جلسه سی و هفتم سلسله جلسات معرفت
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: سلسله جلسات معرفت
- بازدید: 2689
بسم الله الرحمن الرحيم
با یاد و نام حضرت دوست جلسه معرفت سه شنبه هشتم بهمن ماه سال 87 رو آغاز می کنیم
در جلسه پیش عرض کردم خدمت دوستان که در اثر مراقبه حق تعالی از سر عطوفت و مهر نورهایی رو بر سالک ظاهر می کنه گفتیم این نور ها مثل برق می آید وعبور می کنه وقتی مراقبه ها قوی تر میشه تبدیل می شه به ستاره های ریز درخشان که نور افشانی می کنند و خاموش می شوند بعد از اون گفتیم تبدیل میشه به ماه روشنی و سپس به خورشید درخشانی میشه و در انتهای جلسه عرض کردم توجه کنید این نور ها از قبیل موجودات برزخیه هستند این رو گفتم و جلسه رو به پایان بردم .
البته وقتی که مراقبه ها قوی تر میشه یعنی سالکین سیر و سلوک مراقبه های بیشتری می کنند
زمان های بیشتری قائل می شوند و در مراقبه ها پیشرفتی داشتند که یواش یواش به اون سکوت و سکون برسند در اون حالت باز این نور ها قوی تر می شه سالک تمام آسمان و زمین شرق و غرب رو در نور و یک پارچه روشن می بینه این نور که شما مشاهده می کنید نور نفسه این نور، نور نفسه که وقتی که می خواهد از عالم برزخ عبور بکنه آرام آرام هویدا می شه و روشنانیش رو نشان میدهد ولی وقتی در مراحل اولیه ی عبور است تجلیات نفس شروع میشه سالک نفسش را به صورت مادی مشاهده می کنه چه بسا که خودش را در مفابل خودش ایستاده می بینه خودش رو در مقابل خودش ایستاده می بینه برون فکنی روح که قبلا بار ها راجع بهش حرف زدم مقوله ای است جدا این مرحله ابتدای تجرد نفسی است نفسی مجرد از عالم ماده البته دوستان توجه کنند اونچه رو که من از جلسه قبل آغاز کردم و امروز هم دارم ادامه می دم شرحی است بر آن چیزی که ما پیش رو داریم یا به عبارت بهتر می خواهم اون چیز هایی که باید بشیم را دارم توضیح می دم تا بریم و به اون برسیم صد در صد کار راحتی نخواهد بود فکر نکنید ساده است زمان کوتاهی هم نخواهد داشت به طور حتم زمان خواهد برد اما در اصل می دانید کار من کار کیه یک شرکت ساختمانی وقتی می خواهد یک زمینی رو تهیه کنه و در اون زمین یک شهرکی رو بنا کنه ابتدای کار می آید ماکت این شهرک رو می سازه همه اون امکانات اینجا زمین بازیه اینجا استخر اینجا مجموعه ورزشی و ... همه اینها رو تو این ماکت نمایش می ده و اون رو به معرض دید می گذاره تا اونهایی که طالب اند سرمایه گذاری کنند بیایند و سرمایه گذاری کنند تا در آینده به ساخته واقعی این شهرک دست پیدا کنند من هم پیش رو شما تصویر می کنم از اینجا به کجا یرسید ودر این طی طریق با چه مسائلی مواجه می شید و صد البته اگر خدا توفیق بده و عمر مجال بده مصالح ساختن اون شهرک رو هم و نحوه بدست آوردن اون مصالح رو هم به شما عرض خواهم کرد اگر عمرم مجال بده اگر توفیقش را داشته باشم اگر اجازه گفتگو و ادامه صحبت رو داشته باشم خوب بر می گردیم به مطلب . علامه میرزا علی آقای فاضی رحمه الله فرمودند یک روز از اتاق بیرون آمدم به دالان خانه که وارد شدم خودم رو ایستاده دیدم رفتم جلو و به خودم خوب توجه کردم دیدم خالی در صورت من هست به اون خودی که مقابل ایشان بوده برگشتم به اتاق رفتم توی آینه صورتم رو نگاه کردم دیدم بله خالی در صورت من هست که من قبلا متوجه آن نشده بودم.
حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی میگه 14 سال شاگرد و ملازم استاد آخوند ملا حسین قلی همدانی بودن ایشان میگن که یک روزی استادم به من گفتن که این شاگرد تربیتش به عهده شماست او رو تربیت کنید شاگردی رو که به من داده بودند همت فراوانی داشت سعی بسیاری داشت شروع کردیم شش سال کار ما طول کشید تا رسید به اون مقامی که تجرد نفس رو مشاهده و درک کنه آماده گیش رو پیدا کرد می گه خواستم این سالک به دست استاد به این فیض نایل بشه اون رو با خودم بردم به خونه استاد و به ایشان عرض کردم آقا این شاگرد همون که شما داده بودید و تا اینجا رسیده . استادم فرمودند تجرد مثل اینه با دستشون اشاره ای کردند و شاگرد می گفت من دیدم که من از بدنم جدا شدم در کنار خودم موجودی مثل خودم رو مشاهده کردم .
دوستانی که قبلا مشاهداتی رو داشتند همیشه برای من تعریف کردند معمولا هم اینطوری از من شنیدند از من که من بهشون گفتم که خوبه مبارکه ولی تو این احوالات توقف نکنی ها واینستی ها پیش برو حالا چقدر به این عرایض من دوستان توجه کردند نمی دونم شاید بعضی ها با خودشون فکر کردند نمی فهمه اصلا چی چی گفت بعضی ها هم با خودشون فکر می کنند می بینه من ازش یک خورده بیشتر می فهمم حسودیش میشه نمی خواهد به من بگوید من چی چی دیدم .
نه به خدا این طور نیست آرزوی من اینه یک روزی وایستم تو در این حسینیه همه شما رو ببینم در حال عروج به سمت آسمان هستید آرزو من اینه من پشت سر شما بیام اون وقته که شاید یک ذره آبرو در نزد پروردگار م کسب بکنم کی میگه من بدم می آد یا خدایی نکرده حسودیم میشه خلاصه من هیچ وقت نخواستم به کسی بگو که اینهایی که شما مشاهده می کنید شهود موجودات برزخیه است خیلی هم اهمیت نداره خوبه ها دیدنش بهتر از ندیدنشه ولی آنقدر اهمیت والایی نداره که شما رو توقف بده تو این جایگاه بلکه شرافت مسئله همون رویت نفسه ، رویت نفس در عین تجرد تمام وکمال. وقتی نفس در این موقع به حقیقت مجرد بودنش هویدا میشه موجودی مشاهده میشه که مقید به زمان و مکان نیست این موجود مشرق و مغرب عالم زمین رو فرامیگیره و این شهود بر خلاف شهود مراحا اولیه که جزئی هستند از قبیل درک معانی است . خیلی ارزش منده .
مرحوم سید احمد کربلایی رحمه الله فرمودند روزی در جایی در حال استراحت بودم کسی من را بیدار کرد و گفت اگر می خواهی نور اسفهبودیه رو تماشا کنی از جای برخیز وقتی چشم گشودم دیدم نوری بی حد و اندازه مشرق و مغرب عالم رو فرا گرفته .اللهم الرزقنا خدایا روزی ما هم بکون چون من تجربه اش کردم ولی در یک مقیاس خیلی کوچیک که بیدارم می کردند از خواب نمی دانستم ایها چیه و می دیدم نوری به اندازه هیکل خودم قد خودم یک نوری می آمد روی خودم بالای سرم حرکت می کرد به شدت هم بیمار بودم اون موقع و من نمی دونستم این چیه.
می گه بهم گفتند نگاه کن دیدم این نور هم عالم رو گرفته این همون مرحله تجلی نفسه که به کیفیت نور غیر محدود مشاهده می شه در افراد متفاوته.
از این مرحله که می گذرد سالک سعادت مند در اثر جدیت در مراقبه هاش مراحلی رو طی می کنه که موفق می شه که صفات حق تعالی را مشاهده کنه آخه ما صفات حق تعالی را می شناسیم رحمانیت رحیمیت و ... اما شنیدن کی بود مانند دیدن . یا اسما الهی را به یک نحو کلی در می یابه چه بسا در این مرحله است که سالک متوجه میشه که همه ی موجوادت جهان یک واحد علمند یا به عبارت بهتر غیر از یک قدرت واحده ابدا قدرتی نیست این در مرحله شهود صفات است .در مرحله اسما که از این عالم هم برتر سالک متوجه می شه که در تمام عوالم دنیا عاِلم یکی است قادر یکی است حی یکی است . شما میگی من الان هم همین رو میگم من هم می دونم تو میگی ولی چقدر باور داری این مهم که چقدر باور داری باورش رو نداری زبونت میگه که عالِم یکیست قادر یکیست حی یکیست قیوم یکیست و ... اما چقدر باورش کردی.
معولا من اینطور می گم خیلی از بزرگان دینمون هم گفتند ای چنین شهود ای چنین مشاهداتی در حال تلاوت قران به وجود می آد.چقدر قرآن می خوانی ؟ هیچ . سه صفحه رو آخر شب داره چرت می ره تند تند ورق می زنه می خوانی تازه اگر رو هم تلم بار نشه بگذاره هر 10 روز یکبار با هم بخونه. کسانی که دنبال یک همچین مشاهداتی هستند بدونند در حال تلاوت قرآن امکان اتفاق افتادنش خیلی زیاده . چه بسا درک می کنند اینجور مواقع که خوانند قرآن دیگری بود شنونده قرآن هم دیگری بود او نبود کس دیگری بود. خلاصه تلاوت قرآن تو این مسیر تاثیر زیادی داره . سالک به توفیق الهی وقتی این مراحل رو طی کرد با این مشاهدات کامیاب شد جذبات الهی او را در خودش می گیره و به فنای حقیقی نزدیک میشه تا بجایی که متوجه جمال و جلال و کمال واقعی میشه هستی خودش و غیر خودش رو آتش می زند تا در برابر یار نازنین هیچ چیزی نباشه "کان الله و لن یکن معه شی خدا بود و چیزی با او نبود " تا برسد به این نقطه واقعا اللهم الرزقنا خدا به ما روزی کنه .تو این حال سالک از دیار هجران غم دوری غم فراق آن آه ناله ها دیگه بیرون می آید دیگه هچرا نی در کار نیست چرا که در دریا ی بی انتهای مشاهدات حضرت حق غرق است دیگه دوری کجا بود .
البته نا گفته نمونه که از حالا اعلام می کنم به شما سیر و سلوک منافاتی با بودن در عالم هستی نداره بساط آثار خارجی دنیا مادی یه حال خودش باقیه . سالک در عین کثرت باید در وحدت قرار بگیره. بسیاری از بزرگان این راه فرمودند سی سال در میان مردم زندگی کردم و مردم فکر می کردند من با اونها معاشرم با اونها مراوده دارم در حالی که من در این مدت بجز خدا کسی را تدیدم . با مردم بودم . بی آنها بودن ، خیلی حرفه در ابتدا راه این احوالات خیلی سخته وقتی هم که اتفاق می افته یک لحظه است . یک لحظه.
رفتیم یک جایی امام زاده خدا حفظ کنه حاج آقا رو به حاج آقا یک چیزی گفتند گفت صبر کنید عباش رو انداخت رو دوشش رفت اون ور تر ایستاد بعد هم برگشت و اومد و جواب اینها رو داد او دوست به من گفت که به نظر شما اینجوری نبود گفتم چطوری ؟ گفت یک لحظه عبا و لباس های حاج آقا بود ولی خودش نبود یک لحظه است یک لحظه .
آیا باز هم دیدی عزیز من؟ یک همچنین چیزی رو؟ دیگه ندیدی اگر تمرین می کردی از این لحظه ها بیشتر می شد و میرسید به جایی که برای خودت می شد نه فقط برای کس خاصی بینی این حال رو بزرگان می گویند بقای به معبود . به این حال هم نمیشه رسید مگر اینکه فنای کلی در حضرت حق داشته باشیم .
بابا فرج الله مجذوب یکی از عرفای تبریز است . شرح حالش تو کتاب تاریخ حشری است.
ازش پرسیدند بابا فرج دنیا رو برای ما توصیف کن .حالا اون ترکی میگه خیلی قشنگه صدا شو بشنوی قششنگ تره. بابا فرج گفت از وقتی که من به دنیا آمدم چشمام رو باز کردم تا حالا دنیا رو ندیدم تا برای شما توصیف کنم خنده داره؟ نه شعاره؟ نه خودش گفته
که فرج تا دیده بگشادست چشم او بر جهان نیافتاده است
حافظ شیرین سخن چی میگه؟میگه
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
وقتی دیده آلوده به بد دیدن نشد امکان پذیره .خلاصه از این قسم شهود در ابتدا که قوتی نیافته اختیاری سالک نیست یعنی سالک از خودش اختیاری نداره که بتونه مشاهده کنه به همین دلیل هم این احوالات رو تعبیر به حال می کنند ولی وقتی که مراقبه ها شدید شد توفیق الهی هم نصیب شد اختیاری سالک میشه .یعنی اختیاری خودش انتخاب می کنه و مشاهده می کنه اون موقع تبدیل به مقام شده .حالا ببینید تا کجا ها می خواهیم بریم ها ،کفشاتون رو خوب پوشیدین؟ اورسی هاتون سفته؟ کهنه و پاره نیست؟ پاشنه هاش محکمه ؟ بنداش در به داغون نیست اگه در به داغونه سفتش کن وگرنه فایده نداره .میان راه جا می مانی شاید هم اول راه جا بمانی.
خلاصه سالک قوی اونه که در عین شهود این احوالات متوجه عالم کثرات هم باشه هر دو عالم رو با هم اداره کنه .
من خیلی از جوان های این مجلس رو می تونستم راه بیاندازم لطف الهی شامل حالم بود خیلی قشنگ هم می تونستم راه بیاندازم ولی راهشون نیانداختم .برای دویدن خوب بودند ها با سر می رفتند ولی هنوز یاد نگرفته بودند دو تا ور رو با هم باید اداره کنند برای همین هم نخواستم راه بیافتند تا یاد بگیرند هر دو ور رو اداره کنند این مرتبه مرتبه خیلی بزرگیه. خوب شاید بگین این دسترسی بهش امکان پذیر نیست فقط اختصاص به انبیا و اولیا داره شاید
با قرآن جوابتون رو می دم پیامبر کسی بود که در حقش گفته شده بود
"لي مع اللّه حالات لايسعها ملك مقرب مرا با خداوند حالاتی است که هیچ فرشته مقربی یارای تحمل آنرا ندارد "
بیراه هم نیست شب معراج جبرئیل ملک مقرب تا یک منطقه ای تونست بره از اون به بعد گفت مرا یارای آمدت نیست بال و پرم می سوزه ولی پیغمبر رفت ولی در کنار همین احوالات تو سوره کهف آیه 110 خدا وند فرموده بگو أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكم من مثل شما بشری
هستم اون هست این هم هست شاید بگین این منسب ها اخنصاصی است فقط منحصرا در اختیار انبیا و معصومصن است کسی به اونها راه نداره . بله منسب نبوت و امامت اختصاصی است و کس دیگر رو به اونها راه نیست اما رسیدن به مقام توحید مطلق و فنا در ذات احدیت اصلا اختصاصی نیست اصلا دعوت انبیا و ائمه اطهار رهنمون شدن امت به این جایگاه است . رساندن مردم به این جایگاه است. حضرت رسول امتش رو دعوت می کنه امتش رو بجایی که خودش پا شو گذاشته و این مستلزم امکان حرکت است. دعوت بکنند امکان حرکت ندهند؟ مگر همچنین چیزی ممکن است اگر امکان حرکت ندهند پس دعوت ملقاست به درد نمی خوره در قرآن سوره احزاب آیه 33 خداوند فرموده" برای شما در وجود رسول خدا الگوی نیکویی است برای آن کس که امید به دیدار خدا و روز قیامت دارد و فراوان یاد خدا کند"
پیامبر فرمودند "اگر این گفتار بسیار در زبان ها آشوب و اضطراب در دل ها ی شما نبود هر آینه می دیدید آنچه را که من می دیدم . می شنیدید آنچه را که من می شنیدم"
در جای دیگه فرمودند "اگر شیاطین گرداگرد دلهای فرزندان آدم گردش نمی کرد هر آینه آنها ملکوت آسمان و زمین را مشاهده می کردند".
خوب ازین گفتار مبارک آقا به خوبی معلومه که علت نرسیدن انسانها به کمالات انسانی همون خیالاتِ باطله شیطانی است افعال لغو و بیهوده میگم این کار را نکن می گه به خدا گناه نمی کنم ولی کاری رو که می کنی به چه درد می خوره این رو به من بگو تو گناه نمی کنی ولی کاری رو که می کنی لغو است بیهوده است .
اکثر مواقع به من می گویند آدامس بخور می گم نمی خورم وقتی زیاد اصرار می کنند می گم آخه آدامس بجوم که چی بشه نه چیزی خوردم که به بدنم برسه نه تموتم شدنیه در حالی که خوردن آدامس گناه داره ؟ نه هیچ گناهی هم نداره .
شیخ عبدالکریم جبلی از عرفای به نام است در کتاب الانسان الکامل می گه : به یاد دارم وقتی به مقدار یک لمحه (زمان کوتاه ) حالی به من دست داد که خود را متحد با جمیع موجوادات یافتم به طوری که حضور همه آنها را به عیان مشهود خود می دیدم ولی این حال بیش از یک لحظه دوام نداشت
و علت دوام نداشتن هم پر مسلم است اشتغال انسان به تدابیر بدن .
شبی را در مکه بار ها گفتم نشسته بودم در حرم خانه ی خدا یک لحظه دیدم عجب صدا هایی می آید باور نمی کنید اموات میآمدند اسکلت های آدمی به همون شکلی که در درس زیست شناسی برای آموزش استفاده می شود. تق تق صدا می کرد می آمد مرده ها آمدند قبائل مختلف موجودات عالم هستی به شکل های مختلف آمدند .اینقدر جالب بود طواف می کردند ولی کو پس چرا دیگه نیستند ؟ اونها هستند من نیستم .گاهی اوقات می شینم به مراقبه هر کاری می کنم نمی شه بعد می بینم که حالا یکم گشنه هستم گرسنگی نمی گذارد، کمی سردمه سرما نمی گذاره دیگه .شروع می کنم به مراقبه می بینم ای وای شام ندارم الان بچه ها می آیند بی شامی چه کنم . این تدابیر بدن انسان رو از اون لحظه ها قطع می کنه .بیایید یک ذره ای فکری براش کنیم .
خوب به هر خال اینها مختصری بود از آنچه پیش رو مونه باز هم چیزی نگفتیم از آنچه باید بشیم چرا که بشر مادی در تاریک ترین عوالم از عوالم الهی قرار داره .تاریک ترین عوالم همین عالم ماده است که متاسفانه من و شما توش قدم گذاشتیم همه چیز را به چشمون می بینیم با دست لمس می کنیم و چون می بینیم و لمسش می کنیم براش لفظی داریم که توصیفش کنیم اما عوالم معنوی رو براش لفظی نداریم چون نمی تونیم لمسش کنیم چون نمی تونیم بینیم.
چند باری اینجا گفتم شما بین من و خودتوتن را می گید فاصله هست من فاصله نمی بیتنم .بعد خودم خنده ام گرقت تو خونه گفتم واقعا اینها که می شنوند چی فکر می کنند حتما فکر می کنند ما خلق الله من خرابه حق دارین آخه .آخه اون چیزی رو که من حس می کنم توجیه کلمش این نیست ، این نیست بین من و شما پر است ، پر معنی نمی کنه اون چیزی که الان این وسط اتفاق افتاده اون چیزی که اصلا اینجا هست من چه طور این را معنی کنم .خلاصه مشکل است اما شدنیه . دو دسته از این حقایق سخن گفتند دسته اول انبیا و ائمه اطهارند که آنها علی رقم ارتباطشون با عالم ماورا ماده وچون معاشر با انسانهای معمولی بودند گفتگو شون با انسانها در حد فهم و عقل عوام بوده برای همین هم از همه چیز سخن نگفتن اگر گفتند به کنایه گفتند و در نهایت فرمودند بیان حقایق آن عوالم فابل توصیف نیست.
دسته دوم سلسله از مردم که پیروی کردند از انبیا و اولیا خدا اونها این حقایق را درک کردند ولی پرده از روی حقایق برنداشتند چرا که گفتند
هر که را اسرار حق آموختند مهر زدند دهانش دوختند
اما ما که نا امید نمی شیم ؟ می شیم؟ ما از رو نمی ریم می ریم ؟ نمی ریم. ما طریق صراط مستقیم رو خواهیم جست و انشا الله خواهیم رفت . تا نائل به درک اونها با وجود خودمون بشیم نه اینکه فقط با گوشمان بشنویم ان شا الله .
اگر می خواهید از این کلاس ها بهره ی کامل ببرید سعی کنید که غیبت نداشته باشید چون همانطور که من عرض کردم به شما من آنچه را که در اینجا بیان کردم خودم با خودم فکر کردم که شما چطور حرف من رو قبول می کنید چطور فکر می کنید من دیوانه نشدم همچین چیزی ممکن است چون هر چی فکر می کنم اونی که حس می کنم کلمه پر براش معنی نداره کلمه پر براش کلمه مسخره ای است و نباید گفت ولی آخه کلمه ندارم که معنی را برسونه باید یک چیزی رو من تجربه کنم شما هم تجربه کنی واحد و یکسان تا بتونیم یک جور معنی اش کنیم و به یک کلمه بیانش کنیم قدم اول عالم خلوص است اگر خدا توفیق بده از هفته بعد واردش می شیم انشا الله .همه اینها را که گفتم امکان پذیره سخته ولی امکان پذیره . فقط کافی است بخواهید یا علی بگید تا خداوند هم دستوتن را بگیره .