جلسه سی ام سلسله جلسات معرفت
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: سلسله جلسات معرفت
- بازدید: 2371
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه معرفت امروز سه شنبه هفتم آبانماه را با نام و ياد حضرت دوست آغاز ميكنيم باشد كه در اين راه دست ما را بگيرد كه راهي است بس مشكل .
با سرشتت چه ها كه همراه است
خُنُك آنرا كه از خود آگاه است
گوهري در ميان اين سنگ است
يوسفي در ميان اين چاه است
پس اين كوه قرص خورشيد است
زير اين ابر زهره و ماه است
يادتونه اول جلسه امروز گفتم،گفتم اگر همه بديها را به دركنيم پر از نور مي شويم قرص خوشيدمون پشت اين صفحه كدر قلبمون پنهانه، اگه اين صفحه برداشته بشه همش نوره، همش زهره و ماه است .
از درس گذشته آموختيم كه نفس ناطقه حاكم است،حواس حاكم بر چيزي كه حس ميكنند نيستندگرچه كه حواس وسيله ربط نفس ناطقه به خارج از خودشند ولي حاكم بر آنچه كه حس ميكنند نيستند بلكه فقط نفس ناطقه است كه حاكم است ، به استدلال هايي كه ميكنم خيلي توجه كنيد جلسه قبل عرض كردم ما يك گردنه در پيش داريم و كُتَل كه از اين بايد رد بشيم اگر از اين رد بشيم از اون طرف كه داريم مي آئيم پائين دشت وسيعه ، افق ديد بازتره و راحت تر مي بينيم ولي اكثر مردم مشكلشون تا پاي همين گردنه است، اين گردنه را نمي توانند عبوركنند اگر مي بينيد گاهي اوقات مطالب را تكرار ميكنم زياد توضيح ميدهم بي دليل نيست .
ما آنچه را كه در خارج مي بينيم سطوح اجسامه،وقتي شما به اين ميز نگاه ميكنيد از روبرو چي مي بينيد؟ فقط اين صفحه، آنهايي كه در دبيرستان رشته رياضي خوندند دانشگاه در رشته رياضي تحصيل كردند رسم فني داشتند، خيلي خوب اين را مي دانند يك جسم را از سه بعد نگاه مي كنيد، از بالا، ازروبرو و ا ز پهلو و بعد آنچه را كه مي بينيم ترسيم مي كنيم ميكشيم وقتي شما از روبرو به اين نگاه ميكنيد فقط چيزي را كه مي بينيد يك صفحه مستطيل شكله اما از كجا مي دانيم كه اولا اين جسم در خارج شماست و در ثاني حجم داره؟ اين قدر شما ساليان اين برايتان تكرار شده كه يك چيز عادي است، مي گوئيد كه :" خوب معلومه مي دانم حجم داره"، اما هيچ وقت بهش فكر نكرديد چطور فهميديد حجم داره، شايد جواب بدهيد:" ما قواعد فيزيكي مي دانيم ما قواعد رياضي مي دانيم و از همين قواعد استفاده ميكنيم كه توضيح ميدهيم اين حجم داره"، قواعد را ازكجا ياد گرفتيد؟ بر اساس تجربه در ساليان دراز زندگي تجربه كرديد دانه دانه قوانين را آموختيد، ما همين را ميخواهيم بگوئيم حالا كه از تجربه به ميون آمد به من بگوئيد تجربه كردن كار كدام قواست؟ تجربه كردن كاركدام قوه است؟ بوئيدن مال بيني است، بيني بزرگ و خوشگل و درشت داريم مي رويم كوچولو ميكنيم ديگه نصف بوها را هم نمي فهميم، مزاح ميكنيم، ولي واقعا چشايي توسط زبان، شنيدن توسط گوش، تجربه كردن كار كدوم قوه است؟ ما ديگه حسي را نمي شناسيم كه اون حس مخصوص تجربه كردن باشه، داريم؟ نداريم پس تجربه كردن كار حقيقتي جز نفس ناطقه نيست پس اين بخش مربوط به نفس ناطقه است. يكي از مطالبي مهمي كه در دروس اخير آموختيم اين بود كه نطفه تخم حياته و جالبه از ماده مجرده، خوب توجه كنيد، نطفه تخم حياته از ماده مجرده يعني چي يعني صرف ماده، يعني از مرده زنده مي رويد، ديديد قرآن تو سوره انعام مي گويد، يعني از مرده زنده مي رويد، پس بايد مخرجي باشد كه از مرده زنده به در آرد، اون استعداد را از نقص به كمال و از قوه به فعليت برسونه. چه قدر ديديد بچه به دنيا آمده، چه قدر پديده خوشاينديه، چه قدر خوشحال شديد مگه نشديد، اما فقط به دنيا آمدن بچه به اين طرف را نگاه كرديد به قبلش كمتر نگاه كرديد، مگر اينكه در درس زيست شناسي خوانديد بچه هاي دبيرستاني هم در درس زيست شناسي به اين بخش كه ميرسند جز هِروهِروكِركِر خنده كار ديگه اي نميكنند اما انديشه كرديد از يك ماده مجرد كه وقتي بر اون نفسي نيست مرده صرفه، زنده به در ميايد و اين بايد يك مخرج يك خروج دهنده داشته باشه از نقص به سوي كمال، از قوه صرف به سوي فعليت.
خيلي ها سوال ميكنند ماده مقدم است يا روح ، بهش فكركرديد تا امروز؟ ماده مقدم است يا روح؟ وقتي پرسش كننده اين را ميپرسد اول بايد ببينيم كه اين پرسش كننده به اقسام تقدم آگاهي داره يا نه، علت و معلول را ميشناسه ؟ فرق ميان علت و معد (آماده كننده) را ميداند؟ روح را مجرد از ماده و احكام ماده ميشناسد يا خير، سوال كننده ميزان آگاهيش بايد مشخص باشد.
بر اساس آنچه كه در قرآن خوانديم و بارها صحبت كرديم مي دانيم كه انسان مايه نخستينش از ماده و سلاله ماده است چرا؟خود قرآن ميگه خالص بيرون كشيده از گل خيلي هم جالبه گاها هم ميگه گل متعفن تو بعضي از آيات ،آيا اين سلاله علت تامه است يا معد يعني كمك كننده؟ دانه گندم ماده است قبوله، دانه گندم ماده است از ماده روئيد به تحولي كه بر احوال و روزگارش اتفاق مي افته ميشود غذاي آدم، دانه در زمين كاشته ميشه، رويشي پيدا ميكنه دانه هاي گندم ميآيد بيرون، دانه هاي گندم پوستهاش گرفته ميشه بعد آرد ميشه و ميشه نان، اين دانه گندم صرف ماده است احوال و روزگارش تغيير ميكنه ميشه غذاي آدم اما توجه كنيد غذاي بدن انسان ميشه، غذاي بدن انسان ميشه نه غذاي روحش اگر بگويندگندم انسان شد تعبير و تفسيرهايي است، حالا ببينيم چطوري، مولانا تو دفتر اول مثنوي ميگه ،ميگه كه:
گندمي را زير خاك انداختند پس ز خاكش خوشه ها برساختند
يك دانه گندم مي كارند يك خوشه گندم ميده، بار ديگر كوفتندش ز آسياب ،انداختنديعني ريختند تو آسياب كوبيدنش
بار ديگر كوفتندش ز آسياب قيمتش افزون و نان شد جانفزا
باز نان را زير دندان كوفتند گشت عقل و جان و فهم سودمند
مولانا ميگه من نگفتم مولانا قصدش از اين ابيات اينه كه قدر و قيمت هر چيز بر اثر ديدن سختي ها و طي كردن نشيب و فراز زندگي بالا ميره مولانا مي خواهد اين را بگويد اما در حقيقت آيا دانه گندم عقل وفهم و جان سودمند شد يا استحاله شد غذاي بدن شد؟ ما ميدانيم كه دانه گندم تركيباتي پيدا كرد حالتهايي پيدا كرد و در نهايت حل شد شد غذاي بدن آدم، معقول نيست بگوئيم كه ماده را از ميان برداريم بگوئيم ماده نه،چرا كه جهان هستي بدون ماده نميشه همونطور كه ماده هم بدون جهان ماورا صورتپذير نيست، دقت كنيد مفهوم اين نيست كه ماده را بخواهيم حذفش كنيم، نه اما در جواب سوال كننده اي كه مي پرسه ماده مقدم بر روحه يا روح مقدم بر ماده است بايد بگوئيم كه اول معلوم كن كدوم نحو تقدم را منظورت است كدوم نحو تقدم را منظورته؟ روح را چطوري معني ميكني؟ اگر تقدم عِلي يعني سببي منظورته عمده هم همين تقدمه، بنابراين بايد ماده علت تامه پيدايش روح باشه چرا كه علت تامه را ميگوئيم آني است كه معلول هيچ وقت بر علت غالب و پيروز نميشود چون محال است كه معلول قوي تر از علت تامه باشه و بر آن چيره بشود و حتي يك لحظه بدون اتكا و اعتمادش بر علت تامه محقق بشود، اين را ميدانيم ديگه قانونه، در حاليكه انسان يعني نفس ناطقه در اثر تكامل و تقويت ذاتي خودش بر ماده اعم از بدنش يا هر چيز ماده اي جز بدنش حتي بر ارواح و حتي ارواح حيوانها و انسانها غالب ميشه، پس ماده تقدم برروح نمي تونه داشته باشه، انسان يعني نفس ناطقه كه بر بدن مستوليه، بدن مثل چوگان در تحت تصرفشه نه تنها بر بدن بر كرات ديگه، برجنگلها، درياها زير زمين، بالاي زمين،هوا ، صحرا و حتي كرات ديگه اي خارج از زمين هم چيره شده، مستولي شده، حيوانات اگر چه خودشون بر آب و خاك متصرفند تصرفي دارند اما مي دانيم كه خود آنها هم باز در تصرف انسانند يا به عبارتي تصرفشون در برابر تصرفات انسان خيلي ناچيزه بر ارواح حيوانات و انسانها مي بينيد كه جميع حيوانات دريايي و صحرايي گرفتار انسانند،انسانها نيز تابع انسان تر از خودشون هستند و اين فقط بر اثر تقويت روح، روح قوي انساني كه به حسب بينش و دانش بر ديگر روحها برتري داره پيش ميآيد غير از اين امكان پذير نيست، هميشه شاگرد تسليم استاده ،جاهل مقلد و مطيعه عالمه، همه در نزد علم خاضعند علم است كه سازنده گوهر ذات انسانيه و آدمي به تقويت دو نيروي بينش و كنش، دو نيروي بينش و كنش به همه موجودات غالب و ارجح ميشه، خيلي مطلب مهميه شما دو نيرو داريد به اسم بينش و كنش حالا كسي كه اين دو نيرو را فاقدشه چي، چه جايگاهي داره؟ بهش فكر كرديد؟!
قبلا ثابت كرديم نفس ناطقه در اثر تكامل ذاتي خودش عاري از ماده است و احكام ماده، به ويراني بدن و هلاك بدن هلاكي بر نفس ناطقه وارد نميشه و گوهر ذات براي هميشه پايدار و باقي خواهد بود پس ماده به هيچ وجه علت تامه حدوث نفس ناطقه انساني نمي تونه باشه چون ماده هلاك ميشه ولي با هلاك ماده نفس ناطقه هلاك نمي پذيره چيزي كه هلاك ميشه نمي تونه علتي كامل براي حادث شدن موردي ديگري باشه، با وجود اينكه ماده در پيدايش نفس ناطقه دخيله،بدون ماده نفس ناطقه حادت نمي شود، اين قدر اين جا نكته ظريفه ظريفه ظريفه كه حد وحصر نداره، پس نتيجه حاصل شد كه اينكه ماده مقدم بر روح يعني نفس ناطقه انساني باشد اصلا و ابدا امكان پذير نيست و نخواهد بود. اما بخش دوم تقدم روح بر ماده، قسمت اول را اثبات كرديم كه وجود نداره، ماده بر روح تقدمي نداره حالا بخش دوم اگر مراد از روح، خوب دقت كنيد همون مجرد عاري از ماده واحكام ماده است كه مخرج نفس از نقص به كمال است و مراد از ماده همان قوه و استعداد نطفه انساني است كه شكي نيست كه اون روح مجرد تقدم بر ماده به اين معني را داره،خوب به اين جملات بعدا نگاه كنيد و توجه كنيد اگر كشش اين نباشد كوشش اون يكي به جايي نمي رسه. پوشيده نيست كه روح انساني كه حدوثا جسماني است و بقاعا روحاني است باز علت ماده نمي تونه باشه حالا اگر مقصود سوال كننده اين باشه كه اصلا در دار هستي ماده بر روح مقدم هست يا بلعكسش در جواب مي گوئيم كه عالم ماوراي ماده مطقا بر جهان ماده مقدم است، ماده بدون اعتماد و اتكا بر ماوراي خودش كه عالم روحه و تجرده هيچ وقت تحققي و اصالتي نمي تونه داشته باشه آب پاكي روي دست مادي گرايان جميع آثار حياتي كه در عالم ماده ظهور و بروز ميكنه همه از افاضات و عنايات عالم ماوراي طبيعته نگو كه:" ما كه اين ها را ميدانستيم پس براي چي دوباره مي گويي "، شما مي دانستي ولي مقابل يك ماديگرا جا ميزدي هميشه مقابل ماديگرايان شكست مي خوردي.
حالا سخن ما در روان شناسي است، يعني انسان شناسي، خوب بود كه اسم علم روان شناسي را مي گذاشتند انسان شناسي البته نميتوانند، چون روان شناسها خيلي جاها پاشون لنگ ميزنه،يك چيزهايي شناس هستند اما انسان شناس نيستند براي همين هم نميتوانند خيلي جوابگوي آدمهاي بيچاره باشند، انسان شناسي را، اين علم را علم النفس هم مي گويند يعني مباحثي كه تعلق به نفس داره،حالا كم كم به هر كدوم شما مشخص ميشه كه هركه از اين گردنه گذشت يعني در معرفت نفس راسخ شد، خودش را به خوبي شناخت، خيلي از مسائل را حل كرده و راحت شده، ان شا الله كه از اين گردنه ديگر عبور كرديم، مي گويند يكي از دو فيلسوف بزرگ يوناني طالس يا سقراط از نخستين كساني بود كه گفت خود را بشناس در احوالات مير سيد شريف آمده كه وقتي كه داشت فوت مي كرد فرزندش از پدر سوال كرد كه پدر مرا وصيتي كن، سيد به فرندش گفت:" بابا به حال خود باش"، اون فيلسوف بزرگ گفت خود را بشناس، اين سيد عاليقدر گفت بابا به حال خود باش، اوني كه ميگه خودت را بشناس علمه اوني كه ميگه به حال خودت باش عمله، هماني كه بارها به اون اشاره كرديم انسان به تقويت قوه بينش و كنش بر ديگر موجودات فزوني پيدا ميكنه در حقيقت اين دو قوه مثل دو بال مي ماند براي انسان ،كه اگر انسان خودش را گرفتار شهوتهاي حيواني نكنه از مسير عدل و علم دور نشه خارج نشه به قول شيخ اجل سعدي طيران مرغ ديدي، طيران يعني پريدن وقتي عقاب تو آسمون اون طور بال ميزنه آدم حس ميكنه كه اي كاش من هم جاي او بودم پرستو كه اون جور بال ميزنه آدم لذت ميبره،
طيران مرغ ديدي تو زپاي بند شهوت به در آي تا ببيني طيران آدميت
تا بالهاي پروازت را ببيني و با بالهات پرواز كني اين دوجمله اي را كه "خودت را بشناس" يا "به حال خود باش" مخصوص اين دو بزرگوار به تنهايي نيست بلكه تمام بزرگان عالم به اين دو تا جمله اشاره ميكنند اين سخن همه مردم آگاه جهان هستي است به دنبال سوال ابتداي درس اين نكته را بگويم چون ماده يعني عالم طبيعت مطلقا پيش از حدوث نفس موجود است، خدواند اول چي كار كرد، گل آدم را سرشت اون هيكل را انداخت زير باران چند سال، چهل سال هي شيطون آمد رفت ،نگاش كرد، مگه نه حرف بي جا نمي زنم، فوري جبهه نگيريد، نفس بعد از حدوث در تحت تدبير و تكميل كاملي كه مخرج او از نقص به سوي كمال است مجرد و عاري از ماده به صورت جوهري مستقل و باقي مي گردد. ماده، نفس، مخرج بايد بتوانيد اينها را از هم ديگه بشناسيد، پس از جدايي از بدن تباهي به گوهر ذات نفس پيدا نمي كنه بنابراين نمي توان روح به اين معني را كه نفس ناطقه انساني است علت به وجود آمدن يا باقي ماندن مادي دانست، پس يك مطلب جديد حواسها جمع است يا خوابيد خواب كه نيستيد يك مطلب جديد، البته يك خورده همچين شيرين يك خورده آسوده چون فضا پر از انرژي است براي اينكه بر ما حكمي ميرانند گاهي اوقات مسائل اين قدر عظيمه در جا كه مي فهمي كُپ ميكنه مغز اما خيلي هم خواب نباشيد، پس گفتيم كه اون حقيقت كامل مكمل و مخرج نفس از قوه به فعل كه مسلما قبل از حدوث نفس و بعد از حدوث نفس با او مطلقا موجوده آيا مي تواند علت موجد ماده، به وجود آمدن ماده بوده باشد يا ماده را علت موجده ديگري است؟ اينها را بايد پاسخ برايش پيدا كنيد در اين مقا م مفصل بحث خواهيم كرد كه ايجاد چگونه است، نسبت ماورا طبيعت به عوالم طبيعت ارواح انسانها و جز اينها چگونه خواهد بود و موجد حقيقي كيست؟ بحث امروز با همين سوال آخر به پايان مي برم برويد بهش فكر كنيد.خوب توجه كنيد آروم آروم داريم مي رويم به يك جاهايي مثل اين دكترها را ديديد لايه هاي مغز را آروم آروم باز ميكنند يا قلب را گاها من در تلويزيون ديدم هيچ وقت در اتاق عمل نبودم ديديد اين طوري آروم آروم وقتي شكاف مي دهند لايه هاي پوست و گوشت را باز ميكنند با اون دستهاي داخل دستكش ما داريم اون طوري لايه لايه باز ميكنيم آمادگي پيدا كنيد يك دفعه از نور خير كننده اش گيج نشويد يا علي مدد دست حق به همراه تك تك شما خدا نگهدار.