جلسه پنجاه و ششم سلسله جلسات معرفت
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: سلسله جلسات معرفت
- بازدید: 1899
بسم الله الرحمن الرحيم
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم استغفر الله ربي و اتوب و اليه جلسه معرفت سه شنبه بيست و يکم مهرماه سال هشتاد و هشت را با نام و ياد حضرت دوست آغاز مي کنيم.
در ديده ديده ام تويي بينايي در لفظ و عبارتم تويي گويايي
اندر قدمم راه تويي پيمايي اي من تو شده تو من ، چه مي فرمايي
بگو تا اطاعت کنم خدايا کي ميرسيم به اين روز که بگوئيم چه ميفرمايي بشنويم و اطاعت کنيم.خب عزيزان من اونچه را که هفته پيش عرض کردم حتما به خاطر داريد که مطمئنم چون گفتگوهاي اول جلسه نشون مي داد به اون مسائل بدون داشتن جزوه هاي اون هفته توجه کرديد،ان شاالله که در موردش تفکر کرديد در جاي جاي وجودتون به دنبال اون مطالب گشتيد خلاصه به خودتون نگاه کنيداميدوارم که نگاه کرديد و ديديد که در نطفگي همه اون چيزهايي را که لازم داشتيم تا تکثير بشويم و بزرگ بشويم در خودمان داشتيم ديديم تا چهار ماهگي يعني تا آخرين مرحله که برسيم از خون داخل رحم استفاده کنيم خودمون داشتيم همه چيز را، تو اون نطفه همه چيز بود حالا جزوه هاتون را اين هفته ميگيريد باز بهش توجه کنيد تا مطالب بهتر جا بيفته ما به چيزي از بيرون نيازمند نبوديم اينها را اونهايي که زيست شناسي مي خونند اونهايي که پزشکي مي خونند همه اينها رابلدند اما اين را بلد نيستند من اونها را مي گويم تا اين را پشت سرش بگويم ديديم که ما از خارج به چيزي نيازمند نبوديم تا کامل شکل گرفتيم توجه کرديد اما اين نکته شما را به فکر فرو نبرد که چرا تو بزرگسالي اين همه محتاجيم؟ من که هنوز تو فکر م هنوز دارم بهش فکر ميکنم چي شد که اين همه عاجز و محتاج شدم چرا عاجر شدم چرا محتاج شدم چرا به ديگران احتياج دارم شايد لازم بود کلاس را متوقف ميکردم تا هر کدوم ما سخت فکر ميکرديم تلاش کنيم تا به يک نتيجه درست و ثمر بخش دست پيدا کنيم نمي دونم شايد بهتراين کار را ميکردم اما شما کمک کنيد بهتر و متعادلتر حرکت کنيد تا من هم با خيال آسوده تري پيش بيايم ان شا الله .
در جلسه پيش تا چهار ماهگي نطفه را که به پيش ميرفت و داشته هاش را چه ظاهري و چه باطني نمودي پيدا ميکرد طي کرديم ديديم عناصر ،طبايع، معادن، نبات، حيوان تو اين چهار ماه کامل شد رسيديم به روح نفساني که در دماغه اين روح نفساني هم مدرکه يعني هم درک کننده است هم محرکه هم حرکت دهنده است ادراک اين روح نفساني بر دو قسمه قسمتي در ظاهر قسمتي در باطن اونچه که در ظاهره حواس ظاهري ماست سمع، بصر، شم، ضوق، لمس فارسي تر بگويم گوش، چشم، بيني، زبان و پوست البته دقت کنيد باز هم عرض ميکنم خدمت شما هدف من بيان ساختمان گوش نيست ساختمان چشم نيست اصلا اين کار تو حيطه کار من نيست دوستاني داريم که اگر اونها را بذارند ده ها برابر من به شما اطلاعات مي دهند من بحثي با ساختمان گوش عملکردش ندارم بلکه بحث من رو اون جرياني که شنيدن و ديدن و الي آخر را به بار مي نشونه بحث من رو اين قسمته. حواس باطن هم پنج قسمه حس مشترک خيال، وهم، حافظه و متصرفه، حالا توضيح ميدهم حس مشترک درک کننده محسوساته محسوسات يعني اون چيزي که شما مي تونيد حسش کنيد، حس مشترک درک کننده صورت محسوسات و معاني محسوساته هم صورت ظاهر اون چيزهايي که حسش ميکنيد و هم باطن حس را درک ميکنه يعني حس مشترک هم شاهد و هم غايب را در مي يابه خيلي به چيزهايي که ميگويم خوب فکر کنيد و خوب بفهميدش خوب بجويدش اونهايي که مشکل معده دارند ميگويند بادوم خام بهشون بدهيد بخورند مي اندازند دهنشون فوري مادربزرگها ميگفتند همون طوري نجو چهار تا دندون بزني بدي پائين خوب بجو شيره اش را زير دندونهات در بيار، مطالبي را که بهتون مي گويم خوب بجويد شيره اش را در بياوريد خوب جا بيفته براتون خلاصه هر چه را حواس بيروني در مي يابه همه را حس مشترک درک ميکنه و اين حس به دليلي که پنج تا حس بيروني را در خودش داره و مي فهمه همين پنج تا حس بيروني گوش چشم زبان بيني لامسه همه اينها را که درک ميکنه هيچ چي غير از اين معني دوستي را در دوست پيدا ميکنه و معني دشمني را در دشمن اينها را هم حس ميکنه درک ميکنه به همين دليل بهش گفتند حس مشترک ،قوه متصرفه هر چي که از ادراکات شما در خيالتون خزانه شده هر چه از ادراکات شما آنچه را که شما درک کرديد فرستايد بخش خيال که اي واي اين بخش هم آنقدر که کمک کننده است در بعضي از آدمها به همان ميزان مخربه درکهاي ناصحيح تو بخش خيال خزانه مي شوند اون وقت قوه متصرفه تو اين درکها تصرف هم ميکنه ترکيبشون ميکنه مفصل از هم ديگه بازشون ميکنه و يک وقت نگاه ميکنيد مي بيند که چون ادراکات ناصحيح را در خزانه خيالتون جمع کرديد شما تبديل ميشود به يک آدم خيال پرور فلاني نگاهش ميکنه ميگه اين اصلا از بچگي عاشق من بود بابا بي خيال اين کجا عاشق تو بود فلاني امروز حال نداره خودش هم با خودش قهره مثل من من بعضي روزها خودم هم با خودم قهرم با خودم هم دلم نمي خواهد حرف بزنم خوب خواهرم زنگ ميزنه طبيعتا خيلي قشتگ باهاش حرف نمي زنم بله خير ان شالله درست ميشه بعد از چهار پنج تا از اين کلمات مي فهمه که بايد خداحافظي کنه امروز روز قهر بازيه خودم با خودم قهرم خب بره بشينه فکر کنه اين يک چيزي بودها يک منظوري داشت من اصلا ديشب خونه اينها بودم به خاطر اينکه ديگه خونه شون نرم اين رفتار را کرد مواظب باشيد خيلي مواظب درکهاتون باشدي همين جوري خزانه نفرستيد هر چيزي دستتون مي آيد ريز و درشت پوسيده و فاسد و خوب قاطي با هم ديگه به خزانه خيال نفرستيد که خيال خزانه داره حس مشترکه از حس مشترذک ميآد توش ذخيره ميشه و قوه متصرفه روش تصرف ميکنه و به شما اون چيزهايي را مي فرسته به شما اون تصاويري را مي فرسته که شما باورش ميکنيد. من گاها از مردم حرفهايي را ميشنوم که اصلا کم مونده از تعجب چهار تا شاخ در بيارم اين چه طور اين حرکت من را براي خودش پرورش داد شاخ و برگ داد بزرگش کرد و به يک نقطه اي رسيد که اصلا يک چيز غير قابل تصور از من براش به وجود اومد باور نکردنيه من خودم خودم را که مي شناسم خودم که ميدونم اين کار را نکردم اين چطور از يک حرکت دست من يااز يک نگاه من که با سرعت از اين به اون يکي پريد نتيجه گرفت من از اين بدم مياد مي دونيد تو زندگي شما اين جور خيالها چه ميکنه اين جور درکها چه ميکنه حس مشترک شما بايد دوستي را در دوست بجويد دشمني را در دشمن نه بلعکس نه بلعکس خوب بلعکس بشه اين درکها ميره تو خيال خيال شروع ميکنه اينها را به هم ترکيب ميکنه ميشوره مي پزه جمع و جور ميکنه باز ميکنه و ازش خدا مي دونه چي در مياد بيرون گاهي اوقات وقتي به خودم فکر ميکنم که من که اين طور چشمم را هم مي زنم خيلي از مواقع مي فهمم شما چي مي گوئيد چي انديشه ميکنيد خدايا به داد من برس خدايا به داد من برس که يک لحظه اشتباه کنم چي ميشه من کيلو کيلو اين درکها را ميريزم بيرون خروار خروار گوني گوني اين خيالها را اين درکها را ميريزم بيرون چون عاقبتم را ميسوزنه با خودتون چي کار ميکنيد من هميشه حرفي را که مي زنم مقصودم هموني است که گفتم من خارج از اين نمي گويم آخه چه نيازي دارم حرفم را يک جوري بگويم منظورم چيز ديگري باشه من که ماشالله يک زبون دارم به اين بزرگي هر چيزي را هم که دلم بخواهد ميگويم با کسي هم که رو دربايستي ندارم خب چه لزومي دارد پنهان کنم از اين ور از اون ور يک جور ديگر کنم تحويل شما بدهم شما هم يک چيز ديگر ازش بفهميد نکنيد خودم را مثال ميزنم براي اينکه شما مقابل منيد از اين من ها جلوي شما زياده تو خانواده هاتون فراونه دخترها تون پسرهاتون عروسهاتون دامادهاتون همسرتون کجا مي رويد درک کرديد بر اساس درکت فرستادي تو خيالت خيالت هم پرورش داد حکمش هم صادر کرديد حکم دادگاه هم بهش داد خيلي مواظب باشيد قسمت اعظم گناهانتون درگيريهاتون به واسطه همين حسه و همين ادراکاته مواظب باشيد حافظه خزانه دار وهمه اين قدر اين جمله جالبه حافظه تو قرار بود ثبت بکنه تمام واقعيتهايي را که در جهان اطراف برات اتفاق مي افته يا به تو نشون مي دهند اما تو چي کار کردي وهمياتت را ضبط کردي خيلي از آدمها هنوز تو اون خاطرات کم رنگ شده بي رنگ شده بي پايه و اساس بال و پوش ريخته شده گذشته شونند و چه قدر جالبه مي آوردش بالا بعد تازه شروع ميکنه به شاخ و برگ دادن خوشگلش ميکنه گنده اش ميکنه و وقتي که بهش نگاه ميکني مي بيني که اصلا اين اون چيزي نبود که اتفاق افتاد خيلي با هم فرق ميکنه ميکنيد اين کارها را همتون ميکنيد من هم ميکنم ها نه به خدا فکر نکنيد من از شما حدا هستم من از شما وضعم خيلي بدتره شما شايد ندوني و مي کني من بدبخت اما مي دونم و ميکنم من از شما بي چاره ترم يک درجه باز هم بي چاره ترم چون شما به کسي نمي گوئيد من به شما ميگويم تا کي مي خواهيد تو اين بيچارگي بمونيم همين شد که ما تا نطفگيمون هم چيز داشتيم به بيرون از خودمون نياز نداشتيم اما امروز با اين هيکلهامون به همه چيز از بيرون نياز داريم اما قوه محرکه قوه محرکه بر دوقسمه قوه باعثه قوه فاعله باعث که مي دانيد باعث شدن فاعل هم که مي دونيد يعني انجام دهنده کننده باعثه را تعريف ميکنيم وقتي صورت يک خيال مطلوبي و يک چيز مطلوبي در خيالمون به وجود مياد قوه باعثه شروع ميکنه به حرکت دادن اسبابي فراهم ميکنه تا قوه فاعله حرکت کنه تمام تحرکهاي شما حرکتهاي شما يک دفعه بي جا پروندن جمله ها قلمبه شما از قوه باعثه است تو خيالت شروع ميکني اين طوري حرکت کردن يک چيزي از اون زيرها ميکشه بيرون نشونت ميده و شما را به حرکت مي اندازه اي داد بي داد يک چيزي مي گويي که تا ده سال ديگه هم نمي توني جمعش کني قوه فاعله محرک اعضاست دهن باز ميشه اين همه، يک ماهي داريم به نام آرمانا در اکواريوم به اين بلنديست اين قدر زيباست اين قدر متينه اين قدر شيکه اين قدر حرکاتش نرمه اين قدر زيبا تو آب مي چرخه آدم عاشقش ميشه ولي امان از اون وقتي که دهنش را باز کنه دهانش را باز ميکنه لرز سر اندر پاي وجودت مي افته که الانه تو را هم درسته مي خوره ما خيلي ها مون اين جوري هستم ها خوشگليم خوش هيکليم خوش لباسيم خوش تحصيليم خوش مقاميم خوش پوليم اما امان از اون وقتي که يک چيزي ميشه اين طوري دهنمون را باز ميکنيم همه اين خوشگل خوشگل ها يک دفعه سطل آشغال سر در مي آره درست مي گويم حتما درست ميگويم قوه فاعله محرک اعضاست عصباني ميشه اين طوري يک چيزي پرتاب ميکنه شيشه قدي مياد پائين دست و پاي اون يکي زخم ميشه تو چشم اون يکي مي پره خب اين يک دونه کار را نمي کردي اين فعلي که از تو اتفاق افتاداين قوه باعثه بود حرکتش داد قوه باعثه جهت دو منظور اعمال ميشه يکي جذب منفعت به دست آوردن لذات که در اين مرتبه بهش مي گويند قوه شهواني خب دقت کرديد چي گفتم قوه باعثه به دو منظور باعث ميشه خوب دقت کنيد به ولله چيزي که دارم مي گويم اگر زير بناتون را تکون نده ديگه نيائيد کلاس فايده نداره آخه من ميخواهم بروم تو بخش روح انساني اگر زير بناها تکون نخوره هنوز سيماني باشه چطوري من روح انساني را بگويم نمي ياد روح انساني تو سيمان اين قوه باعثه به دو جهت به انسان وارد ميشه دو تا منظور را ايفا ميکنه يکي جذب و جلب منفعت نوع دوستي غذا دوستي اين جا جاي پارک منه تو چرا وايستادي و خيلي چيزهاي ديگه يکي به دست آوردن لذتها لذتها تو اين مرتبه که قرار ميگيره که به دست آوردن لذت هاست بهش ميگويند قوه شهواني قوه باعثه را نداده بودند که تو قوه شهواني را بالا ببري داده بودند براي اينکه تو امنيتت را تامين کني دوم جهت دفع آسيب و ضرر و غلبه کردن تو اين مرتبه بهش مي گويند قوه غضبيه قوه قضبيه را داده بودند تا از خودت دفاع کني نداده بودند که حمله کني حمله کني له کني که داغون کني ملت را که حالا ببينيد ما چطوري از اين قوه ها استفاده ميکنيم ببينيد خدا به ما چه قدر اهرم داده و ما از اهرمهامون چطوري استفاده ميکنيم خب تا اينجا که گفتيم آدم با حيوان شريکه ما با حيونها تا اينجا که حرف زديم شريکيم يکسانيم همه اينهايي که ما داريم اونها هم دارند يعني سه روح نباتي و حيواني و نفساني اما آدم نسبت به حيوانها از جهت روح انساني است روح انساني که از عالم علوي مي آيد پائين به جهت اين روح انسانيه که ممتاز ميشه شاخص ميشه اعلا ميشه روح نباتي و حيواني و نفساني از علم سفلي است اين قدر نپرورانيدش نهايت تکاملش خاکه اول جلسه گفتيم ديگه از خاک بر مي آيد و بر خاک بر مي شود شاعر ميگه ديگه نمي گه از خاکيم و از خاک برآمديم و بر خاک شديم اوني که شاعر بهش اشاره ميکنه همين سه تا بخشه که نهايت کمالش اون چيزي است که من و شما امروز هستيم قدو قواره ها و هيکلها و کارهايي که در دنيا انجام مي دهيم و الي آخر در مورد روح انساني اختلاف هست که آيا روح انسانمي داخل بدنه يا خارج بدنه اهل شريعت ميگويند روح انساني داخل بدنه همون طوري که روغن تو شير قاطيه اهل حکمت مي گويند داخل نيست خارج هم نيست استدلال ميکنند مي گويند نفس ناطقه محتاج مکان نيست چون در مکان نيست نمي تونيم بگوئيم داخل بدنه يا خارج بدنه چون داخل و خارج بودن صفات اجسامه نفس ناطقه از جنس اجسام نيست اما همگي اتفاق نظر دارند که روح نباتي و روح حيواني و روح نفساني داخل بدنند و خلاصه غذا هستند حالا ديگه از اين به بعد به چيزهايي که مي خوريد نگاه کنيد بچه هاي من هر از گاهي هر چند وقت يک دفعه به سرشون ميزنه آشغال خوري سوسيس بخورند کالباس بخورند پيتزا بخورند آشغال خوري موقوف اين سه تا روح از اونهايي که تو مي خوري تغذيه ميکنند اينها خلاصه غذا هستند توي بدن غذا با تربيت و پرورش اونها عروج ميکنه به مرحله بالا ميآيد دانا و بينا و شنوا ميشه مي خواهم براي درک بيشتر مطلب سري بزنم به هند يک تزي داره اهل سلوک هند بد نيست براي يادگيري خوبه کمکمون ميکنه از ما هم خيلي دور نيست ميگويند که خاک و آب و و هوا و آتش و حيوانات و نباتات و افلاک و انجم يعني ستاره ها همه اينها خلاصه جمله افراد موجودات مملو از نورند ما هم همين را اعتقاد داريم عالم مالامال از نوره و اين نوره که جان عالمه
رو ديده به دست آر که هر ذره خاک جامي جهان نماي چون در نگري
هر ذره خاک که خود نطفه از خاکه بهش خوب نگاه کني جامي است جهان نما چه قدر قدرتمند چي چيزهايي در خودش داره همه چيز را در خودش داره مي گويند عالم دو چيز است نور و ظلمت يعني درياي نور و درياي ظلمت نور را بايد از ظلمت جدا کرد تا صفات نور ظاهر بشه اين نور را از ظلمت اندرون حيوانات مي توان جدا کرد چرا چون در درون حيوانات کارکناني مشغول به کارند که هميشه تو کارند کارشون هم جدا کردن نور از ظلمته غذا را که مي ذارند در دهان دهان کارش را تمام ميکنه اينها کارگزارند ديگه دهان کارش را تمام ميکنه ميفرسته معده معده کارش را تمام ميکنه مي فرسته جگر جگر کارش را تمام ميکنه مي فرسته به دل دل کارش را تمام ميکننه مي فرسته به دماغ وقتي به دماغ رسيد دماغ کارش را تمام کرد عروجش تمام شد عروج غذا تمام شد ساده نخوريد هلوف هلوف يک بشقاب پلو مي خوريد دو بشقاب پلو مي خوريد دو تا کاسه تيليت آبگوشت مي خورند آقايون چون آقايون خيلي خوششون مي آيد هلوف هلوف نخوريد نگاهش کنيد بخوريد اين تو بدنتون مي چرخه ببين کجاها ميره چه کارگزارهايي براش کار انجام مي دهند وقتي به دماغ رسيد به مرحله مغز و درک رسيد عروج غذا تمام شد نور از ظلمت جدا شد ديگه غذا نيست غذا تو هيبت خودش ظلمت بود حالا شد نور صفات نور پيدا شد حيوان دانا و شنوا و بينا شد اين يک اکسيره اکسير که مي دونيد چيه اين يک اکسيره يک معجونه يک چيز فوق العاده است حيوانات دائم در اکسيرند يعني دائم در اين حرکتند آدمي اين اکسير را به نهايت ميرسونه و اکسير همونيه که آدم انجام ميده هر چيزي را که ميخوره جون اون چيز را ميگيره زبده و خلاصه اون چيزها را ميگيره يعني نورشون را از ظلمتشون جدا ميکنه دونه گندمي که تو مي خوري در بطنش ظلمته يعني يک چيز بسته است يک قوه است براي اينکه به نور تبديل بشه بايد به فعل تبديل بشه بحث فعل و قوه را که قبلا گفتم خيلي هم بحث کردم خلاصه نور را از ظلمت چنان جدا ميکنه که نور خودش را کامل مي بينه و مي دونه درک ميکنه اين جز در انسان کامل نيست اي خدا که در همين يک جمله اي که من گفتم چه قدر عظمت و بزرگي نهفته که حتي براي خودم نمي تونم اونچه را که مي فهمم تعريفش کنم به کي قسم بخورم نمي تونم تعريفش کنم چه برسه براي شما تعريف کنم فقط از بزرگيش حس ميکنم تمام بندها بندن من تار تار ميشه پودر ميشه ميريزه اميدوارم شما هم اينطوري بشويد انسان کامل اين اکسير را به کمال ميرسونه اين نور را به تمامي از ظلمت جدا ميکنه چرا که نور در هيچ کجاي ديگر آنگونه که هست خود را ندانست و نديد البته نور را معتقدند به کلي از ظلمت نميشه جدا کرد چرا که نور از جهتي ظرف ظلمته و ظلمت از جهتي ظرف نوره هر دو با يکديگرند با هم ديگه بودند با هم ديگه هستند با هم ديگه خواهند بود اما نور با ظلمت در اول مثل روغن با شيره لاجرم صفات نور ظاهر نيست بايستي که نور با ظلمت مثل مصباح در مشکات بشه مصباح و مشکات را کجا خونديد آيه 35 نور آيه معروف نور مانند مصباح در مشکات بشه تا صفات نور آشکار بشه خيلي بهش توجه کنيد خيلي بهش توجه کنيد شما کجائيد شما چي کاره ايد مصباحتون چيه مشکاتتون چيه وقتي همه اين سلسله مراتب که گفته شد طي شد چنان ميشه که مصباح در مشکات همون چيزي که آيه 35 ميگه حقيقت آدمي اين مصباحه و اين مصباحه که به مرتبه ديگري عروج ميکنه بعد از اينکه به دماغ ميرسه اما تا زماني که به دماغ نرسيده عروجش هم از روي صورته هم از روي معني اما وقتي به دماغ رسيد عروجش ديگه از روي معني خواهد بود عروج اون فقط اينه که صافي تر بشه صفاتش بيشتر آشکار بشه باور کنيد تو همه بدنم مي لرزه از اونچه که دارم مي گويم اين مصباح را همگان دارند اما در بعضيها ضعيف و مکدره اين مصباح را بايد قوي و صافش کرد که علم اولين و آخرين در ذات اين مصباح پوشيده است تا ظاهر شود هر چه قدر اين مصباح قويتر و صافي تر ميشود علم و حکمت که در ذات او مخفي است ظاهرتر ميگردد ظاهر شدن آن چون الان بلافاصله مي پرسيد چه جوري ظاهرش کنيم چطوري صافش کنيم جوابتون را پيش پيش مي دهم ظاهر شدن آن به دو چيز ات اول يک نوبت خوردن که ما خيلي مي خوريم همه ما حالا اگر هم در نوبتهاي متفاوت خواستيد بخوريد حداقل تعادل را رعايت کنيد دوم که خيلي مهمه چيز صالح خوردن ميگه چيز صالح چيه چيزي صالحه که از خوردن اون خون لطيف و بسيار متولد بشه دوستي که قرار بود براي ما پيام سلامتي بياره نيست چون سيري که اون ميرفت ما را ميبرد به اون سو من منتظر بودم که ما ببره به اون سو که به ما بگه چي بخوريم که خون لطيف و زياد توليد بشه چون ما خونش را لازم داريم گوشت قرمز خون لطيف نمي ده خون غليظ ميده به شما در خوردن دقت کنيد. چهار چيز او را کمک ميکنه کم خوردن و کم گفتن و کم خفتن و دوري از محرمات اونها ميگويند عزلت من مي گويم دوري از محرمات چون اگر بگويم عزلت مفهومش يک چيزه همه عالم آدم را پس ميزنيد ديگه گوشه خونه مي نشينيد همه ارتباطات بيرونيتون را قطع مي کنيد کي گفت ارتباطات بيروني تون را در حد نياز و در حد تعادل حفظ کنيد اين بود سلوک اهل هند که گفتيم اميدوارم که بهش توجه لازم را کرده باشيد ان شاالله از جلسه آينده راجع به روح صحبت خواهيم کرد روح انساني در اين بخش گفتگو ميکنيم و چگونگي ترقي روح اگر توفيق باشه و عمري براي ما باقي باشه ان شاالله دست حق به همراه همه شما.