منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

جلسه هشتاد و یکم سلسله جلسات معرفت

بسم الله الرحمن الرحيم

 

با نام و ياد حضرت دوست كلاس معرفت سه‌ شنبه هفتم مهرماه سال هشتاد و نه را آغاز می کنیم. در ابتدا اشاره ميكنم به موارد جمع بندي شده جلسه قبل در مورد تقوی زبان:
1. كم خوردن
2. شكر
3. كم گفتن و نيك گفتن
كسانيكه زياد حرف ميزنند زبانشان زبان متقي و پرهيزگار نميتواند بماند اگر هم تلاش كنند نميتوانند چون بالاخره آدمهايي كه زياد حرف ميزنند خطا و اشتباه ميكنند و از نيك گفتن هم جا مي مانند.
4. دروغ نگفتن
5. از زبان به همان اندازه كه قرآن گفته كه دو گوش دادم و يك زبان استفاده كنيم.
6. زبان به مهرباني گشودن
7. دائم الذكر بودن
8. حرامها را انجام ندادن و حلالها را در محدوده معين انجام دادن
9. برقراري ارتباط مناسب بين زبان و تفكر
10. ايجاد تقوا در سخنهاي دروني
11. براي اصلاح زبان اول بايد به اصلاح تفكر پرداخت
12. قائل شدن حدود براي لذت بردن از چشيده ها
13. تلاوت قرآن
تلاوت دائمي قرآن سوال می پرسند تو اتوبوس چطور قرآن بخوانم؟ اگر از روي قرآن بخوانم سردرد ميگيرم، خب ميتواني سوره حمد یا سوره توحيد را در ذهنت تلاوت كني كه دائم الذكر باشي.
14. پيامبر مي فرمايد خداوند رحمت كند مومني را كه زبان خويش را از هر بدي نگه دارد اين صدقه اي است كه شخص به خود مي دهد سپس فرمود سالم نمي ماند از گناه احدي مگر نگه دارد زبان خود را

اين خلاصه مختصر و مفيدي بود از آنچه جلسه قبل صحبت كرديم و البته بعد از بحثهاي طولاني به آنها رسيديم، اما آغاز صحبت امروزمان چيزي را كه مي خواهم به عنوان پيش درآمد بيان كنم نكته اي است که از ديروز بسيار به آن فكر كردم، معمولا آدمها وقتي به من ميرسند يكسري از سر مهرشان،كه من بيشتر از مهرشان مي بينم يكي از تلاشهایشان اين است كه من را تغيير بدهند، جوري بكنند كه فكر ميكنند درست است، به عنوان مثال من چاي ايراني مي خورم چاي شمال را ميخورم و همه جا هم تبليغ كردم چاي شمال را بخوريد چون چاي خيلي خوبي است و مضرات چايي هاي خارجي را ندارد حالا به بقيه مواردش اشاره نكردم كه آنها هم مدنظر من هستند، من فقط قسمت تندرستي و سالم بودن بدنها را ميگويم من ميگويم خوب است اما نمي گويم آقاي فلاني حتما بايد چاي ايراني بخوري چند كيلو برایت بخرم، برا اصلا پولش را من مي دهم چه كار داري شما،من ميگويم چاي ایراني كه خوردم آلرژيهاي تنفسيم خوب شد، اين مسائلم حل شد، تنگي نفس ندارم، حال مختاريد ببینيد اين جواب اين سوال شماست كه آيا به مردم بگوئيم چه چیز درست است چه چیز غلط، اما اطلاعات در اختيارش گذاشتم كه يك همچين چايي هست و اين مشكلات را حل ميكند حالا ديگر اختيار با خودتان است، اگر از من پرسيد تو كه گفتي اين چاي خوبه از كجا بخرم، ميگويم ميخواهي وقتي چاي خودم را سفارش ميدهم براي شما هم سفارش بدهم يا اگر خودت داري ميروي آدرس بدهم برو بگير، اما ديگه تو را ارواح خاك فلاني، جان من ديگه چاي خارجي نخور، فقط چاي ايراني بخور به من چه ربطي دارد، من چه حقي دارم كه سيستم خوراك ايشون را عوض كنم در حاليكه من نهايتا دوستشون دارم مي خواهم سالم باشند ولي دليل ندارد ايشان را به نحوي كه من مي خواهم تغيير دهم تا كاري را كه من مي خواهم انجام دهند، حالا از اين نكته كوچك شما استنباط كنيد جلو برويد و به اين برسيد در مسير حركتي من خيلي ها سعي ميكنند كه من را تغيیر بدهند جوري بكنند كه فكر ميكنند درسته به قول خودشان من را با حقيقت آشنا كنند، ديدگاه خوبي است با من دشمني هم ندارند اما حق ندارند.
گاهي اوقات خاطرات گذشته را مرور ميكنم چه كار كردم، كجا بودم، چه بودم، اصلا قابل حساب بودم به درد ميخوردم نمي خوردم، امروز چي هستم، به كجا رسيدم، اصلا به جايي رسيدم، من دائم در حال بازيافت خودم هستم جسمم، روحم، اعمالم، گفتارم، خيلي هم هنوز موفق نيستم چون خيلي لنگ ميزنم شما خبر نداريد،خودم كه مي دونم اما اين كار را ميكنم ازكارهاي خوب من هم هست كه ميكنم، شما هم بكنید، شما هم براي خودتان انجام بدهيد اگر دوست داشتيد خلاصه نگاه كردم به كساني كه تو اين مسير با هاشون آشنا شدم و چه قدر جالبه همشون تلاش كردند من را عوض كنند به اعتقاد خودشون اگر من اون جوري بشوم به حقيقت دست پيدا ميكنم و من هيچ كدومشان را نپسنديدم، از گفته هایشان خوبهایش را برگزيدم از مابقيش صرف نظر كردم و تو اين راستا تنها يک نفر نخواست كه من را تغيير بدهد و آن یک نفر خدا رحمتش كند حاج حسين بود، حاج حسين هيچ وقت به من نگفت چه كار بكن، هيچ وقت به من نگفت تو اگر اين كار را بكني خيلي بهتراست، در نهايت يك وقت كه فكر ميکرد يك چيزي شايد به صلاحم باشد ميگفت باباجون يك نگاه بكنيم به اون رساله مون كه با هم ديگه از صد و پنجاه سال قبل مي خونديم، فوری مي فهمیدم يك چيزي را ميخواهد نشان من بدهد ميگفتم برويم حاج آقا، برويم با هم نگاهش كنيم، خب كجا ميرفتيم هيچ جا اون را دشكچه اش نشسته بود من هم بغل دستش نشسته بودم چشمهایمان را هم ميزديم مي رفتيم تو دلهامون، دلهامون يكي بود، همه ما دلهامون يكي است اگر يكي نيست براده داره، زبري داره بايد زبريش را بسابيم يكي بشه، من مي فهميدم منظورش چيه و چي داره ميگه ولي هيچ وقت نمي گفت تو اين كار را بكن.
خب پس نتيجه گرفتم تغيير دادن آدمها به ما ربطي ندارد، ما هم حق اين كار را نداريم، ممکن است این سوال پیش بیاید پس امر به معروف و نهي از منكر چه میشود؟پاسخ این است که این موضوع باید در همان حدي كه گفتم باشد ،آقا چاي شمال ريه هایت را سالم نگه مي دارد، رنگ و آشغال و پاي سوسك كه تو اون چايهاي خارجي هست به خوردت نمي دهد، ديگر خودش ميداند بخورد يا نه، خب پس ديگه اين كار را نمي كنم، نمی كردم ها، من حتی در بچه هایم هم اعمال نفوذ نمي كنم بچه هام هستند ازشون بپرسيد عروسم، پسرهام و دخترم تو اين مجلسند من امر و نهي نمي كنم هميشه ميگويم مثلا تو ظرف سياه نخور خوب نيست اما دوست داشت بخورد، من خودم سياه نمي پوشم او بپوشد ايراد نمي گیرم، سوال كند ميگويم بد حاليت بي حاليت بي حوصلگيت مال سياهي است كه پوشیدی ،اختيار با خودش است خواست در بياورد خواست بپوشد، بيشتر از این من تكليف ندارم، جدي جدي اين كار را نمي كردم ولي از حالا به بعد سعي ميكنم محتاط تر باشم اين هم يك خرده دامنه اش را جمع ميكنم حتي ارائه نظراتم، ارائه تجربياتم، باز هم جمع ميكنم بازش نميكنم،خب اونهايي كه سعي كردند من را عوض كنند و حاج آقايي كه اين كار را نكرد چه تفاوتي باهم داشتند، اونها بر صراط مستقيم نبودند؟ چرا بودند، حاج آقا بر صراط مستقيم نبود؟ چرا بود، پس اينها چه فرقي با هم داشتند، اين خيلي مهمه، اين نكته را بايد خيلي توجه كنيم فقط بزرگها هستند كه نمي خواهند ديگران را به ميل خودشان تغيير دهند، اونهايي كه هنوز كوچكند اونهايي كه هنوز برگ نشدند، اونهايي كه هنوز به رشد واقعيشون نرسيدند دائما می خواهند آدمها را تغيير بدهند؛ بيائيد از اين به بعد بزرگ باشيم بهتر نيست بیائيم دخالت نكنيم در امورات مردم، طرق زيبا و پسنديده و خوب را ارائه كنيم نشان بدهيم، من امام حسين را دوست دارم نامش را اينجا آويزان كردم اما نمي توانم حلق كسي اين نام را وارد كنم حقش را ندارم ، يا وادارش كنم اين نام را بپسندد، اين نام را اطاعت كند، اجازه اش را هم ندارم، بيائيد بزرگ باشيم، بزرگان كسي را تغيير نميدهند، پدرها، مادرها، پسر ها، دخترها، همسران گرامي، شما ازدواج كرديد يكي از دلايلي كه امروزه اين همه دعوا اين همه طلاق وجود دارد برای چیست، من دوستاني دارم كه كار مشاوره دارند به خصوص در امر ازدواج و طلاق اگر تجربياتشون را اعلام كنند شما وحشت ميكنيد اين همه طلاق چرا امروز هست براي اينكه همه فكر ميكنند بزرگند خيلي بزرگ شدند و صاحب عقلند اين صاحبين عقل ميخواهند بقيه را مثل خودشان بكنند بابا چي كار داريد با مردم؟ عروست قرار نيست مثل تو باشد، دامادت هم قرار نيست مثل شما باشد، حتي نحوه احترام گذاشتنشون هم قرار نيست مثل شما باشد، يك معيار و ملاكي داريم كه چه درست است چه غلط، كتاب قرآن همه چيز را براي ما روشن كرده خيلي هم واضح است هركه بگويد كه قرآن پيچيده است فقط تنبل است و نمي خواهد بخواند اتفاقا تو باب احكام خيلي واضح است. پس باز برميگردم دوستان خوبم يادتونه بارها گفتم كافي است يكبار ديگر جزوات را بخوانيد هر بار راجع به طريقت صحبت كردم گفتم بي شريعت حركت نكنید كه اصلا کسانیکه بي شريعت در طريقت قدم گذاشتند در بيابانهاي خونخوارش سرگردان ماندند،گم شدند ،بيچاره شدند هنوز هم بين شما هستند كساني كه احكام شريعشون را بلد نيستند بلد نيستيد بپرسيد به خدا خجالت ندارد در احكام شرعي بسياري از احكام هست كه من هم بلد نيستم ميدانيد چرا بلد نيستم چون لازم نداشتم، يك مورد هست براي خانمها كه در ايام خاصي بايد بدانند، چرا خودم را خسته کن من كه لازم ندارم،شايد بچه ام بخواهد كتاب باز ميكنم ميخوام اما كساني كه شرع گريزند،شرع گريزان گمراهند، بدون شرع وارد وادي طريقت نشويد، حالا ان شالله بعد ترتيبي ميدهيم كه دقايقي از هر كلاسي را بدهيم در باب احكام شرعي كه به طور عموم جوانها و سن و سال دارهاي ما به آن نيازمندند آنها را در كنار صحبتهایمان بگوئيم.
پس اولين گفته مردم را به میل خودتان تغيير ندهيد هركس چنين كند هنوز بزرگ نشده است پس بزرگ باشيد. اين از من حالا شما بگوئيد از تقوي زبان بگوئيد .
- قبل از تقوي زبان مطلبی بگويم درباره اينكه صحبت شما منطبق با قرآن است آيه سوم سوره انسان ميفرمايد: إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا، راه را به او نشان داده‏ايم. يا سپاسگزار باشد يا ناسپاس
يا در آيه الكرسي هم داريم لَا إِكْرَاهَ فىِ الدِّينِ قَد تَّبَينَ‏َ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىّ‏ِ...
روش قرآن هم همين است زماني كه می آيد سرگذشت گذشتگان را كه ميگويد و آنهايي كه تخلف كردند و به عذاب دچار شدند هم اينكه راه و روش درست را ميگويد كسي اجازه ندارد كسي را مجبور كند چون اصلا اين عالم خلق عالم اختيار و اراده است و آدمها ما به ازاي عمل اختياري و اراديشان است كه مستوجب عذاب و يا ثواب ميشوند درباره تقوي زبان در سوره طه در مورد حضرت موسي و فرعون اول خدا ميفرمايد اين طغيان كرد انه طغي اما زماني كه به حضرت موسي ماموريت ميدهد كه برو با او صحبت كن عبارتي كه دقيقا ذكر ميشود قول لين است ميگويد با فرعوني كه طغيانش قطعي است با زبان ملايم و نرم صحبت كن فكر ميكنم اين خيلي نكته جالبي است ما حالا موافقانمان كه هيچ حتي مخالفانمان كسي هم كه فكر ميكنيم به قضاوت ما عملش و راهش درست نيست اجازه پرخاش و اهانت نداريم كسي كه اهل نصيحت است قبل ازاينكه زبان به اندرز باز كند بايد درونش صاف باشد، نيتش خالص باشد، خيرخواه باشد،براي هدايت باشد براي ابراز وجود نباشد، براي من بهتر از او مي دانم، من بهتر از او هستم نباشد، اول درونش صاف باشد بعد که درون صاف شد اين بحث دروني است بيرونش هم نياز به قول لين است، يعني نرم باشد ،موافق با طبع و فطرت انساني باشد، چون فطرت انساني خشونت را نمي پسندد پس ميزند، هر كس كه مي آيد امربه معروف و نهي از منكر کند و با شما به تندي و خشونت حرف بزند همينكه با تندي و زبان گزنده و طعنه زننده شروع ميكند همان جا يك ديوار ميكشد تا شماي مخالف نشنويد چه ميگويد و بلافاصله در ذهنتان موضع دفاعي خواهيد داشت و جوابش را ميدهيد جالب است قرآن طغيان فرعون را ميگوید اما توصيه اش به حضرت موسي اين است كه با قول لين و نرم صحبت كنيد.
استاد: ببينيد ما تقوي زبان را داريم بررسي ميكنيم با اشارات قرآني اين را توجه داشته باشيد
- در ارتباط با زبان داريم جِرمه صغير جُرمه كبير، اندازه اش خيلي كوچك است اما جرمش خيلي بزرگ است در روايات داريم خداوند خيلي سد گذاشته جلوي زبان، اين زبان را بین دو لب گذاشته كه نگذارد بيايد بيرون دندان گذاشته تا بيرون نيايد، يك جوري مخفيش كرده چون بين اعضايي كه داريم هيچ عضوي به اين شكل نيست مهار بايد باشد همانطور كه فرموديد در خيلي از گناهان اين ميتواند سرمنشا همه باشه از سوی دیگر مي تواند بسيار بسيار موثر باشد در روايات داريم صبح كه ميشود زبان از اعضا ميپرسد چطوريد ميگويند خوبيم اگر تو بگذاري تو اگر سكوت كني ما به مشكل كمتر بر میخوريم، اين عين روايتي است كه وجود دارد.رعایت بحث تقوي در جامعه سخت است اما در مسیر الی الله و براي رسيدن به جايي واجب است،گاهی اوقات ما سخنانی ميشنويم كه احساس ميكنيم بايد جواب بدهيم حس نميكنيم اين حرفي را كه ما داريم ميزنيم ثبت ميشود، ميگويند حتي فوت كه ميكنيد ثبت ميشود يعني كلامي هم ادا نمی شود اما ثبت ميشود وقتي به اين اندازه ثبت ميشود، حالا حتی اگر طرف مقابل مستحق اين چيزي كه من گفتم و یا بدتر از آن هم هست اما من چرا بايد از زبانم كلام زشت خارج شود، او در جاي خودش بايد توبيخ شود بايد تنبيه شود راه تنبيه اش هم قطعا خداي متعال در عالم گذاشته من نمي دانم چطوري ولي چرا من مسبب حرف زشت در عالم شوم كه ثبت شود.
خيلي از مواقع ما نسبت به بچه هامون تندي می كنيم و میگوئيم لازم بود اين كار را بكنم در صورتي كه مي دانيم تقوي زبان اين بود كه اين سخن را نگويم در خيلي از مواقع چيزهاي كوچكي را كه ما ميگوئيم حتي ناسزا نیست اما تقوي زبان اين بود كه آن را هم نگوئيم چون اگر قرار باشد زبان حفظ شود بايد از همان کلامهای كوچك حفظ شود تا به بالا، چون ميگويند شيطان هميشه به شكل خطوات مي آيد جلو يعني قدم قدم ميآيد جلو يك دفعه ما را نمي انداز هچل، اولین کلاک را که گفتی فردا ميآيد جلوتر كه اين هم عيب نداشت يواش يواش مي بيني حرف زشتي را ميزني اما احساس نمیكني زشت ات، آدم كنار بعضی ها که در قدیم میگفتند به آنها جاهل مینشیند ميبيند حرفهايي ميزنند اما خودشان به قبح آن آگاه نيستند حتی شاید آن لحظه معنای کلامشان را به آنها یادآور شوی خجالت بکشند اما اين قدر تقوي زيان از بين رفته که متوجه نیستند.
- در مورد تقوي زبان در قرآن داريم جا وقتي داري با اهل كتاب در مورد چيزي صحبت می كنيد به شكلي گفتگو كنيد كه بهترين و نيكوترين شكل است يكي از تقويهاي زيان اين است ،جايي ديگر داريم وقتي با هم حرف ميزنيد همديگر را مودبانه خطاب كنيد چون شيطان مي خواهد بين شما دشمني بيندازد يعني يكي از تقويهاي زيبان اين است و یا در قرآن داریم که به هم القاب نا زيبا ندهیم و قوم ديگر را مسخره نكنيد (آیه 11 سوره حجرات)يكي دیگر تقويهاي زيان به نظر من اين است يك موقعي كسي از شما سوالي ميكنيد و شما راهكاري ميدهيد ممكن است به خاطر راهكار شما چند سال گرفتار شويد اظهار نظر كردن دردسر ساز است همانگونه که در کتاب عنوان بصري هم آمده كه از فتوي دادن بپرهیزید فتوی صرفا در مسائل ديني نیست ممكن است مثلا از يك كار ساده اداري باشد كه شما بگوئيد به نظر من اين كار را بكنيد بهتر باشد و او با اينكار گرفتار شود.
يكي از بزرگترين تقويهاي زبان اين است كه حضرت لقمان به پسرش گفت با صوت بلند صحبت نكن إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمير(آیه 11 سوره لقمان) صداي الاغ زشت ترين اصوات است.
و يك مورد ديگر كلامي است كه از حسد برمي خيزد اگر اين كلام شيرين هم باشد طرف را ميسوزاند چنین کلامی بهتر است گفته نشود چه رسد به اینکه کلام با طعن و نیش هم باشد.
استاد: اتفاقا بحث حسد را که کردند یک نکته خیلی جالب که هست این است که ما همه می دانیم حسادت چیز بدی است همه هم می دانیم با حسادت صحبت کردن هم خیلی زشت است اما یک چیز جالبتر این است که میگوئیم و فکر میکنم با حسادت نگفتیم وارونه جلوه دادن مقاصد درونی در کلام این هم از تقوی زبان کم میکنه ما داریم چیزهایی را صحبت می کنیم که همه ما می دانیم بد است حال نا گفته نماند با اینکه می دانیم بد است باز هم انجام میدهیم من می خواهم برسم به آن نکته ای که در چیزهای خوبی که داریم می گوئیم چه حدی را بگوئیم و چه مقداری را نگوئیم، فکر نکنید تقوی زبان همین است که داریم میگوئیم نه بحث من می خواهد شما را ببرد به منطقه ای که پلیدی راه ندارد تمام شد بیرونش کردیم خب حالا تو این زیبایی ها کدامهایش را برچینیم همه اش را ؟نمیشود تقوی زبان اجازه این کار را نمی هد ما یک سری اطلاعات را داریم درباره مسائل تا وقتی نپرسیدند چرا میگوئی چرا بیان میکنی نگو نگو ولی ما میگوئیم بعد هم فکر میکنیم به نفع جامعه صحبت کردیم، کدام نفع تو همه چیز را خراب کردی حرف نزن میخواهیم تو این همه گفتگو و بیان کردن هامون اون نقاط ظریفی را که شما را به طور دائم از اون اوج نردبان میکشد پائین اون نقاط را پیدا کنیم ما چیز تازه ای نمی گوئیم که شما بلد نباشید همه بلدید همه سرور و بزرگ من هستید بیش از من میدانید، چون من الان در خانه هستم و با محیط بیرون خیلی سر و کار ندارم، اما شما بیرون هستید و بیشتر از من می دانید و بهتر از من بلدید شما بگوئید من هم بدانم بغل دستی شما هم بداند، کلاس معرفتمان شده این، معرفت پیدا کنیم ببینیم زبانهایمان چه حرکتهایی را انجام میدهد.
- بسم الله الرحمن الرحیم من نکاتی را از نهج البلاغه درباره زبان خدمتتان عرض میکنم:
در مورد راه شناخت عاقل از ابله حکمت شماره چهل حضرت علی علیه اسلام میفرمایند: زبان عاقل پشت قلب اوست و قلب ابله در پشت زبانش قرار دارد پس زبان عاقل از قلب او و قلب ابله از زبان او فرمان میگیرد.
حکمت شماره 60 ضرورت کنترل زبان: زبان تربیت نشده درنده ای است که اگر رهایش کنی میگزد
حکمت شماره 381 ضرورت رازداری و کنترل زبان: سخن دربند توست تا آن را نگفته باشی و چون گفتی تو در بند آن میباشی پس زبانت را نگه دار چنانکه طلا و نقره خود را نگه میداری زیرا چه بسا سخنی که نعمتی را طرد و تعمتی را جلب مینماید
خطبه 176 سخنرانی امام علی علیه السلام در روزهای نخست خلافت خود درسال 35 هجری مدینه:مواظب باشید اخلاق نیکو را در هم نشکنید و به رفتار نا پسند مبدل نسازید زبان و دل را هماهنگ کنید انسان باید زبانش را حفظ کند زیرا همانا این زبان سرکش صاحب خود را به هلاکت میاندازد همانا زبان مومن در پس قلب او و قلب منافق از پس زبان اوست زیرا مومن هنگامی که خواهد سخنی گوید نخست می اندیشد اگر نیک بود اظهار میدارد و اگر ناپسند بود پنهانش میدارد حضرت پیامبر صلوات الله علیه فرمود ایمان بنده استوار نگردد تا دل او استوار گردد و دل استوار نشود تا زبان استوار شود.
استاد:به بهترین شیوه نکاتی را بیان کردند اگر در مطالب ایشان نکات مبهمی هست بیان کنید در غیر این صورت تصور من بر ین است که کامل درک کرده اید
- منظور از استوار شدن زبان چیست؟
-قبل از پاسخ به نکته کوتاهی درباره بحث تقوی زبان اشاره کنم و این حدیثی که چه بسا سخنی میتواند نعمتی را زایل کند و یا جلب کند این جمله ای که الان میخواهم بگویم اول بحث میخواستم اشاره کنم که شما متوجه من نشده و به فرد دیگری اشاره کردید من تعمق کردم و صبر کردم جمله از امام رضا هست که بسیار زیبا و عمیق است و این تامل من باعث شد این جمله در جای خودش قرار بگیرد.
استاد :نکته مهمی است در ابتدا عجله نکرد و صبر کرد و فکر کرد حتما خیری است نوبت به من داده نشده که نکته در جای خود قرار بگیرد.
-این کلام بخشی است از پیام طولانی حضرت بری شیعیان که یک قسمت این است که حضرت اشاره فرمودند شیعیان زبانشان را باز نکنند مگر زمانی که از آن منفعتی حاصل شود .
این بحث در نگاه اول خیلی ساده به نظر میرسد و یا حتی ممکن است به اشتباه بیندازد که من در راستای منفعت طلبی شخصیم این کار را انجام بدهم ولی این نیست در واقع این کلام که زبان را باز نکنیم مگر زمانی که منفعتی حاصل شود میشود جواب سوال دوست عزیزمان معنی اینکه زبان در دهان استوار گردد کم حرف زدن نیست در واقع به این معناست که زمانی صحبت کنی که باید صحبت کنی این کلام معصوم یک جمله چند کلمه ای است اما سالها تفکر میخواهد.
استاد: مهارت و توجه میخواهد که چه موقع زبان باز کنید که منفعت حاصل شود
-مثال کوچکش همین اتفاقی است که الان افتاد یعنی وقتی شما می خواهید یک چیز نیک را بیان کنید الزام ندارد در همان لحظه بیان کنید من تئوری دارم که انسان در سیر الی الله مثل جراحی است که در اتاق عمل هر وسیله و اسبابی لازم داشته باشد کافی است دست بلند کند و بگوید مثلا پنس و یا اصلا منتظر بماند انچه الان لازم دارد کف دست او بگذارند پس خیلی وقتها بدون اینکه اسم آن وسیله را بدانید کافی است دست بلند کنید خداوند برای هر بشر مامورین تدارکاتی قرار داده که در سیر لازم نیست حتی از خدا بخواهید پیش از اینکه بخواهی در اختیارت قرار میدهند این هم همین طور است حتی اگر ما بخواهیم بک کار مثبت انجام بدهیم یک پیام الهی را برسانیم کسی را از منکری نهی کنیم امر به معروف کنیم و همه آنچه که در جلسه گذشته و امروز راجع بهش بحث شده کافی است لحظه ای تعمق کنیم شاید یک راه حل خیلی ایده ال پیدا کنیم هر لحظه ای حتی اگر کسی از ما آدرس میپرسد یا حالمان را میپرسد اگر لحظه ای تعمق کنیم بعد جواب بدهیم به جای اینکه در لحظه جواب بدهیم زبانمان در پس قلبمان باشد حتی در احوال پرسی جوابی را میدهیم که به دل طرف مقابل می نشیند حتی در چیزهای به این کوچکی که کس می پرسد چطوری می توانیم با یک خوبم تمامش کنیم ولی قبل این خوبم اگر کمی تعمق کنیم ممکن است جمله ای را بکار ببریم که تبدیل به پدیده ای در گفتارمان شود و این کلام معصوم که زبان نگشائید مگر منفعتی از آن حاصل شود خیلی قابل تعمق است و در این راستا جمله معروفی را من شنیدیم که خیلی هم به دلم نشسته میگوید که سه چیز هرگز بر نمیگرده زمانی که میگذرد سنگی که پرتاب میشود و حرفی که زده میشود اگر ما به سخن به گونه ای نگاه کنیم که وقتی که از دست دادیم دیگر تمام شده طبیعتا درباره آن مطمئن تر برخورد میکنیم کما اینکه وقتی شما می خواهید یک گوشی ساده پنجاه هزار تومانی هم بخرید بسیار تحقیق و تفحص میکنید چرا که می خواهید سه چهار سال از آن استفاده کنید اگر ما حتی درباره کلمات ساده ای مانند خوبم، چطوری، گرانبها نگاه کنیم مطمئنا محتاط تر خرج میکنیم چون هرگز بر نمی گردد.
استاد: اینها کم چیزهایی نیستند بهش توجه کنید یعنی من اینطور فکر میکنم شما باید یک تخته وایت برد بخرید یا بر روی یک برگه تیتر کنید اینها کلی صحبت بوده همه اینها را بخواهید بنویسید میشود یک مثنوی هفتاد و دو من کاغذ تیتر کنید روی کاغذ بنویسید یادتون هست میگفتیم این جمله قشنگ است آن را روی آینه بنویسید که هر بار ببییند این موارد را باید بنویسید و این قدر بهش توجه کنید و در راستایش تلاش کنید تا در شما محقق شود اگر نکنید همانی خواهید بود که ده سال پیش بودید که کماکان آدمها دارند میآیند به من میگویند من چه کار کنم تو راه حلی بگو تا عوض بشوم آدم شوم این جوری نباشم اون جوری نباشم والله گفتیم من به خدا یک ختم ذکر به خصوص بلد نیستم من اصلا تو این راستا کار نمیکنم خیلی چیزهای هست میدانم کار من نیست، اگر دنبال رمل و اسطرلاب میگردید من را باید شناخته باشید کار من نیست من ندارم رمل و اسطرلاب من صلوات است والسلام هر جا در می مانم به صلوات پناه میبرم خوشحالم صلوات میفرستم، غمگینم، صلوات میفرستم، دل شکسته ام صلوات میفرستم، همیشه صلوات میفرستم ،قرآن تلاوت میکنم فکر میکنم، فکر میکنم پس اینها را که میگوئیم باید محقق کنید، باید در زبان شما محقق شود، باید با گذشت یک ماه افراد خانواده شما وقتی به من بر میخورند بگویند در جلسه شما چه خبر است چون خیلی عوض شده است، باید تغییر کنید و تا تغییر نپذیرید به جایی نخواهید رسید، ملکوت را به شما معرفی کردم، جبروت را به شما معرفی کردم، فرشتگان را به شما معرفی کردم، می دانید چه چیزهایی به شما گفتم والله اطلاعاتی که به شما گفتم در کل کتب عرفانی دنیا بگردید کل مذاهب غیر از این نداریم، شاید اسامی دیگری بگذارند چنانکه در مسیحیت علی را ایلیا صدا میکنند، در زبان عبرانی نامی از پروردگا را "بدوح" صدا میکنند همان الله است شاید اسامی بر اساس زبانها فرق کند شما چیزی کم ندارید تمام سلاحتان کامل است،حالا باید یاد بگیرید سلاحتان را چطور به کار ببرید از من سلاح خواستید من برایتان آوردم، خودم هم چیزی نداشتم به طفیل وجود شما من هم یاد گرفتم، من هم آموختم، شاید کمی از شما زرنگترم چون هر چه آموختم سفت چسبیدم، سعی میکنم یک جایی ازش بهره ببرم خیلی از شما ها این کار را کردید من راضی ام در مواقعی هم غیر مستقیم ابراز میکنم اما خیلیها هنوز نتوانستید، اگر تو خیلی آدم خوبی هستی ولی زبانت مردم را میرنجاند درست نشدی، با تقوی نیستی، میگوید من به خدا زن نجیبی هستم، مرد نجیبی هستم، من نمی گویم نجیب نیستی اما با تقوی نیستی، نجیب یعنی کسی که از گناه دوری میکند اما با تقوی خیلی بالاتر از نجیب است، هنوز لذت تقوی را نچشیدی باید بچشی وقتی چشیدی دیگر ولش نمیکنی، چون این قدر خوشمزه است که دوری از او برای شما ممکن نیست، همانگونه که ظرف پفک را به بچه میدهید میگه یک دونه دیگه بعد یک دونه باز هم میگه یک دونه دیگه دوباره دوباره دیگه نمی توانید ظرف تقوی را ول کنید کار ما تمام نشده باز هم ما با شما کار داریم، باز هم با شما صحبت داریم، می خواهم از شما که حاضر کنید بیاورید می خواهم تا زنده ام جزوه ام را با شما تکمیل کنم با شما من به تنهایی کاره ای نیستم بیاورید برای من بیاورید هر چه بیاورید ثبت میشود در سایت و جزوه و ضبط صدا ثبت میشود پس کار کنید.
- در سوره شعرا دعای حضرت ابراهیم فرمودند که خدایا برای من در آیندگان زبان صدق وگویا قرار ده
استاد : در آیندگان زبان صدق و گویا قرار بده، خیلی جمله بزرگی است بروید بهش فکر کنید نمیگوید الان برای من زبان صدق قرار بده یعنی برای من آنچنان زبانی امروز قرار بده که آنچه را که امروز میگویم در کل آیندگان صدق کند همان باشد خارج از آن نباشد، مگه من و شما غیر از این می خواهیم ما هم همین را میخواهیم فقط راهش را بلد نیستیم حالا داریم تلاش میکنم که از این به بعد راهش را هم یاد بگیریم
-یک مورد دیگر که به نظر من راه چاره باشه این است به نظر من زبانی که فقط در راز و نیاز با خدا گشوده شود در چاره جویی ها فقط با خدا گشوده شود در سختی ها و طلب آسایش فقط با خدا گشوده شود در ادای شکر، مغفرت از گناه و بخشایش فقط با خدا گشوده شود آن وقت خداوند زبان ما میشود از زبان ما خداوند سخن میگوید در نتیجه آن سخن در روابط اجتماعی و برخوردهای ما به صلاح و زیبایی گشوده میشود.
استاد: حتما همین است فقط یادتان باشد این جملات شما را به سوی انزوا و گوشه نشینی نبرد، من اصلا چنین چیزی را بین شما ترویج نمی دهم، نروید از جانب من و از زبان من بگوئید، شما فعالان جامعه باشید. خانم خانه دار در بین همسایه هایش درگفتگو با کسبه محل، خانم عزیزم شما از کاسب محل خرید میکنید چرا جک میگویی،گفتگو و خنده میکنی هیچ نظری هم ندارد بسیار خانم نجیبی است اما تقوی ندارد، آقای محترم شما رفتید خریدی بکنید فروشنده یک خانم بود خریدت را بکن سر اندر پا بر انداز کردن فروشنده به چه دردت خورد، میگوید من هیچ قصد و غرضی نداشتم اتفاقا دیدم موهایش بیرون است گفتم تذکری بدهم، تو اول تذکر به چشمت بده چرا موهای او را دید چرا توجه کرد ، شما آدم خوبی هستی آدم نادرستی نیستی ولی متقی نیستی متقی نیستی چند روز پیش فرشهای خانه را میخواستم بفرستم شتسشو آقایی که آمد فرش را ببرد میز کوچک پذیرایی روی فرش بود و من با کمر دردم نمی توانستم آن را بلند کنم وقتی دید میز جلو مبلی روی فرش است خیلی بی ادبانه و تند با من برخورد کردند یعنی به قدری که من را به مرزی رساتند گفتم من الان به شرکتتان زنگ میزنم می توانستم صبر کنم برود بعد زنگ بزنم اما فکر کردم آدم متقی پشت سر زنگ نمی زند جلوی خودش با آن شرکت صحبت کردم که چرا کسانیکه ظرفیت ندارند می فرستید چرا با من بی ادبانه و ناشایست صحبت کرده حرف بدی نزدم ولی بعد کتکتش را خوردم خب اون نفهمید تو چی، تو که مدعی هستی بهش یک لیوان آب خنک میدادی، دعوتش میکردی، شما بنشین من الان خودم بر میدارم خجالت میکشید، قشنگتر از این نبود که زنگ زدی به شرکت کمر دردم دوبله شد بخور نوش جونت کار بدی نکردمها ولی متقی نبودم، می خواهم تقوی را اینطوری لمسش کنید در تک تک برخورد های شخصیتان در جامعه، برخوردهایتان را ییاورید بگویم کجا تقوی است کجا نیست اشکال ما این است که نمی دانیم کجا تقوی است و کجا نیست دیگه باید بدانیم وقت دیر است تمام شد تمام شد زمان، باز الان میگویند ای داد بیداد فکر کنم خواب دیده داره میمیره، نه مردن من هم خبری نیست خیالتون راحت سر جام هستم ولی عن قریب زبانم بسته شد چکار کنیم اون وقت کجا موارد تقوی را با هم دیگه بررسی کنیم
- فکر میکنم مرتبط شدن بحث تقوی زبان با آیه 101 توبه اتفاقی نبوده من فکر میکنم بدترین نفاق این است با خودمان منافقیم، ما این موارد را می دانیم تجربه کردیم ولی به دست فراموشی میسپاریم
استاد : بله بالاترین نفاق ما با خودمان داریم ما با خودمان منافقیم نفاق درونمون را با خودمان داریم نه با جهان بیرون اول این را باید از میان برداریم تا خیلی از مسائلمون حل بشود.
-در مورد تقوی سوالی داشتم من هر جایی کاری باشد انجام میدهم یا خیلی گذشت میکنم جاهایی پیش میآید که حس میکنم برای من ارزش قائل نمی شوند و تنها زمانی من را صدا میکنند که کار دارند نمیدانم درست است
استاد: تو این مقوله حرف دارم فکر میکنیم بله بله چشم چشم نشان دهنده مهربانی و گذشت و تقوی است نه در مواردی نه گفتن ما نشانه تقوی است جلسه بعد مواردی را که برایتان پیش آمده بیان کنید تا مورد مورد بررسی کنیم جزئی بیان کنید تا بشکافیم هسته های نورانیش را خارج کنیم چون تا به امروز که خیلی گفتیم کلمات و جملات قشنگ جزوات قشنگ خیلی داشتیم چرا هنوز مشکل ما حل نشده می خواهیم باز کنیم تار و پود ها را از هم باز کنیم و گمشده ها مون را جستجو کنیم تا بفهمیم چه کردیم یا چه ها باید میکردیم و نکردیم که توی بن بست هنوز گرفتاریم ان شا الله جلسه بعد، شما را به خدای بزرگ میسپارم تا دیداری دیگر تا جلسه دیگرکه توفیق باشد و عمر باقی باشد با ختم صلواتی برای شادی و تعجیل در فرج آقا اما زمان.

خلاصه مطالب در خصوص تقوی زبان
1. داشتن قول لَیِّن
2. پرهیز از القاب زشت دادن و ناسزا گفتن
3. در مباحثات به بهترین و نیکوترین روش سخن گفتن
4. رعایت ادب در کلام
5. مسخره نکردن
6. فتوی ندادن
7. با صوت بلند صحبت نکردن
8. کلام از روی حسد نگفتن
9. وارونه جلوه ندادن مقاصد درونی در کلام
10. پرهیز از ارائه نظرات و دادن پاسخ پیش از اینکه پرسشی شود
11. زبان در پشت قلب نهادن
12. راز داری و کنترل زبان
13. هماهنگ نمودن زبان با دل
14. استوار نمودن زبان
15. نگشودن زبان مگر زمانیکه منفعتی حاصل شود
16. تعمق قبل از سخن گفتن
17. محقق نمودن توحید افعالی در زبان : در چاره جویی،سختی و .. با خدا زبان گشودن
18. دعای حضرت ابراهیم (ع):خدایا برای من در آیندگان زبان صدق و گویا قرار ده
     

 

 

 

نوشتن دیدگاه