منو

جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri 04 26 2024

A+ A A-

پرسش و پاسخ شماره بیست و چهارم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: پرسش و پاسخ
  • بازدید: 421

بسم الله الرحمن الرحیم

سوال: چرا خداوند تعداد یاران غار را در سوره کهف مخفی نگه داشته است ؟ 4 نفر بودند با سگشان 5 تا می شدند و .. ولی فقط خدا میداند و یک تعدادی از افراد خاص ، اگر ما این تعداد را بدانیم چه اتفاقی می افتد ؟
استاد : بحث این نیست که ما بدانیم چه اتفاقی می افتد ؟ بحث این است که همانطور که خداوند در قرآن بحث امامت و ولایت را پوشیده نگه داشته و در خلال آیات و بطن آنها فقط برای خواص مطرح کرده ، این هم یکی از آنهاست . چراکه یهود و قوم مسیحی در بسیاری از چیزها با هم اختلاف دارند و در وجود این اختلافات با همدیگر جنگ میکنند ، در حالیکه خیلی ساده است . یک نفر درآن غار بوده یا 50 نفر چه تاثیری دارد ؟ اصل مطلب ، اتفاقی است که افتاده جریانی است که به وقوع پیوسته که آنها اینقدر در آن غار بخوابند و در این سالها مضمحل نشوند و بعد بیدار شوند تا مسئله معاد که در آن روزگار مسئله بسیار سنگین و سختی بود بین مردم این را پاسخ بدهند و بعد هم دوباره بروند . یعنی واقعا آنقدر زنده و بیدار نبودند و دوباره رفتند . پس بنابراین تعداد مطرح نیست اصل جریان مطرح است . خداوند میخواهد توجه من و شما را که داریم قرآن میخوانیم از روی عدد و ارقام بردارد ، میفرماید : به اینها کار نداشته باش ، خدای تو بهتر میداند چند نفر بودند و چند نفربودنشان هم فرقی به حال تو نمیکند . چیزی که به حال تو فرق میکند فهم این جریان و اتفاقی است که افتاده . چطور و به چه دلیل اتفاق افتاده ؟ آیا باز قابل تکرار است ؟ ووو ..یعنی هزاران سوال را میتواند برای من و شما مطرح کند که تعدادش نمیتواند سوال برانگیز باشد اما جریان سوال برانگیز است و وقتی چیزی سوال برانگیز شد انسان را در جاده تفکرو تفحص می اندازد و بالاخره رسیدن به حقیقت به این دلیل ، وگرنه دلیل خاصی ندارد.
ادامه سوال: برایم خیلی سوال ایجاد شده بود از دیشب تا صبح فکر میکردم شاید نکته پنهانی دارد چون واقعا داستان خیلی قشنگ و جذابی دارد . ممنون از توضیحتان.
استاد : قرآن نکات پنهانی زیاد دارد ، من امسال که ختم قرآنی میکردم در حین خواندن قرآن انگار که بار اول است این قرآن را میخوانم و تا حالا این قرآن را نخوانده ام اصلا چون یکدفعه چیزهایی توجهم را جلب میکرد که خیلی برایم عجیب بود . قرآن نکته های بسیار و برای کل دوران دارد . ما این را میگوییم اما آن را درک نمیکنیم چون در جریان زندگی جاری نمی بینیم . چرا جاری نمی بینیم ؟ چون فکر می کنیم قرآن برای ثواب و بهشت و اموات است و جای آن هم خیلی محترم و روی طاقچه یا توی کتابخانه است . چیزی که جایگاهش این باشد از دسترس آدم دور است . قرآن باید وارد زندگیهایتان بشود و اگر کسی سوالی برایش پیدا شود در قرآن وجود دارد.
سوال: قرآن میفرماید رب العرش الکریم . خداوندی که پروردگارو پرورش دهنده عرش است . عرش کجاست و چه کسانی هستند که پرورش داده میشوند ؟
استاد : عرش جایگاه بسیار رفیع و بزرگی است . جایگاهی است که وقتی بزرگ است اصولا باید بزرگان را هم در آن جای بدهند . عرش جایگاه مخلوقاتی است که بسیار ارزشمندند و این مخلوقات کارگزار خداوندند برای انجام همه کارهایی که در جهان هستی باید به وقوع بپیوندد ، مثلا : کلمه ، حروف جایگاهشان در عرش است . حروف وقتی به شکل الف ، ب ، پ، ت، ث هست نه گناه کرده نه میل به گناه دارد نه پیشینه بد دارد ونه در زمان حال در اوضاع بدی است . هرچه هست ماهیت صرف الهی اوست . اما وقتی حروف را با هم ترکیب میکنید آنموقع میتواند نیش باشد میتواند نوش باشد تا دست من و شما نیفتاده این حروف بسیار ارجمندند و بسیار ارزش دارند و دارای جایگاه پاکی هستند . من این مثال را زدم که این را بگویم . عرش جایگاه معارف است جایگاه آگاهیها درهرزمینه ای است ، حالا اگر بخواهم کمی جلوتر بروم میگویم : درعرش معلمین تمامی این مخلوقات که معلمین حقیقی هستند آنجا هستند . معلم نفس ، حروف ، آب ، باد ، خاک و ........خیلی چیزهای دیگر که ما نمیدانیم و ازآنها بیخبریم . رب العرش الکریم ، پرورش دهنده این عرش . چون همه را خداوند درست میکند و خداوند است که تعلیم میدهد و به آنها یاد میدهد شما باید چه باشید . مواظب باشید از شما جوردیگری استفاده نکنند . والی آخر . کریم یعنی بخشنده همه چیزمیبخشد . خدای تربیت کننده عرش کریم چرا؟ چون همه این چیزها بخشیده میشود به انسان، به همه موجودات برای همین رب العرش الکریم میگویند. تا همین جا کافیست.
ادامه سوال: درمبحث نماز که فرمودید رب العالمین پرورش دهنده عالمیان است ، میتواند با این موضوع در ارتباط باشد ؟ و فرمودید نه تنها ما انسانها پرورش دهنده مخلوقاتی است که میخواهند یک دوری را طی بکنند .
استاد : همه اینها با هم در ارتباط است . ما خیلی خودمان را دست بالا گرفتیم خدا به ما عزت گذاشت و فرمود : ای ملائکه به این مخلوق تازه من سجده کنید . بدجوری هوا ما را برداشته فکر کردیم که اینجا خبریست . از ما بزرگتر ، رفیع تر ، پردرجه تر هم وجود دارد منتها از جنس ما نیست . خیلی مهم است ، آنقدر چیزهای بزرگ در هستی وجود دارد که ما هنوز وقت نکردیم ببینیم ، امروز زرچوبه میریختم توی غذا ،یک قاشق با عجله ریختم چون میخواستم موادش را بریزم بگذارم روی گاز و بروم دنبال کار خودم . دومی را که ریختم دیدم ! ذرات زرچوبه روی آبی که به اصطلاج جوش کمی دارد چه چرخ قشنگی میزند . آدم را یاد رقص سما می اندازد . (کسانی که جزو دراویش بودند لباسهایشان لباده های بلندی بود و چرخ میزدند ، لباسهایشان دورشان گرد میشد . )دیدم ای خدا این زرچوبه همینطوری گرد میشود . یک خورده همینطور ایستادم تماشا کردم چون حجم زیادی میخواستم بریزم سومی را که ریختم دیدم ای وای این دفعه شکل دیگری شد . ببین چقدر قشنگی در دنیا هست ما می بینیم ؟ اصلا نمی بینیم . دائم نشستیم توی سرمان میزنیم که ، حقم را خوردند مالم را بردند ، خب خوردند و بردند تو هم که حالاداری مالت را حرام میکنی ، از این هم که داری نمیخواهی بهره ببری ؟
سوال: شما یک جمله ای گفتید که وقتی بتوانید بدیها را بینید از جنس بدیها میشوید . آدم ناخواسته وقتی در ارتباط با اطرافیان هست می بیند . منظور از صحبتتان دقیقا چیست ؟
سخن استاد : منظور از حرفم این است که چرا تو مثلا برمیخوری به کسی همان برخورد اولت که او حرف میزند میگویی : دروغ میگوید ، تو دروغ را از کجا میشناسی ؟ چون دروغ را در خودت سراغ داری جنس دروغ را مواد دروغ را در خودت داری چون داری اون ماده را در این هم تشخیص دادی می گویی دروغ می گوید. ولی اگر شما یک بار یا دو بار یا ده باربا او روبرو می شوی و از فرد صحبت هایی را می شنوی و فکر هم نمی کنی که دروغ می گوید اما بعدا در جایگاه دیگر می بینی که اصلا برعکس آن است ومی گویی این چرا اینجوری حرف می زند آن وقت می گویی که فلانی آدم دروغگویی است . در آن زمان شما با دروغ آشنا می شوی . ولی چرا ما در برخورد اول خیلی چیزها را تشخیص می دهیم ؟ چون از همان مواد خودمان داریم . آدم های بدبین از این مواد خیلی غلیظ دارند . الان اگر کسی بیاید و از انواع مواد مخدر یکی یکی دود کند همه می گویند که چه بوی بدی . یک نفر دستش را بلند می کند و می گوید این بوی هرویین است چرا می گوید ؟ زیرا که قبلا این بو را استشمام کرده است . که اگر نکرده بود نمی دانست . به این دلیل است که می گوییم مراقب باشید در برخوردهایتان با انسان ها اگر فقط زشتی ها را می بینید مطمئن باشید از جنس آن زشتی ها در خودتان دارید . اگر من توانستم ببینم پس من دارم .
سوال: مثال زرد چوبه را که زدید و در مورد خودتان بود و شما می گویید چرا زیبایی ها را نمی توانید ببینید مثلا من باشم و غذا درست می کنم و زرد چوبه مصرف کنم همچنین احساسی در من متصور نمی شود .
استاد:این تصور نیست . شما عادت کردید که با عجله کار کنید ولی من به مرور یاد گرفتم که عجله کردن را باید کنسل کنم . نه اینکه آدم شل باشد ولی عجله کردن در یک حد غیر عادی اصلا جایز نیست . شما به زوم بودن عادت ندارید . شما مانند روزنامه زندگی می کنید . من برای روزنامه خواندن تنها تیترها را می خوانم تا از چیزی خوشم آید و آن را مطالعه کنم . شما زندگیتان مانند ورق زدن روزنامه است . و این اصلا لذتی ندارد . برای همین بسیاری از جوانان ما ازدواج که می کنند هنوز پوچ هستند . بچه دار که می شود باز هم پوچ است زیرا مسئولیتش بیشتر هم می شود و حاضر نیست از خودش مایه بگذارد . و با خودش فکر می کند من برای چه زندگی می کنم . من برای چی این همه سختی و بدبختی می کشم ؟ زیرا هیچ چیز را نمی بیند . پس باید قدری نوع نگاهتان را به زندگی عوض کنید . در آن زمان شما متوجه گردش ذرات زردچوبه می شوید . من آدم خارق العاده نیستم بلکه شما خارق العاده هستید که این احساس ها را ندارید . خداوند توفیق داده تا از چیزهایی که به من عنایت کرده بببینم و بهره ببرم .
صحبت از جمع : این که شما فرمودید که اگر فلانی دروغ می گوید پس تو احتمالا چیزهایی از دروغ داری من مطلقا با این موضوع مخالف نیستم و تقریبا هم عقیده هستم اما به نظرم یک فاکتوری اینجا نادیده گرفته شده . در این موقعیت سه حالت وجود دارد . یکی این که متوجه نیستیم طرف دروغ می گوید . دوم و سوم متوجه می شویم دروغ می گوید . که در این حالت یا آدم دروغگویی هستیم و به طبع تجربه ای که در بحث دروغ داریم پس می فهمیم که طرف دروغ می گوید به این دلایل . و دوم این که مواجه شدن با آدم درغگو را تجربه کردیم و این هم الزاما که می فهمم طرف دروغ می گوید و من آدم دروغگویی هستم این شاید کمی جامع نباشد . اما برای رساندن بهتر منظورم این جمله را می گویم که" هر چه که در جستن آنی آنی . "یعنی در جستجوی هر چه که باشی از جنس همان هستی . . حقیقت درونی ما از چیزی که از جهان اطرافمان تجربه می کنیم تاثیر گذار است . مثلا با شخصی می خواهم معامله کنم و بنا به تجربیاتم از لحن طرف و از طرز برخوردش می فهمم که قیمت دروغی یا ناعادلانه به من می دهد آیا این الزاما بدان معنی نیست که چون من آدم دروغگویی هستم فهمیدم که او به من دروغ می گوید. اما این که من در تمام مراوداتم در مواجه با آدم ها ی دروغگو قرار بگیرم این یعنی من دروغگو هستم . اگر من دائما دروغگویی را در دیگران کشف می کنم من آدم دروغگویی هستم ولی اگر مصداقی در یک معامله کاری یا مراوده خانوادگی که مثلا متوجه می شوم دروغ می گوید این الزاما این نیست که من دروغ گو هستم .
استاد : دقیقا حرف شما را من به شکل دیگری گفتم . وقتی شما به طور دائم به آدمهایی که دروغ می گویند برخورد دارید یعنی شما از سنسور دروغ در خودت داری که تا به آنها می رسی شروع به بوق زدن می کند و متوجه می شوی . اما زمانی در بحث مراودات کاری شما عواملی را که طرف انجام می دهد و به کار می گیرد شما این ها را به هم ربط می دهی ولی از درونت سنسور نمی گوید که دروغ می گوید این رابطه هایی که فرد خودش برای شما چیده است می گوید که این ها به هم نمی خواند . پس اینجا خبری است . باز هم نمی گویی دروغ می گوید می گویی اینجا خبری است . این مفهومش این نیست که تو از آن جنس در خودت داری . بلکه بدون آن که از این سنسور داخلی تاثیر بگیری و این ها را تند تند ارزیابی کنی که اگر یکی از این سنسورهای تو هم اشکال داشته باشد مثلا اگر تو آدم حسودی باشی حسد ها را خیلی خوب می گیری . اما اگر بیایی و از روی گفتگوی فرد در مورد معامله با فلانی و در مورد عملکردش با فلان کس یا دادن چک و پول به این و آن می بینید که این رابطه ی سالمی نیست . این یک نتیجه گیری منطقی و صحیح و یک بینش درست است . این خیلی متفاوت است تا این که من مثلا با فردی نشستم و چیزی هم نمی گویم ولی بعد به فلانی می گویم که او داشت دروغ می گفت . تو از کجا فهمیدی که دروغ می گوید ؟ نه سندی ارائه کرد و نه حرفی زد و نه کسی آمد که که در رابطه با ایشان حتی چیزی بگوید . پس تو چگونه فهمیدی که دروغ می گوید ؟زیرا که سنسور دروغ خودم روشن شد . در بحث اخلاق مطالب بسیار ظریف است . به ما می گویند دروغ نگو اما هیچ وقت برای ما باز نکردند که چه خبر است . شاید خودشان هم بلد نبودند . چاره ای نیست ولی امروز که ما می فهمیم نباید به کار گیریم ؟ و در روند زندگیمان اصلاح کنیم ؟ و بعد به دیگران کمک کنیم و اصلاح ما را ببینند و آنها هم اصلاح شوند . مراقب مراوداتتان باشید . چه قدر گفتم مرز به خودتان بدهید که اگر مرز به خودتان داده بودید امروز این قدر درگیر مرزها نمی شدید . امروز خیلی ساده از میان این ها در می آمدید و این قدر برایتان بغرنج نبود . به محض شنیدن قابل تفکیک بود و لازم نبود که در موردش بحث کنیم .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید