جلسه پنجاه و سوم سلسله جلسات معرفت
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: سلسله جلسات معرفت
- بازدید: 1680
بسم الله الرحمن الرحيم
با نام و یاد حضرت دوست جلسه سه شنبه سیزدهم مرداد ماه سال هزار و سیصد هشتاد و هشت را آغاز میکنیم در جلسه گذشته عرض کردم فعلا تعاریفی را که لازم داریم در کلاس بیان میکنیم بعضی چیزها هست باید تعریف بشه معنی بشه
گفته بشه چون خیلی جاها زیربنای حرکت ما خواهد بود پس باید بشناسیمش در جهت تکامل و به تکامل رسیدن یکی از مسائلی که خیلی مهمه آشنایی و هم صحبتی با افراد داناست، هم صحبتی با افراد دانا، لازم به تذکره که عرض کنم دانا به اون معنای لغوی که ما تعریف میکنیم توی کتاب دستور زبان مورد نظرم نیست بلکه دانا در مسیر معرفت نه فقط دانا باشه به اصول زمین چه بسیار ریاضتها کشیدند مجاهده ها کردند و هنوز به جای نرسیدند بسیار هم دیده میشه در عالم در اطرافمون و در جامعه، در حالیکه همه این ریاضتها را میکشه انسان، این مجاهده ها را میکنه که شایسته صحبت و معاشرت با یک دانایی باشه که اگر یک لحظه هم صحبت دانای معرفتی بشه از هزار سال ریاضت و مجاهده بهتر خواهد بود، که بی صحبتی و بدون بهره بردن از یک دانا بار به منزل نمی رسه. خوب توجه کنید به صحبتهام، خیلی از مواقع هم اتفاق افتاده که بسیاری از افراد به همجواری و هم صحبتی یک دانا رسیدند اما از اون دانا بهره ای نبردند، به هم صحبتی و همجواری دانا رسیدند اما از اون دانا هیچ بهره ای نبردند این به دو دلیل ممکنه اتفاق بیافته یکی اینکه استعداش را ندارند، استعداد نه به اون معنایی که می گویند فلانی استعداد ریاضی داره فانی استعداد ادبیات داره نه، منظور این نیست استعداد از خود گذشتن، استعداد فهمیدن، استعداد ترک کردن استعداد بی نام و نشون شدن، هم صحبت دانا میشه ولی استعداد این عمل را نداره بهره نمی بره گاهی اوقات هم صحبت دانا میشه ولی با دانا هم هدف و همراه نیست این هم خیلی مهمه، خیلی مهمه، خیلی ها اومدند حالا من که دانا نیستم ولی زیر دست و پای داناها همچین گاهی اوقات یک ذره دونه جمع میکنم خیلی ها اومدند اینجا به هزارن امید و بعد نا امید خارج شدند چه قدر هم حرف زدند، بزنند چون اونها جهت چیز دیگری اومدند، اونها اومدند علم جفر بیاموزند که به خیلی چیزها پی ببرند، علم اعداد بیاموزند که جای خیلی چیزها را یاد بگیرند من آدم داشتم می آمد مدتهای مدید پیش من و خیلی هم ابراز خاکساری میکرد و در نهایت فهمیدم دنبال ذکری میگرده که جای عتیقه ها را یاد بگیره ،حالا من که دون ریزه ها را جمع میکنم از زمین این وضعمه ببین اگر هم صحبت یک دانای بزرگ یرسه چی میکنه بهره نمی بره فایده نداره پس دقت بفرمائید در که در گفتگوها و هم مصحبتی ها با چه کسانی هم راه هستید و در این انتخابتون هم صحبتی دانایان را برگزینید، نه هر کسی را. تو جهان هستی پیرهای معرفتی بسیار بودند حالا هم هستند بعد از این هم بسیار خواهند بود که از حضور اونها میشه بسیار بهره برد ولی من خودم به شخصه همیشه مبنای حرکتم را بر ابعاد بدون عیب و نقص قراردادم چون تو طول مسیرم یکبار اون هم چون شناخت کامل نداشتم همراهی و هم طریقی کسی را برگزیدیم که اگر خدای عالم و سایه امام زمان نبود شاید سالهای زیادی از عمرم را دور خودم می چرخیدم ره به جایی نمی بردم همین باعث شد که بعد از اون هم طریقی و همصحبتی جز معصوم درخوست نکنم به دنبالش هم نمی گردم پس شما هم این نکته را به خاطر بسپارید و از خاطرتون نبرید. خب حالا که معنی هم صحبتی را دانستیم یکسری دستورات و آداب داره که باید اونها را یاد بگیریم که وقتی که به دانا میرسیم اون آداب را به جا بیاورید.
1-سخن کم گوی سخن کم گوی که بلا از سخن بسیار و بی هدف بر خیزد کم صحبت کنید، وقتی زیاد صحبت کردید زیاد صحبت کردن بی محتوی خواهد شد بی هدف بیان خواهد شد وقتی چیزی بی محتوی و بی هدف شد حتما و حتما برای شما بلا تولید میکنه کم سخن گوی.
2-سخنی که از تو سوال نکردند پاسخ نگوی، خریدار ندارد.
3-اگر چیزی از تو سوال کردند جوابش را نداستی خیلی زود بگو نمی دونم، دست دست نکن، ما هی دست دست میکنم بلکه یک جوری از زیرش شونه خالی کنیم به اصطلاح آبرومون نره اما اگر ازتون سوالی کردند به خصوص در محضر دانا خیلی سریع بگو نمی دونم و از اینکه بگی نمی دونم شرم هم نکن ،خجات هم نکش چون نمی دونی و بایدیاد بگیری
4- اگر سوال کردند ازت پاسخ را میدونستی سوالی مطرح شده شما پاسخ را میدونی خیلی مختصر و مفید کلام بگو ،جواب بده طول و تفسیر اضافه هم نچین، آخه ما می خواهیم بریم محضر امام زمان مگه نمی خواهیم بریم باید یاد بگیریم به محضر آقا رسیدیم چطوری ادبمون را حفظ کنیم، اگر یک روزی ما را زیر اون چادره ها اون چادری که آقا توش میشینه بعد رهروان بزرگ عالم رو زیرش میپذیره با هاشون حرف میزنه، اگر ما را پذیرفت ما باید بلد باشیم زیر اون چادر چطوری بشینیم دیگه مختصر و مفید بگو کلام را به درازا نکش.
5-در بند بحث و مجادله نباش، دیدید شما هر چی می گوئیم بعضی ها عادت دارند حتما یک چیزی اون ورترش را می گویند اصلا دلیل نداره شما صحبت کنید نیازی به توضیح شما نیست سوال کردند پاسخ بگو در بند بحث و مجادله نباش.
6-در میون مردم علی الخصوص هم مسلکهای خودتون تکبر نورزید که تکبر بلای حقیقت جویی است تکبر نورزید در موقع نشستن دنبال جای بالاتر نگردید دیدید بعضی ها وارد می شوند این طوری دید می زنند کجا از همه به نظر می آید جای آدم حسابی تر هاست بروم اونجا بنشینم دنبال جا نگردید بلعکس ایثار کنید ایثار کنید جای بهتر را به یک هم طریقت به یک مهمانی که اونجا وارد شده به او هدیه کن بذار او اونجا بنشینه چه قدر من با این مسئله تو این حسینیه تو این جلسات عمومی دردسر دارم چه قدر درگیرم با این نکته.
7- از ادب زیاده از حد دوری کن، این همون چیزی است که اول جلسه گفتیم، می آیی بنشینی میگه یا الله، شما میگوئید بفرمائید دوباره می آیی بنشینی دوباره میگه یا الله، بابا سر جدت بشین دست شما درد نکنه احترام گذاشتی خب یک بار بسه دیگه، نه از ادب زیاده از حد دوری کن تکلف بی مورد ایجاد میکنه، بی تکلفی خود آزادی است البته توجه کنید بی ادبی بده ها بی ادبی در همه زمانها در همه مکانها بده غلطه زشته حرامه من میگویم حرامه بی ادبی حرامه، مومن که بی ادب نمیشه، حرف نا مربوط نمی زنه حرکت نا مربوط نمیکنه، بی تکلفی با بی ادبی خیلی فرق میکنه بی تکلفی یعنی آزادی، نشستید در جمعی قرار دارید شخصی می خواهد آب بخورد شما حداکثر به این بغل دستی اون بغل دستی تعارف میکنید که آب میل ندارید کل جمع را دور میزنه آب تعارف میکنه این ادب نیست تعارف دست و پا گیره بی ادبی با بی تکلفی خیلی فرق میکنه تو جمع نشسته هیچ مشکلی هم نداره فقط پاش خسته شده پاش را دراز میکنه بی ادبیه اما شما پا درد دارید مشکل دارید دکتر اکیدا به شما سفارش کرده حق ندارید پات را جمع کنی فقط به خاطر اینکه می خواهی ادب را رعایت کنی پات را داغون میکنی و دراز نمی کنی باز هم اشتباه میکنی میگه عجبها ما کلاس معرفت داشتیم آخه اینها چی چیه تو میگی، اما خبر نداری از همین جا شروع میشه قید و بندها از همین جا شروع میشه ما می خواهیم قید و بند ها را پاره کنیم. 8-چیزی را یا کسی را بت خودت نکن، که بت پرست نباشی به هیچ کاری عادت نکن که اگر عادت کنی اون کار بت تو میشه و در میان اصحاب بت پرست قرار میگیری عادت یکی از اون کارهای خیلی بده ما چه قدر هم بهش افتخار میکنیم من عادت دارم وقتی چشمهام را هم می ذارم عمیق خوابم میبره اولین صدایی که تکون خوردم دیگه خوابم نمی بره تا صبح چه قدر هم فکر میکنیم که حالا کلاسش هم بالاست ترکش کن این بت تو شده ترکش کن من عادت دارم به محض اینکه غذا می خورم باید چایی بخورم اگر نخورم اصلا حالم بده، ترکش کن، ترک کن دلیلی نداره و خیلی از عادتهای دیگه که حالا من بهش اشاره نمی کنم تو زندگی های شخصی شما وجود داره بعضیها عادت دارند تو خونه شون عریان راه میروند هم آقایون هم خانمها ترکش کن خیلی بده عادت را ترکش کنید.
9-کاری که ضرورتی در انجامش نیست اسباب راحتی هم برای دیگرون نیست انجام نده به این کارها هم عادت نکن که اگر عادت کردی بت تو میشه بعد ترک عادت کردن و بت شکستن خیلی سخته، مثلا دم گاز داره آشپزی میکنه حالا هم چیز حاضر جلوی گاز وسایلش حاضر دستش هم شسته داره آشپزی میکنه کبریت را بر میداره میذاره زمین دستش را می شوره، ماهیتابه را از توی کمد در میاره میذاره رو گاز دستش را می شوره بعد چه قدر هم افتخار میکنه میگه من دستهام را دائم اگر نشورم غذا به دلم نمی چسبه ترکش کن، این افه ها را هم بذار کنار اینها همش باید دور ریخته بشه دور ریخته بشه. آقا میگه من اگر شب سجاده خودم را پهن نکنم تو جانماز خودم نماز نخونم نماز به دل من نمی چسبه خونه فلانی مهمونه تا دوازده شب خب بابا نمازت را بخون نمیتونم عادت کردم فقط تو جا نماز خودم نماز میخونم اینها رابریز دور آقا کوتاه بیا زشته این کارها چیه میکنی ترکش کن همه عادتها تون را می خواهیم ترک بدهیم همه عادتها باید ترک بشه باید سند آزادی شما امضا بشه، همین الان که من دارم حرف میزنم ها یکی داره اینجوری میکنه، ای بابا شکر الهی من اصلا به چیزی عادت ندارم به چیزی عادت نکردم ،اتفاقا این که تو داری میگی عادتته چون هر جای دیگر هم این حرف را بزنند تو این را میگویی فوری تو ذهنت می گویی الحمدلله من از این عادتها ندارم تو هم این عادت را داری ترکش کن، ای کاش یک قدرتی داشتم دستگاهی می ذاشتم اینجا ذهن ها را باز میکرد بعد میدید چه چیزیهایی ازش میاد بیرون ترکش کن اصلا چه اجباری داری جواب من را بدهی خب بابا گوشش کن حتما باید به من جواب بدهی هر یک بندی که من می گویم فوری در خودش ارزیابی میکنه این جوری کامپیوترش بدو بدو بدو می چرخه بعد اینحجوی میکنه الحمدالله من که ندارم، تو از همه بدتری تو همه اینها را با هم دیگه داری ترکش کن.
خلاصه کلام هر کاری که صرفا از روی عادت انجام میشه توی اون هدف درست و مفیدی مورد نظر نیست باطله سالک دور کارهای باطل نمی گرده البته از این توصیه ها باز هم خواهیم داشت حالا فعلا این قدرش رو امروز داشته باشید موارد ترک کردنی را یاد گرفته باشید ان شا الله سند ترک که آوردید بعد مابقیش را خواهم گفت باید براتون امضا کنم، از این موارد باز هم خواهیم داشت ان شا اله در آینده خواهیم داشت فعلا این موارد را تو زندگیتون تا ماه رمضان محقق کنید شوخی نداریم ها ماه رمضان با هم می خواهیم سر سفره بنشینیم قرار نیست کسی بمونه پشت در ها ،همه سر سفره ماه رمضان می خواهیم بنشینیم پس هر چه گفته محقق کنید تو زندگیتون باید جاری بشه تو زندگیتون ببنید می گویم باید من بایدش رانیاوردمها ولی به من میگویند بگو باید من هم می گویم باید، باید جاری بشه.
خب حالا برگردیم به یک مطلب دیگه سلوک عبارت از سیر کردنه سیر سیر الی الله است پس از اون سیر فی الله سیر الی الله نهایت داره اما سیر فی الله نهایت نداره حالا اینها را معنی میکنم سیر الی الله عبارت است از اینکه سالک این قدر سیر کنه که از هستی خودش نیست بشه باز این از اون جمله ها شد هی این جوری این جوریش میکنیم مشکل پیدا میکنه ولی عیب نداره همه این مشکلها هم شیرینه هم کار ساز تا به مشکل بر نخوری که سرت را بلند نمی کنی می خوری به دیوار تقی صدا میکنه تازه می فهمی جلوت دیواره اگر به دیوار نخوری که سرت را بلند نمی کنی سیر الی الله یعنی سالک اونقدر سیر کنه که از هستی خودش نیست بشه و به هستی خدا هست بشه به هستی خدا هست بشه به خدا زنده بینا شنوا گویا بشه، درسته که این سالک هستی از خودش نداشت اما خودش فکر میکنه داره همینطور که شماها هنوز فکر میکنید دارید من هم فکر میکنم دارم اما وقتی این تفکر بلند شه تازه متوجه میشه هستی و هست بودن فقط خدا را برازنده است و بس وقتی دید هستش از خداست سیر الی الله تمام میشه وقتی دید هستی از آن خداست سیر الی الله تمام میشه حالا تازه ابتدای سیر فی الله است. سیر فی الله عبارت از اونکه سالک وقتی به هستی خدا هست شد به خدا زنده و دانا و بینا گویا و شنوا شد اونقدر سیر کنه که اشیا را همانطور که هست ببینه حکمت اشیا را هم همانطور که هست ببینه بطور کامل بدونه ببینه بطوریکه چیزی در ملک و ملکوت و جبروت بر او پوشیده نمونه ملک و ملکوت و جبروت.
بعضی ها گفتند ممکنه آدمی اینهمه بدونه و هیچ چیز نمونه که ندونه بعضی ها هم می گویند نه ممکن نیست یک آدم این همه بدونه چرا که عمر آدم اندکه علم و حکمت خدا بسیاره پس به همین دلیل می گویند سیر فی الله نهایت نداره برای همین گفتند سیر فی الله نهایت نداره، اهل حکمت می گویند از تو تا به خدا راه به طریق طولی است، نسبت هر فردی از موجودات با خدا مثل نسبت هر مرتبه ای از مراتب درخت به تخم درخته اهل تصوف میگه که از تو تا به خدا راه به طریق عرضی است نسبت هر فرد با خداش مثل نسبت هر حرف از حروف یک کتاب با کاتبشه، اهل وحدت چی میگه اهل وحدت میگه از تو تا به خدا راه نیست نه از طول نه از عرض چون نسبت هر فردی از افراد موجودات با خداش مثل نسبت هر حرفی ار حروف این دفتر این کتاب با مدادشه با قلمشه ،حرف را دیدید مدادی که روی اینه حرفه هم هست دیگه اینها چه قدر بینشون فاصله است چه قدر از حرف تا قلم تا مداد راه است؟هیچی نه عرضی نه طولی، هیچ کدوم و از همین جا استدلال کردند وجود یک دونه بیش نیست، اون هم وجود خداست به غیر از خدا هم وجودی دیگری ننیست امکان هم نداره که باشه ،جالب نیست اونچه را که می گوئیم و می شنویم یا من فکر میکنم جالبه من فکر میکنم جالبه یا شما هم فکر میکنید جالبه؟ خب شکر خدا اونچه را عرض کردم فهم کردید؟ میگه چه بی تربیته من می گویم فهم کردید؟ با خودتون حالا فکر میکنید حالا چی چی گفتی که فهم کنیم یا فهمش مشکل باشه بله درست میگوئید اگر در حد شنیدن به این ها توجه کرده باشید چیزی نگفتم همینهایی که همیشه میگویم حق با شماست خیلی هم نگفتم اما اگر در حد فهم کردن به اونها توجه کرده باشید کار ساده ای نیست اصلا ساده نیست به هستی خدا هست شدن مفهوم کوچکی نیست نه تو تصویر می آید نه تو کلام سخنورترینهاش تو کلام نمی تونند این را معنی کنند حرفش را بزنند لال می شوند ساکت می شوند این کلام ما فقط یک اعلامه بعد از این فهم کردن اونه، نگوئید چطوری من پاسخی برای شما ندارم، چون بلافاصله این طوری میکنه ازش بپرسم چطوری فهم کنم به هست خدا هست شدن، من پاسخی برای شما ندارم، همانطور که اگر شما شیرینی را نچشیده باشید از شیرینی درکی نداشته باشید به شما بگوبند شیرینه از شیرین بودن فهم دارید؟ فهمی ندارید، خودتون بجوئید و خودتون احساس کنید همانطور که من سالها بزرگان عالم گفتند همه چیز عالم مجازی است و تنها خداست که حقیقی است و هیچ وقت نفهمیده بودم ولی قبول کرده بودم ولی نفهمیده بودم الان هم مطمئن نیستم خیلی فهمیده باشم ها شاید یک ذره در فهم را باز کرده باشند برام خیلی هم هنوز شاید نفهمیدم ولی معنی فهم کردن را حس میکنم، می تونم دیگه الان بفهمم حالا اون را چطور فهم می کنم چطور این اتفاق افتاد برای من افتاد از کدوم مرز عبور کردم نمی دونم فقط می دونم که همیشه می خواستم و خواستن خیلی چیز بزرگیه، همیشه می خواستم همیشه می خواستم و تو راستای این خواسته خودم تلاش می کردم سعی من همیشه به از بین بردن زوائد بود سعی کردم همیشه زوائد را از بین ببرم همین و بس فهم کردید چه عرض کردم؟ بگذریم که حالا فهم کردن را هم باید معنی کرد،تفکر کنید خودتون دریابید والسلام نامه امروز من تمام دست حق به دنبال تک تک شما.