منو

جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri 04 26 2024

A+ A A-

نگاهی به سوره مومنون بخش یازدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

در سوره مؤمنون هستیم و این جلسه کلام پروردگار در مورد کسانی است که ایمان آوردند و حرکت های درست داشتند می فرمایند:
إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ ﴿۵۷﴾
همانا کسانی که از بیم پروردگارشان ترسانند.
این به این معنی نیست که پروردگارشان را برای خودشان یک موجود وحشتناک می بینند، نه! بلکه ترسانند از این که از چشم حق بیفتند. مبادا کاری بکنند که خدای ناکرده خداوند آن ها را دوست نداشته باشد، خداوند آن ها را یاری نکند و دستشان را نگیرد. معنی واقعی و اصلی از بیم خدا ترسانند این است و در درجات پایین تر که این جا جا ندارد، مال کسانی است که خطا می کنند، باید تاوان خطایشان را هم بعداً بدهند. اما این جا نیست، این جا مال کسانی است که از شوق رسیدن به پروردگار می گریند و از ترس این که مبادا خدا آن ها را نبیند و دوست نداشته باشد ترسان و نگرانند.
وَالَّذِينَ هُمْ بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ ﴿۵۸﴾
و کسانی که به آیات پروردگارشان ایمان می آورند.
این دسته افراد کسانی هستند که به خدای خودشان ایمان می آورند. خدا را پذیرش کردند، قبول دارند و آن چه که می گوید انجام بده، انجام می دهند و آن چه که می گوید انجام نده، انجام نمی دهند. چون صرفاً ایمان آوردن ملاک داشتن ایمان نیست و به این مسئله باید حتماً توجه داشته باشند.
وَالَّذِينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لَا يُشْرِكُونَ ﴿۵۹﴾
آنان که به پروردگارشان شرک نمی آورند.
برای خداوند شریکی قائل نمی شوند. مثلاً: مسئله ای از من را غیر از خدا کسی دیگر هم هست که می تواند حل و فصل کند. هیچ کسی در عالم اجازه دخل و تصرف ندارد، در هیچ چیز از کمترین تا بالاترین مگر خدای عالم. اگر در جایی می بینید یک نفر نیّت می کند یا برای شما نذری می کند و حاجت شما برآورده می شود به دو جهت است:
اول: این که خداوند می خواست به شما لطف بکند که کارتان را راه بیندازد. ثانیاً: آن فردی که برای شما نذر کرد، می خواست برای او حرمت قائل شود، مردم باورش کنند، دوستش بدارند. مدتی قبل مشکلی پیش آمده بود خانمی که با من هستند دید خیلی پریشان شدم. پریشانی به این معنی که عصبانی و ناراحت بودم، یک چیزی گفت و رفت، من متوجه نشدم چه گفت. دو سه روزی گذشت مرتب از من می پرسد: حاج خانم آن چیزی که شما را نارحت کرده بود چطورشد؟ به او گفتم: چرا دائم این را می پرسی؟ گفت: می خواهم ببینم مشکلتان حل شد؟ گفتم: بله حل شد، چطور مگر؟ گفت: ما در بین خودمان یک رسمی داریم که هر وقت به آن نقطه انتها می رسیم از شدت استیصال، دست به دامن خانم حضرت زینب می شویم و سه تا سه شنبه، برای یک یا دو بچه یتیم، بسته به توانمان یک چیزی می خریم از طرف خانم حضرت زینب(س). آن روز که من شما را آن طور پریشان دیدم گفتم الان وقتش است و نذر کردم. تا الان سه بار در مسائل مختلف از او خواستم اما اگر اذن خدا نباشد اجرا نمی شود، ما برای خدا شریک نمی طلبیم. ایشان یا حتی حضرت زینب(س) شریک خدا نیست ولی پیش خدا آبرودار است و چون پیش خدا آبروداراست، ما پیش آبرودار می رویم و از او خواهش می کنیم.
وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ ﴿۶۰﴾
کسانی که (آن چه از مال و جان) می دهند.
بعضی ها از مالشان خرج می کنند، بعضی ها قدمشان را بکار می برند، بعضی ها کلامشان را بکار می برند اما در راه خدا، بعضی ها از پولشان و مالشان می دهند. قدیمی ها می گفتند: آن که از مال گذشت، از جان گذشت. بعضی ها از جانشان می دهند. به اندازه سخت و مشکل، بسیار مشکل خدمت می کنند. خیلی کارگر به این حسینیه در زمانی که شما نبودید دعوت کردم و آمدند که رُفت و روب کردند، یک کارهایی این جا انجام دادند و وقتی خواستم پول بدهم قبول نکردند. گفتند: این کمترین چیزی است که می توانیم از جانمان بگذاریم برای اهل بیت پیغمبر(ص).
کسانی که (آن چه از مال و جان) می دهند در حالی می دهند که دل هایشان ترسان است. یعنی دائم می گوید: خدایا این کار را می کنم فقط به عشق تو، مبادا از من روبرگردانی. خدایا تو را خیلی دوست دارم، مبادا دستم را نگیری، می خواهم دستم همیشه در دست تو باشد. این طوری که می شود این طور آدم ها دل هایشان ترسان است در حالی که خدمت می کنند به دیگران.
از این که بسوی پروردگارشان باز خواهند گشت. و اعتقادشان بر این است که من بسوی تو بر می گردم، می خواهم که دستم پُر باشد برگردم. شما امروز خانه یک همسایه یا یک دوست می خواهی بروی چه کار می کنی؟ یک بسته شکلات، یک چیزی می خری می بری، نمی بری؟ ما ایرانی ها دست خالی که خانه دیگران نمی رویم. پیش خدا می خواهی بروی، می خواهی دست خالی بروی؟ می گوید: خدایا من می دانم به سمت تو برمی گردم، پیش تو برمی گردم، من را کمک کن تا جایی که می توانم در دنیا از مالم بدهم، از جانم بدهم که وقتی می آیم تحفه ای دستم باشد، پیش تو بیایم.
أُولَئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَ هُمْ لَهَا سَابِقُونَ ﴿۶۱﴾
آنانند که در کار نیک می شتابند و هم آنان در انجام آن پیشتازند.
بعضی ها برای کارهای خِیر همیشه در حال دو هستند. هرچه را به آن ها می گویی در اسرع وقت انجام می دهند و پیشتازند برای کارهای خِیر.
وَ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَ لَدَيْنَا كِتَابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ ﴿۶۲﴾
و هیچ کَس را جز به قدر توانش تکلیف نمی کنیم.
خداوند به هیچ کدام ما جز به اندازه توانمان تکلیف نمی کند. الان به من تکلیف نمی کند که تو باید در این کوچه بدوی به حد مرگ برای اینک ه برسی به فلانی که نیاز به کمک دارد چون می داند من نمی توانم بدوم. اما نصفه شب بیدار می شوم،برای فلانی باید پول می ریختم، نریختم. از رختخواب می آیم بیرون تا پول را واریز کنم، این کار را می توانم بکنم. می گوید: تو را نمی خواهم بدوی، تو را نمی خواهم بروی خانه فلانی در و دیوارش را سفید کنی، آجرش را بچینی چون از تو در نمی آید این کار اما توان این را داری این که این قدر گرفتار است با او حرف بزنی دلش یک ذره آرام بشود، این کار را بکن دیگر.
و نزد ما کتابیست که به حق سخن می گوید و آنان مورد ستم قرار نمی گیرند. این کتاب هر آن چه که در آن هست حق است. اگر نمی توانیم بفهمیم ما نمی فهمیم باید از خودش بخواهیم فهم آن جملات و آیات را به ما عطا کند.
اما کلام این کتاب حق است. خداوند جز به حق صحبت نمی کند و هیچ کسی را مورد ستم قرار نمی دهد. گاهی اوقات از بعضی چیزها که کلافه می شوم می گویم: خدایا! نمی گویم چرا این طوری می کنی؟ می گویم: من چه کار کردم؟ نمی دانم چه کار کردم که دائم باید این ها وارد زندگی من بشوند! تو به من بگو من چه کار کردم؟ هر طوری هست اصلاح می کنم تا تو راضی باشی از من. خدا هیچ کسی را مورد ستم قرار نمی دهد. اگر امروز در سختی قرار داری و مورد ستم واقع شدی یادت بیاور، پشت سرت را نگاه کن ببین کجا خراب کردی؟ شما باورتان نمی شود از زمانی که همسرم از دنیا رفته، زمان بیشتری در خانه تنها هستم، از چند سال پیش که ایشان بیمار بود تمام فکر و ذهنم روی ایشان بود، دارویش، غذایش به موقع باشد، به موقع به دکتر برویم، بچه ها را بگویم پدرشان را به دکترببرند و.... در نتیجه زمان کمتری داشتم. اما در این زمان گذشته بطور دائم صفحه به صفحه کتاب گذشته ام را ورق می زنم نگاه می کنم، افسوس آن را دیگر نمی خورم اما نگاه می کنم ببینم کجا خراب کردم. هر جا که خراب کردم روی آن تمرکز می کنم، می ایستم و به خدا می گویم، اگر به بنده ای ظلم کرده باشم سعی می کنم جبران کنم اگر نه، جای جبران ندارد می گویم: خدایا کار بده انجام می دهم، پول بخواه می دهم، هر چه بخواهی می دهم اما این را از صفحه من بردار، تا آسوده بشوم. هیچ وقت نگویید: من نمی دانم عدل خدا کجا رفته؟ این آدم این قدر خوب است ولی این همه بدبختی می کشد. آقا، خانم چکار داری که در پرونده هر کدام از ما چه نهفته؟ پس حواسمان را بدهیم بیجا حرف نزنیم. هر جا مورد ستم واقع شدیم، بگوییم: من چه کار کرده بودم؟ یک خرابکاری کردم، یک اشتباهی کردم بعد آن را درست کنیم.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید