جلسه پنجاه و پنجم سلسله جلسات معرفت
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: سلسله جلسات معرفت
- بازدید: 1974
بسم الله الرحمن الرحيم
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم استغفر الله ربي و اتوب و اليه جلسه معرفت سه شنبه چهاردهم مهرماه سال هشتاد و هشت را با نام و ياد حضرت دوست آغاز مي کنيم.
فکر کردم که اولين جلسه کار رسمي کلاس را با دو بيت شعر شروع کنم اميدوارم که بعدا شما اين را ياداداشت کنيد و حتما داشته باشيد
معشوقه عيان بود نمي دانستم با ما به ميان بود نمي دانستم
گفتم به طلب مگر به جايي برسم خود تفرقه آن بود نمي دانستم
خيلي زيباست اين دو بيتي خيلي زيباست به معنيش خوب توجه کنيد چون اساس کار راه ماست شايد همه دردها و رنجهاي ما به پايان برسه اگر بتونيم معني اين دو بيت را کامل درک کنيم بنويسيد روي ميز کارتون بذاريد رو ديوار خونه تون بزنيد روي آينه تون بذاريد جايي بذاريد که دمادم ببينيد و بهش فکر بکنيد القصه اگر خداوند به ما توفيق بدهد مي خواهم در بيان خلقت صورت انسان گفتگو کنيم قبل از اينکه وارد مبحث بشوم به دوستان مطلبي را متذکر ميشوم آنچه را که بيان ميکنم وحي منزل الهي نيست تا به امروز اين چنين فهميدم پس اگر کمي کاستي مشاهده کرديد از کم کاري و کم وسعتي اين حقير درگاه بدانيد براي من دعا کنيد که خداوند وسعت وجودم را روز به روز افزون کنه تا بتونم خدمتگذار خوبي براي تک تک شما باشم اونچه که ميگويم اگر خارج از کلام خدا و سيره اهل بيت بود به طور حتم باطله، خط نشونه را براي شما اول کار ميذارم هر چه گفتم اگر که از کلام خدا و سيره اهل بيت خارج بود باطله حواستون را جمع کنيد چون سرزميني که پا به ميانش ميگذاريم خيلي وسيعه خيلي وسيعه و هر لحظه امکان گم شدن تو اين سرزيمين وجو داره پس يادمون باشه چراغ روشن شريعت حق، کلام وحي و سيره اهل بيت را بر زمين نگذاريد تا هميشه فرا روي راهمون روشن باشه انشاء الله .اول انسان يک جوهر بود زود ذهنتون نره به سمت جوهر خودنويس و قلم و دوات اول انسان يک جوهر بود يک چيزي که وجود داشت. هر چيزي که در انسان به تدريج موجود شد همگي از اول تو همون جوهر وجود داشت و هر کدومش به وقت خودش ظاهر شد.اون جوهر نطفه بود يعني تمامي اجزاي انسان همگي در نطفه موجود بودند هر چيزيکه براي انسان لازم مي آمد تا انسان را به کمال برسونه در خود اين نطفه وجود داشت يعني نطفه هم کاتب و هم قلم و هم کاغذ و هم دوات و هم مکتوب و هم قاري است، اين جمله جمله اي است که از اون جمله هاست بايد بهش سرسري نگاه نکنيد نطفه انسان جوهر اول عالم صغيره ذات عالم صغيره تخم عالم صغيره، عالم عشق عالم صغيره، نطفه بر خودش عاشقه مي خواهد که جمال خود را ببيند صفات و اسامي خودش را مشاهده کنه پس تجلي خواهد کرد و لباس فعل خواهد پوشيد از عالم اختصار به عالم تفصيل خواهد آمد، به صور و اشکال و معاني و انوار ظاهر خواهد شد تا جمالش ظاهر بشه، صفات و اسامي و افعالش آشکار بشه به اين قسمت که عرض کردم خوب توجه کنيد زير بناي صحبتهاي بعدي ماست برميگرديم به نطفه،وقتي نطفه در رحم مي افته اساس به وجود امدنش را همه کم و بيش ميدانند نياز به توضيح نيست وقتي نطفه به رحم ميافته به جهت طبيعت آب بودنش مدوره يا به عبارتي کروي شکله نطفه حرارتي با خودش داره ديواره ها ي رحم حرارتي با خودش داره که اين حرارتها دست به دست هم ميدهند و به تدريج نزجي پيدا ميکنه جوني پيدا ميکنه جون نه به اون معنايي که مفهوم کلمه است غلظتي پيدا ميکنه اجراي لطيف و اجزاي غليظش از هم جدا مي شوند وقتي نزج پيدا ميکنه شروع ميکنه اجزاي لطيف و اجزاي غليظش از هم جدا ميشوند اجزاي غليظ رو به مرکز رو مي آورند اجزاي لطيف رو به محيط بيروني رو مي آورند و به اين دليل نطفه چهار طبقه ميشه همون کره چهار طبقه ميشه هر طبقه محيط بر طبقه زيريني خودشه شايد بهترين مثال عيني که اکثرا خانمها به واسطه بچه هاشون ديدند آقايون هم هم خودشون بازي کردند و هم پسرهاشون را ديدند ديديد بچه هايي که مي خواهند فوتبال بازي کنند از اين توپ پلاستيکي ها مي خرند بعد چون خيلي سبکه اين توپ پلاستيکي را دو تا ميخرند يکي را شکاف ميدهند رويه مي دهند به اون يکي يعني اين يکي مياد روي اون يکي قرار ميگيره دو لايه ميشه به اصطلاح اين چهار تا لايه هم همين طوري هستند لايه هايي که روي هم قرار گرفتند منتها در بطن خود کره انگار که توپها با سايز ها مختلف داخل هم قرار گرفتند يکدونه کوچولوتر بعد يک دونه بزرگتر روي اين به اين شکل هرچي به بيرون توپ نزديکتر ميشويم لطيف تر و اعلاتر و سطح بهتري خواهد داشت مرکز را که در ميان نطفه است اون نقطه مرکزي اون را بهش مي گويند سودا؛سودا سرد و خشکه طبيعت خاک را داره اجبارا به جاي خاک محسوب ميشه حالا ببينيد تو اون يک نقطه که خودش گاها با ميکروسکوپ ميشه ديديش چه چيزهايي وجود داره طبقه بالا تر از اون که بالاي مرکزه و متصل و محيط به اين مرکزه بلغم بهش مي گويند بلغم سرد و تره طبيعت آب را داره لاجرم به جاي آب قرار ميگيره طبقه بالاي بلغم که متصل به بلغم و محيط به بلغمه خون بهش ميگويند خون گرم و تره طبيعت هوا داره و به جاي هوا قرار ميگيره اون طبقه اي که بالاي خونه و متصل به خون و محيط به خونه صفرا ميگويند صفرا گرم و خشکه طبيعت آتش را داره لاجرم به جاي آتش قرار ميگيره پس اين يک دونه جوهر گفتيم چي اول هر انساني يک جوهره اين يک دونه جوهر که بعد اسمش را گذاشتيم نطفه اين نطفه تبديل شد به چهار عنصر و چهار تا طبيعت چهار عنصر و چهار تا طبيعت همه اين دگرگوني تو ماه اول اتفاق ميافته تو يک ماه اول، اون نطفه تبديل ميشه به چهار عنصر و چهار طبيعت بعد از به وجود آمدن عناصر و طبايع يعني طبيعتها مولودهاي سه گانه به وجود مي آيند مولودهاي سه گانه معدن و نبات و حيوان حالا ببينيم اينها يعني چي عناصر و طبايع را اون قسمت کننده قسمت کرد و تمامي اعضاي اندروني و بيروني انسان را به وجود آورد اون چهار طبقه عنصر با چهار نوع طبيعت قسام يعني قسمت کننده تقسيمشون کرد و از اونها اعضا اندروني و بيروني انسان به وجود آمد اعضاي اندروني و بيروني معادنند، هر عضوي را مقدار معين از سودا و بلغم و خون وصفرا بخشيدند تو بعضي از اعضا از هر چهار تا به طور مساوي بهشون دادند تا تشکيل شدند تو بعضيها قسمت کننده بر اساس حکمتشون اونها را تغيير داد يکي را بيشتر يکي را کمتر، تمام اعضاي اندروني و بيروني به وجود آمدند همه را با هم ديگه بسته نگه داشت مجاري غذا مجاري حيات مجاري حس و مجاري حرکت ارادي به وجود آمد تا بخش معادن تمام شد اينها همه اش تو ماه دوم اتفاق افتاد به خصوص اين مبحث را خوب دقت کنيد دختر پسرهاي جوان ما که ان شالله خداوند به اونها مي خواهد بعدا اولاد بده به اين نکته ها خيلي توجه کنند و روزهايي که در طول عمرشون توي اين ايام ميگذره توجه خاص بهش کنند ببيند که پولي که در مي آورند اعمالي که انجام مي دهند نياتي که دارند و خيلي چيزهاي ديگه تو اين ايام تو چه چيزهايي مي خواهد تاثير بگذاره پس بايد خيلي هوشيار باشند بخش معادن هم تمام شد و اين قصه در يک ماه انجام شد وقتي اعضا تمام شدند و بخش معادن تمام شد تمام شد نه اينکه از بين رفت يعني يک چيز کاملي شد اون وقت تو هر عضوي از اعضاي بيروني و اندروني قوه هايي به وجود آمد حالا ببينيم چه قوه هايي قوه جاذبه جذب کنندگي؛ قوه ماسکه نيرويي است که طعام رو ميگيره تا به بخش هاضمه تا هاضمه اون را هضم کنه، قوه هاضمه نيرويي که طعام را ميگيره ميگدازه و مستعد دخل و تصرف ميکنه، قوه دافعه نيرويي که اونچه کثيفه از لطيف جدا ميکنه، قوه مغيره قوه اي که اونها را تغييراتي درش ايجاد ميکنه، قوه غاذيه قوه اي که دخل و تصرف تو معده ميکنه و بعد غذا را به اجزاي کاملا قابل استفاده تبديل ميکنه قوه ناميه نيرويي است که باليدن و رشد کردن به او تعلق داره چون اعضا و جوارح و قوتها تمام شد آماده شد اون وقت فرزند طلب غذا را آغاز ميکنه از راه ناف تا اين موقع چي داره هنوز در خودش مايحتاجش را داره هنوز کسب نميکنه، طلب غذا را آغاز ميکنه از راه ناف خوني را که در رحم مادر جمع شده به خودش ميکشه اون خون به معده فرزند وارد ميشه و يکبار ديگر هضم ميشه نزج پيدا ميکنه و بعد از اينکه نزج پيدا کرد به جگر وارد ميشه وقتي به جگر وارد شد روح نباتي را تشکيل ميده اونچه که باقي موند بعضيش صفراست بعضيش خون ميشه بعضي بلغم ميشه بعضي سودا پس از بخش معادن ميرسيم به بخش نباتي وقتي شروع ميکنه به طلب غذا اون خون را جذب ميکنه اون مقداريش ميره نزج پيدا ميکنه به جگر وارد ميشه ميشه روح نباتي و با مابقيش چهار عنصر ديگر را براي کارهاي ديگه به وجود ميآره اونچه که صفرا ميشه زهره به خودش ميکشه اونچه که سودا ميشه طحال به خودش جذب ميکنه اونچه که بلغم بود روح نباتي اون را به جمله بدن قسمت ميکنه براي حکمتهاي مختلف اونچه که خون بود روح نباتي اون را ميآره و به جمله اعضا مي فرسته تا غذاي اعضا بشه قسمت کننده غذا در بدن اين روح نباتيه دقت ميکنيد به حرفم تو خود خون و صفرا و بلغم نموني ها اينها غير از اون ماهيت وجوديشون يک چيزي هم اونها را چي کار ميکنه اين طرف اون طرف ميبره روح نباتي اون را به جمله اعضا ميفرسته تا غذاي اعضا بشه قسمت کننده غذا در بدن روح نباتيه مکان روح نباتي جگره جگر تو پهلوي راسته وقتي غذا به همه اعضا رسيد رشد آغاز ميشه و حقيقت نبات اينه رشد آغاز ميشه و همه اين اعمال تو ماه سوم انجام ميشه وقتي رشد و نمو ظاهر شد نبات تموم شد روح نباتي قوت گرفت معده و جگر قوي شدند به هضم غذا قادر شدند اون وقت اونچه که خلاصه و زبده روح نباتي بود دل اون را جذب ميکنه و يکبار ديگر در اونجا هضم و نزج اتفاق ميافته و همه حيات ميشه خلاصه اون حيات در دله و اونچه که در دله روح حيوانيست اونچه که از روح حيواني باقي مونده روح حيواني اون را از راه رگها به جمله اعضا ميفرسته تا حيات اعضا بشه همه اعضا به واسطه اين روح حيواني زنده شدند و تقسيم کننده حيات در بدن اين روح حيوانيه موضع روح حيواني دله، دل هم تو پهلوي چپه. يکي از دلايلي که مي گفتند اگر بچه اي را خواستيد سقط کنيد قبل از چهارماهگي سقط کنيد هنوز روح بهش دميده نشده همينه ولي اشتباه ميکنند اونچه هنوز براش اتفاق نيفتاده روح نفسانيشه حالا ميرسيم بهش ولي روح به گونه اي ديگر درش وجود داره اون وقتها ميگفتند ملايک مي آيند سر ميزنند به شکم مادر يک دم وارد وجود بچه ميشوند و دم ديگر ازش خارج ميشوند روح را مياورند يک دم بهش مي دمند و دم ديگه با خودشون ميبرند اينها قصه است اونچه که وجود داره در هر ماهي يک بخشي کامل ميشه و روح همون بخش در اونجا دخل و تصرف ميکنه و مستقر ميشه ماه بعدي روح بعدي ماه بعدي روح بعدي چون روح حيواني قوت گرفت اونچه که خلاصه و زبده روح حيواني بود دماغ اون را جذب کرد دماغ را مغز ميگويند يا به عبارتي شعور آگاهي البته نه اون آگاهي سطح بالا، مغز ميگويند يک بار ديگر اونجا اين هضم و نزج اتفاق ميافته اونچه که زبده و خلاصه اون بود که در دماغه ميشه روح نفساني اونچه که از روح نفساني باقي موند روح نفساني اون را از راه شرايين از راه اعصاب به جمله اعضا ميفرسته تا حس و حرکت ارادي در جمله اعضا پديد بياد و حقيقت حيوان اين است همه اينها در يک ماه اتفاق ميافتد به همين دليل هم مي گويند که تو چهار ماهگي ياانتهاي چهار ماهگي است که بچه درون شکم مادر شروع ميکنه به حرکت کردن پايان چهار ماه اين قاعده و اين تسلسل به نهايت خودش ميرسه هر کدومشون تو ماهي شما روي اينها مطالعه کنيد حسش کنيد در وجودتون، فکر کنيد بهش خوب باهاش مانوس بشويد تا بقيه گفتگو را جلسات آينده ادامه بدهيم يا علي مدد.
اين بخش صحبت امروزم تمام شد اما زمان داريم بر مي گردم . برمي گردم به گفتگويي که دو هفته ي پيش انجام داديم دو هفته پشت هم و هنوز گفتگو ما تمام نشده . در هفته هاي گذشته بحث کرديم که چطور به ماه رمضان وارد شديم چطورخارج شديم . خواندم نوشته ها تون را خواندم براي هر کسي هم شايد يک نيم سطري يا يک سطري نوشتم اما في الواقع شما نتوانستيد همگان آنچه را که بايد از آن چه که گفتم در يابيد من از شما پرسيدم چطور وارد ماه رمضان شديد. شما اصلا بهش فکر کرديد روز اول ماه رمضان که من پاشدم سحر روزه گرفتم چه احوالاتي داشتم ؟ اصلا نياز نيست شما چيزي بنويسيد مهم اينه که چيزي باشه که هست ولي شما دريافته باشيد دريافتيد ؟ اگر دريافتيد اون را بنويسيد شما ممکن به ماه رمضان وارد شده باشيد با شور و اشتياق فراوان و خيلي خوب ولي موقع خروج خيلي کسل افسرده درب و داغون و بد خارج شده باشيد. حرف من نبايد براي شما ملاکي باشه که همه اولش خيلي بد بودند خيلي نا منظم بودند اصلا همه ي کارهاي بد را انجام مي دادند و درانتها که خارج مي شدند تصميم گرفتند که ديگه هيچ کدام از اين کار ها را نکنند. اصلا بحث اين نبود اصلا صحبت من اين نبود صحبت من چيز ديگه اي بود وقتي که روز اول پاشدي براي روزه گرفتن حالت چطوري بود خوب بود ؟ با خودت فکر مي کردي واي چقدر سخه مي ميرم از تشنگي از گشنگي هلاک مي شوم با خودمان رو راست باشيم ديگه اگر قرار باشه که هي اون بالا بالا سير کنيم پس اين پاييني ها چکار کنند خيلي هم اون بالا بالا ها سير نمي کنيم هنوز تو اين پايين پايين ها داريم دست و پا مي زنيم. من تو ماه رمضان با يک گفتگو سه روزم را از دست دادم که هنوز تاثير اون سه روز را در خودم حس مي کنم. شما بازيافت کنيد روزها تون را . خوب مي گي که من متوجه نشده بودم نفهميدم منظورت چيه حالا هم که ماه رمضان تمام شد اصلا يادم رفت تو ماه رمضان چي کار کردم باور کنيد بعض هاتون اصلا يادتون رفت اصلا روز اول ماه رمضان چه روزي بود شنبه بود ؟ يکشنبه بود ؟ دوشنبه بود ؟ اصلا يادتون رفت .عيب نداره اشکالي نداره همش که نبايد با ماه رمضان ارزيابي ها مون را شروع کنيم که الان مگه تو شوال نيستسم ما چشم به هم بزنيم شوال تمام مي شه مي دانيد چرا بهتون ذکر ندادند ؟ ذکري که به طور دايم يا دوره اي بر مي داريد بهتون ندادم براي اينکه اين تسبيح انداختن عادت را ازتون بگيريم عبادت عادت نيست ، عبادت عادت نيست .عادت براي بچه هاي کوچک است بلندش کني با هزار دوز و کلک بگزاريش سر نماز تا بالا خره بقول قديمي ها کمرش تا شه براي نماز قديمي ها مي گفتند عادتش بده کمرش قبل از اينکه به سن تکليف برسه تا بشه دلا بشه وگرنه وقتي به سن تکليف رسيد ديگه شکل گرفته مگه مي توني کمر اين را دلا کني بعد حالا مي گي خوب عادت بده ديگه مي گي اي واي حالا براي اين زوده پسر پانزده سال دختر هم نه سال . کي گفت همچين چيزي بيا من دختر شش ساله بهت نشون بدم به اندازه دختر پانزده ساله مي فهمه پسر پانرده ساله به شما نشان بدم مرد زن دار را درس مي ده . اين حرف ها را بريزيد دور اما بچه ها را از کوچکي عادت مي دهيم مي گيم بگزار کمرش خم بشه عادت کنه ما شما عادت نکنيد عبادت عادت نيست. عبادت انجام وظيفه اي است جهت هرچه نزديک تر شدن به خالق. شما مي خواهيد به وادي حقيقت وارد بشيد .وادي حقيقت کجاست راستي ؟ يک هواپيما اختصاصي مي گيريم پول خرج مي کنيم سوارش مي شيم مي ريم اون عالم را پيدا مي کنيم نميشه ؟ نميشه .عالم حقيقت همين جاست همين جا که من و شما نشستيم اگه ديديش ؟ ديديش ؟ مي خواهيم حرکتت کنيم ياد بگيريم با عملکردمون عملکردهاي درستومن پامون را به اين عالم وارد کنيم چقدر راجع به وحدت وجود تا حالا شنيديد وحدت در عين کثرت اونهايي که خيلي هم مي خواهند قلنبه حرف بزنند آنقدر خشگل و با آب و تاب اينها را مي گوييند ولي اگه ازش در آن واحد بپرسي يعني چه مي مونه نمي تونه جواب بده. حال من به شما يک چيزي مي گم برين امتحان کنيد. وحدت يعني اين اگه خودکار تيزي دستم باشه به پا يکي از دوستان فرو کنم اون که مي گه آي من هم بگم آي هر دو تا مون دردمون بياد ميگه مگه ميشه ؟ اون پوست و گوشت اونه اين پوست و گوشت منه مگه ميشه ؟ آره ميشه چون ما يکي هستيم ما يکي هستيم من شما شما و... هم مان يکي هستيم همه از اون يک دونه جوهره ي اول هستيم پس ميشه . يک دوست نازنيني خيلي قشنگ گفت من وقتي مي بينم بکي از يکي دزدي مي کنه خنده ام مي گيره گفتم که چرا ؟ گفت آخه آدم هم مگه از خودش مي دزده ؟ آخ اون يکي هم منم. اگر سوزني دستت بود به خودت فرو کردي دردت اومد همين را هم يه يک دوست ديگه زدي آيي که اون مي گه و آيي که تو مي گي بايد برابر باشه آن وقت تازه معني وحدت را مي فهمي .وگرنه نمي فهمي . حالاهي قلنبه بگو سلنبه بگو علماي بزرگ صده فلان اين طوري گفتند اون طوري گفتند اون ها گفتند براي خودشون گفتند. گفتنن کجا حس کردن کجا خوب حس کن .حلا بهتون ذکر نداديم که تسبيح را از دستون بگيريم تسبيح را که گرفتيم دلتون اون وقت مي لرزه دلت شروع مي کنه ذکر کردن وقتي راجع به يک معلم دوره دبستانتون صحبت مي کنيد به خصوص پر سن و سالها خيلي جالب قيافه هاشون . قيافه ها را خوب نگاه کنيد لذت بخش ترين تصاوير، تو قيافه آدم هاست . معلم کلاس اول دبستان پسرم خانم فرخنده پور بود.خيلي خانم نازنيني بود خدا انشا الله هر جا که هست حفظش کنه وخيلي محبت کرد به ما خيلي از نگراني هاي من را بر طرف کرد اين هر وقت راجع به خانم فرخنده پور حرف مي زنه چشماش مي خنده ، راجع به خانم فرخنده پور حرف مي زنه چشماش مي خنده . حالا شما تو ماه رمضان مي گفتيد يا الله يا رباه اين رباه همون خانم فرخنده پور بود چرا به اون چشتون مي لرزه مي خنده دلتون غنج مي زنه اما وقتي مي گه يا رباه دلت غنج نمي زنه . اصلا تربيت کننده اصلي تو اونه. بايد اينجوري ذکر کني اگه نمي تونه بکني نکن فايده نداره براي چه ذکر مي کني من و خودت و بقيه را به کار گرفتي مسخره کردي که چي بشه آخه اونقدر غر شنيدم اونقدر غر شنيدم بيشتر تو خونه خدا وکيلي تو خونه خودمون شنيدم جا ديگه هم نشنيدم هي بهم مي گفتند واي کشتي تو نمي گذاري شب تا صبح ما بخوابيم اينقدر اين ذکرهات زياده. ولي خدا ويکلي عشق نکردي با اين ذکر يا الله و با رباه و سيداه آقاي من ، من پريا را صدا مي زنم مي گم خانم من قشنگ من خودم مي فهم ها اون آن اون بچه قيافه من را مي بينه چه کيفي مي کنه چون همه وجنات صورت من به اين مي خنده با کيف اين را نگاه مي کنه . خوب چرا وقتي يا سيداه را مي گم اين جوري نمي گم خوب تو اينجوري بگو اون هم خودشو نشونت بده . اون وقت ببين الان تو عالم حقيقت هستي يا نيستي هي نگو من ميام مي رم من ترقي نمي کنم اصلا بالا نمي رم کجا مي خواهي بري. قربون شکل ماهت برم ما نردبان نداريم که تو مي خواهي بالا بري ما مي خواهيم تو همين جا باشي اينجا بشين تو بغلش و لذتشو ببر. حالا انشاء الله در آينده ذکر هم بهتون مي دهيم ولي مي خواهيم براي وارد شدم به ماه ذيقعده و بعد ذيحجه تدارکي داشته باشيم آماده سازي بکنيم حاضر شين کار کنيد راه بيافتين اين طوري آروم آروم اين لايه ها رو پس بزنيد از زير اين لايه ها سرتون را بيارين بيرون.هيچ وقت تو برف ديدين پرنده هايي که تو برف گير مي کنند بعد برگ اي که روش پربرفه آروم آروم با اين کاکولهاي کله شون تکان مي دهند و مي ريزين پايين و کله شون رو ميارن پايين چقدر خشگل اند چقدر قشنگند از زير اوم همه سرما و سفيدي يک دست يک هو يک کاکل قرمز مي زنه بيرون.بيا بيرون ديگه با اون کاکل قرمزت بابا بيا بيرون دست از سر ما وردار نمي شه ؟ چرا مي شه خيلي هم خوب مي شه .
کليشه اي راه نرين کليشه اي حرکت نکتيد کليشه اي هم نخورين نمگم کيلويي . چو حالا ديگه خوشبختانه طبيعت داره شما را مي بره به اون سو که کم بخوريد پر خوراتون هنوز منم. خيلي هاتون امتحان کرديد دارين راحت مي شين سبک مي شين ولي کليشه اي نخورين .کليشه اي خوردن مي دانيد يعني چي ؟ حتما لوبيا پلو بايد اين مدلي خورده بشه برنجش را اينطوري بکنيم لوبيا شو اينطوري بکنيم اصلا تو لوبيا پلو اگه يک وقت اومد از دستت در رفت سير ريختي کفر کائنات مي شه کي گفته مي شه هر چي دوست داري بريز يک مدل ديگه بپز همه چيز تون رو زير و رو کنيد خلاصه زير و رو کنيد . از اينکه هميشه اين جوري باشين وهميشه اينجوري حرکت کنيد خارج بشين چه خبره ، چه خبره خارج بشين .
براي خودت بنويسيد ببينيد چقدر پس معرکه ايد اگه بنويسيد به خدا مي فهميد چه خبره .اگه بنويسيد خودتون متوجه مي شيد عجب چيزهايي روز به روز داره از دستوتن مي پره وشما اصلا متوجهش نيستيد. دلت مي خواهد خوب بشي خوب خوب شو. شايد خوب رو نمودوني يعني چيه براي همين بهت گران مي آيد . يک خوره کافيه از طبيعتي که خداوند در اختيارت شما گذاشته ازش بهره ببريد بقدر کفايت از روح نباتي تون از روح حيواني تون و از روح نفساني تون بهره ببريد اگر اينها را بقدر کفايت بهره ببريد بعدا به اون روح ، روحي که از عالم بالاست به اون روحي که شما به اصطلاح قول دايد به اون که به اون لباس فعل بپوشونين شما قول داديد ديدگه قبول کرديد ديگه در قرآن دارين امانتي بود خدا داد کوه ها در رفتند دريا ها در رفتند اين آدمي زاد با يک ذره قدش گفت من هستم من مي گيريم.خوب حالا که قبول کردي جامه فعل بهش بپوشونيد بيارينش بيرون بگذاريد ظاهر بشه نمودي پيدا بکنه.
حرف زياد دارم صحبت زياد دارم ولي ترجيح مي دهم به همين بسنده کنم تا تاثيرش وجود داره به همين بسنده کنم .ايام حج مي خواهيم بريم حج پس مراقب باشيد که لباس پوشيده باشيد لباس هم از بيرون قبول نمي کنيم لباس ها بايد به تن شما بريده بشه آماده بشه پس خودتون را براي ذيقعده و ذيحجه حاضر کنيد .پشت سرش چيه محرم ماه محرم باز هم همون قصه ها هموه سينه زدن ها هون اشعار سالهاي قبل اما امسال بايد اون اشعارها رنگش تغيير کنه ببينيم چکار مي کنيد يا علي مدد . همه ي شما را به خدا برزگ مي سپارم انشا الله تا هفته بعد تغييرات اساسي تر و چشم گير تر باشه براي شادي انبيا اوليا شهدا صدقين صالحين و مومنين درگاه حق اجماعا صلوات .