منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

جلسه هفتم ره توشه آگاهی 1

بسم الله الرحمن الرحیم


جلسه گذشته اشاره کوتاهی نمودم به سرگذشت زبیر و خلاصه عرض کردم که شخصیتی که در چنان مواقع بحرانی چون جنگ احد کنار پیامبر خدا ( ص) و آقا امیرالمومنین (ع) قرار گرفت یا در زمان بعد از رحلت پیامبر زمانی که به خانه حضرت علی حمله کردند شمشیر کشیدعمر را بر زمین زد تا دفاع کند از این خاندان شمشیرش را شکستند تا جلوی حرکتش را بگیرند  و یا زمانی که هنوز  امیر المومنین هنوز بیعت نکرده بودند زبیر هم بیعت نکرد تا حضرت بیعت کردند اما بعد مرگش وقتی شمشیرش را خدمت آقا امیر مومنان آوردند ایشان نگاه کردند و قطرات اشکی از چشمشان جاری شد و او را یاد کردند و در نهایت فرمودند که حیف صاحب این شمشیر عاقبت بخیر نشد .
عاقبت بخیری باید تعریف شود تا حواس ها جمع شده و مراقب خود باشند می دانید عاقبت هر چیز و هر کس در اصل عصاره و نهایت آن چیزی است که در سیر عمر خود به آن می رسد یک دانه سیب که کاشته میشود نهایت یا عصاره و عاقبت آن تبدیل شدن به تعدادی سیب مرغوب و خوب و شادی آفرین است پس هر چیزی در دنیا دارای عاقبتی است  در آدمی عاقبت اش همانا تحلیل و فرسودگی جسمش و تعالی و پختگی نفس و تجربه های مفید و کافی روح اش با همراهی این نفس پخته و کامل است . پس نتیجه می گیریم که عاقبت بخیری که دعائی زیبا می باشد و ما در حق یکدیگر این دعا را می کنیم در عمل آرزو می کنیم که این نفس که مجموعه ای است پذیرای خیروشر در مسیر حرکتش از شرها دور شده و به خیرها و عمل صالح و مورد پسند پروردگار رو کرده و در حیطه اعمالی درست و نیکو به پایان تجربیاتش نزدیک شود و در همان حال به روح پیوند خورده و انا لله و انا الیه راجعون را طی نماید . من اشاره کوچکی کردم که شاید اگر امروز فقط به گفتن همین یک نکته بسنده می کردم کار درستی بود چون شاید بنظر بزرگ نیاید اما فی الواقع سر عظیمی را در اختیار دوستان قرار دادم .
القصه : بهر حال گفتیم حال بپردازیم به ادامه سخن در کتاب الاختصاص شیخ مفید ص9 روایتی موجود است که حکایت می کند پس از رسول خدا(ص) و هجوم فتنه های سیاه همه بازگشتند خودتان قصه های پس از رسول خدا(ص) را می دانید که بر خاندانش چه رفت بر دختر گرامیش و بر ولی بر حق اعلام شده اش چه کردند و همه در برابر این ظلم ها و فتنه ها برگشتند جز شمار اندکی که در میان این اندک معتقدین واقعی سرگذشت سلمان و ابوذر دو یار قدیمی ، مومن و محکم و مسلمان را ببینیم ، سلمان و ابوذر از شدت ناراحتی سلمان ساعتی ابوذر چند ساعتی در تحمل این قضا و قدری که بر این خاندان رفته به شکوه و تعجب افتادند آنها گرفتار افکاری بودند که چرا قضا و قدر چنین رقم خورد و چنین شد و همین باعث شد که سلمان د چار رنجی در گردنش شد و ابوذر را که داستانش را می دانید بر شتر برهنه سوار نموده و به ربذه تبعید کردند و گویند در این سفر گوشت از پاهای او ریخت اما مقداد لحظه ای هم چرا نگفت و دچار هیچ شکی نشد و حالتش دگرگون نگردید  چشم در چشم علی (ع) داشت و انتظار می کشید تا چه زمانی دستور دهد و او اجرا نماید. نقل این روایت کوچکترین خدشهای در عظمت بزرگانی چون سلمان وابوذر وارد نمی کند اما حکایت از هجوم فتنه های عظیم دارد که خاطرنشان می کند حتی بزرگانی چون سلمان و ابوذر حتی برای چند ساعتی هم که شده زیر نفوذ فتنه های سیاه می روند تا چه رسد به ما که در مقایسه با این بزرگان عددی هم به حساب نمی آئیم . فکذ نکنید امروز فتنه عظیم است همه ادوار تاریخ در زمان خود فتنه های بزرگی داشته است انسانها در مقابل فتنه ها باید بزرگ شوند وگرنه نه ابوذر و نه سلمان در حقانیت پروردگار در رسالت پیامبر در ولایت امیر المومنین در حکمت پروردپار چرا نگفتند دچار شک هم نشدند اما  در حقیقت حالات تعجب کردن از تقدیر است و عدم تحمل قضا و قدر الهی آن هم تا ساعتی یا ساعاتی و عذابی که برای این حالت ها وجود دارد چه در گردن چه در پا نشان دهنده دو مطلب است :
اولا : عظمت و بزرگی این بزرگوارن را نشان می دهد که این گونه جرم هایشان محاسبه می شود و عذاب می شوند چون هر چه قدر فرد بزرگتر است اشتباهات کوچکش هم مجازات بزرگ دارد در حالی که ما تمامی جرم ها را داریم و عذابی هم نمی شویم ما میخواهیم بزرگ باشیم اما در مقابل خطاهایمان مدعی هم هستیم پس من و این همه عبادت پس من و این همه دعا و ثنا چرا باید اینگونه مجازات شوم چه کردم  من به خودم فکر کردم که میگویی به حال خود اندیشه نمی کنی  این ها تنها ساعتی به این مطلب فکر کردند این چنین مجازات کشیدند تو با یک ذره درد کشیدن آه و ناله ات میرود آسمان پس تو را چنین مجچازات نمی کنند چون به درد نمیخوری وگرنه هر یک کلمه یک مجازات سنگین داشت اینها چیزی نیست مجازات نمیشویم چون اصلا تکان نمیخوریم ماهمه این جرمها را داریم اما عذاب هم نمیشویم  چون ما مانند آنها خالص حرکت نمی کنیم  دوم  اینکه هر که هرچه خالص تر و کامل تر حرکت نمائیم مجازات ها و پاداش ها پررنگ تر و سنگین تر است. اما نتیجه مهم برای ما آن است که آن ها که سالک راه حق هستند و با سرعت نور حرکت می کنند با کمترین لرزه برایشان کیلومترها انحراف بوجود می آید اگر حواسمان جمع نباشد بعد از کیلومترها انحراف از کجا سر در میآوریم من همیشه میگفتم خط مستقیم بسیار باریک است و پر از دست انداز اما جاده های انحرافی خیلی پهن و آسفالته مراقب باش از آنها سر در نیاورید این زبانها را جمع کنید این خرگوش ذهن که این همه میدود را پایش را ببنیدید دویدن آن ذهن شما و این زبان شما آن کیلومترها انحراف را ایجاد میکند اگر فکر میکنی سالک راه حق هستی. ما که در جای خود ایستاده ایم و فرمان را می چرخانیم این همه گردش و انحراف جز چند متر و چند سانتی متر نتیجه ای نخواهد داشت . جرم ما توقف ماست  و مجرم وقتی متوقف است و سر جایش ایستاده است مجازاتش ماندن در همان نقطه و ندیدن آن چیزی است که برای او تهیه شده بود ولی مجازات آن هایی که سرعت سیر و سلوکشان بالاست و تحمل قضا و قدر یا به عبارت بهتر فهمیدن آن بسیار سخت است  سنگین است. در یک شب سه شمشیر بلند شد یکی بر فرق امیرالمومنین نشست و ایشان را به شهادت رساند دیگری بر کمر معاویه لعنه الله نشست و او را مقطوع النسل نمود و سومی بر فرق نایب عمروعاص لعنه الله نشست و عمروعاص سالم ماند و همه گفتند و می گوئیم کاش علی (ع) می ماند و آن ها می رفتند آخر چرا ؟چه میشد آنها میمردند علی زنده میماند مگر برای خدا کاری داشت یا مگر خدا امیر المومنین را کم دوست میداشت کمتر از ما دوست میداشت؟ کمتر از ما امیرالمومنین را میشناخت ؟قدرت محافظظتش را نداشت؟داشت چرا نکرد، این اعتراض به قدر الهی نشان می دهد که ما خیال می کنیم تمامی عوالم عالم در همین چند روز و چند سال خلاصه شده و هدف فقط پیروزی و قدرت و تسلط حق است هدف این هست اما در دنیا همه این اتفاقات برای این است که زمینه ای برای انتخاب ایجاد کند در سوره مزمل آیه 19 ( فمن شاء اتخذ الی ربه سبیلا پس هر که خواهد به سوی پروردگار خود راهی در پیش گیرد. ) هدف امکان انتخاب است نه تسلط و قدرت و همین تفاوت در نگاه ، رضایت به قدر الهی و اطمینان به قدر را فراهم می سازد.مقداد نامی در جایی میایستد که بی چون و چرا صرفا نگاه در نگاه امیر مومنان میدوزد تا هرآنچه که او دستور بدهد چنان کند سلمان و ابوذر هم چنان میکردند صرفا با این فرق جزیی. پس رسیدن به مقام ، آسان است میشود سلمان شد میشود ابوذر شد اما نگه داشتن آن نیاز به دقت فراوان دارد چه باید کرد تا آن مقام و برکات را از ما نگیرند ؟ { این یک پرسش بزرگ است } این واقعا پرسش شما نیست ؟ یکی از مطمئن ترین راهها آن است که در مجالس توسل به حضرت زهرا (س) و امام حسین(ع) و سایر معصومین حضور یابیم و استغاثه نمائیم و در دل شب سر بر روی مهر ناله سر دهیم و تقاضا کنیم امروز میفهمم وقتی بچه بودم در مجالس شرکت میکردم آقا وقتی دیر میکرد خانمها به من میگفتند مادر جان پاشو این نمکدان را بگذار روی صندلی آقا آقا دلش شور بزند زود بیاید من هم عصبانی از این مهملات از بچگی با این چیزها تعارض داشتم وقتی آقا میامد و خانمها میخندیدند که دیدی چه زود آمد کسی نبود بگوید آقا که سر کوچه بود میگذاشتی نمی گذاشتی داشت می آمد وقتی آقا مینشست و از امام حسین میگفت  و میگفت ای خواهر دو قطره اشکت بهشتت را میخرد من با همه بچگیم عصبانی میشدم که این قبلش داشت مهمل میگفت و پشت سر اقا بد و بیراه میگفت که آقا سرش کجا بند شده نیامده چطور این دو قطره اشک نجاتش میدهد خب اون آقا باید میگفت  دو قطره اشکی که از سر فهم عوالم حضرت زهرا میریزی تو را نجات میدهد وقتی بلا به سرت نازل میشود کفر نمیگویی از بیخ و بنیان پشت و رو نمیشوی در همه  شرایط شکر میکنی خدایا شکر اگر تو راضی هستی که من بنده را اینچنین ببینی من هم راضی هستم آن دو قطره اشک که از سر فهم عوالم حضرت زهرا بریزی نجاتت میدهد راست میگوید این دو قطره اشکی که ثواب هفتاد سال عبادت دارد این دو قطره اشک است نه اینکه به زور دو قطره اشک بریزد که بقیه ببینید او هم اشک ریخته نه درآن نجات نیست اما درآن دو قطره از سرفهم نجات هست نگاه میکند امام حسین با دست خود شمشیر به دست نوجوانش داد فرستاد به میدان میدانست قطعه قطعه اش میکنند حالا امروز قضا و قدر نامه عمر عزیزی  را در اینجا تمام کرده دیگر کفر نمیگویم پس حضور در این مجالس شنیدن این شرح احوالات استغاثه ها و آه ناله ها براستی کشتی نجات من و شماست اینها را میگوئیم تا امسال به گونه ای دیگر در جلسات محرم حضور یابید متعهد تر باشیم بیائیم برای اینکه در این کشتی نجات برای خودمان جایی را پیدا بکنیم ما هم بلیطی بخریم برای این کشتی و برای ما هم جایی باشد . می گویند شخصی اهل جلسات مذهبی نبود روزی از کوچه ای می گذشت در راه کاغذی دید که نام خدای عزوجل نوشته بود کاغذ را برداشت و بوسید و در لای دیوار گذاشت.اینجا یک پرانتز باز کنم ما که بچه بودیم اگر در خیابان راه میرفتیم اگر یک تکه نان روی زمین میدیدیم مادرهایمان که خودشان بر میداشتند که هیچ به ما دستور میدادند خم شو نان را بردار حتی اگر گلی هم شده بود مادر بزرگها هم که نمی توانستند خم شوند عصا میزدند میگفتند ننه جون دولا شو عاقبت به خیر بشه اون نان را بردار ما هم با اوقات تلخی بر میداشتیم و در جای مرتفعی کنار دیواری میگذاشتیم هیچ جا نبود دیوارها اجری بود و سیمان لای بندها گاهی میریخت ما نان را لای آن بندها میگذاشتیم میگفند نان حرمت دارد برکت خداست من گاها بچه های کوچک را در خیابان میبینم دست در دست مادرش اگر یک تکه نان خشک ببیند با نوک کفشهای گرانقیمتی که مادر و پدر خریده میزند تا آن یک تکه نان را آسیاب کند چون از صدای خرد شدن نان خوشش میآید مادر چیزی نمیگوید پدر چیزی نمیگوید روزی از کجا میخواهی بیاوری  حق تو نیست دنبال روزی بدوی حق تو است که دو برابر دنبال روزی بدوی چون بچه ات هم یاد ندادی بچه ات هم یاد ندادی به چیزهای حرمت دار حرمت قائل شود در حالیکه بچه فقیری در یک گوشه دیگر به همان یک تکه نان خشک محتاج است شکمش گرسنه است بگذریم. آن شخص پس از مدتی به جلسات مذهبی راه پیدا کرد و فردی مذهبی شد بفکر فرو رفت که چه شد من به این طرف آمدم ؟ شب در عالم خواب به او ندا داده شد فلانی چون به نام ما احترام کردی دست تو را گرفتیم . در سوره عنکبوت آیه 69 خداوند فرموده ( و کسانی که در راه ما مجاهدت کنند به یقین آنها را به راههای خود هدایت می کنیم و بی تردید خدا با نیکوکاران است )هرکس بخواهد هدایتش میکنند شما را خدا حرمت را به خانه هایتان برگردانید به بچه هایتان برگردانید رسالتان را درست انجام بدهید سختگیری با حرمت داری با هم دو چیز متفاوت است بچه ها را زیر یوغ چکمه ها نکشید اما محترم بارشان بیاورید. بنابراین هرگاه لیاقتی نصیب انسان شد و به مقام لایق بودن رسید باید با اشک و آه از آن نگهداری کند .همه ما در زندگی فرصتهای طلایی نصیبمان شده است احوالات خوب و روحانی را مزه مزه کردیم اما نتوانستیم نگه داریم باید این احوالات را با اشک و آه آبیاری کرد ونگه داشت تا از دست نرود.
بگذارید داستانی را برایتان بگویم " در کتاب روزنه ای بسوی اسرار الهی ص 138 نقل شده که بد نیست ما هم بشنویم یکی از علمای بحرین نقل می کند که یکسال دشمنان به یکی از مناطق بحرین حمله میکردند با بهترین مهمات و امکانات اما هرچه تلاش میکردند منطقه نفوذ ناپذیر بود در حالی که مردم آن منطقه از نظر تعداد و امکانات ضعیف بودند فرمانده دشمنان گفت در این منطقه رازی وجود دارد که باید پی ببریم جاسوسی به آنجا فرستاد جاسوس علت را جویا بود مرد بحرینی به جاسوس گفت : چون در میان ما گناه نیست و حکم خدا را جاری می کنیم در نتیجه دست خداوند بالای سرماست و تا خداوند یاری دهنده ماست دشمن موفق نمی شود . فرمانده دشمن پس از شنیدن ماجرا برای آلوده کردن این مردم چاره جویی کرد و بالاخره به حاکم آن منطقه پیغام داد که ما از جنگ با این منطقه صرفنظر کردیم به یک شرط که هر کدام از شما یک دانه تخم مرغ به ما بدهد تا دست خالی نرویم مردم قبول کردند و هر کدام یک تخم مرغ آوردند و توده بزرگی از تخم مرغ درست شد سپس فرمانده پیام داد از بردن تخم مرغ ها هم پشیمان شدیم و جنگ را رها می کنیم هر کس تخم مرغ خودش را بردارد مردم در گرفتن تخم مرغ از یکدیگر پیشی گرفتند و هر کدام سعی می کردند تخم مرغ درشت تر را بردارند و به حق و حقوق بقیه توجهی نکردند در نتیجه مردم آلوده حرام شدند سپس فرمانده دشمن با یک حمله منطقه را تصرف کرد مردم پرسیدند چه نقشه ای در کار بود ؟ فرمانده گفت: تا شما با خدا بودید نفوذناپذیر بودید اما وقتی که به گناه و خوردن مال مردم آلوده شدید آسیب پذیر گشتید . شما را خدا حواستان با من است حالا میدانید چرا میتواند یک کارمند جز اداره زیر آب تو رابزند حالا میدانی چرا کوچکترین مسئل در خانواده زندگیت را به هم میریزد و هزاران چرای دیگر که پاسخش همی نجا نهفته بروید بگردید پیدا کنید کجا اشتباه کردید. من قصه گوی شب های رادیو نیستم فقط با گفتن نکته های نغز در قالب داستان می خواهم نکته های پر ارزشی که میتواند هر کدامش در زندگی ما حرف اول را بزند و راه مستقیم را به ما نشان بدهد برای شما بیان کنم میخواهم شما را وادار کنم بدنبال علت سختی ها و مصائب و مشکلاتتان در خودتان بگردید و در بیرون از خودتان مشکل را جستجو  نکنید بیرون از شما هیچ خبری نیست هخمه چیز دردرون شما در شرف وقوع است میگوید ای بابا هی میگویی ببین با این یارانه ها چه بلایی سر ما آمده است پول نان این شد پول برق آن شد و و و
شما نسل همان مردمی هستید که دوره جنگ جهانی دوم را طی کردند در این مملکت تکه های نان به بدبختی به دستشان میرسید مردند ؟ نمردند،حیثیتشان را فروختند؟نفروختند در همان  دوره هم کسی که اهل دزدی بود دزدی کرد امروز هم اهل دزدی دزدی میکند فردا هم اهل دزدی دزدی میکند پس چه فرق کرد تنها زمینه هایی برای انتخاب برای من و شما فراهم شد نخواندید آن آیه قرآن را که خداوند یاد میدهد اینگونه دعا کن که خدایا مرا وسیله امتحان بد مردم قرار نده نخواندید شما که ختم زیاد داشت چرا هنوز به این نکته توجه نکردید تماتم چیزهایی که بیرون از ما بد است و به قول شما اتفاق میافتد  و ما باآن درگیر هستیم ریشه اصلیش در خود ماست بگردیم پیدا کنیم  خوردن مال حرام و شبهه ناک اگر چه ما از آن بی خبر باشیم اثر وضعی خود را دارد با خبر باشیم که وای بر احوالاتمان فقط بی خبر یا با خبر در ضعف و شدت اثر تاثیر دارد پس باید بسیار هوشیارانه همه اعضاء و جوارح حتی شکم خود را نیز مواظبت نمائیم.صبر نکنیم به جایی برسیم  که بگوئیم یک سری شکلاتهای خارجی را وارد کردند بین جوانان پخش میکنند که مواد مخدر دارد آی بچه ها از کسی شکلات نگیرید اصلا یاد بدهید که نگیرند اصلا دلیل ندارد چشم ما به مال مردم باشد چشممان به دست مردم باشد مالهای حرام و شبهه ناک اثر خود را در ما میگذارد نگو من که خبر نداشتم پس به من حرجی نیست شما وقتی به خانه ای تشریف میبرید که اثار حرام آنجا عیان است نمیتوانی نتیجه بگیری این مال حتما ایراد دارد حداقل اشکالش این است که خمس و زکاتش داده نشده است پس خوردنش اشکال دارد چرا خود را گول میزنی من از کجا بدانم من درمورد مردم قضاوت نمیکنم شاید بدهد ای بابا خانم آقا اینها مشروب میخورد کسیکه پایبند اصول اسلام است و خمس و زکات میدهد مشوب میخورد؟ میگوید بله هستند باز هم اشکال دارد نخورید بچه هایتان را هم نبرید بهشان ندهید از خوردن مالهای حرام م شبهه ناک پرهیز کنید بسیاری از دوندگیهای ما در امور دنیا و دینماتم به خاطر مالهایی است که استفاده کریدم که ان شا الله نا اگاهانه استفاده کردیم چون وقتی نا اکاهانه است بهتر میتوان اثراتش رات پاکیزه کرد چطور زمستان شروع شد روزه روزه های قشنگ و خوب میگوید من روزه قضا دارم دیپه روزه مستحب نمی توانم بگیرم  خب باشه روزه قضا بگیر میگوید من مریضم من اصلا روزه به من حرامک است از صبح تا شب وانمود کن روزه ای به قدر نیاز بدنت بخور  ولی نه دائمی روزه کله گنجکی بگیر در زمان مورد نیاز غذا و ابت را بخور ولی در عرض روز به خوردن متوجه نباش و در کنارش از همه اینها مهمتر روزه اعضا و جوارح بگیر تا کمک کند اثرات وضعی چنین مسائلی از وجودتان خارج بکند.
صحبتم تمام شد اما حیف است این را به شما نگویم این روزها  روزهایی است که روزهای پوشیدن لباس احرام است میگوید ما که هنوز مکه نرفتیم و لباس احرام نداریم تکلیف چیست آقا شما در خیالت زن میگیری سرویس جواهرات میلیونی میخری عروسی آنچنانی میگیری نمی توانی سر جا نماز فکر بکنی الان مسجد قبا بیرون از مدینه ای یا در مسجد خیفی و داری محرم میشوی نمیتوانی  سر جا نماز چهار تا لبیک بگویی ظهر سر کار هستی شبها چه صبح ها چه دو تا لبیک بگو یک دفعه بگو یک دفعه در این لبیکها جواب بشنوی میشوی حلاج و آواره کوه و دشت میشوی صدا را هم در آسمان دنبالش نگرد با خود توست پیداش کن والله با خودتان است اگر بدانی چه قدر قشنگ و زیباست پیداش کن اما تا چشمهایت زیبابین نشود نمی بیند تا گوش هایت هم زیبا شنو نشود نمیشنود تا این دلت یک رودخانه جاری  محبت بی کینه نشود نمیشود حرفهایم تکراری است اگر صد سال دیگر زنده باشم همین را میگویم این قدر میگویم تا خودت تبدیل به یک رودخانه شوی ببنیم میتوانی آرام بنشینی  ببنیم جیغ میزنی مثل دیوانه ها در خیابان میدوی یا نه من هم دیوانه شدم دیوانگی من هم همین است الان میگویم یک ساعت دیگر هم میگویم فردا هم میگویم هر وقت ببنیم میگویم این قدر میگویم میگویم میگویم که مثل پیرزنها که بچه ها میگویند مادربزرگ مشاعرش را از دست داده فکر بکنی مشاعرم را از دست دادم بله از دست دادم آن چیزهایی که شما به آن افتخار میکند را میخواهم یواش یواش ترک کنم به چه دردم میخورد این همه سال بارش را کشیدم روی شانه ام دیگر شانه ام تابش را ندارد از بس بهش فکر کردم یاد آوردم گاه گریه کردم عصبانی شدم خب که چی  اگر این را میگویند مشاعر درست ما نخواستیم عطایش را به لقایش بخشیدیم پس همیشه از من همین را میشنوی اگر دوست داری بیا دوست نداری سرت سلامت دوست میداری سفره ما پهن است یا مرتضی علی میگوئیم همه با هم از یک نان میکنیم و میخوریم اگر نان ما را دوست نداری سرت سلامت برو دنبال نان خود بگرد نان ماهمین است . سه روز از ذیقعده مانده آماده شوید جانمازها و لباس نمازهایتان را بشورید لباس نماز داشته باشید چیز گران قیمت نمی خواهد یک پیراهن معمولی تمیز و خوش بو یک شلوار تمیز حال عبا داری نداری دشداشه میپوشی هر جور خودت دوست داری این برای آقایان خانمها یک چادر تمیز یک پیراهن تمیز سر نماز به استقبال ماه ذیحجه برویم.
تا دیداری دیگر فرصت دیگر که خدا عنایت کند تا با هم باشیم دلهایمان را به هم گره کنیم و با هم حرکت کنیم شما را به خدا میسپارم برا ی شادی و تعجیل در فرج امام زمان صلوات.

 

 

 

نوشتن دیدگاه