منو

شنبه, 03 آذر 1403 - Sat 11 23 2024

A+ A A-

جلسه پنجاه و هفتم سلسله جلسات معرفت

بسم الله الرحمن الرحيم


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم استغفر الله ربي و اتوب و اليه جلسه معرفت سه شنبه بيست و هشتم مهرماه سال هشتاد و هشت را با نام و ياد حضرت دوست آغاز مي کنيم.

کدامين زمين است خالي از او که در آسمانش کنم جستجو

يادتونه چي گفتم پيش از جلسه معرفت گفتم در خيالم طلب کردم کعبه را صاحب خانه در کنار من خانه اش جستجو کنم

کدامين زمين است خالي از او که در آسمانش کنم جستجو

همي بينداو را ز ما سر به سر ز کوري نبينيم ما روي او

در جلسه پيش در روش سلوک اهل هند صحبتي کردم که برخي مسائل روشنتر بيان بشه روح نباتي روح حيواني و روح نفساني را معرفي کرديم و در مورد جايگاه هر کدوم صحبت کرديم امروز درباره روح انساني مي خواهيم صحبت کنيم روح نباتي جوهره مکمل و محرکه جسمه بر اساس طبيعت جوهريش، بر اساس طبعش مکمل و محرکه جسمه، روح حيواني جوهره و بر اساس اختيار مکمل و محرکه جسمه، روح انساني جوهر بسيطه بر اساس اختيار و عقل مکمل و محرکه جسمه بذاريد به يک شکل ديگه بگويم روح حيواني درک کننده جزئياته اما روح انساني درک کننده جزئيات و کلياته روح حيواني نفع و ضرر را تشخيص ميده اما روح انساني هم نفع و ضرر را تشخيص ميده و هم بالاترين نفع و بالاترين ضرر را شناسايي ميکنه براي شما،اي عزيز روح انساني حي است، عالمه ،قادره سميعه، بصيره، متکلمه، اما نه آن چنانکه از قسمتي مي شنونه از قسمتي ديگر مي بينه جسم انساني جز به جز در عين اينکه واحده ولي جز به جز است با چشم مي بينه با گوش نمي بينه با گوش مي شنوه با دست نمي شنوه با پا راه ميره با بيني نمي تونه راه بره يعني همه اعمال که باعث درکش ميشه از قسمتي اتفاق مي افته جز به جز، اما در روح انساني در آن واحد همه اش مي بينه؛ همه اش مي شنوه، همه اون و قابل قسمت کردن و بخش بخش کردن به هيچ وجه نيست روح انساني در وقت دانش همه اش داناست در وقت ديدن همه بيناست در وقت شنيدن همه شنواست در وقت گفتن همه گوياست قابل تجزي جدا کردن قسمت قسمت کردن نيست بر همين اساس بقيه صفات را هم اين چنين ببين اگر سطر سطر کلاس معرفتتون را ده ها بار مرور نکنيد و به عمقش پي نبريد حضور در کلاسها به دردتون نمي خوره نه امروز نمي خوره اگر عمرتون باقي باشه بيست سال بعد هم به درد تون نمي خوره اما اگر همين امروز آنچه را که مي شنويد تفکر کنيد تفحص کنيد و به عمق مطلب که در پشت گفتار قرار گرفته پي ببريد به خيلي از چيزها دست پيدا ميکنيد حالا مي خواهيم ببينيم روح انساني چطور ترقي ميکنه

اهل شريعت ميگه انسان وقتي انبيا را تصديق کرد و از انبيا تقليد کرد به مقام ايمان ميرسه وقتي به مقام ايمان رسيد نامش مومنه لقبش مومنه وقتي با وجود تصديق و تقليد انبيا بسيار عبادت کرد و به مقام عبادت رسيد خوب دقت کنيد مقام عبادت يعني عبادت از طريق روح نه اينکه تسبيح دستشه و ذکر ميکنه سر هم ميکشه خونه اون هم ديد ميزنه اين با اون کجا رفت اون با اين چي کار کرد بسيار عبادت کرد به مقام عبادت رسيد نام عابد بهش ميدهند وقتي که بعد از عابد شدن از دنيا و تعلقاتش دست کشيد ترک جاه و مال کرداز لذات و شهوات بدني آزاد شد باز توجه کنيد هدف من اين نيست که شما از آنچه که خدا به شما حلال کرده روي برگردانيد بگوئيد اه ولي لذات و شهوات دنيايي در کوتاه زمانهايي است براي اينکه شما با اونها به يک هدف برسيد اگر بيشتر از اون بهش بپردازيد اون اشکال داره اون را بايد ترک کنيد وقتي ترک لذات و شهوات کرد و از بدن آزاد شد به مقام زهد ميرسه بهش ميگويند زاهد حالا اگر به مقام زهد رسيد در مقام زهد دانست يا توانست اشيا را همونجوري که هستند و حکمتشون را درک کنه مثال ميزنم براي اينکه کاملا قابل فهم باشه خدا به موسي فرمود اي موسي اون چيه دسته گفت چوب دست گفت باهاش چي کار ميکني گفت اين کار و اين کار و اون کار گفت بندازش زمين وقتي انداختش زمين شد اژدها وقتي کسي به مقامي ميرسيه که اشيا را مي شناسه يعني چي يعني اون ظاهر و اون باطن را توام با هم ميبينه و ميدونه که حکمتش چيه در شکل ظاهري حکمتش چيه و در شکل باطني حکمتش چيه وقتي اينها را دانست بطوري که در ملک و ملکوت و جبروت چيزي بر اون پوشيده نمونه خودش را بشناسه پروردگارش را بشناسه اون موقع به مقام معرفت ميرسه اون وقت لقب عارف ميگيره. لقبها خيلي ساده نيست خيلي مفت و مجاني به دست کسي نمي رسه در مقام معرفت در مرحله معرفت اگر خداي تعالي او را دراين مقام به محبتش و الهامش مخصوص کنه بهش عطا کنه تازه ميرسه به مقام ولايت ولي ميشه بعد از ولي اگر حقتعالي پس از الهاماتش و محبتش او را به معجزه و وحي خودش هم مخصوص کنه لقب نبي ميگيره اگر با وجود وحي و معجزه حق تعالي او را به کتاب خودش مخصوص کنه به مقام رسالت دست پيدا ميکنه و نام رسول ميگيره و با وجود کتاب اگر شريعت قبلي را منسوخ کنه او را به مقام اولوالعزم ميرسونه و نام اولوالعزم ميگيره شريعت قبلي منسوخ ميشه شريعت ديگري پايه گذاشته ميشه خداي تعالي او را ختم نبوت قرار ميده و او را به مقام ختم ميرسه نامش خاتم ميشه اينه مرحله ترقي روح .

اهل شريعت ميگويند ترقي روح انساني همين نه مرتبه است بيشتر از اين نيست اينهايي که شمردم نه مرحله است از مومن شروع شد به ختم رسيد شد خاتم نبوت اين نه تا مرحله است اهل شريعت ميگويند ترقي روح انساني همين نه مرتبه است و بيشتر از اين نيست و اهل هر نه تا مرتبه اهل علم و تقوا هستند اما هر کدوم که مرتبه اش بالاتره علم و تقواش بيشتره چنانکه علم و تقوي هيچ کس به مقام خاتم نرسه هر کي مقام بالاتر داره پس از جدا شدن از قالب تن بازگشت ميکنه به همون مقام چنانکه مقام هيچ کس به مقام خاتم نرسه عرش خاص مقام خاتم انبياست اهل شريعت معتقدند اين نه مرحله عطايي هستند عطا مي شوند از جانب حضرت حق و هر کدومشون مقامي معلومند و به سعي و کوشش از اون حد بالاتر نمي شه رفت چرا چون ميگويند ارواح پيش از اجساد آفريده شده يا از عالم امر وارد شده هر کدومشون در مقام معلوم و هم از نظر مکان هم از روز جايگاه وقتي به قالب ميآيند عمرشون را اگر زايل نکنند سعي و کوشش کنند به مقام خودشون ميرسند و از اون مقام معلوم بالاتر نمي تونند بروند .

اهل حکمت ميگه ترقي روح انساني همين نه مرتبه است بيشتر نيست هر نه مرتبه اهل علم و طهارتند هر کدوم که بالاتره علم و طهارتش بيشتره و مقاميکه بعد از ترک بدن به اون ميرسه عالي ترو شريفتر ه اما اهل حکمت ميگويند اينه نه مرتبه کسب کردني است اونجا گفتند عطايي است اين جا ميگويند کسب کردني است هيچ کس رو مقامش معلوم نيست مقام هر کس جزا يا پاداش عملشه و هرکس علم و طهارت بيشتر کسب کنه مرتبه اش بالاتره و مقامي که به اون بازگشت ميکنند عاليتر و شريفتره چرا که اهل حکمت ميگويند ارواح قبل از اجساد نبودند با اجساد اومدند پائين پس براي هيچ کس مقام معلوم نيست چرا که مقام خودشون را اين جا پيدا مي کنند و دوم اينکه براي هيچ چيز ختمي وجود نداره اگر پاياني باشه باز آغازي هست و اين قدر تکرار هست تا به کمالشون برسند ما نظريه ها را ميگوئيم ها مبحثمون اين نيست که اين را تائيد ميکنيم يا اون را صحه ميذاريم اما اهل وحدت اهل وحدت مي گويند ترقي روخ انساني را اصلا حد مشخصي نيست چرا اگر آدم بتونه هزار سال عمر بکنه تو اين هزار سال به تحصيل و تکرار و مجاهده و ذکر مشغول باشه هر روز چيزي بدونه چيزي به دست بياره که روز قبل نمي دونست و به دست نياورده بود چون علم و حکمت خدا نهايت نداره باز اهل وحدت ميگويند هيچ مقامي شريفتر از وجود آدمي نيست تا بعد از جدا شدن از بدن روح آدمي به اون مقام برسه جمله موجودات در عالم در سير و سفرند تا به آدم برسند اين خيلي جمله سنگيني بود براي من جمله موجودات در سير و سفرند تا به کدوم مقام برسند به مقام آدم همون که علي الظاهر اسم ما هم هست حالا باطن را نمي دونم وقتي به مقام آدم رسيدند به کمال رسيدند معراجشون تمام شد آدمي هم در سير و سفره تا به کمالش برسه وقتي به کمال خودش رسيد معراج آدمي هم تمام شد ميوه موجوات به کمال خود رسيد اما اهل وحدت ميگويند کمال آدمي وجود نداره چون آدمي به هر کمالي که برسه البته دنيا را ميگه ها با دنيا داره صحبت ميکنه چون آدمي به هر کمالي برسه نسبت به استعدادش و نسبت به علم وحکمت خدا هنوز ناقصه پس آدمي را وقتي مي گويند کامله به نسبت ادا ميکنند نه به صورت تام وتمام در بين اهل شريعت و اهل حکمت کمال وجود داره و کمال آدمي را تو چهار تا چيز ميدونند خوب دقت کنيد گفتار نيک، افعال نيک،اخلاق نيک و معارف مي گويند. آدمي به کمالش بخواهد برسد اين چهار بخش را بايد دارا باشه معرفت را اين چنين معني ميکنند ميگوين مراد از معارف معرفت در چهار مطلبه معرفت دنيا ،معرفت اخرت، معرفت خود و معرفت خداي خود ما از دنيا که هيچ چي جز مال پرستي و دائم دنبال اين و اون دويدن چيز ديگري نمي دونيم از آخرت هم فقط پي اين هستيم که معامله کنيم که در آخرت کجا ميتونيم جاي بهتر پيدا کنيم مال بيشتر پيدا کنيم عين دنيا در مورد معرفت خودمون هم اگر بذاريم زير ذره بين چيزي نمي دونيم پس عملا شد هيچ چي چه رسد به معرفت خداي خود سخن کوتاه کنم عرض کنم که هر آدمي اعم از ناقص و کامل يک روح بيشتر نداره نيائيد بعدا بگوئيد آدم چهارتا روح داره روح جمادي داره روح نباتي داره روح انساني هم داره اينها را بعدا نيائيد به من بگوئيد ها اعلام ميکنم هر آدمي اعم از ناقص و کامل يک روح بيشتر نداره در طول اين روح اين مقامات وجود داره حالا ايني که من تو کدوم اينها هستم اين خيلي مهمه تو مقام نباتي هستم يعني تو بخش روح نباتيش ايستادم روح حيوانيش ايستادم نفساني ايستادم يا روح آدمي ولي انسان بيش از يک روح نداره منتها اون روح داراي مراتبي است و هر مرتبه هم نامي مخصوص به خودش را داره پس اين اشتباه پيش نيادي که اين اسامي را بکار برديم فکر کنيد که روح ها هم زيادند نه اينطور نيست روح يکي جسم هم يکي اون شکياتي که در ذهن بعضيهاتون ايجاد شده بود امروز چي کار کرديم پاک کرديم روح يکي جسم هم يکي اما جسم و روح مراتب داره و تو هر مرتبه نامي جسم و روح هر دو در ترقي و عروجند مرتبه به مرتبه بالا مي آيند تا به حد خودشون برسند اگر مابين راه آفتي به اونها نرسه وقتي به حد خودشون رسيدند جسم رو به نقصان ميره رو به کاهش ميره خوب دقت کنيد چون بعضيها هستند که اعتقاد دارند جسم و روح به حدش که رسيد بعد سرازير ميشوند دو تايي اينها نکته ريزي است گول نخوريد در دنيا گاهي به بالا ميره جسم و روح گاهي به پائين کشيده ميشه مدت زماني هم مستقيم ميره گويا اين مستقيم همون صراطه اين صراط روي دوزخ کشيده شده اين دوزخ يک اسم ديگر داره در دنيا خواستن خواستن هموني که هي ميگيم مي خواهم من مي خواهم من مي خوام اينجور باشه دوست نازنيني براي من نوشته بود زندگي من اين جوره اين جوره من من مي خواهم شوهرم مردي باشه اهل نماز و روزه اما نيست و انجام نمي من دعا ميکنم که خدا او را اهل نماز و روزه کنه من نذر و نياز ميکنم که خدا او رااهل نماز و روزه کنه من چي جواب اين را بايد بدهم فقط بايد بهش بگويم عزيز من قبل از اينکه براي اون دعا کني اول براي خودت دعا کن در دنيا دوزخي وجود داره به اسم خواستن و دوزخ سختيه درهاي زيادي داره و همه خلق از روي اين دوزخ و از توي اين دوزخ بايد بگذرند از نبي و ولي و پادشاه و رعيت و توانمند و بزرگ و کوچک هيچ کس را گريزي نيست چرا که خيلي چيزها هست که هست ما مي گوئيم نمي خواهيم خيلي چيزها که نيست ما مي گوئيم مي خواهيم مدام مي گويم مي خواهم که در دو حالتش دوزخه چون فقط خواستن ما مطرحه برخي از مردم از اين صراط خيلي خوش وآسون ميگذرند فراغ بال دارند راحت عبور ميکنند يک علت هم بيشتر ندراه چون سخن دانايان عالم را شنيدند و به جان خريدند دانايان عالم چه گفتند گفتند به دنيا مشغول نشويد حريص و طمعکار نشويد ترک خواستن بکنيد کارهاي دنيا را سهل و آسون بگيريد گرفتند لي لي کنان تفريح کنان و خوش گذاران از اين صراط که روز دوزخه عبور کردند بعضي ها از اين صراط افتان و خيزان ميگذرند هم مي گويند بله قبول داريم هم عمل نمي کنند وقتي مثل من سر منبر ميره ميگه خواستن بده اما وقتي ميايد پائين منبر ميشينه ميگه من ميخواهم اين جوري باشه من مي دونيد چند سال اين دوزخ را توش بودم کار بد هم به خدا نمي کردم فقط ميگفتم من مي خواهم فلاني خوب بشه من مي خواهم فلاني زندگيش اصلاح بشه آخه تو چي کاره اي به تو چه ميدونيد چند سال چوبش را خوردم چه قدر عقب افتادم چه قدر دير به حقيقت دستم رسيد چقدر دير نور را ديدم شما نکنيد بعضي ها افتان و خيزان ميگذرند بعضي ها هم که به زحمت مي گذرند در ناخوشي و دشواري اند چرا چون سخن دانايان را قبول نمي کنند به دنيا مشغول ميشوند به آتيش حرص و طمع مي سوزند ضرر کرده از مال بهش ميگويم عيبي نداره توکل به خدا کن شايد اين به نفعت بوده فوري مي گه ا چه حرفها ميزني پس عقل آدميزاد کجا رفته وايستا تا عقلت بياد بعضي ها سخن دانايان گوش نکردند به اتيش حرص و طمع سوختند به آتيش حسد گداختند هر که از اين صراط گذشت از دوزخ گذشت وقتي از دوزخ گذشت به بهشت رسيد همون بهشتيکه از اول توش بوده اين يک جمله ام را تو را به خدا خوب قشنگ بهش فکر کنيد اين بهشت همون بهشتي نيست که خدا بهش در قرآن وعده ميده ها نه اين را نمي گويم من درباره اينجا حرف ميرنم نه موقع که جسمم را مي گذارند تو خاک روحم کجاها ميگرده دارم فعلا راجع به اينجا حرف ميزنم ميگه هر کي از اين صراط صراط چي بود خواستن طمع حرص حسد ميگه هر کي از اين صراط عبور کرد يعني از دوزخ عبور کرده از دوزخ که عبور ميکنه يعني معنيش اينه که ديگه رسيده به بهشت کدوم بهشت همون بهشتي که اول آدم را خداوند در اون آفريد قبل از اينکه رانده بشه يک بار ديگر مي خواهم اين فصل را مرور کنم يا خلاصه کنم خوب توجه کنيد چون اگر توفيق باشه و زنده باشم هفته آينده فصل جديدي را اغاز ميکنم

خاک و اب و هوا و آتش هر کدوم صورتي دارند و معني اي صورت اينها ظلمته و معني اينها نور صورتشون عنصره معنيشون طبيعت طبع پس چهار عنصر و چهار طبيعت باشد هر گاه اين چهار تا باهم در بياميزند يک متشابه الجزايي به وجود ميآيد که بهش مي گويند مزاج اين مزاج را با مزاج هاضمه تون در نظر نگيريد دخلي به هم نداره اين مزاج از امتزاج مياد به هم قاطي شدن مخلوط شدن نه، قاطي شدن ترکيب شدن به گونه اي حالا که دانستيم مزاج چيه چون چهار عنصر مادر اون چهار عنصر خاک و آب و هوا و آتش به هم بياميزند صورت و معني هر چهارتاشون هم به هم آميخته ميشه از صورت چهارتا متشابه الجزايي به وجود ميآيد به اسم جسم و از معني اين چهارتا متشابه الجزايي به وجود ميآيد به اسم روح چشمها گرد شد صبر کنيد تا من بروم جلو بعد ببينيد چه خبر است پس مزاج هم در جسم باشه هم در روح جسم پس جسم و روح توليد شده را دانستيم حالا ببينم که جسمي که در هر مرتبه اي ميرسه نامي ميگيره جماد نبات حيوان روح هم که به هر مرتبه اي مي رسه نامي ميگيره روح جماد، روح نبات و روح حيوان تا اينجا صحبتمون چي بود در کل هستي بود گفتم که صبر کنيد هيچ چيزي در مقام معرفت بالاتر از صبر نيست ما هر کجا ضربه خورديم از بي صبريمونه از محضر چه بزرگاني محروم شديم فقط به خاطر بي صبريمون مي دونم بذار بگويم نه بابا صبر کن شايد بهتر از تو بدونه بخواهد بگويد چه قدر از دست داديم انسان يک نوع از انواع حيواناته روح انساني که به اسامي مختلف ذکر شده هر چه دانا تر ميشه نام ديگري ميگره پس حقيقت مزاج را گفتيم جسم را گفتيم روح را هم گفتيم جسم از عالم ملکه روح از عالم ملکوت جسم از عالم خلقه و روح از عالم امر روح يکي بيشتر نيست روح جوهره مکمل و محرکه جسمه در مرتبه نبات، بر اساس طبعش در مرتبه حيوان بر اختيار در مرتبه انسان بر اساس اختيار و عقل فصلي را تا به اينجا گذرانديم پايان نامه اين فصل پند آخره خوب دقت کنيد بر نعمت دنيا و دنيا دل نبند بر صحت و حيات و مال و جاه اعتماد نکن مي دانيد چه قدر آدمها بودند که وقتي من از مکه آمدم دل من را سوزوندند مي دونيد چطوري دلم را سوزوندند به من گفتند که غار حرا رفتي؟ گفتم نه گفتند اي بابا من مثل گنجشک از کوه کشيدم رفتم بالا و چه قدر من دلم سوخت که من نتونستم بروم.

بر صحت بدنت ،بر زنده بودنت، بر جاهت، بر مالت،بر موقعيتت اعتماد نکن هر چيزي که زير فلک قمره، قمر که مي دونيد يعني چي يعني ماه هر چيزي که زير فلک قمر و افلاک به اون ميگردند به يک حال باقي نمي مونه ما زير فلک قمريم قمر دور ما ميگرده بر ما نظاره ميکنه هيچ چيزي بر يک احوال باقي نمي مونه حال عالم سفلي به يک صورت باقي نمي مونه هميشه در گردشه هر زمان صورتي مي گيره و هر ساعت نقشي مي پذيره و صورت اول هنوز تموم نشده استقامت نيافته صورت ديگر پيدا ميشه اون صورت اوليه محو ميشه خيلي اعتماد نکن مثال ميزنم کار عالم مثل موج درياست يا اصلا خود موج درياست عاقل هرگز بر موج دريا امارت نمي سازه حتي نيت به اقامت هم نمي کنه ديديد يک موج سوار روي يك دونه موج بتونه يک ساعت بمونه دو ساعت بمونه يک شبانه روز را نمي گويم عاقل روي موج نه ساختمون ميسازه نه نيت ميکنه که من اينجا مي مانم مقيم ميشم خلاصه در زير هر مرادي هر مقصودي ده تا نامرادي خوابيده بچگي و نوجواني و هزار تا آمال و آرزو من هميشه به خودم نگاه ميكنم با بقيه کاري ندارم من هميشه بچگي مي گفتم اي خدا ميشه فلاني كه مريضه خوب شه من ديگه خسته شدم تو خونه ما همش مريضيه فلان کس تو فاميل تو آشناها اختلاف داره دعوا داره همش خونه ماست من هم بچه بودم ديگه دلم آسايش مي خواست تلويزيون را روشن کنم تا اون فلان ساعت گوش کنم صداي زياد ولي وقتي اينها مي آمدند ميگفتند خاموش کن خاموش کن بده زشته آدم نشسته خب بابا من هم دلم مي خواهد نگاه کنم بعد دعا ميگردم خدايا ميشه اينها تموم شه هميشه تموم شد ولي يک روز هم به من استراحت نداد يکي ديگه گذاشت جاش يک شکل ديگه يک مدل ديگه يک جور ديگه زير هر مرادي ده تا نامرادي شايد صد تا نامرادي خوابيده عاقل از براي يک مراد به دست آوردن، صد تا نامرداي را تحمل ميکنه عقل کجا رفته ميگه بابا عطاش را به لقاش بخشيدم اين يک دونه را هم نمي خواهم خلاصه بگويم امروز اول ذالقعده است رفتيم تو ذالقعده مي خواهيم حاضر بشيم حاجي بشيم مي خواهيم بريم مکه و زيارت کنيم مي خواهيم بريم مدينه و بقي مي خواهيم برويم خيلي چيزها را ببينيم و خيلي چيزها را تجربه کنيم و خلاصه وقتي ماه ذالحجه تموم ميشه مي خواهيم وارد محر م بشويم يک چيز ديگه شده باشيم يک آدم ديگه شده باشيم ما مسافريم هر ساعت زود به زود ميگذره اگر دولته ميگذره اگر محنته باز هم ميگذره اگر دولت و مال داري بهش اعتماد نکن چون معلوم نيست که ساعت ديگر دستت باشه اگر محنت و رنج داري دلت را تنگ نکن چون معلوم نيست شايد ساعت بعد ازت گرفتند در بند اين نباش که آزاري به کسي برسوني كارهاش را تلافي كني اين جوري گفت پدرش را در ميارم صبر کن سکه يک پولش ميکنم بذار ببين من دفعه بعد چطور اين را فيتيله پيچ ميکنم من اصلا نمي دونم اين فتيله پيچ کردن يعني چي ولي اصطلاحي است که ماشاالله زياد به گوش هاي مبارک من مي خوره ببين دفعه بعد يک چيزي ميگويم روي ديوار پهنش ميکنم در پي اين نباش که آزاري به کسي برسوني فايده نداره يک چيز فقط فايده داره سعي کن تا ميتوني راحتي به يك کسي برسوني فقط اين يک دونه برات مي ماند والسلام نامه تمام اين فصل ما که فصلي بود در باب جسم و روح و در باب خواص و مقامهاش امروز تا اينجا به پايان رسيد درس معرفت امروز را همين جا به پايان ميبرم با نثار صلواتي براي شادي خانم حضرت معصومه که اگر اين خانم مکرم از من و شما راضي باشه دل بزرگ عزيز و قدسي خانم حضرت زهرا از ما شاد خواهد بود صلواتي ختم بفرمائيد.

 

 

 

نوشتن دیدگاه