جلسه شصت و سوم سلسله جلسات معرفت
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: سلسله جلسات معرفت
- بازدید: 2371
بسم الله الرحمن الرحيم
با نام و یاد حضرت دوست جلسه معرف سه شنبه 24 آذر ماه سال هشتاد هشت را آغاز می کنیم .
کو دل که بداند نفسی اسرارش کو گوش که بشنود دمی گفتارش
معشوقه جمال می نماید شب و روز کو دیده که تا برخورد از، دیدارش
قصه و حال ماست قصه و احوال ماست.دردناک است ولی باز هم شاکر خداییم که همین را می فهمیم تا بلکه بتوانیم جبرانش کنیم .
کو دل که بداند نفسی اسرارش کو گوش که بشنود دمی گفتارش
معشوقه جمال می نماید شب و روز کو دیده که تا برخورد از دیدارش
ابتدای سخنم را با پوزش خواستن از اینکه جلسه هفته پیش کنسل شده بود آغاز می کنم بعد از آن عرض می کنم که آیا دوستان خوب من شرایط سلوک را نوشتید؟در جایی که در منظر دید شما باشد قرار دادید ؟ که دمادم باهاش روبه رو بشین . آیا سعی کردین که آن موارد را در زندگی تان زندگی روزمره تان محقق بفرمایید؟ اگر انجام دادید خودتان را محک زدید ببینید چند درصد دراین امرموفق بودید ؟یا بیشتر در کدام یک از مراحل شش گانه شرایط سلوک موفق هستید؟
در جلسه قبلیش گفته بودم هر روز چیزی بیاموزید و به صفحه ذهنتون وارد کنید و یک چیز از صفحه دلتان پاک کنید ونقطه تاریکی را بزداید.کردید؟
مدتها قبل عرض کرده بودم به شما که هر روز مراقبه کنید اگر یادتون باشه زمانهایی را هم برای مراقبه تعیین کرده بودم که در آن زمانها مراقبه کنید بعد انواع مراقبه را هم به شما آموزش دادیم که چطور و چگونه باید مراقبه کرد. عده اندکی تا محدوده ای تو این امر موفق بودند عده ای هم انداختند پشت سرشان انجام ندادند با بهانه های مختلف که خودشان هم می داند بهانه است بلکه دلیل محکمی برای این کار نیست. با دستور العمل جدید و با شیوه جدیدی شما را وادار به مراقبه کردیم شاید هم برای آن عده ای که مفهوم واقعی مراقبه را در نیافتند فرصتی باشه که برای همیشه آنرا درک کنند و به کار ببندند انشا الله .
القصه امروز می خواهم به ارکان سلوک بپردازم .
قدم اول خیلی مهم است و آن این است که بعد از اینکه از این کلاس رفتین امشب حتما مراجعه کنید به شرایط سلوک ، ارکان سلوک را هم که امشب می گم این ها را با همدیگر مقایسه کنید تا بهتر و کامل تر هر دو اینها را درک کنید .
ارکان سلوک شش چیز است همان طور که شرایط سلوک شش چیز بود.
رکن اول : هادی است. بی هادی سلوک امکان پذیر نمی باشد .فورا نگویید ای بابا این را قبلا هم که گفتی چرا حرف تکراری می زنی؟
بله گفتم ولی شما چقدر بهش تعمق کردی شما چقدر روش تفکر داشتین؟
پس رکن اول هادی است سلوک بی هادی امکان پذیر نمی باشد.
رکن دوم : ارادت و محبت ، ارادت و محبت نسبت به هادی .سالک وقتی هادی خودش را پیدا کرد وقبول کرد که در زیر خط هدایتش حرکت کنه باید هادی اش را آنچنان دوست داشته باشه که هیچ چیز و هیچ کس را در دنیا اینقدر دوست نداشته باشه .
خوب به حرف هام توجه کنید چون انتهای صحبتم یک نتیجه ای می گیرم که دیگه برای همیشه باید باقی بماند .
مرکب سالک تو این راه ارادت و محبت است .اسب راهوارش ارادت و محبت است . وقتی ارادت و محبت قوی بود این اسب راه وار این مرکب قوی خواهد بود . وقتی مرکب قوی بود شخصی که سوار بر این مرکب است از سختی راه هیچ ترس و دلهره ای به خودش راه نمی ده اما هر کس در ارادت و محبتش سر مویی خلل وارد بشه مرکبش لنگه چون مرکبش لنگه سالک تو راه می ماند .
شما را به خدا با دقت گوش کنیم حرفهام رو سرسری نگیرید.
رکن سوم : فرمان برداری است . فرمان برادی تو همه ی کارهای اعتقادی و عملی. یعنی سالک هر آنچه را که تا به امروز از پدر و مادر خویشان و دوستان و آشنایانش آموخته و ضدیتی با اوامر هادی داره باید ترک کنه.
ندیدین خدا تو قرآن می فرمایند به پیغمبر که ما پیامبران را فرستادیم به اینها راه را نشان دادند اینها گفتند ما می خواهیم بر راه پدرانمان باشیم گذشتگانمان باشیم شما دیگه اون راه را نرین . سالک باید اوامر هادی را اطاعت کنه و هر آنچه که پدر و مادر خویشان و آشنایان دوستان، آنچه که به صورت عادت برایش در آوردند و مخالف اوامر هادی است باید ترک کنه.
هادی مثل طبیب است سالک مثل مریض است اگر مریض اطاعت طبیب را نکنه هیچ وقت صحت و سلامت نمی یابه بلکه هر روز که می گذرد رنج و بیماری و سختیش فراوان میشه حتی اگر بیمار بخواهد از روی کتب طبی هم علاج مرضش را بکنه باز هم قادر نخواهد بود پس حضور طبیب و فرمان برداری بیمار باید باشه تا علاج درد امکان پذیر بشه .
رکن چهارم : ترک رای و اندیشه که ما با این قسمت خیلی مشکل داریم . من می دانم من بلدم من از قبل می دانستم من سالها اینجوری زندگی کردم و الی آخر. همه این رای و اندیشه را می گذاریمشان زمین با رای و اندیشه سالک کاری نداریم .
اعمالی که سالک فقط به فکر و رای خودش انجام می ده او را از هادیش دور می کنه حتی عباداتش ، عبادات مستحبیش هر کاری که به امر هادی انجام بشه سبب نزدیکی سالک به هادی او خواهد گشت .
رکن پنجم : ترک اعتراض و انکار . با این هم خیلی ها مشکل داریم ما شا الله همه صاحب نظرند صاحب رایند.
سالک به گفته های هادی نباید اعتراض کنه به افعال هادی نباید اعتراض کنه چون سالک نیک و بد را نمی شناسد طاعت و معصیت را نمی شناسد شناختن نیک و بد و طاعت معصیت کاری بسیار عظیم و کاری بسیار بزرگه . نگو ما که می دانیم معصیت چیهما که می دانیم گناه چیه. الان گفته شد به نماینده مرجعی خبر دادند خانمی همسرش پول کافی در اختیارش نمی گذارد برای ما یحتاجش چه کند ؟ گفتند تا اندازه ما یحتاجش از جیب شوهرش ور داره شما بالا تر از اون ها هستید ؟
فقط اینجا یک اشاره ای می کنم و رد می شم بعد هه راجع بهش یک بحث مفصل می کنم قصه موسی و خضر. موسی کلیم الله وخضر . حالا بعد ها یک روزی راجع به این قصه یک بحث خیلی خیلی خیلی طولانی شاید در چند جلسه با هم خواهیم داشت چون یک بار باید این را بازش کنیم و برای همه مون جا بیافته از حالت حکایت و قصه باید خارج بشه باید بیاید تو زندگی های ما خلاصه اعتراض و انکار مرید تاریکی و کدورت میاره جدایی می اندازه بین مرید و مراد .
رکن ششم : ثبات و دوام ، باز در این قصه هم ما یک کمی اشکال داریم چون هممون پا بر جا نیستیم زود شل می شیم زود در می ریم ثبات داشتن و دوام داشتن بر شرایط و ارکان سلوک برای سالهای بسیار. اینجا دیگه نمی گویند که چهل روز ذکرت را بگیر بعد چهل روز آزادی اینجا دیگه می گنند مادام العمر یک سری دستوراتی که به شما داده می شه مادام العمره. نه یک سری همه اون چیز هایی که در جلسات اخیر گفتم مادام العمر است . از بی ثباتی هیچ کاری درست نمی شه نه در دنیا نه در آخرت
نمی دانم چه اندازه مطالبی را که عرض کردم درک کردید شاید به نظرتون ساده و پیش پا افتاده بیاید و اشکالش هم همین جاست همین تفکری که ساده و پیش پا افتاده است شما را از حقیقت دور می کنه بی دلیل این ها را به شما امروز نگفتیم بهش توجه کنید.
اما بعد
اگر رهروی شش مورد شرایط سلوک شش مورد ارکان سلوک یعنی آن شش تایی که قبلا گفتم ، این شش تای که امروز گفتم اگر سالک همه اینها را فهمید و در احوالات و چگونگی گذران روز مره اش محقق کرد اون وقت به نقطه ای می رسد که حجاب هاش برداشته می شه. وقتی حجاب ها از چشمش برداشته شود به مقامات عالیه می رسه. به به این قسمتش خیلی شیرینه چون همه دنبال این هستند اما نمی دانند که چند تا وادی برزخی جلو شان هست که باید ازش عبور کنند. یادتون هست یگ روزی می گفتم چهل وادی را می گم من خیلی بیش تر از چهل وادی را گفتم از کدوم هاش رد شدین ؟ هر وادی دیو و دد خودش را داره ها از کدوم یک از این دیو و دد ها ش در رفتین ؟ بر گردین نگاه کنید.
حجاب ها چهار چیز است :
راس مطالب را می گوییم وگرنه حجاب خیلی هست
دوستی مال ، دوستی مقام ،تقلید از گذشتگان و خویشان و آشنایان ، کدام تقلید ؟ تقلید بی مورد، تقلید غلط و معصیت
این چهار تا حجاب است اصل مقامات عالیه هم چهار تاست قول و گفتار نیک ، افعال نیک ، اخلاق نیک و معارف
ما حی می گیم ما افعالمان را نیک می کنیم زهی خیال باطل تا اون چیز هایی که گفتیم صاف و صوف نکینم به افعال نیک نمی رسیم.
به همه مواردی که عرض کردم شما آشنا هستید به معارف یک بار دیگر می خواهم اشاره کنم معارف هجده مورد ضروری است. هجده مورد ضروری.
پس کسی که شش تا شرایط سلوک شش تا ارکان سلوک اینها را رعایت کرد می رسه به مرحله ای که چهار تا حجاب از جلو چشماش برداشته می شود .دیگر مال را دوست نمی داره مال را برای ضروریاتش به کار می بره مقام را دوست نمی داره مقام را برای اینکه مشکلات مردم را حل کنه در هر کجا که بشود انجام می ده می خواهد مقام مستخدمی داشته باشد می خواهد مقام ریاست اداره را داشته باشه و الی آخر. پس چهار تا حجاب عمده از جلو چشمش برداشته می شود وقتی اون چها ر تا حجاب برداشته شد به چهار تا مقام بزرگ می رسه خوب دقت کنید قولش نیک می شه ، گفتارش نیک میشه ، کردارش نیک می شه ، اخلاقش نیک می شه و بالاتر از همه معرفتش به هیجده مورد بالا می ره. حالا ببینید هیجده مورد چیه؟
معرفت دنیا ، دنیا را می شناسد و معرفت به کار دنیا . مگه اینها از هم جداست؟ نه از هم جدا نیست ولی هر کدامشان در یک سطح است .
معرفت آخرت و معرفت کار آخرت، معرفت مرگ و معرفت حکمت مرگ معرفت شیطان و معرفت امر شیطان . یکی از صدمه هایی که ما از شیطان می خوریم برای این است نمی شناسیمش اگر بشناسیم از چیز شناخته شده که دیگه ضربه نمی خوریم که .
معرفت مَلِک و معرفت امر ملک معرفت نبی و معرفت سخن نبی ، معرفت ولی و معرفت سخن ولی، معرفت خود و معرفت امر خود، معرفت خدا و معرفت امر خدا .
خلاصه کلام حجاب ها بسیار است مقامات هم بسیار است اما اصل هر کدامشان در این چهار مورد است بقیه زیر مجموعه این چهار مورد است .
به طور خلاصه عرض کنم در یک سطر هر چیزی که باید از خودتون دفع کنید و از جلو پاتون بردارین حجاب است و هر چیزی که باید حاصل کنید و به آن استوار با شین مقام است. حالا دقت می کنین دستوری که جلسه قبل به شما داده شد و خواسته شد که حتما انجام بدهین و یاداشت هم بکنید داری چه اهمیتی ویژه ای است به شما گفتیم برین یاد بگیرین و بنویسید ببینید.ببینید در قلب و پاک کنید.
به معانی حجاب ومقام دقت کافی کنید چون جمله روندگان به سوی حق و حقیقت روی به این چهار تا مقام دارند. خارج ازین چهار تا مقام را نمی خواهند توی دنیا این چهار تا مقام است که مهمه بقیه چیز ها یی که می گویند حاشیه ای است همه می دوند که به این چهار تا مقام برسند.
هر چی سعی و تلاش می کنیم ریاضت می کشیم ذکر می کنیم مراقبه می کنیم همه اینها برای این است که چهار تا حجاب را از پیش روی برداریم و این چهار تا مقام را به کمال برسانیم . هر کی این چهار مقام را به کمال رساند به کمال خودش رسیده. بگذارید یک مثال بزنم تا مطلب جا بیافته خوب دقت کنید .
چهار تا حجاب را ازمیان برداشتن به منزله وضو گرفتن است ، طهارت کردن است. به چهار تا مقام رسیدن به منزله نماز گزاردن است اول طهارت بعدا نماز مگه غیر از این است غیر از این شما باور دارید؟ اول فصل، جدایی آنگاه وصل، پیوند .
هر کی این چهار تا حجاب را از میان برداشت و طهارت ساخت دایم در طهارت است و هر کس این چهار تا مقام را حاصل کرد به نماز رسید دایم در نماز است.
نرین بگین گفتم که هر کی به اینجا رسید یعنی دیگه نماز نخواند چون همه عمرش تو نمازه مثل یکی از این فرقه ها درویشی من همچین حرفی نزدم ها گفتم راه می ری نمازه، حرف می زنه نمازه داد و ستند می کنه نمازه. تو سوره نور خدا می گوید من مگه گفتم مرداد خدا داد و ستد می کنند در حال ذکرند احوال شان تماما به مصابح یک ذکر است. من این را نگفتم ها اگه به این چهار تا مقام رسیدین نماز هاتون را دیگه ترک کنید ها چون دیگه دایم الصلاه هستید اصلا همچیم صحبت هایی را من نکردم با هیچ کدام از این فرقه ها هیچ کاری ندارم هیچ پیوندی ندارم.
حالا می خوام آخر کار یک مثالی بزنم یک مطلبی را بگم که شما رو هشیار تر کنه تو مسئله.
صیاد یک پادشاه می ره براش باز شکار می کنه می دانید که پادشاهان باز شکاری رو دستشون داشتند .همین جوری که بازه رو دست شاه نمی نشست صیاد پادشاه می ره یک باز شکار می کنه وقتی باز را صید می کنه می گیردش اولین کار چشمهایش رو می بنده بعد پاهاشو می بنده بعد روز ها بهش گرسنگی و تشنگی می ده شبها بیدار نگهش می داره همه این کار ها را می کنه تا نفس سرکش باز شکسته بشه قوت حیوانی و درندگی اش کاسته بشه وقتی کاسته شد با صیاد انس می گیره وقتی با صیاد انس گرفت و آرام شد اون موقع صیاد صید کردن را بهش می آموزه وقتی صید کردن را آموخت اون وقت صیاد می بره خدمت پادشاه چرا؟ که نزد شاه عزیز بشه رو دست پادشاه جا بگیره درست گقتم؟ غلط که نگفتم ؟ نتیجه، صیاد چشم اون را بست پاهاشو تو بند کرد و گرسنه و تشنه بیدار نگهش داشت تاز باز بگونه بشه که صید کردن بیاموزه اما قصد این بود؟ فقط صید کردن بیاموزه ؟ نه صید کردن بیاموزه تا به واسطه صید کردنش بتواند به قرب و نزدیکی شاه برسه درسته؟ پس صید کردنش هدف نبود . میان را واینستید گول نخورید صید کردن را می آموزیم برای اینکه نزد پادشاه قربی پیدا کنه ونزدیک پادشاه قرار بگیره .
هادی اول سالک را صید می کنه ، هادی اول سالک را صید می کنه بعد چشم ها ش را می بنده گفتن دیگه به ما ،گفتن چشم ها تون را ببندید به روی گناه نگفتند چشمهاتون را ببندید به هر چیزی نگاه نکنید یعنی از دیگران و معصیت ها دورش می کنند .زبانش را می بنده یعنی اون را می فرسته به خلوت به خلوت خودش . روز هاش را به روزه داری شب هاش را به بیداری وادارش می کنه که چی بشه؟ که نفس سرکش سالک شکسته بشه. قوه حیوانی و شیطانی اش کمتر بشه اون موقع هادی صید کردن را به این سالک می آموزه. صید سالک چیه که می آموزه؟ که صید کنه ؟ علم و معرفت و محبت و آنگاه مشاهدات. وقتی سالک صید کردن آموخت علم آموخت معرفت آموخت محبت آموخت مشاهده کردن آموخت اون موقع است که به حضرت حق می رسه و قرب حضرتش را پیدا می کنه. و وقتی به قرب حضرت حق رسید رستگار گشت و وقتی رستگار گشت از اهل نجات گردید الحمد الله رب العالمین .
پس می بینید نقش هادی خیلی مهمه خیلی مهمه حال باید خودتون درک کنید هر کسی نمی تونه هادی باشه چرا که هادی باید آری باشد از هر گونه خطا از هر گونه شک از هر گونه زیان . این ویژگی را فقط تو معصوم می شود پیدا کرد حالا برین هادی معصومتون را بشناسین مبادا در این وادی وا نفسا گول بخورین ها به بیهراه وارد نشین ها .
خداوندا شاهدی ، خداوندا شاهدی که در آستانه ورود به ماه محرم آنچه را که باید می رساندم رساندم مرا و همه این جمع را بگونه هدایت بفرما که هادی معصوم خویش را در این ماه عظیم و شگرف پیدا کنیم.
عنایتی بفرما که از زیر کسا یمانی خارج نشویم. آمین یا رب العالمین/
اگر زرنگ باشین دیگه به کلاس معرفت احتیاج ندارین . بازم هم اینجا خواهم بود هرچی که درس بیاموزم به شما خواهم گفت اما اصل کلام خدمت همه شما عرضه شد حالا چطوری می خواهید وارد ماه محرم بشین من نمی دانم.
یک نکته را می گم. بی شک حر و همه آنهایی که دور اما حسین بودند به این معرفت دست پیدا کرده بودند و چون به این معرفت دست پیدا کرده بودند هادی را شناختند .
هیچ کس از جانش نمی گذرد هیچ چیزی عزیز تر از جان نیست. آمدند مهر مادر و فرزند را امتحان کردند میمون را که فرزندی در بغل داشت گذاشتند در یک محوطه ای زیرش را شروع کردند داغ کردند . بالا پایین پرید اول یک پاشو گرفت بالا یک پاشو گرفت پایین این ور رو دستش اون ور رو دستش آخر سر که دید طاغتش طاغ شد بچه اش را گذاشت خودش نشست روش که نسوزه پس هیچی بالا تر از جان نیست.
چی شد که جانش را داد ؟ چی شد که سینه اش را در مقابل شمشیر دشمن سپر کرد به زبان ساده است ما حرف می زنیم چون ما دنبال اسطوره می گردیم . از اسطوره پروری بیایید بیرون بیایید ببینید ماهیت انسانهایی که اون روز جان باختند چی بود؟ اونها چی دیدند که من و شما ندیدیم هنوز؟ اونها یک چیزی دیدند که ما ندیدیم .
راه خیلی طولانی است ، خیلی طولانی است. اما گاهی اوقات ما بین راه به دلایل مختلف بلیط هوایی می دهند مسافتی را که شما ممکن است یک ساله بری بلیط هوایی می دهند شما یک روزه می ری یک ساعته میری یک ثانیه میری.
خدایا من گفتم به من توفیق بده خودم برم. اگر توفیق بدن خودم می رم اینجا دیگه تنها خوری است اینجا دیگه نمی شه جمع بخوره اینجا دیگه وادی است که همه تنها می روند هرکی تو اون صحرا می ره تنها می ره هیچ کسی را با خودش نمی بره خود دانید یا علی مدد.
دست حق به همراه همه ی شما.