جلسه بیست و ششم سلسله جلسات معرفت
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: سلسله جلسات معرفت
- بازدید: 2447
بسم الله الرحمن الرحيم
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم االله الرحمن الرحيم، استغفر الله ربي و اتوب اليه، جلسه معرفت سه شنبه نهم مهرماه هشتاد و هفت را آغاز مي کنيم به نام آنکه همه هستي از اوست ،به نام آنکه دلهاي ما را در اين ايام زيبا شستشو داد ، وجود ما را، رو ح ما، را نيت هاي ما را در آب کوثر طهارت بخشيد.
در جلسات پيش بحثي داشتيم در مورد تجرد برزخي قوه خيال، اگر به خاطر داشته باشيد، اگر مطالب قبلي را يکبار با خودتان دوره کرده باشيد ، کاملا آگاهيد به اينکه امروز دنباله مطالب را چطور مي خواهم بيان کنم، دلايلي هم براي اينکه قوه خيال تجرد برزخي داره بيان کرديم که معمولا براي اثبات يک مطلب يک دليل خوب و محکم کفايت ميکنه و الا اگر شما به جزواتتان نگاه بکنيد از ديدگاه هاي مختلف و از بزرگان مختلفي اين مسئله را بررسي کرديم و در موردش توضيح داديم که اثبات بشه که قوه خيال داراي تجرد برزخي است، متاسفانه اين چند روز گذشته صحبت هايي که مي شنيدم که در يک جامعه اسلامي جوانان ما با تهاجم مخوفي روبرو هستند تهاجمي خفته از جانب استثمار ، مي شنيدم که فلان تعداد فرقه شيطان پرستي در کشوري که داراي حکومتي اسلامي است، نگرشي اسلامي است و پايه ها و اعتقادات محکم مذهبي هست بايد يک تعداد زيادي فرقه هاي شيطان پرست فعاليت کنند و جالبتر اينکه لباس رسمي بپوشند، آرم مشخص هم به خودشون نصب داشته باشند و در جامعه حضور پيدا کنند، اين يک علت بيشتر نمي تونه داشته باشه، ما عادت کرديم هميشه گناه همه چيز را به گردن افرادي که مقابلمون هستند مي اندازيم، اونها مقصرند، اين ها مقصرند، اونها اين جوري ميکنند، اين ها اين چنين مي کنند، اما متاسفانه به اين توجه نمي کنيم آگاهي معنوي در جامعه ما اين قدر سطحش اکثرا پائينه که باعث بروز چنين مسائلي ميشه، استعمار خوبه ،حمله ميکنه و حمله اش کاملا آگاهانه است و ظاهري است مردم متوجه مي شوند يک کشوري حمله کرده و يک کشور ديگري را زير چکمه ها خودش مستعمره کرده ،نگه داشته ولي استثمار جمع گروهي نداره ،حرکت حرکت کوچيک فردي است، يعني يک القا، يک نگرش يا يک تفکر را شروع مي کنه با يک نفر با بروز يک نفر در جامعه هول دادن و جلو بردن و اقشار مختلف جامعه را در بر ميگيره، مثل يک سم مهلک جاري ميشه و مردم خيلي سريع سم را در خودشون حل ميکنند و متاسفانه مسموم مي شوند و ايراد اصلي به اقشار مختلف جامعه است اقشار مختلف جامعه که پايگاه هاي محکم اعتقادي ندارند و از لحاظ معنوي آسيب پذيريشون خيلي بالاست خيلي بالاست مثل بدني که ضعيفه و بدني که قويه، دو تا آدمي که از لحاظ جثه و بنيه فردي يکي قوي است و يکي ضعيف در کنار مواجه شدنه با ميکروبها و باکتريها قرار بگيرند بدني که قويه خيلي راحت دفع ميکنه و بدني که ضعيفه خيلي سريع جذب ميکنه و به شدت بيمار ميشه متاسفانه جامعه ما از لحاظ اعتقادي يک واپس خوردگي داره و اين واپس خوردگيش باعث ميشه قشر جوانمان چون خوراکي نداره چون متاسفانه خيلي سريع جذب اين تهاجمهايي که به صورت خفته و بستري حرکت ميکنه ميشوند و اينجا وظيفه ما خيلي سنگينه. يکي از راه هايي که مصونيت را به يک جامعه برمي گردونه اعتقاد داشتن به جهان پس از مرگه، به جهان پس از مرگ وقتي يکي اعتقاد داشته باشه با حساب و کتابش آشنا باشه و بدونه چنين چيزي وجود داره جهاني هست و باز هم اين زيست ادامه داره و در عين حال حساب کتاب بايد پس بده و با مردن اينجا تموم نميشه، يا هر کدوم ما هسته اي داريم که هرگز نمي ميره و سرمايه مون از بين نمي ره براي همين باعث ميشه که قدر زيادي مصونيت پيدا کنيم، در جامعه ما اين نگرش را بايد در کل جامعه گسترش بدهيم حرکت بدهيم اين وظيفه ماست، وظيفه تک تک ماست هيچ کدومتون نگوئيد به من ربطي نداره هرکسي به شيوه خودش و با نوع اون ويژگيهاي فردي خودش مي تونه در جامعه مثمر ثمر باشه، يکي با سخن گفتنش، يکي با محبت کردنش ،اطلاعات علميش، يکي با اطلاعات مذهبيش، خلاصه از پاي ننشينيد وقت بسي تنگ است و محمل و کاروان بس تندرو مي رود، من و شما جا مي مونيم .شما اگر به متن قرآن توجه کنيد جاي جاي قرآن آيات خداوند انسانها را متوجه معاد ميکنه و حتي دليل براي نيکوکاري و پذيرش هاي اعتقادي پذيرش معاد را مي دونه، که اگر کسي معاد را پذيرفت بقيه چيزها را هم مي پذيره و اين خيلي جالبه ما فکر ميکنيم که پذيرش خداوند اصل اول و حرف اول را ميزنه اما قرآن روي معاد چه قدر تاکيد داره يکي از دلايل تاکيدش هم همينه کسي که به جهان پس از مرگ اعتقاد داره و او را باور کرده در جهان فعلي که داره زندگي ميکنه خيلي از مسائل براش حل شده است و خيلي از کارها را مي تونه جلوگيري کنه ،به خيلي از مسائل مي تونه توجه بکنه و پايبند باشه، پس هر چه بيشتر در مورد اين عالمها بدونيم باز هم کمه، پس با خودتون فکر نکنيد مطالب تکراريه نه تکراري نيست اتفاقا تو قرآن نگاه کنيد يک سري آيات هست خيلي تکرار ميشه و هميشه بدونيد چيزهايي که خيلي مهمه، تکرار ميشه به دفعات،
بهش اشاره ميشه، پس روي تکراري ها بايد دقت بيشتري کرد .
ما در جلسات پيشمون سعي کرديم که اثبات کنيم که قوه خيال مجرده، يعني از اوصاف و احکام ماده تبعيتي نداره و چون شباهت به عالم ماده داره ولي از عالم ماده و قوانينش تبعيت نميکنه به عالم عقل هم نزديکه پس عالم خيال در برزخ قرار داره يعني واسطه است بين عالم ماده و عالم عقل اين کلمات رابشناسيد باهاش کار کنيد عادت کنيد دائما لمسش کنيد تا خوب بفهميدش که بعدا هرچي بيشتر کارمون پيش ميره با اين کلمات بيشتر حرف ميزنيم، بيشتر بازي ميکنيم وشما بايد با اين کلمه ها آشنا باشيد.
يکي از فوايدي که از بحث در تجرد برزخي خيال عايد ما ميشه ، خيلي هم اهميت داره اينه که اولا اثبات کرديم که اين نفس از عالم ماده نيست و اگر نفسي در مرتبه تجرد عقلي يا فوق تجرد قرار نگرفته باشه چون حکايت اينه ما اومديم اينجا تجربه کنيم کامل بشيم و بعد از دنيا بريم و افسوسي که اکثرا مي خوريم براي اينه که عمر به ما فرصت نمي ده که به اون مرحله عقلي يا عقل کل جهاني نزديک بشويم و از دنيا برويم اين تاسف هميشه در دل ماها هست که خوب پس چي ميشه، چي ميشه؟ اگر من نتونستم اون دوره را طي بکنم و به اون عقل مجرد کامل برسم؟ آيا وقتي که مي ميرم تباه؟ همه چي پريد؟ ميگويند که نه، اون نفس، اون گوهر وجود وقتي که به مرحله تجرد عقلي نرسيده يا فوق تجرد را طي نکرده، فوق تجرد هم داريم حالا قدم به قدم ذره ذره بستر قشنگي پهنه من نمي دونم شما وقتي که تو بحث معرفتي حرکت ميکنيم نرمي بستر را احساس مي کنيد يا فقط سختي هاش را مي بينيد ؟ خيلي رو کلمات نيايستيد که اين را نفهميدم، حسش کنيد، حسش کنيد ،بيائيد جلو هر چه بيشتر حس ميکنيد درجه فهمتون هم در اين زمينه بالا، ميره.
خوب اگرکه من بنده حقير از دنيا رفتم به اون مرحله تجرد عقلي نرسيدم يا اون مرتبه فوق تجردي که دلم مي خواست نرسيدم چه اتفاقي براي مي افته آيا تباه شدم؟ آيا گوهر نفس ناطقه من تباه شد؟ از بين رفت؟ ميگه نه چرا چون نفس گوهر است غيرمادي و جدا شدنش از ماده موجب فسادش نمي شه يکي از دلايلي که بدن بعد از مردن ما فاسد ميشه به دليل اينکه دقيقا به عالم ماده تعلق داره با دو خاک آب و آتش به اين ها تعلق داره طبيعتا وقتي اون گوهر را ازش برمي دارند فساد پذيره اما گوهر نفس چون به عالم ماده تعلق نداره تنها سواري بوده بر اين مرکب بدن مرکبش بوه خواه نا خواه وقتي از اين مرکب جدا شد هيچ گونه خللي بر خودش نمي پذيره پس اين اصل مسلمه که فقط اونهايي که اصل ماده پيروي ميکنند فساد پذيرند و گوهر نفس چون از اصول و قواعد ماده پيروي نمي کنه يا از اون جنس نيست طبيعتا فساد پذير هم نخواهد بود البته خوب اگر که اين نفس به مرحله تجرد عقلي يا فوق تجرد رسيده باشه خوب داراي ارزش بالاتري است مفارق از ماده شده و به طور حتم گوهري است برتر از اين گوهر که در حد خيال از جسم جدا شده اين به طور حتم وجود داره ولي فسادي در کار نيست پس ديگه از اين به بعد خيالمون جمع است اگر امروز بنده در خدمت شما هستم و فردا نبودم آنچه که از من از بين رفت اون چيزي است که داخل اين لباسه، اصل وجودي که از بين نرفته، شما صدا کنيد من مي شنومم و حتي پاسخگو هم هستم منتهي چرا پاسخم را نمي شنويد چون شما تو عالم لباسيد شما هم از عالم لباس خارج بشويد براحتي پاسخ را مي شنويد و به طور حتم بقاي نفسي که در مقام عقله به طور حتم بعد اينکه از بدن جدا شد و بدن خراب شد مرتبه بالاتري خواهد بود، هرکدوم از قواي خيال، قواي عاقله، حتي قواي نفس که قبلا راجع بهش صحبت کرديم به طور مطلق همه اينها مراتب شدت و ضعف دارند، پائيني و بالايي دارند اما هيچ نفس انساني بعد از ويراني بدن زوال نمي پذيره و براي هميشه باقي و پايداره.
وقتي به اين فکر ميکردم فکر ميکردم فرعون ،نمادها را در نظر ميگيرم که براي همه آشنا باشه چند سال پيش زندگي مي کرده؟ چند قرن پيش هزارسال پيش، من نمي دونم خيلي به تاريخ آگاهي ندارم که اون فرعوني که صحبتش بود در عصر حضرت موسي چند سال پيش زندگي ميکرده ،اون هنوز هم زنده است اون در عصر خودش ادعاي خدايي ميکرده و الان در زمانه ما بارها و بارها شاهد بوده که من و شما فرعون را چه قدر ذليلش گرديم هيچ بهش فکر ميکنيد؟ فرعون هست ديگه، حتي الان که ما درباره اش سخن مي گيم ،به طور حتم اون گوهرش اون هسته وجوديش هست حالا دو حالت داره يا واقعيت را درک کرده و ما هر بار که صحبت ميکنيم هي بيشتر خجالت ميکشه و يا درک نکرده و عذاب ميکشه .
من بچه که بودم وقتي يکي از دنيا ميرفت معمولا ميدونيد خوب تو خانم ها هم مي نشستيم و مجالس خانمها ما شا الله مجالس نقل و شيرينه يک ريز حرف ميزنند يک ريز ورزش چونه مي کنند بعد تازه دور هم که جمع مي شوند يادشون مي افته فلاني فلان موقع چه کار کرد، فلاني خدا رحمتش کنه خاک براش خبر نبره، خاک کجا خبر مي بره، تو داري خبر براش مي بري و بعد تعريف ميکنند تو داري براش مي بري و بعد تعريف ميکنه از تمام مسائل اخلاقي نکوهش شده اش همه را مي شنوه همه را ميبينه بيائيم از اين به بعد يک خورده ورزشهاي چونه راکم کنيم کمتر حرف بزنيم، بيشتر تعمق کنيم، بيشتر فکر کنيم، امتحان کنيد کم صحبت کردن ،را امتحان کنيد و پس از مدتي که بهش عادت کرديد لذتش را ببريد به خدا لذت داره خيلي لذت داره پس هيچ نفس انساني بعد از ويراني بدن زوال نمي پذيره وبراي هميشه باقي و پايداره با خرابي بدن اوصاف و احوال مادي بدن که در بدن جاريه بر بدن عارض ميشه فاسد ميشه ولي بر نفس عارض نميشه هيچ روح انساني بعد از ويراني بدن تباه نميشه همه اونهايي که از پيش ما رفتند همشون هستمد همشون حاضرند همشون ناظرند ،رفتند تو عالم برزخ، شما عالم برزخ را کجا مي دونيد؟ عالم برزخ کجاست؟يک کره ديگه؟يک پوسته ديگه؟ فکر بکنيد عالم برزخ کجاست و اونها از کجا شما را مي بينند؟اگر اين را بتوانيد بفهميد خيلي از مسائل شما جمع ميشه، خيلي از گفتگوها تون چه گفتگوهاي آشکارتون چه گفتگوهاي پنهاتيون با خودتون جمع ميشه همش جمع ميشه، براحتي جمع ميشه، بهش فکر کنيد.
حالا به اين نتيجه خوب دقت کنيد اعتراف ميکنيم که چون روح از ماوراي طبيعت است هيچ گاه طبيعت بر آن دست نمي يابد، اصل داريم مي نويسيم ها، قانون مي نويسيم، ميگه چون روح اثبات کرديم اينهمه وقت داريم اين همه جلسات حرف مي زنيم چون روح از عالم ماوراي طبيعته هيچگاه طبيعت بر اون دست پيدا نمي کنه، اين را تکرار کنيد اين قدر تکرار کنيد تا ملکه ذهنتون بشه.
مثلا اگر کسي طعمه حريق بشه، آب بشه، زلزله بياد، حيون درنده اي پاره اش کنه، بمبي بيفته ذره ذره اش کنه، اون حقيقت ماورا طبيعتهش که گوهري است منفصل و جدا از ماده طعمه هيچ کدوم از اينها نمي شه فقط اين را کساني که عزيز از دست دادند اگه باور کنند يکباره همه چيز براشون آزاد ميشه، يکباره همه چيز براشون آزاد ميشه، آدم هميشه فکر ميکنه وقتي زلزله مي آيد طرف مي مونه زير آوار و زير خروارها خاک مي ميره، چي ميشه؟ هيچي، در دم گوهرش جدا ميشه، زير خاک نمي مونه که ،بيرون مي آيد آزاد ميشه يک جمله اي را ديشب سحر مي گفتم به همسرم ميگفتم من وقتي عطسه مي کنم از ساليان قبل خيلي خيلي قبل بچه بودم تا حالا مامانم بهم ياد داده بود ميگفت وقتي عطسه مي کني بگو اني آمنتم بربکم فاسمعون هميشه هم مي گفتم يک دوره اي هم آلرژيم خيلي بالا بود خيلي زياد ديگه عطسه که مي کردم اني آمنتم را ميگفتم به بقيه اش نميرسد چون بعديش بود باز اني آمنتم را ميگفتم به بقيه اش نمي رسيدم باز بعديش بود و الي آخر يک سالي تو اين مدرسه بعثت تو نظام آباد درس مي دادم يک همکار جواني داشتم خيلي از من به نسبت سنش کم تر بود تازه زداواج کرده بود، اين خيلي هم به من علاقه مند بود، وقتي شروع ميکردم عطسه خيلي غصه مي خورد، خيلي زيبا بود يک روز يقه من را گرفت گفت تو ما بين عطسه هات چي ميگي گفتم مي خواهي چي کار، گفت خواهش ميکنم بگو، وقتي بهش گفتم اني آمنتم بربکم فاسمعون، شروع کرد گريه کردن، بعد گفت چرا ميگي؟ گفتم عطسه براي من به نشانه صدا کردنه من اين جا هستم اونجا مي گويند فلاني فوري بر ميگردم مي گويم بله ، من وقتي عطسه ميکنم صدام ميکنند براي من نشانه است، صدام مي کنند فوري مي گويم بله يعني من هوشيارم ها، من مي فهم و الان مدتيه باز بهش فکر ميکنه چه قدر خوبه ها بعد هي دعا مي کنم خدايا مي گويند وقتي آدم مرد وقتي روي انسان را روي جسمش را مي پوشانند از قديم الايام ما شنيديم وقتي انسان را روش را مي پوشونند، رو جسمش را روح دقايقي به جسم برميگرده که حسابهاش را پس مي ده، حرفهاش را ميزنه و ميگويند عطسه ميکنه، عطسه ميکنه و بيدار ميشه، مي بينه کجاست ميگم خدايا ملکه ذهنم که وقتي عطسه ميکنم بگم اني آمنتم بربکم فاسمعون.
اين گوهر را پرورش بدهيد، جسم هم پرورش بدهيد چو ن مرکب سواري شماست بايد سالم بمونه خوب بمونه ميگه نمي خورم من خوب چرا نمي خوري بخور، کي گفت نخوري، گفت بخور ولي به اندازه بخور همه چيز ها همه بخوريد هر چي خدا آفريده بخوريد ولي به اندازه بخوريد، اگه به اندازه بخوريد هيچ چي تون نميشه، اگه بلايي سرتون مي آيد براي اينه که چيزي را زياد مي خوريد يک چيزي را کم مي خوريد اما اگه تو بدنتون تعادل برقرار کنيد از همه چيز بخوري هيچ گونه ضرر و آسيبي هم نمي بينيد، چون همين طور که سن بالا ميره، جسم تواناييش کم ميشه پذيرشش کم ميشه از همه چيز کم تر مي خوريد نه اينکه اين را اصلا نمي خوريد جسمتون را هم بپرورونيد براي اينکه لازمش داريد تا روزي که اين گوهر نفس اين مرکب را مي خواهد شما لا زمش داريد اما خدا وکيلي اين گوهره را پرورش بدهيد اين گوهره همه جا يار شماست تو گودال قبر عطسه ميکني ميگه اني آمنتم بربکم فاسمعون مي آيد ازت سوال ميکنه نکير و منکر خدات کيه؟ پيغمبرت کيه؟ امامت کيه؟ جواب ميدي چون بلدي جون اين اين جا پرورش پيدا کرده ديگه ياد گرفته و حالا بعد از اون چه سير عجيبي داره روح ،نگيم روح بگوئيم گوهر، اين گوهر چه سير قشنگي داره و عجيب، خودت را ول کن، از گودال قبر نترس ،من اين قدر ميترسيدم هنوز هم مي ترسم نه اينکه نترسم ولي يک دفعه اين طوري کن خودت را، بذار ببيني اون تو چه خبره ،چشم هات را هم بذار بين اون تو چه خبره، بعد چه کيفي داره ازت سوال ميکنند تو عين بلبل جواب ميدي، خوشت مياد ديگه، آخه اون گوهره را اين جا پرورش دادي، گوهره را اينجا پرورش دادي خيالت آسوده است، اونجا ديگه مشکل نداري اونجا کجاست ؟ دوست دارم برويد فکر کنيد اونجايي که مي گويند کجاست چه قدر با اين جا فاصله داره چند متر چند کيلومتر بهش فکر کنيد.
خوب يک جمله بزرگ ديگه بگيم هيچ گاه ماوراي طبيعت خوراک طبيعت نميشه، بلکه طبيعت دردست تصرف و اقتدار اوست . ماوراي طبيعت خوراک طبيعت نيمشه پس چرا به زور خوراکش ميکنيد گوهر وجود شما ماوراي طبيعته نبايد خوراک طبيعت بشه چرا خوراک بهايم ميکني؟ چرا خوراک حيوانات مي کنيدش وقتي اين گوهر را وادارش ميکني اعمال حيواني انجام بده چي کار کردي تو اين نظم را که بهم ريختي که ،تازه توقع داري خيلي خوب و سالم هم بگردي ؟ خيلي راحت باشي خوب نميشه هيچ گاه ماوراي طبيعت خوراک طبيعت نمي شود بلکه طبيعت تحت تصرف و اقتدار ماوراي طبيعته يک ذره پشت سرتون را نگاه کنيد ببينيد خدا وکيلي تو اين مدت چي کار کرديد چه قدر خرابکاري چه قدر خرابکاري.
در اصل بدن در قبضه و تسلط روان انسانه، روان انسان سواره و تن سواري، ماديگرا ها چي مي گويند ماديگراها با ظاهر سواري را مي بينند ييعني همين بدن را، همه افعال را هم، همه کار ها را هم به ظاهر صادر از همين بدن مي بينند، از باطن انسان و اون موجودي که سوار هست کاملا بي خبرند در آخر دفتر چهارم مثنوي، خداوند رحمت کنه مولانا را توصيف ميکنه مورچه اي را، مورچه اي روي کاغذي قلم داشت مي نوشت، مورچه اي از بغلش عبور کرد گفتش که عجب قلميه چي مي نويسه، يک مورچه ديگه اي که يک خورده تيز بين تر بود گفت تو پرتي کار قلم نيست که ،کار اين انگشتهاست، يکي تيزتر بود گفت هر دوتا تون، پرتيد کار اين انگشت به اين نازکي و بي جوني نيست کار بازوست اون انجام ميده
موركي بر كاغذي ديد او قلم گفت با موري دگر اين راز هم
كه عجايب نقشها آن كلك[1] كرد همچو ريحان و چو سوسن زار و ورد
چه چيزهايي کشيد روي کاغذ!!!!
گفت آن مور اصبع است آن پيشهور وين قلم در فعل فرع است و اثر
گفت آن مور سيم از بازو است كاصبع لاغر ز زورش نقش بست
اين بازو است که اين ميتونه به يد قدرتش چنين کارهايي را بکنه
همچنين ميرفت بالا تا يكي مهتر موران فطن بود اندكي
يک خورده عاقلتر بود هوشيار تر بود
گفت كز صورت مي بينيد اين هنر كه به خواب و مرگ گردد بيخبر
تو از قلم ديدي اون يکي از انگشت ديد اين يکي از بازو ديد وقتي خواب اومد همش بيکار مي افته مرگ که بيا د ديگه هيچي اصلا به درد نمي خوره
صورت آمد چون لباس و چون عصا جز به عقل و جان نجبند نقشها
ماترليستها که همون ماديون يا حسيون هستند سر به آستانه طبيعت گذاشتند ،تو نقش موندند، از خود نقاش باز موندند ،فقط نقش را مي بينند اما نقاش را پيش نميگردند، به جز ماده و محسوس نمي شناسند و حالا ثابت مي کنيم بعد از اين که خود ماده هم محسوس بالعرضه نه بالذات ،باز يک چيزي گفتم که يک خورده دوباره دست انداز انداخت ،خود ماده محسوس بالعرضه نه بالذات يعني اون چه که محسوسه بدوا ماده و طبيعت نيست بلکه معقول و موهوم و محسوسه حالا يعني چي برويد فکر کنيد همه کلماتش را آشنائيد
سوال:لطفا تکرار کنيد
جواب:مي گوئيم که به ماترليستها مي خنديم اونها مي گويند همه چيز ماده است ديگه همه چيز اين نقشهاست نقاش کجاست دنبالش نمي روند ما مي خواهيم ثابت کنيم خود ماده هم محسوس بالعرضه نه بالذات يعني اون چيزي که محسوسه قابل حسه ابتدعا ماده و طبيعت نيست بلکه معقوله و موهومه و محسوس خلاصه همه ادراکات انسان ورا طبيعته ثابت ميشه که همه لذات و درد هاي انساني چون از سلسله ادراکات انسانيند از امور و حقايق ماورالطبيعه اند، نه، بد و بيراه نگويي ها، عصباني نشوي ها، دشنام ندي ها مي دوني همه اين ها از عالم ماوراي الطبيعه است، همشون همراه اون گوهره است، وقتي ميري مي بريش ،ما گفتيم نمي خواهي گوش کني نکن، خلاصه مي خواهيم ياد بدهيم تو هموني هوشي باقي هوش پوش تو، هموني هوشي باقي هوش پوش عجب جمله قشنگي ،تو جمله هوشي باقي هوش پوش خلاصه حسيون خودشون ارزون فروختند سرمايه گرانبهايي را مفت و رايگان از دست دادن و نه تنها خودشان در جهل مرکبشون غوطه ور شدند با حرفهاشون چه خيل عظيمي را هم توي اون جهل مرکب غوطه ور کردند خودتون را نجات بدهيد والسلام نامه تمام يا علي.
سوال: هوش پوش يعني چي؟
جواب:قرار بود من بگم اولش مي گفتم که قشنگ معنيش کنم گذاشتم آخر بگم که من معني نکنم برويد بگرديد ببينيد يعني چي اصلا ببينيد هوش يعني چي ،اول هوش را پيدا کنيد تا هوش پوش را پيدا کنيد، اين يک راهنمايي.
[1] -قلم