آن خجالت بکشیم یا نداریم؟ همه داریم، همه اسباب خجالت دارند. خب، امروز که هنوز پرونده مان را وسط میدان شهر در نیاوردند برای این چیزی که اگر رو بشود خجالت می کشیم چه کار کردیم؟ هیچی، هیچ کاری نمی خواهیم بکنیم؟ هیچ تکانی نمی خواهیم به خودمان بدهیم؟ می گوید: چه کار کنم؟ هر خرابی یک آبادی دارد، بگرد ببین چه چیزی را خراب کردی؟ آن چیزی را که خراب کردی ببین چطوری می توانی آباد کنی و حتماً آن را آباد کن، راه دیگری وجود ندارد. برای من چند تا کارتن اسباب بازی آوردند برای بچه ها، کوچولو کوچولو. به دوستان مان گفتم: اسباب بازی ها را قایم کنید، بچه کوچک می آید این جا، می بیند دلش می خواهد گریه می کند، به او اسباب بازی ندهم؟ همه می گویند: ای خانم! این ها را آوردند برای که بدهی به مردم، این هم یک بچه از مردم. بله ، ولی بچه ای که پدر و مادرش نمی تواند برای او بخرد، به او اسباب بازی بدهم، گناه می کنم. اسباب بازی ندهم، اشک چشم یک بچه را درآوردم. چطوری بروم یک چیزی بخرم بیاورم به او بدهم؟ پس از قبل به آن فکر می کنم، شما باور نمی کنید نصفه شب بیدار می شوم این ها یادم می افتد روی کاغذم یاداشت می کنم که فردا در این مورد عمل کنم، گرفتار نشوم. همه ما پرونده های مان دستمان است، همه مان هم می دانیم چه کار کردیم. مادر شوهر به عروس زور گفته، عروس بی احترامی به مادر شوهر کرده. مرد به زن، زن به مرد، اولاد به پدر و مادر، پدر و مادر به اولاد، همسایه به همسایه، کاسب محل به خریدار، خریدار سر کاسب محل را کلاه گذاشته، کارمند به کارمند، کارمند به رئیس، رئیس نسبت به کارمند. همه این ها را باید پاک کنیم. روز برانگیخته شدن همه آن هایی که مُردند بلند می شوند آن وقت طلبکارهای ما می آیند جلوی ما می ایستند، طلبشان را می خواهند، طلبشان را داریم بدهیم؟ تنها پول نیست، خیلی چیزهای دیگر هم هست.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید