جلسه هشتاد و هشتم سلسله جلسات معرفت
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: سلسله جلسات معرفت
- بازدید: 2549
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام سلام دوست من صدها سلام، امروز چه کردي؟ چه گفتي؟ چه شنيدي؟ آيا از خودت راضي هستي؟ يا خيلي پکر و دمق از مجموعه اي که نام تو روي برچسبش درشت و خوانا ميباشد؟ نشستي و مرتب سوال ميکني چه شد؟قرار نبود اينطوري باشه پس کجا اشکال پيدا کرد؟
آروم باش آروم باش لختي تامل کن، از دنياي درهم و برهم خودت بيرون بيا و به من گوش کن، شايد اونچه را که تجربه نمودم بتواند در يافتن سوالهاي تند و پشت سرهمي که تو را ميدواند و خسته ميکند کمک کند، ديروز که فقط پانزده دقيقه از پايانش ميگذره، به دنبال پاره اي ملاحظات علي رغم ميل شخصي ام رهسپار قبرستاني خارج از شهر خودم شدم، خيلي دور از تهران، بسيار فکرکردم که آيا باز هم خودم را مجبور کردم که اين سفر کوتاه به ديار خاموشان را بپذيرم؟
من هميشه در عمرم ملاحظه خيلي ها را کردم، خيلي از چيزهايي را که دوست نداشتم انجام دادم، خيلي ا ز زمانهايم را به خاطر ديگران به آنها بخشيدم،خيلي از دارايي هام را دادم، دارايي فقط پول نيست، دارايي اون ساعتي است که شما در آسايشي و مال شماست و به ديگري مي بخشي خيلي مهمتر از پولي است که با يک چک به يک نفر مي بخشي، من اينگونه نگاه ميکنم، اون روز هم که ميرفتم با خودم فکرکردم آيا باز هم خودم را مجبور کردم به خاطر ديگري سفر به ديار خاموشان را قبول کنم؟چون براي اون روزم يک نقشه هاي ديگري داشتم،کارهاي ديگري را تدوين کرده بودم، اما همه را زير پا گذاشتم حرفش را هم نزدم و راه افتادم.
بسيار فکرکردم که آيا باز هم خودم را مجبور کردم که اين سفر کوتاه به ديار خاموشان را بپذيرم يا دوست خواسته است که مرا در آنجا ببيند؟ به جواب قطعي نرسيدم، تا وارد قبرستان شديم،گشتيم تا قبر اون مرحوم تازه درگذشته را پيدا کرديم، اول که برام جالب بود ما که او را نمي شناختيم از بازماندگانش که عمري را با او سپري کرده بودند، کيلومترها تصاوير خاطره دار همراه خود داشتند زودتر رسيديم، زودتر از بازماندگان آنجا بوديم، اونجا ايستادم به صاحب اون مکان کوچک و بي ارزش که حتي در اونجا رغبت نمي يابيم بر زمين بنشينيم نگاه کردم، انديشيدم که او کجاست؟ اوني که الان خاک شده اينجا کجاست؟ آيا او هم مثل ما جزو منتظرين بازمانده ها بود و با خود مي انديشيد که اي واي اينها حتي يک بار هم نشد که سر وقت جايي مقرر حاضر بشوند يا نه اصلا اونجا نبود دياري را يافته بود که فکر ميکرد حتي به اندازه يک ديدار کوچک که با اونها سپري کرده بود نمي ارزيد از اونجا جدا بشه،دقت کنيد ميتوانستم اونجا بايستم و يک ريز غر بزنم، چيه اومديم براي چه من را آوردي؟ روزم را خراب کردي، خودشان هم هنوز نيامدند، نه هيچي نگفتم فقط نگاه کردم و تفکر ميکردم.
نميدانم فقط خدا ميداند البته اگر کمي دقت کنيد در اين مکانها ميشود فهميد که آيا مرحوم قدم رنجه فرمودند يا خير آمدند قبرستان يا خير؟ ميپرسي چطور نگاه کن، احساساتت را از زنجيرهاي قيد و بندها رها کن ميفهمي، امتحان کن مي ارزه، ببين راست ميگويم يا نه. القصه تو اون قطعه که ما بوديم قطعه هاي هم جوار اون چند قبري نام و نشان دار بود بقيه قبرها فقط روش سيمان شده بود، اين حکايت از اين ميکرد که بقيه قبرها خريداري شدند،چه قدر جالب اينطور نيست، مثل هارون الرشيد که هول ميزد چندين خانه آخرت بخره تا مثل همسرش که درخواب ديده بود با خريد يک خانه آخرت از بهلول راهي مقام رفيعي از بهشت شده او هم صاحب قصرهاي متعدد از بهشت بشه، آيا آدميان نياز به خريد اين مکانهاي کوچک دارند؟واقعا فکر ميکنند بعد از ترک بدن جسم بي مقدارشان بر زمين ميماند؟ يا فکرميکنند اگر قبرهاي نزديکانشان نزديک اونها باشه با هم همسفر ميشوند؟شايد هم فکر ميکنند اگر تعداد قبرهاي کنار هم زياد باشه براي بازماندگانشان صرف ميکنه که گاهي اوقات براي نثار فاتحه اي، يادي به اونجا بيايند وگرنه اونها غريب و تنها ميمانند، شايد هم ميانديشند اگر قبر را امروز بخرندتا ساليان دراز بعدي که ان شا االله خيلي دور خواهد بود اون قطعه آباد ميشوند و او را پس از مردنش در جايگاهي بس آباد و شيک و گران که فقط افرادي که سرشان به تنشان مي ارزد ميتوانند بخرند دفنش ميکنند، باعث مباهات بسيار ميشود. خلاصه با اين افکار مشغول بودم با خودم فکر ميکردم واقعا ارزش اون را دارد که وقت بگذاريم يک گزارش در اين زمينه از افرادي که قبر ميخرند و ديدگاهشون تهيه کنيم، شايد بصيرت و آگاهي ما هم بالا ببره ما هم به فکر تهيه قبري شيک بشويم .بازماندگان آمدند در کمال خونسردي بدون حتي جمله اي جهت ابراز تاسف از اينکه دير کرده بودند،تزئينات قبر را چيدند بعد از اون مهمانها آمدند خلاصه همان مراحلي که هميشه هست مداح دعوت شده در کنار گوش من بيچاره شروع کرد به خواندن، آي آي آي گوش کر ميشد براي اينکه گوشم آسيب کمتري ببيند باز به انديشه هايم پناه بردم، ديدم چه قدر جالب است مکان انسانها قبل از ورود به دنيا و مکانشان بعد از خروج از دنيا، براي همه يکسان است ،يعني چه صبر کن بگويم، همه از فقير و غني ،زشت و زيبا ،سفيد و سياه ،معلول و سالم با هر گونه تقديري که خداوند عالم براي آنها مقرر کرده در شکم يکدونه مادر، يعني در شکم يک دونه زن ،تو فضاي بسته و تاريک و يک اندازه اي مدت زمان تقريبا يک اندازه اي قرار دارند، براي هيچ کس دو تا شکم مادر تهيه نديدند، يکي جهت نشيمن يکي جهت پذيرايي مهمان، يا براي پز دادن و فخر فروختن، براي يکي تاريکي و براي يکي روشنايي قرار ندادند، مدت مقرر تو اون مکان ماندن را هم تقريبا براي همه يکسان گذاشتند، همه را هم با دعوتنامه و تشريفات به بيرون هدايت نمي کنند بلکه همه را به زور به سوي جهان بيرون ميرانند، خب اين ابتداي ورود اما در انتها آدمها در هر رتبه و موقعيت زن و مرد، کوچک، بزرگ، نوجوان، پير، هر ميزان تحصيلات، هر ميزان مال، ثروت، دارايي و و و فقط مقدار معيني زمين را در ابعاد مساوي حفر ميکنند، ميزان گود کردنشان هم يکسان است، براي همه فرشي از خاک و سنگ است،لباسهاشون هم مقدار معيني از پارچه اي کم ارزش و يکسان و در هيبت يکساني است، روي يکي گل و بته گلدوزي نميکنند، همه را به سوي داخل قبر سرازير ميکنند،اين اجتناب ناپذيره هيچکي نمي تونه بگه من را چطوري تو قبر ببريد،چه شکلي بخوابانيد،روي من چيزي غير از خاک بريزيد، تو خاک ميگذارند، بر روي اون خاک هم ميريزند، هر بيل خاکي که گورکن با بي تفاوتي روي مرده ميريزه بايد علي الظاهر به زنده ها پيام بده که اي زنده معني خاک بر سر را فهميدي؟ به هم ميگوئيد خاک بر سرت، معني خاک بر سر را فهميدي؟ هر چه کني آخر خاک بر سر خواهي شد، پس لااقل در دنيا کاري نکن که ديگران خاک بر سرت کنند، همه يکسان ميآيند يکسان ميروند آيا اين انديشه به تو عزيز دل نمي فهماند که در دنيا نيز چون آمدن و چون رفتنت يکسان زندگي کن؟ از برتري جويي و فخر فروشي به آنچه که با تو درون خاک نمي آيد و بر روي خاک مي ماند و چون تو خاک بر سر نمي شود پرهيز کن، اونجا فهميدم که دوست مرا خوانده بود تا بروم و اون روز يک کارگاه عملي بگذرانم صداي مداح قطع شد با همان سرعتي که آمده بود با همان سرعت با دستگاهايش از ما دور شد رفت تا به جمعي ديگر بپيوندد مهمانها هم آماده شدند براي صرف ناهار راهي مکان معرفي شده بشوند، همين است فقط اميدوارم همان دقايق و لحظه هايي را که اونجا بودند و به صداي مداح که از هر دري ميگفت خودش هم نمي دانست که چه چيزهايي را گفته و چه چيزهايي را نگفته و بعد دوباره تکراري ميگفت و اينها گوش ميکردند فقط گوش کرده باشند،بلکه فهم شنيده ها را نکرده باشند، در خلوت خودشان لختي غور کرده باشند، انديشه کرده باشند چرا امروز اينجايند و بعد ازاينجا بايد کمي به گونه اي ديگر بيانديشند، به گونه اي ديگر زندگي کنند، تا دست آخر مثل تو دوست من در پايان روز پکر و دمق نباشند ان شا الله.
بيائيد از زندگيتان بهره ببريد حيف است اينهمه غر ميزنيد، با غر زدن ها هيچ چيزي به شما نمي دهند،تفکر کن بيانديش بنويس براي ديگران هم بگو نمي شود .
در اين ماه محرم خانمي از همسايه هاي ما در جلسات شرکت کرده بود، چند روز پيش که او را ديدم گفت وقتي شما حرف ميزنيد همه مينويسند و اين خيلي جالب است ميخواهم بپرسم همه اونهايي که مينويسند ميفهمند و به اون عمل هم ميکنند چند دقيقه اي سکوت کردم و گفتم نمي دانم به من هم مربوط نيست وظيفه من گفتنش بود بعدش چه ميکنند خودشان ميدانند.
جوابش را شما چه ميدهيد جوابي داريد ؟ نه اينكه بحث اين جا باشد و من،من نمادي هستم از همه اونهايي که در طول تاريخ چيزهايي گفتند براي انکه ديگران ياد بگيرند، قرآن ميپرسد آيا ميخواهيد باز هم به روش پيشينيانتان حرکت کنيد؟همان کاري که اونها کردند؟همانگونه كه آنها حركت كردند ما هم ميخواهيم آنگونه برويم؟ اون وقت چه جوابي ميدهيم، روزي که از ما سوال کنند چه خواهيم گفت؟ اينها نکاتي است که به آنها برخورد کردم شما بايد بشنويد.
همسرم ديروز به خانه که آمد با تعجب من را نگاه ميکرد پرسيدم چه شده گفت: يک چيزي خيلي عجيب بود،دم در ايستاده بودم خانم جواني از من سوال کرد آقا اين خانه اي که خدماتي است اين خانه است گفتم والله من نمي دانم من بيخبرم، ديد من نميدانم اوقاتش تلخ شد سري تکان داد و زنگ را زد يک آقاي خيلي جواني هم آمده جلوي در پرسيد شرکت خدماتي گفت بفرمائيد خانم رفت تو در را هم بست"، من چيزي نگفتم لبخند زدم سرم را انداخنتم پائين گفتم:" خب شرکته کار ميکنند"، گفت:" عجيب نيست يک خانه اي که هيچ گونه آرمي نداره، مشخصه و شناسه اي نداره درش هم بسته بوده ،يک خانم جوان رفت تو حداقلش ميدانيم که يک آقا جوان هم اونجاست"، من هم به ورش مادربزرگها ميگفتم:" دلت بد نيار شريک گناه مردم نشو"، ديدم نه خيلي ناراحته جدي شدم بهش گفتم اون موقع که ميگويم بي تقوا راه نرويد يعني همين، ما نمي دانيم چه خبر است ان شالله صد در صد هم هيچ خبري نيست اما تقواي يک مومن چه ميگويد، ميگويد اجازه دارد دو تا نامحرم در يک جا و دربسته با هم قرار بگيرند؟حتي صرف اينکه همکارند و چيزي بين آنها نيست، اجازه داره؟!شرع ما اجازه نميدهد وقتي نميداند چطور ميرود داخل؟ تقوا خيلي مهم است، خداوند به قامت من و شما وقتي به دنيا آمديم هيچ لباسي نداد جز لباس تقوا خب اگر لباس تقوا را پار ه کنيم به آن اهميت ندهيم چه اتفاقي ميافتد همان چيز که اول مجلس صحبت کردم حريم ما با جهانهاي موازي ما نازک و پاره ميشود زورمان هم نميرسد، به راحتي نفوذ ميکنند و به راحتي در چنگال ابليس قرار ميگيريم .
در فيلمهاي تلويزيوني، در تمام اين فيلمها يا همکارند يا آشنايند يا آشنا ميشوند يا تازه ميخواهند آشنا شوند خانم به ماشين آقا سوار ميشود قرار ميگذارد تلفن ميکند و قرار ملاقات ميگذارد، خيلي عادي شده است، دخترها و پسرهاي ما که اينها را مي بينند اين يک جور رابطه اجتماعي است که بيانگر سطح اجتماعي خيلي بالاست، کي گفته؟ واقعا چه کسي اينها را براي مردم معيار گذاري ميکند و تحويل ميدهد؟ اگر من و شما حدود را نشنايم گول ميخوريم و فکر ميکنيم کاملا عادي و طبيعي است اون وقت شما ميرويد وارد محيطهاي کاري ميشويد خانم مشغول کار است آزمايشگاه است، دفترهاي کار دانشگاه ها است، يعني در سطوح بالا کاملا عادي است خانمها و آقايوني که با هم مشغول کارند يا دور يک ميز کار ميکنند آقايي که با خانم کار دارد يا بلعکس خانمهايي که با يک آقا کار دارند وقتي ميخواهند صدا کنند زبانشان را تکان نمي دهند با دست به هم ميزنند . من جواني را داشتم خوش تيپ و خوش قيافه که جاي لوکسي کار ميکرد، خانمهاي لوکس هم داشت ميگفت من نتوانستم حالي اين جماعت کنم با زبان من را صدا کنيد خدا دست را براي چيز ديگري آفريده چرا چون خوش تيپيه فکر ميکنند امروزي است، امروزيها حريم ندارند،حرمت ندارند،اون دخترکه به عنوان همسر يک مرد وارد خانواده اي ميشود و يا بلعکس خدا به داد برسد. اگر در محيط کار دردسر داري به خودت رجوع کن،دليل اصليش را در عملکرد خودت پيدا ميکني، بعد به ديگران بپرداز و در مورد اونها قضاوت کن.
صحبت از جمع:دنيا که مي آئيم در گوشمان اذان ميخوانند، وقتي که مي ميريم براي ما نماز ميخوانند زندگي چه قدر کوتاه است فرصتي از اذان تا نماز.
استاد: حتي از اين هم کوتاه تر زيباست .
صحبت ازجمع:امام حسن عسکري(ع) ميفرمايند به شبهات دقت کنيد،که شبهات شما را به هلاکت مي اندزاد.
قرار نيست هر شبهه اي به هلاک بيندازد اما وقتي به شبهات توجه نکنيم سرانجام هلاکت است چون شيطان انسان را قدم به قدم به سمت پرتگاه ميبرد يکباره نمي برد گاه اين قدر آرام آرام اينکار را ميکند که انسان متوجه نميشود،يکي از آنجاها هم همين رابطه بين زن و مرد است، شيطان در اين ارتباط قسم خورده که جايي است که من انسانها را به هلاکت مياندازم.
در بزرگان خيلي ديديم که خيلي نهي ميکنند من در زندگي امام خميني ميخواندم که يکي از نزديکانشان ميگفتند حتي نوه هايشان که پيش ايشون ميآمدند نوه هاي دختري و پسري اگر نياز نبود يک موقع نيازي بوده خانواده دور هم بودند يا ايشان صحبتي برايشان داشتند، اما اگر نياز نبود دخترها با پسرها که نوه امام بودند و با هم محرم نبودند ميگفتند شما برود در اتاق جداگانه تا جايي که نياز هست باهم باشيد ما اينها را هميشه مسخره ميگيريم ميگويئم اين فکر غلطي است در صورتيکه اينها فكرصحيح است از امير المومنين داريم جايي که رفتن شما به آن مکان باعث تهمت ميشود حرام است حق ورود نداريد
ما ميگوئيم نه من که خودم از خودم خبردارم اينها مسائلي ميشود که جامعه به فساد کشيده ميشود يعني ذره ذره، اگر حريمها رعايت شود مانع از رسيدن به نقطه اي ميشود که به هلاکت برسند،اين جريانها هم متاسفانه در دانشگاه ها بيشتر است، ميگويند شما انديشمنديد فکر داريد، فکر ميکنند علم مخالف با دين است، مخالف با محدوديتهاي حقيقي است، درصورتيکه اين محدوديتها طبيعي است و سعادت انسان در آنهاست مگر انسان هميشه از مار و عقرب حذر نميکند يا ميگويد نه چون زمانه عوض شده ايراد ندارد، فرق ندارد مار هميشه مار است عقرب هميشه عقرب است، رابطه بين زن و مرد هم هميشه شيطان اين قسم را خورده و مال دوران گذشته نيست.
صحبت ازجمع:ما خيلي از موقع ها نوشته هايمان را در كتابهايمان مي نويسيم و وقتي ميبينديم در همانجا ميماند و تا به سراغش نرويم يادمان نمي آيد ولي گاهي اوقات مطالب را به عمق جان ميبريم بزرگي ميگفت كتابهايي كه نوشته ميشود نصف ظرفيت كتاب نويسي است نصف كتابهاي نوشته شده چاپ ميشود نصف آنهايي كه چاپ ميشود به كتابخانه ميرود نصف اونها خريده ميشود نصف اونها خوانده ميشود و نصف آنها عمل ميشود حالا ببينيم چه قدر عمل ميكنيم بايد مطالبي را كه مينويسيم حبس نكنيم و به آنها رجوع كنيم.اما در مورد شيطان خاطم هست فرموده بوديد وقتي شيطان به كنار شما نزديك ميشود نود و نه تا از حرفهايي كه ميزند درست درميآيد صدمي را كه شما به او اطمينان كرديد خراب ميكند براي كسي كه ما بخشيدن آسان است از آن طريق وارد نميشود از جايي وارد ميشود كه براي او مهم استو حساسيت دارد و شيطان در گول زدن انسانها بسيار صبور است انسان در گول خوردن بسيار عجول
استاد:من با نوشتن شما مخالف نيستم اين نشاندهنده توجه شما است اما يادتان باشد به اندازه اي كه اين نكات را مهم ميدانيد و نت برميداريد عمل كننده هم باشيد خب آيا بر گردن كسي كه نمي نويسد تكليفي نيست؟نه اين صحت ندارد بر گردن همه كساني كه حضور پيدا ميكنند تكليف است.
ادامه صحبت از جمع:نكتهآخر اينكه ميگويند در برقراري ارتباط دو كلمه وجود دارد كه ميگوئيم ارتباط برقرار شده است يك جا از كلمه contact استفاده ميكنيم و يك جا از كلمه connect و اين دو نوع ارتباط با هم تفاوت دارد به نظر من شيطان از طريق connect نزديك ميشود تا به او اطمينان كني و به مسير او بروي.
استاد: شيطان از روبرويت نمي آيد شيطان از بغلت مي آيد روبرو با تو کاري ندارد چون روبرو قشنگ ميبيني از بغلت مي آيد کنارت ميشينه و با تو هم نواو وهم نفس ميشود.معناي اين دو كلمه هم به نظر من اين است برخود متقابل و همزيستي مسالمت آميز كنار هم و درست هم هست .ما تقواي زبان را صحبت کرديم خيلي هم راجع به آن صحبت کرديم حالا تقواي چشم تقواي چشم خيلي خيلي ظريف است.شما نظراتتان را در اين زمينه بگوئيد:
- زيبا ببينيم و زيبايي ها را ببينيم.
استاد:البته ديدن زيبايي ها حد ميخواهد خيلي وقتها زيباييها زيبا هستند ولي مال ما نيستند بنابراين نمي توانيم حکم عمومي بدهيم که زيباييها را ببينيم بنابراين فقط زيباييهايي که حلال باشد.
- در توضيح اين مطلب خداوند زيباست و زيبايي ها را دوست داردو تقواي ما به خاطر آن است که به آن جمال محض بتوانيم نزديک شويم عرض کردم زيبا نگاه کنيم به همه چيز با ديد زيبا نگاه کردن با عث ميشود آن زيبايي که مد نظر حضرت حق است عيان شود نه زيبايي ها تعريف شده در جامعه.
- قسمت پر ليوان را ببينيم.
- حلالهاي خدا را ببينيم.
- حضرت زينب وقتي يزيد از ايشون پرسيد چه ديديد فرمودند من چيزي نديدم جز زيبايي خدا توفيق فهم آن زيبايي ها و ديدن آنها را به ما بدهد.
- زيادي از جوارح استفاده نکردن خود يك تقواي کامل است، يک وقتي هست چشم اون قدر ميگرده تا اون چيزي را که نبايد ببيند ميبيند،يک وقتهايي نگاه نکردن خود تقوا است، مثلا در يک خانه را باز بگذار و يک دوربين مخفي بگذار نود و نه درصد افراد داخل خانه را نگاه ميکنند، نگاه نکردن خود يک هنر است مثل زياد حرف نزدن.
استاد: اين از نکات خيلي زيبا و خيلي مهم است، چون چشم عضوي است براي ديدن ما عادت کرديم همه چيز را ببنيم، همانگونه که ميگويند اگر در خانه اي باز باشد قريب به اتفاق مردم نگاه ميکنند،آيا براي عبور از اين کوچه نياز داري به ديدن اين خانه؟ نياز كه نداريد چرا نگاه ميکني؟صدايي شنيدي که نگران شدي؟نوري زد؟اما چيزي نبود چرا نگاه کردي؟ چون چشمش تقوا ندارد، ميخواهد همه چيز را نگاه کند، چشم بايد ياد بگيرد به هر سويي نچرخد، فقط به آن سوها توجه کند که نيازمندشان است و بايد ببيند، موقع عبور ميبيند آبي ميچکد نياز دارد ببنيد آب از کجا ميچکد پاک است ناپاک است؟ گرد و غبار ميبيند بايد ببيند نکند از اون بالا چيزي خراب ميشود ميآيد پائين،اما ضرورت ندارد داخل خانه را نگاه کند، ما متاسفانه چون چشمان براي ديدن است بايد حداکثر استفاده را بکنيم و همه چيز را نگاه کنيم کسي در حمام است شما را صدا ميکند هر دو زن يا هر دو مرد وقتي صدا ميکند آيا نياز است جز به اندازه صورت او نگاه کنيد؟ نه، اين يعني تقواي چشم،در مهماني ها، عروسي حالا شکر خدا مردها تا کنون در اين بابت راحت بودند به خصوص اگر جمع زن و مرد جدا باشد چون مردها تقريبا پوشيده ميپوشند اما در خانمها چنين نيست خانمي حريم ندارد چون او حريم ندارد چشم تو هم حريم ندارد؟ دليل ندارد کنجکاوانه نگاه کني اجازه نداري. به يک کنسرت تشريف برديد به يک کنسرت آهنگهاي اصيل موسيقي اصيل ميخواند و عارفانه و شما خوشتان ميآيد، از خيلي ها هم پرسيدي نتوانستند اثبات کنند موسيقي حرام است همه ميانه ايستادند نمي توانند جواب بدهند دوست ميداري بروي خب آيا دليل دارد در ميانه کنسرت تمام نوازنده ها را با دقت نگاه کني؟ شما سازي را که مينوازد مورد پسندت است يا چهره هايشان؟ يا لباسهايشان؟خانم شما رفتي گوش کني نرفتي نگاه کني. من پزشک غددي را ميشناسم وقتي بيمار خانم پيش او ميرفت خيلي جالب بود اولين جايي که معاينه ميکرد گلوگاه بود که بايد با دست معاينه ميکرد به خانمها تا ميگفت روي تخت معاينه بنشين روسري در مياورد آقاي دکتر درحاليکه سرش پائين بود ميگفت خانم لطفا روسريتان را سر کنيد، آخه براي چي روسري برداشتي؟ بعد ميآمد روسري را شل ميکرد با دسته هاي روسري معاينه ميكرد، اگر ميخواست فشار خون بگيرد به شيوه ديگري عمل ميکرد، تقوا داره عزيز من تقوا داره از چشمتان درست بهره ببرديد قبل از اينکه از شما بگيرند، موارد تقواي چشم را ياداشت کنيد يکي ديگر ازاون کارها نگاه کردن لقمه هاي مردم است وقتي از مهماني برميگردد ميگويد :"ديدي ماشالله چه قدر فلاني ميخورد با اينکه اين همه ميخورد چه قدرلاغره، بپرسيم ببينيم چه کار ميکند"، يک جنبه که غيبت است اون مال زبان اما دومي چشمت بود چرا چشمت در بشقاب خودت نبود؟، "فلاني را ديدي وقتي غذا ميخورد دندانهايش به سابيده ميشود و از دهانش آب غذا ميريزد"، خب او بيمار است چرا نگاه کردي؟ نشنيديد بي استاد اين راه نتوان رفت من يک بند قبل از آن اضافه ميکنم اين راه بي تقوا نتوان رفت چون استاد اگر بالا بره پائين بره پرهيزگارترين آدمها باشه و همه اصول را بلد باشه اگر شاگردش تقوا نداشته باشه هيچ کاري نمي تواند بکند آخر عاقبت شاگرد جهنم آخر عاقبت اون استاد بيچاره هم که تشخيص نداد جهنم بي تقوا پا در راه نگذاريد.
- تقواي چشم به نظرم دو جور است هم باطن هم ظاهر، تقواي باطن را ميتوان را با ياد خدا ذکر و عبادتهايي که ميکنيم حفظ کنيم تقواي ظاهرمان که بسيار مهم است و نکات بسيار دارد که دوستان اشاره کردند موضوع مهم ديگر چشم پوشي از گناهان ديگران است که خداوند خود ستار العيوب است اما اگر عيب بنده اي آشکار شد من نگاه نکنم و حيا به چشمم بدهم .
استاد:اين مطلب زيباست اما جزو سجاياي اخلاقي است يعني تقواي روحي و اخلاقي است متاسفانه ما در نكات ريز در زندگي روزمره خودمان گير هستيم مثلا جايي ميرويد فلان خانم يا آقا حرکت به خصوص از او سر ميزند يا تيک دارد و ... نمي خواهيم از زبان استفاده کنيم که غيبت ميشود اما نمي شود لذت نشان دادن را از دست داد با چشم نشان ميدهيم مگر خدا چشم را براي اين داده بود مواظب باش،چپ ميشوي ها در يکي از اين حرکات بعد آبرويت ميرود.
- در مورد اسطوره ها من چندين سال پيش مطالعه ميكردم اسطوره رستم و اسفنديارکه چشمانش نقطه ضعف بدن روئين تن او بود خيلي جالب بود نقدي که درباره آن نوشته بودند که چشم را محل آگاهي ميدانست محلي که آگاهي وارد ميشود حالا اگر مثل اسفنديار تمام بدن و حواس تقوا داشته باشند و چشم تقوا اين نداشته باشه ضربه را از همين چشم ميخورد چون محل ورود آگاهي است .
در قرآن هم به چيزهايي که بايد ديد و نبايد ديد اشاره شده است، مثلا اشاره شده به طعام بايد نگاه کنيد که بايد به تفاسير مراجعه کرد،يا اشاره شده به عذابي که بر قومي آمده نگاه کنيد يا نگاه کنيد نتيجه کار گنهکاران چه هست كه براي عبرت گرفتن است و در مواردي هم از نگاه كردن نهي شده که در قرآن مواردش آمده است و دوستان ميتوانند مطالعه کنند.
در مورد طهارت چشم مطلبي خواندم که اگر به خانه فردي برويد و نگاه کنيد به لوازم منزل او که ببنيد چه دارد چشم از طهارت خارج شده است انسان گناهي نکرده است اما چشم از طهارت خارج شده است، حال چه برسد به گناه.
استاد:نكات جالبي بود نسخه همه دردها در قرآن هست،قرآن و روايات برويد بگرديد ببنيد در قرآن محدوده ديدن و نديدن چه بيان شده است.
- ما خيلي وقت ها در راستاي پيدا کردن موارد تقوا به دنبال نبايدها ميگرديم فکر ميکنم نگاه غلطي است مثلا وقتي دستگاه جديدي ميخرم کاتالوگ را ميخوانيم تا بدانيم چطور استفاده کنيم البته در پس اين مطالعه ميفهميم چه کارهايي را نبايد بکنيم شايد بهتر باشد نگاهمان را نسبت به اعضا اينگونه تغيير بدهيم يعني اينکه بفهميم از چشم چه استفاده اي بايد بکنيم و در پس آن خود به خود نبايدهايش را هم ميفهميم .
استاد:در قدم اول بايد نهي شده را بررسي کرد و آنها را مطرح كرد بعد دايره که کوچک شد آن موقع تازه به آنچه در داخل دايره هست روي آنها تاکيد ميشود که مثلا خوب نگاه کنيد.
- درست است فكر ميكنم اين كمي باعث افسردگي ميشود، ما در قرآن هم داريم امر به معروف و نهي ازمنکر اول معروف بعد منکر.
استاد: خب از اين به بعد با هر دو جنبه يعني آنچه نبايد ديد وآنچه بايد ديد مطالب را بيان کنيد.
- بحث تقوا در ريشه و لغت بحث نهي است و نه بحث امر، تقوا يعني پرهيز کردن، خداوند در مورد چشمها ميگويد از محارم خدا چشم پوشي کنيد نمي گويد چه چيزهايي را ببنيد، چشم ما بر عکس بعضي از اعضا ست گوش نميتواند نشنود اينگونه خلق شده مگر اون درجات بالاي نفس اما چشم ميتواند ببيند و نبيند براي همين امر ميشود محارم خدا را نيبينيد در تقوا بحث منفيات است جايي كه خدا ميگويد نه كجاست وگرنه همه چيز در عالم خلق شده براي ديدن و شنيدن انسان فقط محدوده نه ها را به ما ميگويند چون در روايات هم داريم حرامها در دنيا کمتر است خداوند اکثر چيزها را آفريد انسان ببيند، بخورد، بشنود،حلالها در برابر حرامها بيشتر است، خدا ميفرمايد از موارد حرام چشم پوشي کنيد تا به سعادت برسيد.در مصداق تقواي چشم مثلا در ادارات شماچيزي روي ميزتان گذاشتيد طرف وارد اتاقتان ميشود جوري نگاه ميکند که ببيند اين چيست ،او تقواي چشم ندارد اين ميز محدود من است،يا مثلا در ماشين يا مترو سرک ميکشد که ببنيد فرد چه چيزي را ميخواند ممکن است مطلب خاصي نباشد روزنامه است اما به هر حال وارد حريم او شده و اجازه اينکار را ندارد هر جا حريم خصوصي افراد است اجازه ورود نداريم .
استاد: کاملا صحيح است اما بعد از شناخت محدوده هاي نهي چيزهايي هست که بايد ببينيد و بيان خواهيم كرد، به عنوان مثال اگر آقاي وارد خانه ميشود وتغييري در همسرش يا در کيفيت خانه ميبيند بايد ببيند تغيير را و چون ديد بايد به آن توجه کند.اما الان حرکت ما بر اين است که چه چيزهايي را براي حفظ تقواي چشم بايد نبينيم .به پايان جلسه رسيديم اميدوارم بهره اي يافته باشيد بهره اي كه از آن سود ببريد و شما را خوشحال كند نمي دانيد چه لذتي دارد خوب بودن، شما هم خوبيد اما اونهايي که خيلي خوبند و دائم مورد اعتراض واقع نميشوند نميدانيد چه فضاي آرام و شاد و راحتي دارند همه اينها براي اين است که در اين دنيا در آرامش زندگي کنيد اميدواريم که در اين راستا من بنده کمترين به اندازه خودم بتوانم براي شما قدم ناچيزي بردارم يا علي مدد.