جلسه شصت و دوم سلسله جلسات معرفت
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: سلسله جلسات معرفت
- بازدید: 2338
بسم الله الرحمن الرحيم
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم استغفر الله ربي و اتوب و اليه جلسه معرفت سه شنبه دهم آذرماه سال هشتاد و هشت را با نام و ياد حضرت دوست آغاز مي کنيم.
ای آنکه همیشه در جهان می پویی این سعی تو را چه سود دارد گویی
از این شهر به اون شهر می دود که زمین ارزون بخره از اون جا به اونجا میدود که وام بگیرد وامها را تو بانکها بگذاره سودش را بگیره فلان چیز را بخره این را ضامن می خواهد اون را ضامن می خواهد این همه دویدی چه سودی داشت
ای آنکه همیشه در جهان می پویی این سعی تو را چه سود دارد گویی
چیزی که تو جویای نشان اویی با توست همی تو جای دیگر جویی
خیلی از وقتها ماها به دنبال این پیر و اون پیر ولایتهای غربت طی میکنیم یک بنده خدایی میگفت من بیست ساله هر شهر و دیاری هر ده کوره ای را به من نشان دادند که صاحب نفسی هست رفتم اونجا سر زدم باهاش محشور شدم حرف زدم ولی چرا الان نمی تونم ببنیم یا بشنوم من فقط نگاهش می کردم میخندیدم دلیل دیدن و شنیدن با توست نزد اون پیر نیست که او هر چه دارد مال خودشه تو هم هر چی داری مال خودته کجا داری میدوی کجا داری میری راههای دور میروند از نصفه شب میروند نوبت مینشینند فلان سرکتاب نویس راببینند خب که چی می خواهند به حقیقت آگاه شود حقیقت پیش توست کجا میری بگذریم
طی روزهای گذشته برگه های شمارا مطالعه کردم خیلی زیبا بود خیلی زیبا بود با سوختنهای شما سوختم خیلی ها شعله هاشون تو کاغذهاشون زبونه میکشید با سوختنهاتون سوختم با پریشانی هاتون پریشان شدم با عاشقیهاتون من هم رسم عاشقی آموختم قشنگ بود به همه شمااحوالاتون مبارک باشه تو تک تک شما مهم این بود که یک آتشی افتاده این خوبه این آتیش افتاده و شروع کرده به سوختن خرمن هستی تون هستی مادی شما خوبه خیلی مهمه درسته که تو همه شما یکسان نبود باید هم اینطور بشه اما مهم اینه که بالاخره شروع شد خیلی وقت بود منتظر بودم شروع بشه، این شعله های هستی سوز را با گناه و معصیت و خطا خاموش نکنید، شعله هاتون را شعله ور تر کنید ولی خاموش نکنید، وقتی به تمامی سوختید تازه زنده می شوید، شاید این همون مردن و زنده شدنهایی است که خداوند در قرآن اشاره میکنه، میمیرید و زنده میشوید میمیرید و زنده میشوید چه خوبه در دنیا بمیرید و دوباره زنده شوید به هر حال خیلی خوب بود وقتی از تون می خواهم که بنویسید همه تون جواب بدهید به خانواده خودم هم می گویم خانواده من هم فکر نکنند چون کنار من هستند بری از نوشتن هستند در نوشتن رمزی است و سری است که بهش واقف نیستید بنویسید بهش واقف میشود به مرور زمان یخهای وجودتون آب میشه تو بعضی ها کبرهاشون میریزه کبر و غرورشون اجازه نمی ده بنویسه میگه من همه چیز را میدونم خودم می فهمم، ولی بذارید بنویسید تا کبرهاتون بریز تو بعضیها ترسهاشون میریزه چه ترسهایی ترس از اینکه اگر بنویسم نوشته من مقبول نیفته، کی گفت مقبول نمیافته بنویسید ببینید مقبول میافته، تو بعضیها هم نوشتن مصمم تر میکنه برگه ها تون را میدهم پوشه کنید زیر برگه هاتون چیزی ننوشتم اظهار نظر نکردم چون وقتی صحبت میکنیم شما خودتون می توانید اظهار نظر کنید چه قدر به صحبتها نزدیک نوشتید ولی برگه ها تون را پوشه کنید تازه اول کاره، تازه با هم کار خواهیم داشت تو پاسخ به چهار سوالی که ازتون پرسیده بودم به سه سوال تقریبا همگی پاسخ های درست داده بودند هر کس به شرایط درکش از مسئله ولی باز خوب بود، ولی در پاسخ به یک سوال تقریبا 95 درصد افراد پاسخ مناسب نداده بودند و همین به من نشون داد این حرکت پرسش و پاسخ چه قدر اصولی بود و به جا.
در مورد معرفت نفس بعضی از دوستان اشاره به قران کرده بودند و از آیه قرآن جواب داده بودند خیلی جالب بود خیلی خوب بود بگردید تو قرآن این مطالب را پیدا کنید. میدانید که در حلقه تکامل یک مبدا داریم و یک مقصد همه از جایی که آمدند به همون جا بر میگیردند و بر اساس آیاتی که فرموده نفخت فیه من روحی از رو ح خودم در شما آفریدم یعنی عامل حیات و و پویایی و تکامل همان روح الهی است که باید در نهایت به جایگاه اولیه اش برگردد پس مقصد و مقصود سالک کمال خودشه، به کمال خودش برسه، هر چه پیش میره فکر میکنه این جایگاه همونی است که باید بهش میرسیدیم اما وقتی به اون مقام میرسیم می بینیم که نه باز هم بالاتر داره باز هم باید برویم که نمی تونیم براش انتهایی تعریف کنیم. پس باید رفت تا به اون مقصد که کمال خود هست برسیم به مرور کمال خود هم معنی میشه مفهومش واضح میشه.
سوال معرفت رونده به مقصد این سوال را 95 درصد از دوستان خارج از جواب پاسخ داده بودند و پاسخ مناسب نداده بودند حالا ما می گوئیم اونهایی که این راه را رفتند بعضی ها می گویند رونده خداست بعضیها میگویند روح سالکه، بعضیها میگویند عقل سالکه، بعضیها میگویند روح الله ،این بنده حقیر درگاه میگه باطن سالکه ، چون باطن سالک از نوره این نور را اسامی مختلفی نامیدند نفس گفتند،روح گفتند، قلب گفتند،عقل گفتند،روح الله گفتند از همه این اسامی جمله یک جوهره یک جوهره یک جوهر جمله یک جوهره اسامی مختلف دارند و این یک جوهر حقیقت آدمی است ،خوب دقت کنید شما را خدا دیگه از تفکر کردن باز نایستید همه شبانه روز را با تفکر در اینکه چی هستید چی میکنید و چی باید باشید بگذرونید مقام تفکرتون را عوض کنید خیلی از شما همه سالهای عمرتون را تو فکر بودید دقیقه ای از فکر کردن جا نمودید حتی وقتی می خوابید خوابهاتون هم بر اساس فکر های روزمره تونه اما حالا دیگه وقتش گذشته درست فکر کنید تا به مرور زمان زوایای پنهان وجودتون را پیدا کنید من خیلی روبرو بودم با آدمهایی که از دست خودشون به تنگ آمده بودند می آید با دست و زبان و چشم و هیکلش حرف میزنه خسته شدم من از دست خودم به تنگ آمدم من چرا آدم نمی شوم من این قدر از این صحنه ها دیدم به خصوص اونهایی که مدام عصبانی میشوند مدام عصبانی می شوند فریاد میزنند بقیه را هم را ناراحت میکنند بعد هم می فهمند که بد کردند جالبش اینجاست میفهمند که بد کردند اما جلو دار خودشون نیستند میفهمند که بد کردند فقط می مونه سرزنش کردن خودشون و نا امید شدن دیگه چیزی دستشون نیست اینها دنبال راهکار میگردند تو خودتون غور کنید تفکر کنید به جای اینکه خویشتن تون را سرزنش کنید عصبانی میشه دهنش را باز میکنه داد میزنه تف میکنه هر چی اون توست به روی مردم بعد که آروم شد شروع میکنه به سرزنش خودش تو آدم نمیشی تو یک احمقی به درد نمی خوری هی خودش را میگه میگه خودش را کوچیک میکنه خودش را میزنه نتیجه هم نمی گیره به جای اینکه با این خویشتنتون طرح دوستی بریزید باهاش رفیق بشوید نمیشه باهاش رفیق بشوید بهش بگوئید که آخه عزیز من تو را چی میشه چرااینطوری میشی با خویشتن تون دوست بشوید میشه ها حرف بی جا نمی زنم اگر کسی تا حالا حرف بی جا از من شنیده اینجا نشینه پاشه بره چون بقیه حرفها هم بی جاست اما اگر حرف بی جا تا به حال از من نشنیدید پس قبول کنید که میشه با خویشتن تون رفیق بشوید بهش بگوئید چی میشه تو را آخه تو چرا یک دفعه قاطی میکنی به دردش گوش کنید یک چیزی اون زیر میر ها هست که اونه که اون را شعله ور میکنه، اون را پیداش کنید،بفهمیدش تا بتونید باهاش مقابله کنید،ببینید این ها مشق شبه اینها را پیشنهادی نمی گویم به شما کسانی که در کلاس نشستند اینها دیگه انجام وظیفه دائمی است در هر حرکتتون در هر نگاهتون در هر نیتتون تو ذهنتون یک علامت سوال بذارید چرا، برای چی، تا این سن رسیدید از کوچکترین تا بزرگترین همیشه علامت سوالهاتون برای کله دیگرون بوده تو چرا این کار را کردی، تو چرا این را گفتی،این علامت سوالهای شما همیشه رسم شده روی مردم، روی خودکارتون را برگردید این جوری رو به خودت رسم کن علامت سوال به خودت رسم کن بیا یک مدتی فراموش کن یک همنشینهایی کنارت هست، انگار تو این جهان تنهای تنهایی هیچ کی نیست هیچ کی نباشه این علامت سوالهای بیکار تو کجا میره به من بگو دیگه الا اینه که باید خودت را نشونه بگیره خودت را نشونه بگیر به عبارت بهتر این را می خواهم بگویم خلاصه کلام اون که می خواهد بره اونی که بهش گفتیم رونده اون رونده شمائید شما، نه کس دیگری هیچ کس دیگری ،این قدر بالغ شدید که رونده شوی؟ من خودم را میگویم به کسی توهین نمی کنم تا حالا که سر جالیز دنیا این طوری چنبره زدیم و نشستیم نمی خواهیم از سر جالیز بلند شویم نمی خواهیم پاشیم نمی خواهیم تفکر کنیم تا کی میخواهیم تو جالیز دنیا چنبره کنیم که چنبره مون بشه شفیره، کلک بگیره خاک بگیره حباب میگیره دیگه اصلا نمی تونیم ازش دربیائیم شما دیدید که از هر چیزی همون چیزی بیرون می آید که بود به عنوان مثال از خاک فقط محصول خاک بیرون می آید چونکه کمالش در همینه دانه گندم وقتی از خاک می آید بیرون رشد میکنه به کمالش که میرسه قبلا گفتیم میشه دانه گندم مستقل ولی بالاخره هم به مقصد خودش که همون مبدا خودش بود میرسه برمیگرده به خاک تا امروز جسمی که مبداش خاکه پرورش داده شده ندادید خوب بهش خوراندید انواع و اقسام مجلات را می خوانید مقلات پزشکی را می خوانید فقط برای اینکه ببینید چی بخوریم که بهتر باشه، چی بخوریم که مفیدتر باشه، چی بخوریم که این جسم را سالم تر نگه داره، مگه نه، هر کجا دور هم جمع میشوید راجع به این صحبت میکنند علی الخصوص خانمها چی بخورند زودتر لاغر شوند، چی بخورند چربی هاتون آب شه آقایون قند هاشون چی بخورند قند هاشون کلسترولشون پائین بیاد ،آخه مگه میشه چلوکباب را آدم نخوره ادم حسرتش می مونه به دلش، ولی با این چربی چی کار کنم، بعد اون یکی که زیاد هم میخوره میگه منکه بمیمرم هم نمی تونم از اون نون داغ چرب زیر کباب صرف نظر کنم.
تا حالا که این را پروراندید آخر و عاقبتمون کجا رسیده این قدر هم تازه پروراندیم البته خوب نپروروندیم مورد ستم واقع شده جسممون خوب نگه نداشتیم درب و داغونه اگر کسی گوش شنوا داشته باشه هر تکونی که می خوریم از یک گوشه مون یک صدا در میآید مفصل کتف مهره ها ی کمر کشکک زانو این را هم که خوب نگه نداشتیم تازه خونه پرش را رد کرده چهل را که رد کردی سرازیری است برای جسم ها البته الان را نمی دونم نسل حاضر به چهل هم نمی رسه بعد سرازیری ولی نسل ما به چهل که میرسید سرازیری دیگه بعد از اون تحول نداره که استخون پهن تر نمی شه گیسها دراز تر نمی شه کلفت تر نمی شه ابریشمی تر نمی شه سیاه تر نمی شه چی میشه دیگه براش تحولی نیست تا به اون مقصدش که همون مبداش است برسه پس حالا دیگه وقتش رسیده دیگه ضرورتش راباید احساس بکنیم که باید اندیشه بکنیم برای روحمان روح همان عامل پویایی است همان عامل حیات همان عاملی که ما باید متکاملش کنیم یا باعث تکاملش بشیم تا به مقصد نهاییش برسه پس رونده من و شمائیم اون بخش از وجودمون که از عالم علوی جدا شده اون رونده است خلاصه هوشیار باشید.
سوال سوم معرفت راه به مقصد بود این بنده حقیر به اینجا رسیدم که یک راه بیشتر نیست خیلی جاها گوشه چشم گذاشتم از سوراخ درش نگاه کردم اما فعلا به این نقطه رسیدم و اون اینه که ابتدا یاد بگیریم تکرار کنیم بعد از اون جهد و کوشش کنیم که آنچه که یاد گرفتیم پابرجا نگه داریم و دانسته های درست داشته باشیم و ذکر کنیم که وقتی بخش ذکر را باز میکنم همیشه بدانید اول فرایض واجبات یعنی نقطه نظر اولیه ام واحبات است یک وقت خدای نکرده فکر نکنید وقتی از ذکر صحبت میکنم منظورم اذکار مستحبی است که خیلی جاهاهم هست الان هزار ماشالله کتاب فروشی ها کتاب های ذکر را کیلو کیلو می فروشند هزار و یک ختم، دو هزار و یک ختم، بزودی ده هزار و یک ختم هم می آید اما هیچ کس نمی گه این ختم ها چه موقع موثره و چطور باید انجام بشه که موثر واقع بشه بارها عرض کردم امروز هم می گویم ابتدا باید در مدرسه شریعت بیاموزید آنچه را که لازم دارید آموخته های شرعی به مثابه زاد و توشه سفره، دیدید کسی بخواهد بره بیابون بی آب و علف را طی کنه زاد و توشه ای با خودش نبره اصلا همچین چیزی امکان داره؟ میتونه عبور کنه؟ هر چه که شرع خدا فرموده بیاموزید و تکرار کنید تا جایی که سر لوحه ذهن و عمل شما قرار بگیره، تو این صحرای پهناور دیو و دد فراوانه شما هم بی سلاح به حال خودتون فکری بکنید شاید الان به من اعتراض بکنید بگوئید کلاسهای عرفانی بسیاری وجود داره که تو اونها بسیاری از قوانین شرع را اجرا نمی کنند خوب اونها چی؟ عزیز من مگه ما وکیل وصی مردمیم مگه ما قیمشونیم به ما چه که نمی کنند ماخودمون گلیممون را از گل بیرون بکشیم ما را بس القصه ما گفتیم اگه نمی دانید تا دیر نشده بیاموزید اما این قصه را از این ور دارید شرع را بیاموزید اما خواهش میکنیم رساله سیار نشوید ما شما را رساله سیار نمی خواهیم که بند بند اگه این نشد این اگه اون نشد اون هر وقت بهش برخورد کردیم می خوانید مطالعه میکنید اجرا میکنید شرع فقط اون نیست شرع محدوده های وسیعی داره در تمامی اعمال و قرارداد های اجتماعی. قاعده های یک زندگی که منطبق باشه به قوانین خدا بیاموزید بکار بگیرید تا راحتتر بتوانید از این صحرای پر دیو ودد با هم دیگه عبور کنیم حالا می خواهم یک چیزی بگویم حواسها با منه دو تا وظیفه می خواهم بذارم گردنهاتون که نمی توانید بگوئید من نمی تونم شوخی با کسی نداریم از این به بعد از کسی نمی پرسیم می تونی یا نمی تونی می گوئیم که می تونی پس باید انجام بدهی تمام شد
یک سالک هر روز یک چیزی از اونچه که ندانسته باید یاد بگیره پس روزتون را به شب نمی برید مگه اینکه یک چیزی یاد گرفته باشید قانون نیوتن نمی خواهم ها قانون اتم هم نمی خواهم با ارشمیدس و کپرنیک و .. کاری ندارم اینها حیطه های علمه و هر کسی تو حیطه علمی که باهاش کار میکنه موظفه دانسته هایی داشته باشه شما دانشگاه میروید هر کسی تخصصی را می خونه بخونید و یاد بگیرید قرار نیست مابقی را هم بلد باشید من با این بخش کار ندارم من با این بخش کار دارم که هر روز چیزی را از عالم هستی بدانید و یاد بگیرید و محفوظ کنید به عبارت بهتر ذهنها خالی ذهنها خالی صفحه سفید هر روزی چیزی بنویسید دیدید دوستی از الهی نامه آقای حسن زاده آملی مطلبی را خواند و گفتم هر بندش یک کتابه هر روز یک دانه اش را یاد بگیرید و بر صفحه ذهنتون بنگارید کافی است این را به شما به عنوان مثال دادم که بدانید دنبال چی بگردید پس هر روز یک چیز که نداسته اید تا به امروز بدانید و یاد یگیرید رو صفحه سفید ذهنتون بنویسید دوم هر روز یک چیزی از اون چیزهایی که می دانستید فراموش کنید جالب نیست آسونه را اول گفتم این دومی سخت تره هر روز یک چیزی از اون چیزهایی که می دانستید فراموش کنید
هر روز یک چیزی از صفحه سیاه دلتون بردارید اون نقطه را سفید کنید به عنوان مثال این همسایه بغلی ما شما در جریان بودید آدمهای بسیار بدی بودند آدمهای فاسدی بودند تو ذهن ماست که اینها فاسد بودند الان همسایه جاش آمده خانواده است باز هم از در خانه که رد میشوم سرم را برمیگردانم که نگاه نکنم این باید پاک شه هر روز یک چیزی از اون چیزهایی که دانستید و صفحه دلتون را سیاه کرده پاک کنید روزتون شب نشه اگه اینکار ها را نکرده باشید توصیه من به شما برای اینکه خودتون را صاف و متنبه نگه دارید حتما بنویسید شما دیگه دفتر دارید بنویسید ضرر نداره که چه آموختم و چه چیزی را پاک کردم اون وقت ببینید بعد از چهل روز چه گنجینه نفیسی در دست شماست و چه پرونده عجیبی از خودتون زیر بغلتونه هیچکی همچین پرونده ای نمی تونست پیدا کنه هیچ کس جاسوستر از خودتون نیست شما جاسوسهای خوبی هستید ولی جاسوس خودتون باشید نه جاسوس دیگران خلاصه می خواهم یاد بگیرید چطور آینه های دلتون را با مجاهده و ذکر صیقل بدهید آخه ما با این دلها کار داریم بی خودی که تمیزش نمیکنیم که ما با این دلها کار داریم بعضی از سالکها میگویند که صفحه دل را صیقل بدهیم و از همه علوم ماورا الطبیه نقاشی هم برویم یاد بگیریم رو صفحه دلمون نقش بکشیم نقش ملائکه، نقش جهان ارواح، نقش جبروت، نقش عرش ،ولی علوم خیلی زیاده ممکنه عمر ما قد نده همه اینها را نقاشی کنیم بعد میمیریم صفحه مون ناقصه یک عده اومدند زرنگترند خیلی هوشیارترند گفتند اینکار را نکنید ضرر می کنید گفتند بیائید صفحه دل را صیقلی کنید صیقل بخوره هیچ چیزی توش نباشه پاک ،زلال، شفاف بعد اینجوری بازش کنید به جهان هستی عرضه کنید بگوید هر چی نقش هست بنداز توش دلتون را بکنید آئینه تمام نمای جهان هستی، بعد ببینید میمیرید ؟ شما نمی میرید دیگه، شما جاودانه میشوید،اونهایی که دنبال اکسیر حیاتند دنبال جاوادانگی هستند ندانستند که هیچ چیزی لازم نیست بخورید همین یک قدم شما را میرساند به اون نقطه پس راه به مقصد یک دانه بیشتر نیست ،مجاهده و ذکر، تلاش و ذکر؛ ذکر که در درجه اول واجباتتونه و بعد از اون مستحباتتون، حالا بعدها میرسیم به اونجایی که آدمهایی که ساعتی از عمرشون گذارنیدند بیست و چهار ساعتشون یا باید اون ساعت در خدمت به خلق باشه، یا در خدمت فرایض واجب باشه یا در حال ذکر اگر غیر از این بود جریمه اش میکنیم پول میگیریم ازش میگوئیم قلک میذاریم هر ساعتی که خالی رفتی این قدر می اندازی توش ببنید من پایان هر هفته چه قدر کاسبم اما نه میاد اون روزی که همه قلک ها خالی میاد پیش من اون موقع است که من هم جاودانه می شوم چون تازه از شما یاد میگیرم میدانید اگر قرار باشه ما برویم بهشت من آخرین نفرم که می فرستند تو چون باید دانه دانه شما بروید تو، تا من بیام پس شما ها باید دانه دانه تون جاودانه بشوید تا من هم جاوادانه شوم، تو را خدا بجنبید میمیرم جاوادنه نمی شوم حیف میشه ها حیف میشه پس مشق شبها تون را گرفتید دانستید باید این هفته چه کنید خالی برنگردید هفته بعد باید دست پر برگردید می خواهم ببینم تو یک هفته هفت تا چیز یاد گرفتید هفت تا چیز هم حذف کردید یا نه.
سوال:باید حتما باطنا از وجودمان پاک شود و یا اضافه شود؟
چواب :ما پشت سر شما دفترچه آویزان نکردیم که تو اون بنویسیم صفحه وجودت باید باز بشه ما از اینکه فقط تو کاغذ باشه گذشتیم باید تو صفحه وجودت این اتفاق بیفته وگرنه فایده نداره میشه همانی که ما سالها در آن هستیم
سوال:چطوری؟
پاسخ:تمرین می خواهد تمرین تمام ذکرهایی که الان انجام می دهید روز اول همه را حفظ شدید؟ نه، کاغذ به دست بودید اما الان خیلی هاتون با تکرار و تمرین حفظ شدید چرا؟با تکرار و تمرین و اعتقاد به اینکه حتما میشه
سوال:باید اونی که تو زندگی مون خیلی لطمه دیدم اون را ببخشیم
پاسخ :این سرلوحه همه سیاهی هاست از اینجا شروع کنید
سوال:من فکر میکنم باید به دوران کودکیمون برگردیم و چیزهایی در مدرسه بوده و ما اذیت شدیم دانه بنویسیم و ببخشیم باید بنیادی شروع کنیم
پاسخ:من دوران کودکی کلاس سوم معلمی داشتم این عروسکهای باربی را دیدید که خیلی بدآموزی داره نه به خاطر لباسی که داره به خاطر اون چیزی که داره ارائه میکنه و اون الگویی که در جامعه انسانی داره جا میاندازه این معلم من چنین عروسک باربی بود قد بلند و به همین باریکی اندام و با همین وضع لباس می پوشید من از قیافه اش خوشم آمد اما در میانه سال ما مسافرت دو روزه رفتیم مادرم به شدت مریض شد و در حال از دنیا رفتن بود سه تا جراحی پشت سر هم شد و ما اجبارا خانوادگی ده روز را در آن شهر ماندیم بعد برگشتن پدرم مرا برد مدرسه و به معلم من توضیح داد که من به شدت آسیب دیدم و هم از نظر درسی نیاز به کمک دارم و هم از لحاظ عاطفی توجه بهش بکنید اون هم سنگ تموم گذاشت چون تمام جلسات ریاضی چون من بلد نبودم من را گوشه کلاس نگه می داشت دیکته میگفت از دروسی که من اصلا بلد نبودم مشقش را ننوشته بودم و طبیعتا دارای غلط میشدم بعد برای غلطهام جریمه می داد من را خیلی اذیت میکرد و من یادم نمیره اولین باری که یک عروسک باربی دیدم بزرگ بودم ها بچه داشتم می خواستم عروسک را له کنم از طفولیت شروع کنید میبیند چه شن ریزه هایی زیر دندانهاتونه خودتون هم نمی فهمید می جویئد چه قدر درد دارم خب اینها را بریز بیرون وسواس ها از اینجا ناشی میشه ببنید وسواس یک ریشه داره برو دنبالش ریشه اش را پیدا کنید هیچ کس توی دنیا نمی تونه وسواس را معالجه کنه اگر معالجه کردند اگر تونستند معالجه کنند، چون وسواس یک عامل روانی داره کرم ریزی در درون شما داره تا نری کالبد شکافی نکنی این کرم را پیدا نکنی از دستش راحت نمیشی و هستی ات را به باد میدهی وسواس فقط اب و آب کشی نیستها وسواس تو تمامی ابعاد زندگی میچرخه تار و مار میکنه می خواهیم اگر خدا توفیق بدهید اینها را بکشیم بیرون دربیاریم به شرطی که شما با ما همکاری کنید مرد و زن فرق نداره دانه دانه میگویم کی کجا وسواس داره، به اصطلاح امروز ها توش گیره مثل صفحه گرامافون که خط افتاده سوزن میرسه تکرار میکنه شما هم گیر کردید تکرار میکنید پس ان شا الله می خواهیم برای جلسه بعد انجام بدهید و نوشته ها تون را بیاورید.
سوال :گاهی اوقات خاطراتی داریم که در پس ذهن ما رفته و شاید به خاطر نیاوریم چه کنیم باید آن را بیرون بیاوریم و پاک یکنم؟
پاسخ :اشتباه شما اینجاست من اخیرا رویایی داشتم درباره خانه قدیمی مان که خیلی بچه ها دوستش داشتند من هم همینطور و فکر نمی کردم خاطره بعدی داشته باشم داشتم شبی دیدم من را میبرند و در محوطه می چرخودند به قدر صحنه هایی نشون من داد که من را به شدت مکدر کرده بود و رنجونده بود پرسید از اینجا خاطره بد داری گفتم نه دانه دانه نگاه کردم دیدم ای وا قلبم درد گرفت من این همه سختی کشیده بودم نفهمیدم در حالیکه در بیداری به خاطر نمی آوردم بعد در رویا گفتند نگاه کن این بده نباید باشه پاک کن ما فکر میکنیم اون پشته نمی بینیم پس چون نمی بینیم بهش فکر نمی کنیم نهاد ما را آزرده میکنه باید اونها را دانه دانه بیاوریم بیرون و خلاص شویم.