منو

سه شنبه, 11 ارديبهشت 1403 - Tue 04 30 2024

A+ A A-

تعمقی در سوره مومنون بخش اول

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

به نام خداوند هستی بخش مهربان ؛ به نام خدایی که بخشنده است ؛ رحیم است و رحمان ؛ به نام آن خدایی که چون او را صدا می کنی دل آرام می گیرد . و چون او را یاد می کنی خوشی و نور در قلب وارد می شود . به نام آن خدایی که در سختی ها او را که به خاطر می آوری ترس از وجود انسان برطرف می شود .
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ﴿١﴾ به راستی که مؤمنان رستگار شدند ؛ مؤمن کیست ؟ امیرالمؤمنین ؟ او که امام امت مسلمان است . ولی بر حق است ، دارای عصمت است ، اما برای عموم امت ویژگی هایی موجود است که این ویژگی ها نشان دهنده مؤمنین است . خداوند می فرماید : به راستی که مؤمنان رستگار شدند حال مؤمنان را تعریف می کند . اما رستگاری چیست ؟ مؤمن را می شناسیم اما رستگاری چیست ؟ این خیلی مهم است . انسان ها شاید از کلمه رستگار در دنیا تصوّر خاصی داشته باشند . مبنی بر این که صاحب یک زندگی آرام و یک رفاه خوب ، افراد خانواده خوب باشند که همه این ها خوب است ولی به اینها رستگاری نمی گویند . رستگاری مفهومی عظیم تر از این صحبت ها دارد . آن چه را که برشمردیم مخصوص دنیاست . افراد خانواده را من با خودم نمی برم ، هرچه قدر خوب باشند یا هرچه قدر بد باشند . رفاهی که در خانه و زندگی دارم با خود نمی برم ، چه رفاه بالایی باشد و چه رفاه پایینی باشد . رستگاری آن چیزی است که به همراه می برم . رستگاری آن چیزی است که در توشه من قرار می گیرد و با من همسفر می شود به دیارهای بعدی . رستگاری آن چیزی است که مرا در دیارهای دیگر کمک و همراهی می کند . آن رستگاری چیست ؟ من و شما را به دنیا فرستادند ، در قالب تن راهنمایان خود را پیدا کنید . راهنمای شما با فلش هایی که برای شما قرار می دهد چه تحت عنوان پیامبران ، چه تحت عنوان اولیاء ، ولی خدا شما را هدایت کند به آن کتابی که در درون شماست ، به آن دست نوشته ای که در درون شماست . شما اگر به آن دسترسی می داشتید در بیرون به هیچ کسی نیازی نداشتید ، این همه هم بدبختی نمی کشیدید . رستگار کسی است که در دنیا به آن چه که بر او نوشته اند و در بقچه اش گذاشتند دسترسی پیدا کند ، که اگر دسترسی پیدا کند با او یکی خواهد شد . دیگر چیزی نخواهد بود که مبادا آن را در جایی بگذارد ، چون جزو صحیفه وجودش خواهد شد . کسی که از دنیا می رود و صحیفه وجودی اش گشوده شده ، باز شده و از صحیفه عالم بهره گرفته به او رستگار گویند .چون درعوالم بعدی دیگر دستش خالی نیست . آن جا دیگر به دنبال یک همسفر نمی دود ، به دنبال معرفت نمی دود ، چون به همراه خود دارد و نیازی به کسی ندارد .
به راستی که مؤمنان رستگار شدند . پس نگاهی کوتاه و مختصری به رستگاری کردیم . حالا مؤمنین چه کسانی هستند ؟
الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ ﴿٢﴾ آنان که در نمازشان خاشعند . می گوید که نماز خودش نوعی خشوع است . زیرا که ما تعظیم می کنیم ، زیرا که ما مؤدب می ایستیم . زیرا که ما با هیچکس در زمان نماز صحبت نمی کنیم . ما در سجده قرار می گیریم . یعنی روی خاک می افتیم . پس دیگر خاشعند یعنی چه ؟ مؤمن کسی است که در هنگام نماز همانند خاکی که در زیر پایش است به همان اندازه خودش را می بیند . آیا ما همین طور هستیم ؟ ما نمازمان را می خوانیم ، در طول نماز تمام بده و بستانهایمان را می کنیم ، با آن کسی که دشمنی داریم فحش هایمان را می دهیم و معمولاً کمتر به خوشی فکر می کنیم ، به سختی هایمان ، به قرض هایمان و..... بیشتر فکر می کنیم .
سوال مطرح شده از جمع : برای همین عده ای نماز نمی خوانند ؟
استاد : نه آنهایی که نماز نمی خوانند علتش این نیست . آنهایی که نماز نمی خوانند معذرت می خواهم یک خورده لَش هستند ، تقصیر خودشان نیست ، تنبل هستند . به کسی می گویند چرا حمام نمی روی بدنت این قدر بوی عرق می دهد ؟ می گوید : حالش نیست ، نماز نمی خواند در همین حد است ، حالش نیست .
مؤمنان کسانی هستند که در نمازشان خاشعند یعنی در زمان نماز خواندن مفتخر نیستند به این که من نماز خواندم ، افتخار نمی کنند . اگر کسی از آن جا رد شد و لاَ الضّالین را غلیظ تر نمی گویند ، همان طوری می گویند که همیشه می گویند . الله اکبر را همان طوری می گویند که همیشه می گویند . اصلاً رد شدن کسی را نمی بینند ، اگر هم رد شد برایشان مهم نیست . مؤمنان کسانی هستند که در نمازشان خاشعند .
وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ﴿٣﴾ آنان که از بیهوده روی گردانند . ما تمام حرفمان این است که از حرام روی گردان شو . ولی مؤمن فقط از حرام روی گردان نیست بلکه از هر چیز بیهوده ای روی گردان است . یکی از کارهای بیهوده به عقیده من جویدن آدامس است . پسرم همیشه می گفت این طوری نگویید خیلی ها دوست می دارند ، به خیلی ها در هضم غذایشان کمک می کند و...... . می گفتم آن کسی که آدامس می جود به هضم غذایش کمک کند ، کمتر بخورد تا مجبور نباشد تا برای هضم غذایش به سختی بیفتد . دوم : زیاد نمی خورد ولی باز هم مشکل دارد ، اشکالی ندارد معده اش را مداوا کند . اگر هم خیلی آدامس دوست دارد ، بیهوده جویدن هم اندازه دارد . بعضی ها آدامس جویدنشان مثل سیگاری هایی است که سیگار به سیگار آ تش می زنند ، منفور و کاری بیهوده است . حالا بدتر از آن این است که من پول ندارم که یک دست لباس بخرم تا تن بچه ام کنم و در مورد جواهری صحبت می کنم که قیمت آن این قدر است و به محض آن که پول دستم آمد آن را می خرم . آرزو کردن خوب است ولی بیهوده آرزو کردن چیست ؟ هزاران فعل ، گفتار ، نگاه و عمل بیهوده در اطراف ما وجود دارد . مؤمن کسی است که از این هزاران روی می گرداند . من وارد این مکان می شوم ، فرش یاسین را حتماً می بینم و هر جایی که بروم و همچنین چیزی باشد حتماً می بینم چون عاشق آیات قرآنم . اما از چه بافته شده ، چقدر می ارزد ، جنسش چیست و این که دست بافت است یا ماشینی است نمی دانم ، چون بقیه آن بیهوده است . اما نگاه کردن به فرشی که آیات یاسین روی آن است چیزی بیهوده نیست ، بلکه چیزی ارزشمند است . چشم من از آن بهره می برد و او از من راضی است که در دنیا نگاهش کردم ، این بیهوده نیست . اما آیا ابریشم هم در بافت آن به کار رفته است ؟ مگر من می خواهم آن را بفروشم ؟ یا تو قرار است که آن را بخری ؟ مؤمن از کار بیهوده روی می گرداند .
وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ ﴿٤﴾ آنان که زکات می پردازد . مؤمنین زکات می دهند. چون زکات یکی از بخشهایی است که در هر جامعه ای به هر شکلی که اداره می شود چه اسلامی ، چه غیر اسلامی بحث زکات یک تعادلی در درآمد قشرهای مختلف آن جامعه به وجود می آورد و عده ای را از سختی نجات می دهد . پس من زکات می پردازم ، می گویم زکات بدهید . می گوید ما مالیات می دهیم . مگر این مالیاتی که ما می دهیم همان زکات نیست ؟ زکات را هیچکس به اجبار نمی تواند بدهد . مالیات را به اجبار از من می گیرند ، پس این زکات نیست . زکات آن چیزی است که قرآن می گوید و آن چیزی است که در مال تو امروز اضافه است ، باید بدهید برود . مؤمنان کسانی هستند که زکات می پردازند
وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ ﴿٥﴾ و کسانی که عفت خود را حفظ می کنند .
گاهی اوقات از این که مجبورم در فضاهای مجازی باشم به شدت متأسف می شوم ، چون بعضی از مطالب را باید کنترل کنم ، بعضی از دوستان با بنده کار دارند و در این فضا برایم پیام می فرستند و می بینم و پاسخ می دهم . عزیز من شما که این جا می آیی و کاملاً هم حجاب می کنی و می آیی دست شما درد نکند ، خارج از این جا چطوری می گردی ؟ همین طوری ، چرا دروغ می گویی ؟ پس چرا در فضای مجازی عکس شما آن مدلی است ، خجالت نکشیدی مؤمنان عفت خود را حفظ می کنند . موهای رنگ شده و لباس های شما را مردها در فضای مجازی ، در کوچه و خیابان ، در حسینیه ، در عروسی و عزا می بینند هیچ فرقی نمی کند شما عفتان حفظ نشده است ، خودتان را گول نزنید . می گوید : من امامزاده و مسجد می روم با چادر می روم ؛ کار زشتی انجام می دهی ، چقدر تو ریا می کنی . نگو با چادر می روم بگو با زور چادر را سرم می کنم چون اگر با چادر نروم راهم نمی دهند . مرد و زن هر دو پوشش هایشان به گونه ای باشد که ابعادی از بدن که می تواند در جنس مخالف هوس برانگیزد مشاهده نشود . سبز می خواهی بپوشی ، سیاه می خواهی بپوشی اشکالی ندارد ، ولی اگر انتخاب رنگ سبب می شود که چنین اتفاقی بیفتد آن را حتماً حذفش کن ، اگر که می خواهی مؤمن باشی در غیر این صورت هر کاری که دلت می خواهد انجام بده .
إِلا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ ﴿٦﴾ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ ﴿٧﴾ مؤمنان عفت خود را حفظ می کنند ، مگر در مورد همسرانشان یا کنیزانی که مالک آنها شدند که در این صورت بر آنان ملامتی نیست . در زمان پیغمبر هنوز بحث برده و کنیز وجود داشت کنیز را در ردیف همسر قرارداده است . کنیزی که به عقد مرد درآمده و ایشان مالک است . فقط در مورد چنین کسانی ابعادی از بدنشان پوشیده نباشد اشکالی ندارد . اینجا اشاره به آقایان است نه فقط خانمها چون کنیز برای آقایان است ، پس روی سخن با آقایان هم هست . پس کسانی که غیر از این را بجویند ، آنان حتماً متجاوزند . خیلی جالب است ، چرا متجاوز ؟ متجاوز کسی است که از گناهکار یک پله بدتر است ، گناهکار برای خودش گناه می کند و گناه برای خودش است ، متجاوز نه تنها گناه می کند به حریم دیگری هم تجاوز می کند . در خیابان که راه می روی بعضی از آقایان لباس هایی می پوشند که آدم فقط شرمش می آید . بنده که بیچاره ام ، ترجیح می دهم به خیابان نروم ، از خانه بیرون نروم راحت تر هستم . چقدر به مردها و زن ها نگاه نکنم ، آن قدر آسفالت را نگاه کردم خسته شدم . بنده هم دلم می خواهد سرم بالا باشد ، این چه طرز لباس پوشیدن است ؟ کسانی که رعایت نکردید به حقوق من متجاوز هستید سر پل صراط جلوی دانه دانه تان را می گیرم ، به عنوان یک بنده می ایستم که خدایا ! در دنیا این گردن خسته شد از بس که پایین ماند ، حق من را از این ها بگیر ، حق نداشتند من را وادار کنند که این طوری باشم من هم انسان بودم می خواستم بهره ببرم . وقتی می خواهید بروید بیرون در آینه نگاه کنید ببینید چه شکلی هستید . آیه صریح قرآن است ، ان شاءالله که نمی گویی من دلم نمی خواهد مؤمن باشم . به بعضی ها که می گویی چرا این طوری می کنید ؟ می گوید من که اصلاً مذهبی نیستم . این چه دیالوگی است که می گویید ؟ انسان یا مذهبی است یا غیر مذهبی ؛ غیر مذهبی بطور حتم کافر است ، نه من نماز می خوانم ، روزه می گیرم . پس اسم تو را در کدام لیست باید بنویسیم ؟ لیست خدا دوتاست یا کافر است یا مؤمن . به دیالوگ هایتان فکر کنید ، هر جمله ای را به زبان نیاورید ، هر کسی به شما رسید یک جمله ای را بکار برد شما عین آن را بکار نبرید اول فکر کنید که دارید چه می گویید .
سوال: واقعاً حد وسط ندارد ؟
استاد : واقعاً ندارد . بنده سالها به آن فکر کردم و به خودم می گویم همه سالهایی را بیهوده هدر دادی آن طرف بازخواستت می کنند . که یک چیز میانه پیدا کنم که با آن جوانها را دلخوش کنم . به خودم گفتم تو این وسط چکاره بودی ؟ خدا یکی دیگر است و دستور داده و بنده هم دیگری ، خیلی مرد میدان هستی خودت را بچسب . دیگر وسط نداریم یا شما مذهب را پذیرفته ای ، پذیرفتن مذهب ، تابعیت از احکام و دستورات دارد . تابعیت از احکام ، عملش را دارد اگر عملش را انجام نمی دهی تو اصلاً مذهبی نیستی . مراقب خودتان باشید اگر می خواهید جزو مؤمنین ثبت نام بشوید .
سوال مطرح شده از جمع : در مورد زکات بیشتر توضیح بدهید ؟
در مورد زکات شما می توانید روزانه بدهید میتوانید ماهیانه بدهید . مثلاً مهمان داشتم غذا زیاد پختم ، حتماً از این غذاها می بخشم ، آجیل یا هر چیز دیگری امسال اضافه خریدم وقتی نگاه می کنم می بینم از آن چیزی که آذوقه خانواده ام باید باشد بیشتر است مابقی آن را می دهم می رود . بنده مغازه دار نیستم ولی اگر امروز درآمد مغازه ام به نسبت روزهای قبل خوب باشد حتماً یک بخش کوچک به عنوان زکات می دهم . نگاه بنده این طوری است و این کار را انجام می دهم ، شما سوال می فرمایید و من می گویم شما دوست دارید همان کار را انجام می دهید ، دوست ندارید از مراجع تقلیدتان بپرسید و همان کار را انجام دهید .
سوال : در آیه 3 سوره مؤمنون خداوند می فرمایند نه تنها به لغو سرگرم نیستند بلکه رویگردان هم هستند . لطفا بیشتر توضیح دهید.
استاد : بنده اگر بخواههم دانه دانه لغوها را بشمارم در زندگیها متفاوت است ، برای هر کسی یک شکلی است ، درست است که بعضی از آنها مشترک است اما مشترکات خیلی نیست چون نوع نگاه افراد و زندگیها و عاداتشان با هم متفاوت است لغوهای اطرافشان هم متفاوت است ، اما یک راهنمایی می کنم که شما خودتان این ها را جدا سازی کنید ، قدیم برنج یا حبوبات ریگ زیاد داشتند . مادرها وقتی حبوبات می خریدند اینها را پاک می کردند ، می شستند ، خشک می کردند می ریختند در ظرف مخصوص . اما برای اینکه ریگ های حبوبات را جدا کنند پیش می زدند یعنی اینکه حبوبات را در سینی می ریختند و سینی را تاب می دادند طوری که حبوبات از جدا بلند می شد و به سمت پایین سینی می آمد و ریگ و سنگ که سنگین بود در جای خود و در طرف دیگر سینی باقی می ماند . شما اگر می خواهید لغوهای زندگی ات را پیدا کنی در زندگی ات یک پیش بزن . به این صورت که یکسری کارهای دائمی روزانه داری ، اول در آنها نگاه کن . کارهای دائمی روزانه ات را لیست کن بعد نگاه کن هر کدام از این کارها را انجام بدهی چه می شود ، انجام ندهی چه می شود . مخصوصاً آنهایی که بر اساس قوانین شرع است ، کارهایی که خارج از قوانین شرع است را که بریز دور. ما درباره آنهایی که با شرع درگیری ندارد صحبت می کنیم . اگر انجام می دهی و یک مقدار کم پیشرفت از لحاظ درک ، فهم ، سطح اجتماعی و یا اقتصادی جلو می برد خوب است ، حفظش کن . کارهایی که شما را به هیچ وجه تکان نمی دهد و فقط وقت شما را می کُشد ، زمانت را از بین می برد و شما را سر جایت نگه می دارد حذف کن . بعد از اینکه این مرحله را طی کردی این دفعه پیشِ ظریف تر بزن . در همین کارهایی که باقی مانده است نگاه کن . ببین این قدر که تو را جلو می برد در ازایش چقدر از زمان تو را می گیرد . اگر دیدی پیشرفت در قبال زمان گرفته شده خیلی ناچیز است اینها را هم دور بریز چون به دردت نمی خورد ، معامله پر سودی نیست . ما در دنیا آمده ایم در اندک زمانی که وجود دارد معاملات پُرسود کنیم برویم . اینها معاملات پُر سودی نیست . از شما به اندازه نیم ساعت وقت می گیرد بعد به اندازه یک نوک سوزن تغییر می دهد . این تغییر مثلاً دو تا خنده برای شما می آورد . اما آن خنده ها شادی به قلب تو نمی آورد چون شادی به قلبت نمی آورد ارزش ندارد ، فقط خندیدی ؟ همین ؟! شما می بایستی اعمال را به این شکل شروع کنی به غربال کردن . غربال کنی بعد از مدت کوتاهی می بینی که عملاً چیزی در زندگی ات نمی ماند که بیهوده باشد . خواهی دید هر کاری را انجام می دهی هدفمند است ، حتماً از آن بهره می بری و حتما در کنارش سودی می رسانی و آزارت به دیگران نمی رسد . چون خیلی از این بیهوده ها که ما به آنها می پردازیم آزارمان به دیگران هم می رسد ، شما با این شیوه عمل کنید .
صحبت از جمع : یک برداشت دارم از این سوره . به نظرم مهمترین قسمت این سوره آیه دوم است که اشاره می کند به اینکه کسانی که در نماز خاشع هستند ، خشوع نتیجه شناخت است . کسی می تواند به خشوع برسد که به یک شناختی رسیده باشد . نماز را کسی می خواند که به یک جایی رسیده باشد. حالا اینجا می فرماید نه تنها نماز به پادار بلکه خشوع هم داشته باش ، وقتی به چنان شناخت عظیمی از خداوند آدم برسد همه صفحه و افق نگاهش خدا بشود دیگر می تواند از لغو دوری کند . من الان برای این دنبال لغو می روم که همه افق دیدم خدا نیست . به نظرم برای جلب نوجوانان به سمت دین به جای اینکه بگوییم حجابت را حفظ کن یا نماز بخوان بهتر است اول برای آغاز ایمان فرد را به شناخت از خدا برسانیم که بزرگی شناخت را ببیند آن وقت خودش از لغو دوری می کند .
پاسخ استاد : این دقیقاً همان روشی است که برای اثبات در هندسه بکار می برند . از فرض می آیند به حکم می رسند و بالعکس از حکم شروع می کنند به فرض می رسند . بنده حرف شما را رد نمی کنم اما این را می گویم . اگر کسی هجویات، لغویات و چیزهایی که به نوعی فرد را به خودش مشغول می کند دور و بر او باشد شما نمی توانید این فرد را به شناخت خدا برسانید چون با آنها مشغول است اما اگر کسی آرام آرام به او یاد بدهند که این فعلت ایراد است ، آخر تو چقدر می خواهی وقت بگذاری ، فرد وقتی از اینها جدا می شود بیکار می شود ، وقتی بیکار می شود مجبور است به یک چیزی فکر کند ، یا به یک چیزی خود را مشغول کند . آن وقت است که تو وارد گود می شوید . مثلاً می گویید توجه کن این دست تو ، یا این پلک تو در هر روز چقدر تکان می خورد و تو یکی از اسباب بازی های گرانی که یکی از کارخانه جات ساخته بیار و به تعداد این پلک زدن ها یک عضوش را تکان بده ، ببین چقدر دوام می آورد . این را وادار کنی به اینکه فکر کند اما وقتی می توانی به این کار وادارش کنی که وقت آزاد داشته باشد ، وقت آزاد نداشته باشد نمی شود . بنده هم سعی کردم اینجا پدر و مادر بچه ها را آباد کنم که بچه های آبادی تحویل جامعه دهم . پس اول باید لغو را به او نشان دهی که از لغو پرهیز کند ، زمانش آزاد شود . زمانش که آزاد شد یادش بدهی تفکر کند . آن بچه و نوجوانی که به اسباب بازی خود نگاه می کند و به خودش و به این همه تحرک ماهیچه ای نشانش می دهی و تو دائم این جوری می کنی حالا با مفصل دست عروسکت این کار را بکن بالاخره می ترکد ، این را وادار می کنی دنبال یک چیزی بدود . آنوقت نمازش را خاشعانه می خواند ، این هم یک نگاه است . نگاه شما را هم رد نمی کنم .
وَالَّذِینَ هُمْ لأمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ ﴿٨﴾ و آنان که امانت ها و پیمان خود را رعایت می کنند . اشاره اول این آیه در پیمان و در امانت اشاره پروردگار به آن قول و عهدی است که با آدم در روز الست بست . به او گفت من فقط خدای تو هستم و تو جز من را به خدایی نشناس . از ابلیس حذر کن که او با تو دشمنی سخت دارد و ما آن روز با او پیمان بستیم که بطور حتم با پیمان مان به آنچه قول دادیم پای بند باقی بمانیم و امانتی که از خداوند در این جسم گلی حیات بخش است و وجود دارد این امانت را محترم بشماریم ، این امانت را آلوده نکنیم . آیا واقعاً ما چنین کردیم ؟ در تمامی سال های عمرمان چنین بودیم ؟ بنده خودم را عرض می کنم کاری با شما ندارم . همیشه می گویم آنهایی که چشمی بر عالم بالا باز می کنند خوشبخت هستند . یک وقت کسی می آید می گوید یک چیزی دیدم ترسیدم می گویم خب چرا ترسیدی ؟ مگر آن عالم ترس هم ندارد ؟ بعد خودم به خودم می گویم پس تو چرا ترسیدی ؟ تو چرا راهت را باز کردند که به پیش بروی ، چرا از عالم زمین جدا نشدی ؟ چرا آن یکی عوالمی که به تو نشان دادند وارد نشدی ؟ چرا گفتی هول کردم ، ترسیدم ؟ فقط یک دلیل دارد چون عهد و پیمان را کامل رعایت نکردم . اگر کرده بودم که نمی ترسیدم. برای چه می ترسم ؟ ترسی وجود ندارد . هفته پیش یک توفیقی داشتم . بیدار نشسته بود روی مبل ، یک دفعه دیدم از روبرو یک چیزی جلو می آید مثل یک تابلو . خیلی زیبا بود . وقتی جلو آمد دیدم تابلو نیست . موجودیتی است زنده که موجود دیگری در آغوشش بود . با بنده حرف زد ، به بنده ایراد گرفت . گفت مگر نگفته بودیم این را بگو چرا نگفتی ؟ اینها پیمان است باید رعایت می کردم و در انتها ترسیدم . حس کردم قلبم می ترکد ، می میرم. خب بمیر چه می شود ؟ چرا از مردن ترسیدی ؟ مردن که خوب است . می دانید چقدر به این فکر کردم ؟ ساعتها ، چرا تو ترسیدی ؟ دیدم چون عهد و پیمانم را کامل نگه نداشتم برای همین می ترسم .
آنان که امانتها و پیمان خود را رعایت می کنند . وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ ﴿٩﴾ آنان که بر نمازهایشان محافظت دارند .
ببینید خدا نمی فرماید که نماز به پا می دارند ، نماز می خوانند می فرماید به نمازهایشان محافظت می کنند . نماز را چطوری می شود محافظت کرد ؟ به آن فکر کردید ؟
ما از بزرگان دین داریم که فرمودند : در قبر صورت هایی زشت و زیبا بر ما حاضر می گردند که وقتی می پرسیم شما که هستید ؟ هر کدام خود را به عنوان یک عمل از جانب ما معرفی می کنند . در دنیا هر نوع عمل ، حرکت ، نگاه و اندیشه ما موجودیت زنده ای دارد که تأثیرش را خواهد پذیرفت و در جایگاه موعود با همان پذیرش تأثیر بر ما ظاهر خواهد گشت . شما ماهیانه در بانک پولی می ریزید ، هر اندازه که پول بریزید در روز موعود که پول خود را برداشت نمائید به همان اندازه به شما پول می دهند ، نه بیشتر و نه کمتر . نماز موجودیت و ماهیتی زنده است که در دنیا ما از آن باید محافظت نمائیم و در جهان باقی او از ما محافظت خواهد کرد . شما در این دنیا از این دوست عزیز و نازنینی که به شما داده شده بود چطور مراقبت کردید ؟ چطور رسیدگی کردید و آن را پرورش داده اید ، چطور زیبایش کردید ؟ او هم در آن دیار هم نفس زیبای شما خواهد بود . پس محافظت از نماز از تمامی ابعادی که در این فریضه دینی وجود دارد و شما می توانید بجویید شامل می شود . اعم از اول وقت خواندن و توجه به این که به یک هم نفس خوشبو می خواهید نزدیک شوید و شما هم خوشبو شوید و لباس پاکیزه و تمیزه بر تن داشته باشید . چون لباس پاکیزه امروز تو را در این دنیا می پوشد و در آن جا با همان لباس پاکیزه بر تو ظاهر می شود . نوع گفتگوی شما و نوع دیالوگ هایی که در این رابطه انتخاب می کنید و عزّتی که قائل می شوید ، آن جا بر شما وارد می شود . مؤمنین کسانی هستند که بر نمازهایشان محافظت دارند . از جایش ، از آبش ، از لباسش ، از زمانش ، از نوع مجالستش ، شما در نماز یک مجالستی دارید ، یک نشست و برخواستی دارید ، اگر این عمل را شما محترمانه انجام دهید بعد بر شما هم محترمانه وارد خواهد شد ، ندادید ؟ همان طور بر شما وارد می شود .
أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ ﴿١٠﴾ آنان که بر نمازهایشان محافظت دارند ، آن ها هستند که وارثانند . وارث چه چیزی ؟ وارث یک غنیمت و ارثیه ای بسیار زیبا . در دنیا که شامل حال ما می شود ، می گفتند که سیّد علی آقای قاضی که خدا رحمتش کند ، گاهی در معیشت روزانه همسر و فرزندش می ماند ، می آمدند و می گفتند : حاج آقا جلوی در آمده اند و طلبشان را می خواهند ، خب ندارد که بدهد ، از وجوهات هم نمی خواهد استفاده کند ، معمولاً ایشان در این مواقع به نماز می ایستادند . وقتی از ایشان می پرسیدند ، می گفتند : در نماز هیچ چیز دیگری جز نماز وجود ندارد ، فقط نماز است . یک مجالستی دارد و در دنیا از این گفت و گو و مجالست ارث می برد و معمولاً هم این رفیق نازنین او را بعدها کمک می کند و مشکلات او حل می شود . حال بگذریم که در جهان باقی وارث همه این روی های نیکو ، ماهیت های نیکو کسانی هستند که بر نماز خود محافظت داشتند . مؤمنان کسانی هستند که وارثان زمین اند ، وارثند ، چرا زمین ؟ چرا به آن چیزی اضافه می کنیم ؟ ارث چیست ؟ یک نفر می میرد و هر چه در دنیا دارد به آن کسی که مانده و زنده است بخشیده می شود . خیلی نکته زیبایی است . ما که می میریم چه چیزی از ما باقی می ماند ؟ آن چه از ما باقی می ماند وارث محافظت ها ، مداومت ها و نگاه های درست ما در دنیا است .
الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿١١﴾کسانی که فردوس را به ارث می برند و در آن جاودان می مانند . شما می خواهید فردوس را بهشت معنا کنید ؟ به اختیار شماست . من می گویم : فردوس ! فردوس کجاست ؟ هر جایی که من در آن ، در امنیت هستم . چه موقع ؟ چه در این دنیا و چه در آن دنیا . هر کجا که من در امان هستم ، در امنیت به سر می برم ، آن جا فردوس است .
یک کلیپی را می دیدم می گفت : دم در دربار سلطان محمود 2 گدا می نشست . یک گدای زبان دراز چاپلوس ، یک گدای خاموش و ساکت . طبیعتاً آن که چاپلوس بود با زبان بازی بسیار یک سکه هایی دریافت می کرد به آن گدا که ساکت بود چیزی نمی دادند . هرازگاهی هم آن گدای چاپلوس به او می گفت زبانت را کار بگیر شاید یک چیزی هم به تو برسد و سلطان محمود یک چیزی به تو بدهد . تنها جمله ای که آن گدای ساکت می گفت این بود که : کار خوب است که خدا درست کند ، سلطان محمود خر کیه ؟ بعد از مدتی این صحبتها به گوش سلطان محمود رسید و گفت : این را می گوید ؟حالا به او نشان می دهم .دستور داد مرغی را کشتند وپختند و شکمش را با مواد خوشمزه پرُ کردند و یک تکه جواهر بسیار گرانقیمت گذاشت داخل شکم آن و گفت این را برای گدای چاپلوس ببرید تا فردا آن گدا که این را می گوید بفهمد سلطان محمود چه کسی است ؟ بردند ، گدا تا دید متأسف شد چون قبل از آن برایش بوقلمون برده بودند و حسابی خورده بود . به آن یکی گدا گفت چند تا سکه کار کردی گفت : 3 تا . گفت بده به من ، مرغ را بدهم به تو ، گفت نمی خواهم . هر چه اصرار کرد که در ازای مرغ پولی بگیرد قبول نکرد و گفت : خب پول نمی خواهم ، مرغ برای تو . او گرفت و گاز دوم را که زد دید یک چیزی آمد زیر دندانش ، نگاه کرد دید جواهر است و یواشکی داخل جیبش گذاشت . به آن گدا گفت : یک مدت با هم بودیم شاید از فردا همدیگر را نبینیم و رفت . فردا صبح سلطان محمود دید گدای چاپلوس هنوز نشسته ، گفت تو که هنوز اینجایی ؟ گفت چکار کنم زن و فرزند دارم باید خرجشان را در بیاورم . گفت مگر من دیروز برای تو نفرستادم ؟ گفت : چرا ، اما قبل از آن برایم بوقلمون آورده بودند و من خورده بودم . گفت خب چکارش کردی ؟ گفت : دادم به آن یکی گدا . گفت این را بردارید بیاورید داخل ، پاهایش را بستند به فلک ، گفت من هر چه می گویم تو باید تکرار کنی . گفت کار خوب است که خدا درست کند ، سلطان محمود خر کیه .
دوستان من ، عزیزان من کار خوب است خدا درست کند چقدر من و شما می خواهیم بدویم درست کنیم ؟ یا کاری انجام ندهید یا اگر انجام دادید منت نگذارید ، بازگو نکنید حتی پیش خودتان . خدا می داند که تو چکار کردی ، خودت هم می دانی که چکار کردی . وقتی جلوی خودت دوباره بازگو کردی ، چه خوب شد به فلانی این چیز را دادم یا فلان کار را انجام دادم ، خیالم راحت شد .
می گفتند یک عارفی خیلی ذکر ، دعا کرده بود ، نماز و قرآن خوانده بود دائم هم می گفت چقدر ختم قرآن دارم بعد هم می گفت من را غرور گرفته است . خلاصه آمد سر کوچه و بازار داد زد : آی جماعت این قدر سال نماز و روزه دارم ، قرآن دارم ، ذکر دارم و.... چه کسی می خرد ؟ کسی محل نگذاشت تا یکی به او رسید گفت راستی می فروشی ؟ گفت : بله . گفت : چند می فروشی ؟ گفت : هر چه که تو داری ، گفت : من همین یک تکه نان خشک را دارم . گفت : باشد همین را به من بده ، من هم همه را هدیه کردم به تو . نان را گرفت و با خودش گفت : آخی از دست این غرور لعنتی راحت شدم همه را دادم رفت . آن کسی که نماز و روزه های او را خریده بود برگشت گفت : بگیر ای بیچاره ، تو از دست چه راحت شدی ؟ غرور ؟ تو که بزرگترش را به دست آوردی . حواس هایمان را جمع کنیم به رفتارهایمان ، به حرف هایمان ، به کارهایمان .

دیدگاه‌ها   

 
0 #1 فاطمه 1395-05-16 11:34
سلام و درود خداوند بر شما
خداوند به برکت این آموزشهای خوبتان ، در مقام ایمان به شما جایگاههای بالاتری عنایت کند
بسیار عالی بود استفاده کردم
نقل قول کردن
 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید