جلسه شصت و یکم سلسله جلسات معرفت
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: سلسله جلسات معرفت
- بازدید: 2142
بسم الله الرحمن الرحيم
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم استغفر الله ربي و اتوب و اليه جلسه معرفت سه شنبه بیست و ششم آبانماه سال هشتاد و هشت را با نام و ياد حضرت دوست آغاز مي کنيم.
کدامین زمین است خالی از او که در آسمانش کنم جستجو
همی بیند او را زما سر به سر ز کوری نبینیم ما روی او
جلسه قبل پرسشی کردم که با توجه به کاغذها و دفاتری که دستم رسیده می بینم که الحمدلله دوستان همگی تفکر کردند و تلاش نمودند که پاسخی در قبال پرسش های ما داشته باشند به جرات میتونم بگویم اگر کسی در بین شما هست که پاسخ سوالات ما را نداده بره و فکر کنه زمان میگذارید و به اینجا می آئید راه های سخت و دور وقتتون را میذارید گاهی اوقات تو خانواده ها دچار درگیری می شوید که چرا زمان زیادی را بیرون از خونه بودید ولی اگر نخواهید به این مطالبی که گفتم اندیشه کنید و پاسخ بدهید ما خیلی از مواقع فکر میکنیم اما وقتی که افکارمون را روی کاغذ نمی آوریم و نمی نویسیم نمیتوانیم اونها را پیگیری کنیم نمی توانیم اونها را بفهمیم که چیست و کجا به درد ما می خوره بنا براین اگر کسی این کار را نکرده هنوز دیر نشده پنجشنبه هم ازتون میگیرم فکر کنید و پاسخ ما را بیاورید نگفتم پاسخ من ها گفتم پاسخ ما را بیاورید چون بالا خره من هم این وسط مسئولیتی به اندازه خودم دارم سوال این بود معرفت مقصد خب یکی از بین شما اینهایی که تفکر کردند می تواند در این باره توضیحی بدهد.
پاسخ 1:به نام خدا من فکر میکنم که مقصد مااین باشه که آنچه خدا در ما نهاده از حالت بالقوه به حالت بالفعل در بیاوریم و طبق فرمایشاتی که شما در جلسات پیش فرمودید در نهایت به اون انسان شدن یا آدم شدن برسه و یا به عبارتی نزدیک شدن به انسان کامل در حد توانش.
پاسخ 2:به نظرم معرفت مقصد یعنی شناخت هدف نهایی از درسهای که حضور شما گرفتم فکرمیکنم یعنی از کجائیم و به کجا می خواهیم برویم از اوئیم و به سوی او می رویم که همان انا لله و انا الیه راجعون می تواند باشد وخیلی از راه های دیگری که به این ختم می شوند یعنی به کمال مطلق می خواهیم برسیم و اینکه چه کارهایی در حین راه میتوانیم انجام دهیم و چه وظایفی داریم تا به این راه وارد شده و به مقصداین راه که کمال مطلق هست برسیم
پاسخ 3:کلام من شبیه دوست قبلیمان است این شعر را نوشته بودم که
به کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
مقصد همان کمال انسانی یا بهتر بگویم خداگونه شدن است یا همان رسیدن و برگشتن به اصل یعنی خود خدا که در نهایت نور کامل شدن است
پاسخ 4:بسم الله الرحمن الرحیم من وقتی فکر میکردم مقصد کمال انسانی را در نظر نگرفتم گفتم معرفت مقصد یعنی مثل یک مسافر وقتی می خواهد برود جایی اگر مسیر را وارد نباشد حتما گم می شود و یا در وادی می ماند یا ممکن است اصلا بر نگردد اگر آدم مقصدش را نشناسد به گمراهی کشیده میشود حالا هر مقصد و سفری
پاسخ 5: در سوره انشقاق آیه 6 آیه داریم می فرماید"يَأَيُّهَا الْانسَنُ إِنَّكَ كاَدِحٌ إِلىَ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيه"( اى انسان! تو با تلاش و رنج بسوى پروردگارت مىروى و او را ملاقات خواهى كرد! (6)) وقتی به ملاقات رسیدی یعنی به لقای خدا رسیدی دیگه آرام میگیری پس معلومه که یکی از اهدافی که برای انسان وجود داره لقای خدا یعنی دیدار خداست واون هم میسر نیست تا اینکه به خودش برسه من عرف نفسه فقد عرف ربه تا وقتی به خودش نرسه به ملاقات واقعی خودش نرسه به ملاقات خدا هم نمی رسه
پاسخ 6:معرفت یعنی شناخت یعنی کسی باید مقصد خود را بشناسد مثلا به من می گویند لسانجلس من می دونم شهری است اون طرف دنیا اما شناختی نسبت بهش ندارم حتی اگر هدفم هم این باشد که آنجا بروم وانجا برسم نمی دونم اونجا اب و هواش چه جوری است و غیره من خودم شخصا نسبت به اون مقصد نهایی شناخت ندارم ممکنه اسمش را بدونم اما شناخت ندارم اما تصورم بر این است که همانطور که دوستان گفتند یکی میگوید قرب پروردگار یکی می گوید وصال همه تقریبا یک معنا را دارند میگویند پس شناخت ندارم اما اسمش را می دانم که لقاست یا وصال است یا فناست اما فکر میکنم دور نیست خیلی خیلی خیلی نزدیکه ممکنه تمرکز من جای دیگر است جای دیگر نه اینکه او نباشد به او متوجه نیست مثل کسی که رو به دیوار ایستاده پشت به دیوار و می گوید سایه است و تاریک در حالیکه او در سایه خودش ایستاده در ظلمت خودش من مقصد را نزدیک می دانم گرچه که درکش نکردم احساس من این است اگر بتوانم چیزهای زاید را از ذهنم دور بریزم مثل ذره بین که با متمرکز کردن نور می تواند بسوزاند و حتی جنگلی را آتش بزند من فکر میکنم با توجهبه اینکهخ ود خداوند فرموده خودش من از رگ گردن نزدیکترم من نمی خواهم یک راه بروم مثلا سر قله قاف اگر قله قافی هم هست همین جاست
پاسخ 7:مرحوم علامه کتابی دارند الانسان قلب الدنیا فی الدنیا و بعد الدنیا این اشاره داره به داستان حضرت ابراهیم (ع) که از پیامبران خدا بودند و از خدا خواستند که یک نشانه ای به ایشان نشان بدهد این نشانه ها را پی اش بودند خواستند هدف اصلی را بیابند رفتند به سمت ربوبیت گفتند خورشید می تونه برای من رب باشه رب معنی اش چیست پروردگار وقتی میگویم ربنا ترجمه خدای من درست نیست یعنی پروردگار من کسی که پرورش می دهد من را پس رب درجه بالایی است میآید اثبات خورشید نمی تواند رب من باشد ماه نمی تونه ستارگان هم نمی توانند
خدا به انسان دو قدرت داده که وجه تمایز انسان به سایر موجودات است انسان می تواند فکر کند و راهش را پیدا کند ثانیا اینکه می تواند راهش را انتخاب کند حیوان بر اساس غریزه عمل میکند.
هدف به نظر من همانطور که در قرآن آیه 72 از سوره مبارکه توبه داریم رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ خشنودى خدا از همه برتر است كه پيروزى بزرگ، خشنودى خداوند است
این همان رستگاری بزرگ است که حضرت ابراهیم بهش رسیدند
استاد : می دانید هدف من از این کار چی بود من که چه عرض کنم ما از این کار چی بود تا امروز ما اخه خیلی حرف زدیم و در مقام صحبت هم که می آئیم شعارهای خیلی قشنگی هم می دهیم اما کنه مسئله را حس نمی کنیم کنه مطلب را حس نمی کنیم برمیگردم به همان مثال سالها در مدرسه گفتند علم بهتر است یا ثروت البته علم البته علم بعد به شوخی البته ثروت البته ثروت هر کدومش که بهتر بود کسی نگفت چرا من که تمام سالهای مدرسه ام بهترین انشا را می نوشتم و بالاترین نمره را میگرفتم ولی هیچ وقت کسی را ندیدم بگوید واقعا چرا علم واقعا چرا ثروت اصلا ثروت بهتر است ولی چرا چرا کسی این موضوع را برای آدم باز نمیکنه از همه کسانی که یک مختصر اعتقادی دارند یک مختصر بینشی دارند یک خرده دلشون صافه اهل خدا و پیغمبرند وقتی که پاش می افته سوال میکنی می گویی نهایت چیه میگه رسیدن به خدا این رسیدن به خدا را کی تعریف میکنه این رسیدن به خدا یعنی چی خدا موجودیتی داره ابعادی داه یک جایگاه خاصی داره ما می رویم که به اون برسیم مثل خانه خدا یک خانه ای است دورش پارچه سیاهرنگی است به قدری به من گفته بودند گفته بودند گفته بودند آدم میرسه اونجا چنان جذبه ای داره و شما را میگیره که نمی تونی تکون بخوری من رفتم اونجا دیدم خبری نیست برای من خبری نیست شاید یکی از دلایلش همین بود چون قبلا بارها به خدا فکر کرده بودم خدای من نمی تونست تو اون خونه باشه باید به مطلب فکر کرد رسیدن به خدا یعنی چی آیه قرآن گفتند یکی از دوستانمان خیلی هم زیبا و به جا بود چون استناد قرآنی داریم تو مطلب اصلا مشکل نداریم ما بارها قبل گفتیم سیر الی الله سیر فی الله بعد تحت اللفظی هم معنی کردیم سیر در راه خدا وقتی به خدا رسیدیم سیر در خدا به خدا خیلی عجیبه عجیب نیست چرا نمی پرسید اینها یعنی چی حالا مجبور شدیم از یک طرف دیگر شروع کنیم به حرکت کردن معرفت مقصد می خواهیم این همه ذکر کنیم می خواهیم بدیهایمان را پاک کنیم می خواهیم کارهای زشتمان را ترک کنیم خیلی از چیزهایی که دوست داشتیم تاحالا انجام می دادم دیگه نکنیم و خیلی کارهای دیگر سخت حالا اول سختیه صبر کن به این سادگی نیست کی میگه آسونه خب همه این کارها را می خواهیم بکنیم به کجا برسیم بهش فکرکردید اینجا اومدید نشستید که به کجا برسیم یکی میگه برسیم به اونجا که کارهایی که خدا میکنه ما هم بکنیم آخه از این شعارها خود من هم می دادم کدوم کارهایی که خدا میکنه بکنیم همون یک دونه جمله را بخواهد جواب بدهد سالها وقت می خواهد کدوم کارها صرف اینکه با حرکت دستش شیی را از جاش تکان بدهد کفایت میکنه میخواهیم برسیم به اینجا می خواهیم برسیم به جایی که عالم ارواح را ببنیم ببینید اون ها همش چیزهایی است که می تواند برای مامقصد باشه نه خیلی قشنگتر می گوید برویم برسیم که امام زمان را ببنیم می رویم برسیم امام زمان را ببنیم واقعا اینه نه همه اینها هست ها در راه اگر درست بروی همه اینها را میبینی اما هدف این نیست مقصد این نیست که تا امروز بهش فکر میکردیم مقصد غایی تر از این حرفهاست حالا من یک پاسخ برای خودم دارم شما هم بروید بهش فکر کنید خیلی هم بهش فکر کنید من به اینجا رسیدم که معنیش این است که یک لنگه جوراب که داریم از روست برای اینکه پشت جواراب را ببینیم تیغی هست یا نه چی کار میکنیم میکشیم از اون رو میکنیم پشتش را نگاه میکنیم من می خواهم خودم را پشت رو کنم پشت این قضیه من یک چیز دیگر همه هست برویم ببنیم پشت این قضیه من چه چیز دیگری هم هست که اگر تونستیم اون را ببینیم اگر تونستیم باهاش کنار بیائیم اگر تونستیم تحملش کنیم خیلی تحملش مشکله خیلی تحملش مشکله اگر تونستیم با اون روبرو شویم بخش عمده ای از مقصد را به دست اوردیم حالا بروید بهش فکر کنید چون اگر مقصد را ندانیم راه را از بیراه تشخیص نمی دهیم خب این معرفت مقصد ما چهارتا بخش گفتیم دومین معرفت معرفت رونده به مقصده البته من اگر بخش دو هم راجع به اینها صحبت میکنم
ساعتها با ید حرف بزم نمی دونم دلم می خواهد بگویم یک جلسه تنها این ها را تعریف میکنم اما ترس عجیبی در من هست که شاید نرسیم همش را بگیم شاید این هم شیطون هست مه می ترسونه نمی دونم خب رونده به مقصد کیست
پاسخ 1: رسیدن به نقطه انا لله
پاسخ 2: فکر میکنم معرفت روند به مقصد اون شناخت عمیقی است که آدم نسبت به اون مقصد تهایی داره چون شناخت باعث میشه آدم رو به جلو حرکت کنه و منظور از رونده سالک است
پاسخ 3:رونده مقصد وقتی راهش را پیدا کرد باید در این راه تمام ان جلسات معرفت را و جهادها را انجام دهد تا بتواند در ان راه وارد شود
پاسخ 4:معرفت رونده به مقصد یعنی اینکه فردی که می خواهد در یک راهی قدم بردارد باید چه چیزهایی را همراه داشته باشد مثل یک کوهنورد که باید کفش مخصوص بپوشد و بار زیاد با خود برندارد در این راه هم باید بدانیم چه چیزی به درد ما می خورد مال دنیا که به درد ما نمی خورد اما ذخیره های اخروی به درد ما خواهد خورد مثلا صفات رذیله را باید از خودمان دور کنیم و همین جا بگذاریم
پاسخ 5:این سوالی که مطرح کردید خیلی تکان دهنده بود و خیلی جالب بود که ذکر هفته همه بسیار به این سوالها مرتبط بود بسیار تکان دهنده بود می دانید ده سال آدم یک کلاسی می آید و کل ده سال را در یک سوال گنجاندید بسیار تکان دهنده بود واقعا مثل کسی که دستگیرش بکنند که حالا ده سال این کلاس را رفتی حالا مقصدت کجاست چه کسی می خواهد این راه را برود معرفتش چیه بسیار تکان دهنده بود شاید خیلی از دردها را هم التیام می داد خیلی از دردها و اینکه مثلا به نگاه های بد مردم خود من اهمیت ندهم چون مقصد من چیز دیگری است و این قسمت معرفت رونده به مقصد یعنی شناخت خود ما که می خواهیم این مسیر را برویم از خودشناسی که باید شروع بکنیم اینکه به خدا شناسی میرسیم اینکه خود مان را می خواهیم بشناسیم بسیار مقوله وسیعی است شناخت رونده این است که آدم خودش را کامل بشناسد مثل مسافرتی است که فرد باید بداندآیا توانش را دارد و چه چیزی باید همراه داشته باشد
پاسخ 6:رونده به مقصد همان موجود دو پا انسان است که خاک خشکی بود بعد قطره ای جهنده و بد بو شد بعد روح پاک الهی را گرفت انسان نام پیدا کرد و خداوند آنچه از هنر در خلق موجودات داشت در وجود این موجود به نهایت رساند موجودی که نور الهی را به یدک میکشه و خلیفه خدا بر روی زمین است همه اینها مسئولیتهایی را در پی دارد که یک دنیا مطلب دارد و باید ساعتها صحبت کرد
پاسخ 7:بسم الله الرحمن الرحیم شناخت راه کدام راه باید یقین داشته باشیم تمام راه ها فقط به یک راه ختم میشود و این راه انتهایی ندارد از فرش تا عرش عرش کجاست آیا عرش انتهایی دارد نه ندارد دیدار خدا وصل به خدا آیا ما به خدا وصل نیستیم هستیم وقتی از درسهای قرآنی می فهمیم خدا از رگ گردن به ما نزدیکتره وقتی می فهمیم او در عرش نشسته عرش دل ماست دلهای پاک و شفاف این دل فقط یک جایگاه داره یا خدا یا شیطان اگر شیطان است پس تیره و تاریکه و اون روشنایی را محو کرده باید صیقل داد تا اون نور دوباره جلوه گری کنه پس از عرش تا فرش نه اینکه پرواز جسم به آسمان یعنی صیغلی شدن و رها شدن از قید و بندها و آن وقت معنی پرواز را میفهمیم عرش ما دل ما جایگاه حق تعالی میشه همان که حضرت علی فرمودند خدا را دیدم با دل که از حضرت پرسیدند خدایی را می پرستی که نمی بینی و حضرت فرمودند دیدم با دل و شناخت راه فقط بااحکام الهی میسر است او که ما را خلق کرده بهتر از همه ما را میشناخت نیازهای مارا بیراهه های ما را و با احکامی که صادر کرده و هدایتگران درونی و بیرونی به ان هدایت میکنند که از محرمات دوری کنیم و از حلالها بدون اسراف بهره ببریم حال شناخت رونده به مقصد راستی مقصد ما و مسیر ما کجاست مثلا می خواهیم به مشهد برویم بار برمی داریم چه باری مهر تسبیح کتاب دعا و سبک کردن روح برای ملاقات خلیفه خدا که روزی حضور فیزیکی داشتند و الان غیر فیزیکی و در هر دو دو حال وجودشان برای ما خیر و برکت است
استاد:احساسات با استدلال فرق میکنه در استدلال باید مطلب خیلی جمع و جور بشه ببیند مقصد چیه یک جمله رونده کیه البته تفکرش خیلی وسیع است و در آنچه شما گفتید گنجانده شده بود توش شکی نیست منتهی انچه شما می نویسید در انتها باید یک خط نتیجه بگیریدآنچه در اینجا مطرح میشود با توجه به ضیغ وقت باید نتیجه باشد
ادامه پاسخ7: باید خلیفه خدا شویم خلیفه خدا وقتی حر ف میزنه انگار خدا داره حرف میزنه
پاسخ 8:بسم الله الرحمن الرحیم فکر میکنم معرفت مقصد رونده مقصد یعنی شناخت رونده مقصد یعنی معرفت مقصد باید چه مشخصاتی داشته باشه اولین مشخصه این است که رونده مقصد باید باور داشته باشه و بداند کجا می خواهد برود بعد اگر باور کرد می تواند تسلیم شود و این تسلیم در واقع توکل کردن است هر رونده مقصد نیاز به یک سری انگیزشهای درونی و یا نیروهای محرک درونی دارد که بتواند او را جلو ببرد و فکر میکنم همان عشق ومحبت الهی است و محبت به اهل بیت و در نهایت رونده به مقصد نباید به مقصد خیلی متمرکز شود باید به وظیفه خودش عمل کنه اگر بخواهد به مقصد نگاه کند فکر کند خیلی دور است نا امید می شود اگر فکر کند خیلی نزدیک است ممکن است دچار غرور شود و اینها هر دو از جانب شیطان است
استاد: به نکات خوبی اشاره کردید در عین اینکه خیلی ساده بیان شد اما بسیار مطالب اساسی است
پاسخ 8: در سوره ملک که می خوانیم آیه 22 می فرماید:
آيا كسى كه به رو افتاده حركت مىكند به هدايت نزديكتر است يا كسى كه راستقامت در صراط مستقيم گام برمىدارد؟! (22)
استاد:ما اکثرا به رو افتاده ایم و راست قامت نیستیم می دانید با صورت راه رفتن یعنی چی یعنی دست روی حقایق گذاشتیم قایم کردیم دیده نشوند ان شا الله خدا به همه ما کمک کند
پاسخ 9: معمولا برای شروع را ابزاری لازم است قدم اول توبه است یعنی طهارت اولین کار طاهر کردن خود است با توبه خداوند در مقصدی که می خواهیم برویم پاکان را دوست داره و توبه کاران به همین دلیل اولین قدم توبه است و همت و طلب و از همه مهم تر سکوت و شناخت به قرآن که صورت کامل حقیقت انسان است
پاسخ 10: در قالب بیتی می توان بیان کرد :
تکیه بر دانش و تقوی در طریقت کافری است
رهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
استاد:خیلی عالیست
پاسخ 11:به نظر من هر چه در این عالم هست رونده است اعم از درخت و سنگ و گاو گوسفند مگر آنها تسبیح نمی کنند مگر خداوند نفرموده رعد به حمد پروردگارش تسبیح میگوید حال آدم که می خواهد در این مسیر قرار بگیرد که حسب اختیارش است شاید بشود دونده ظاهرا خیلی از این موجوداتی که رونده هستند کمالشون در این است که خودشون را به آدم برسونند که به وسیله آدم به اون کمال برسند و یک نکته ما در این صحبتها که شد گفتیم ما داریم حرکت میکنم ولی من فکر میکنم اگر ما یک قدم برویم مقصد ده قدم حرکت میکنه همش در این نیست که ما چنین میکنیم و چنان میکنیم یا می گوئیم ما باید بخواهیم همین خواستن را چه کسی به ما میدهد بابا طاهر در شعری به این مضمون می گوید که عاشقی اگر دو سر باشد بهتر از یک سر عاشقی است خدای نکرده جوری نباشد که ما فقط یک سر خودمون را ببینیم اگر ما خود را عاشق میبینم و طرف خودمان را میبینیم همه از اوست اصلا کجا می خواهی بروی فکر میکنی مقصد دور و نزدیک را ما باید برویم ما با کدام پا می خواهیم برویم همه در ید قدرت پروردگار است و حالا ما داریم اون را برای خودمان مقصد فرض میکنم میگه که
جلوه عاشق اگر افتاد بر معشوق چه باک
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
یعنی ما خودمان را خیلی هم تصفیه بکنیم بخواهبم برویم تا خدا بگردیم بخواهیم برویم در خدا بگردیم همه این کارها از روی احتیاج است اما اگر او ما را دوست دارد از روی اشتیاق است یعنی تفاوت از زمین تا آسمان است بین عشق ما و او حال که ما می خواهیم با ذره عشق خود حرکت کنیم او با اقیانوس بیکران عشقش یه چه صورت ما را در خواهد یافت و در آغوش خواهد کشید
استاد:من خیلی خوشحالم از صمیم قلب خوشحالم از آنچه میشنوم
پاسخ 9:من کوتاه بگویم رونده با معرفت عبد الله است
استاد:تعبیر قشنگی است به شرط اینکه به آنچه گفتید تا عمق تک سلول بدنتان ایمان داشته باشیدو عمل کننده باشید تاامروز خیلی جملات و حرفهای زیبا زدیم اما از این به بعد باید عمل کننده باشیم کسی از ما حرفهای قشنگمون را نمی خره قاب نمیکنه قاب هم بکنه این دنیا قاب میکنه اون ور خط کسی از مااینها را نمی خره کیلو کیلو ببر را ه نمی دهند ار امروز یا نباید حرف بزنیم یا اگر یک کلمه گفتیم عمل کننده به آن یک کلمه باشیم حرف امروزم تمام نشده این دو تا دری که باز کردیم نمی خواهم ببندم چون بسته نمی شه هر بار راجع بهش حرف خواهم زد حالا به اضافه اینکه دو تا در دیگر هم داریم که اونها هم خودش ماه ها بررسی داره
اما یک کوچلو هم من بگم
رونده کیست؟الا من ؟ الا شما ؟ رونده کیست ؟ سنگ در سنگ بودنش ، گیاه در گیاه بودنش ، حیوان در حیوان بودنش ، انسان در انسان بودنش که انسان معجونی است با مجموعه است از جماد و نبات و حیوان و انسان و بی تردید همه رونده به سوی مقصد اند اما با کدام بخششت داری می ری ؟ کدام بخش شما راننده است ؟ کدام بخش من رونده است؟ بخش حیوانی ام؟ بخش نباتی ام یا بخش انسانی ام؟ اینها را از هم تفکیک کنید از هم . بخش نباتی و حیوانی تون زیرمجموعه بخش انسانی تون قرار بدین . چطور؟برین بهش فکر کنید اون چیزی که امروز دارم می گم برین بهش فکر کنید. فکر کنید و برای خودتون بنویسش اگر ننویسیدش نمی توانید بهش برسید.به والله هیچ کاری نمیشه کرد.
بخش نباتی هم باید به سوی مقصد بره بخش حیوانی تون هم باید به سوی مقصد بره بخش انسانی تونم هم باید به سوی مقصد بره مجموعه ای نیست که از هم جداش کنیم بگذریم که انسانها امروزه اینها رو از هم جداشون کردند و هر کسی با یک بخش از وجودش در حال حرکته .
اون وقتها موتور های ماشین -الان بلد نیستم- چهار تا شمع می خورد چون من خودم پیکان سوار می شدم حالا الان یه یک سال اندی است که اون رو هم سوار نمیشم هم چیز بر من سوار میشه می ره ولی می دانستم اگر این چهار تا شمع یکی اش کار نکنه موتور ریپ می زنه همه ابعادتوت باید به سوی مقصد بره یکیش درست نره ریپ می زنه. ببین داری چی کار می کنی به این که امروز گقتم فکر بکنید و برای من بنویسید . بنویسید چی فهمیدید ازش و شما با کدام بخشت داری میری اصلا جای پرده پوشی نیست از هرکی که پرده پوشی بکنی از خودت که نمی تونی بپوشی که از خدای خودت که نمی تونی بپوشی که اما خیلی نمی خواهیم بایستیم امروز می خواهم شرایط سلوک را برای تون بنویسم.
یادم رفت پسرم گفته بود این جور چیز ها رو بگو من تایپ کنم بیاندازم روی پرده شرمنده حالم خوب نبود وگرنه می خواستم بدم بیاندازه روی پرده اما بنویسید یاد داشت کنید آنچه را که می گم و تلاشتون را بگذارید رو مطالبی که می گم .دیگه اینها شعار نیست یا حیطه حیطه عمل است یا ترک کنید و برید. برید واینستید چون فایده نداره یا عمل کنید یا برید و واینستید دیگه . خوب حالا اگر همه برن چی میشه ؟هیچی روندگان دیگری بر جای شما خواهند نشست مطمئن باشید همان طور که اگر من رونده نباشم من هم خواهم رفت و دیگری بر جایم خواهد نشست . اصلا نگرانی نداره مهم اینه که بدانیم می خواهیم به کجا برسیم و مهم اینه که کدام بخش ماست که داره می ره . دارین می رین همتون دارین می رید بدوم یک ذره شک همتون در حال حرکتین ولی با کدام بخشتون اون رو پیدا کنید .
خوب حالا یاد داشت می کنیم شرایط سلوک :
1.ترک :
ترک یک معنی بیشتر نداره یعنی حذف کردن از بین بردن همه اون چیز هایی که باید بره مثل چی ؟ ترک جاه و مقام نتنها مقام را و مال رو ترک می گیم .فردا نرین سر چهار راه بیایستید آی مردم پول هام رو حراج گذاشتم بیان ببرین ها بعد بهتون گفتند کی به شما این رو گفت بگین من گفتم ها من همچین حرفی را نزدم .میلیارد میلیارد پول تو حسابتون باشه مال شماست اسم شما روشه ولی مال شما نیست این را باور کن اگه این را باور کردی اگر کرور کرور تو دنیا مال تو حساب تو باشه اشکالی نداره این را باور کن که مال تو نیست دوستی مال و جاه رو ترک کنید . مال و جاه را ترک کنید عشق به مال و جاه را ترک کنید. معصیت رو ترک کنید. دیگه نمی تونم و من عادت کردم و من هنوز تو این یکی باور نکردم را بریز دور شوخی نداریم مار و عقرب سر راهه هر کجا که سوراخ وجود داره از همون جا می گزه من هم با هیچکی کار ندارم من خیلی مرد میدان باشم کلام رو سفت بچسبم خودم برم شما رو کجا ببرم به من گقتند این نامه ها رو بده دست اینها من هم می دم دستوتن می رم خداحافظ من با شما کاری ندارم اگر نیش خورده باشی من را با شما دوستی نیست اما اگر نیش خورده نیستید یا علی مدد دست هم رو بگیریم با هم بریم اگر من هم نیش خوردم با من نیان شما هم با من نیان من را می خواهید چکار کنید شما که دیگه می دانید کجا برین ها .شاید یکی از شما رو گذاشتند جای من . خدایا من ببینم اون روز رو خدایا من ته این مجلس بیشینم و جوان ها من مجلس را اداره کنند .فکر نمی کنم هیچ بهجت و سرور و شعفی بالا تر از این باشه برای من که اینقدر طول عمر داشته باشم و اینقدر خدا من رو خوشبخت آفریده باشه من بشینم اون عقب ترین نقطه مجلس و جوان ها ی من ایجا را اداره کنند جوان های من فقط پسر هام نیستند ها دختر و عروسم نیستند ها همه جوان های اینجا دارم شما همتون مال من هستید من احساس مالکیت می کنم به تک تک شما بدون اغراق می خواهید باور کنید می خواهید باور نکنید باور کنید باهام راحت می آیید باور نکنید حی لنگ می زنید حی می گی اینجام درد می کنه اونجام درد می کنه آخ آخ می شینی زمین به من چه.
ترک معاصی ترک اخلاق های بد .اخلاق های بدتون رو بریزین دور دیگه کسی با خلق بد نیاید تو حسینیه بشینه ها راهش نمی دهم دم در جلوش رو می گیرم بهش می گم امروز تو بد خلقی کردی برای چی آمدی اینجا برگرد برگرد خونتون . برگرد تو خیابان اخلاق های بد را ترک کنید .پس اولین قدم شد ترک کردن .
2. صلح:
می خواهیم یکباره با همه خلق عالم صلح کنیم می خواهیم با همه دوست بشیم اصلا درجه تعیین نمی کینم این خوبه این بده ، این ایقدر خوبه ، این اینقدر بده شما چکاره هستی که تعیین می کنی ما با همه عالم در صلح هستیم . ما با همه عالم در صلح هستیم مگر زمانی که حکم جهاد می دهند اون هم وقتی امامون داد به دیده منت هر کجا گفت برو اونجا میریم.
ما با همه عالم به یک باره صلح می کنیم دست و زبانمون نباید کسی را بیازارد . زبون خوشگل ها حواستون رو جمع بکنید ما شا الله هزلر ماشا الله هر چی بخواهد سر انگشت می گرداند جمش کن می بریمش اون زبان را می بریم. وگرنه اون زبون اینجا جا نداره . با دست و زبان هیچ کسی را نیازارید. شفقت و مهربانی را از هیچ کس دریغ نکنیم همه را مثل خودتان عاجز و بیچاره ببینید چطور شد وقت تنگی تو عاجری بی چاره ای ولی طرف مقابل را حاضری هر جوری ازش بکنی ؟ همه مثل خودت عاجز و بیچاره اند .
3. عزلت:
یعنی گوشه نشینی . گوشه نشینی به این منظور نیست که از مردم ببریم قطع رابطه بکنیم بعد خانواده ها زنگ بزنند به من بگن این هم دستور بود تو دادی .عزلت داشتن خلوت هایی است برای خودتون من هم در می رم من هم گه گداری از پیش شما در می رم. از این به بعد یواش یواش .گاهی اوقات می خواهم در برم من هم خلوت دلم می خواهد من هم گوشه نشینی دلم می خواهد .
گوشنه نشینی ، از یک خورده مراودات اضافه و مضر و بدون سود پرهیز کنید .
4.سکوت و خاموشی:
همان کاری که نمی تونید بکنید ها .کمتر حرف بزنید تو رو خدا کمتر ابراز وجود کنید ایکاش به من هم اجازه می دادند سکوت کنم من هم آنقدر دوست داشتم اینجا بشینم و فقط گوش کنم هیچی هم نگم از اول تا آخر مجلس یک کلمه با هیچ کس حرف نزنم نمی دانید چقدر نعمت داره سکوت . وقتی حرف نمی زنی اینقدر چیز های جالب می شنوی که نگو .
یک روز سوار یکی از این ون ها شدم خیلی هم خسته بودم دربه داغون توی ون خیلی جالب بود غیر من مسافر سه مسافر دیگه نشسته بود و راننده طبیعتا هیچ گفتگویی نبود مسافر ها هم تک بودند با هم آشنا نبودند که تند تند تند باهم دیگه حرف بزنند ورزش چانه کنند نتیجتا توی ون سکوت محض بود. الحمد الله راننده هم اهل رادیو و ضبط و اینجور چیز ها نبود یک سکوت عجیبی داخل ون بود یک سکوت عجیبی داخل ون بود همین طوری نشسته بودم خسته هم بودم چشم هام رو بسته بودم راننده رانندگی می کرد من هم آخر خط می خواستم پیاده شم خیالم جمع بود که جا نمی مانم چشم هام رو بسته بودم که خستگیم در بره یواش یواش دیدم عجب چه خوشگله چه صدا های می یاد اولین صدایی که به گوشم رسید صدای راننده بود می گفت : آخه قربونت برم این هم شد کار من از اون سر خط تا این سر خط با سه تا مسافر برم. من وقتی که خواستم پیاده شم پولی را که دادم بقیه اش را نگرفتم که لا اقل بتونم جبران یک مسافر را بکنم بشیم چهار تا .
یکی دیگه یک آقای جوانی بود نمی دانم با نامزدش بود با دوستش بود کی بود که دعواش شده بود تمام مکالمه ای را که با اون کرده بود تو ذهنش تکرار می کرد . می گفت می شنید می گفت می شنید.
حالا اینها کوچلو هاشه یک کم دیگه صبر بکنی صدای ملائکه ای که بنده های خدا را می پایند را می شنوی .اون ها زیباست وقتی داره با اون بنده گفتگو می کنه می که نکن این کار رو بده نکن .
سکوت کنید تا بشنوین راهی نداره ذکر هم نداره چله نشینی هم نداره .
مگر اینکه خودت سکوت کنی اما سکوت فقط زبانت نیستها . در ذهن هم باید ساکتش کنی خاموشش کنی .
5.جوع یعنی گرسنگی :
این یکی سخته منظورم این نیست که هیچی نخوری ولی بیاییم یاد بگیریم غذا می کشیم یک دفعه بکشیم سه دفعه غذا نکشیم . یک قابلمه بکشیم عیب نداره آنقدر بکشین تو بشقابتون که چشمتون بگه بسه با همین سیر می شی. وقتی چشت گفت بسه یک قاشقش را برای رضا خدا برگردان قبل از اینکه شروع به خوردن کنی. اما قول بده دیگه نکشی بعد از یک هفته دو قاشقش را نکش .
همه چیز بخورین من از خورن شما منع نمی کنم ولی جانب اعتدال نگه دارین به اندازه بخورین . حالا یک خورده هم گاهی اوقات گرسنه باشید بد نیست با یک خورده شروع کنین تا برسین به جایی که روزی یک وعده بهتون یک وعده غذا بدیم بیشتر از یک وعده نگذاریم بخورین.
6.شب زنده داری
شب زنده داری نه با فیلم تلویزیون و اینترنت ها شب زنده داری به معنای تفکر و تعمق در جهان هستی هر جور دوست دارین شب زنده داری کنید نماز می خونین نماز بخونین ذکر می کنید ذکر بکنید میشن پشت پنجره - ولی خونه مردم را سوک نمی زنید- آسمان را نگاه می کنید اشکال نداره طوری نباشین که مزاحم بشین برای مردم .
از طرف جمع:
راز بقا هم خیلی خوبه
جواب:
بله بشرط اینکه یک بخش کوچک راز بقا را نگاه کردی ببندی بقیه اش را فکر بکنی نه اینکه همش راز بقا نگاه کنی آخر سر خودمون هم شکل مار و مور ها بشیم
یا علی مدد تا جلسه آینده
این اعمال باید حتما روش زوم بشه فکر بشه و عمل بشه .جلسه بعدی دنباله معرفت به مقصد معرفت رونده به مقصد و دو بخش بعدیش را ادامه می دهیم .