منو

شنبه, 03 آذر 1403 - Sat 11 23 2024

A+ A A-

جلسه دوم ادب جسم خیال عقل وقلب

بسم الله الرحمن الرحيم

                                                                                                                                                 
به حول و قوه الهي جلسه دوم از سري جديد كلاس هاي سه شنبه را آغاز مي كنيم .

در جلسه اول كه دو هفته از آن گذشته است در مورد ابعاد وجود انسان صحبت كرديم . آنجا گفتيم انسان از ابعاد گوناگون مثل جسم ، مثل عقل ، قلب يا خيال تشكيل شده است ، كه صد البته به همين ها هم ختم نمي شود . فعلاً بحث ما روي همين ابعاد است ، گفتگوي ما روي همين هاست . در بُعد جسم صحبت كرديم جلسه پيش گفتيم عليرغم آن كه اين جسم خاكي و گوشتي ما بعد از مرگ ما را همراهي نمي كند ، حتي وقتي مي خوابيم سفر مي كنيم ، سِير مي كنيم ولي جسممان بر روي زمين باقي مي ماند . در عمل جسم را مي گذاريم و پا به عوالم ديگر مي گذاريم اما در همين دور كوتاه دنياي خاكي كه دارد ما را همراهي مي كند سهم بزرگي در حركت ما به سوي كمال را ايفا مي كند . حالا تصور كنيد ابعاد ديگر كه جدا از جسم است چه سهمي در اين راستا دارد و ما اين ابعاد را چطور حركت مي دهيم و چطور پرورش مي دهيم ؟ به هر دليل ، در اسلام تأكيد زيادي است در اين كه جسمتان را سالم و با نشاط حفظ كنيد . چون اگر جسم در شرايط طبيعي خودش قرار نداشته باشد نفس انسان را به خودش مشغول مي كند و وقتي نفس به جسمش مشغول بود از سِير روحانيش جا مي ماند . شما قلبتان را خوب محافظت نكنيد تپش قلب داريد ، به سادگي نمي توانيد ركوع برويد ، سجده برويد . به سادگي نمي توانيد از منزل خارج بشويد و به اماكن متبركه برويد ، اين ها مثال هاي ساده و كوچك است . در حالي كه اگر سلامت و با نشاط باشيد بستري سلامت براي اين كه انسان به بهترين نحو سِير ملكوتيش را انجام بدهد خواهد داشت . به همين دليل جلسه اول گفتيم آداب درست براي يك جسم سالم را بشناسيم . براي داشتن معيار سالم و درست پناه برديم به قرآن و سخنان و سيره اهل بيت پيامبر . جلسه پيش دستوراتي در باب خوردن و آشاميدن از كلام اهل بيت (ع) بيان كردم ، شما چه كرديد ؟ شما چقدر مطالعه فرموديد ؟ شما چقدر پيگيري كرديد كه آداب خوابيدن ، آداب شنيدن ، آداب نگاه كردن .... يعني يك ميزان ادب ، يك فرمول ادب براي نحوه نگاه كردنتان و شنيدنتان و بقيه عضوهاي جسمتان پيدا كرده باشيد . براي تمام اين ها ادب موجود است و آدابي ارائه شده كه اگر آنها رعايت بشود انسان جسمش ، اعضاي جسميش در يك ادب دائمي ، هميشگي خواهد بود . بسياري از افعال زشت كه سر مي زند به خاطر نداشتن ادب است . خود زبان ، بارها من تذكر دادم زياد شوخي نكنيد ، زياد از كلمات نامربوط استفاده نكنيد ، حتي در جايي كه مي خواهيد مؤدب باشيد به طور حتم يك دسته گل بسيار زيبايي به آب مي دهيد كه قابل پاك كردن و از بين بردن نخواهد بود . في الواقع با جسم هاي تحت فشار و جسم هاي ناسالمي كه نسبت به ادب اعضاء لاابالي است نمي شود به ادب نمودن ابعاد غير عيني پرداخت . ابعاد غير عيني مثل عقل ، مثل قلب ، مثل خيال . مثلاً اگر كسي براي خوابيدن تدارك مخصوص به خواب را نبيند از يك خواب راحت بهره مند نمي شود ، كسي كه خواب راحت ندارد آرامشي براي روح ندارد . با اسارت و سنگيني اين جسم سخت كه نمي تواند به عوالمي كه برايش معين شده سري بزند ، سر مي برد . پس مي بينيم كه جسم با همه اعضاء و جوارحش در مسير پيش رو چه نقش مهمي دارد ! اگر به خودم بود  هر جلسه يك عضو را ادب مي كردم ، درستش هم همين است من معلم بدي نيستم در اين زمينه چون سلسله مراتب را خوب مي شناسم ولي وقت زيادي ندارم ، از حوصله ام هم كم مانده است . مي ترسم خيلي زود به نقطه اي برسم كه ديگر اصلاً حوصله نداشته باشم ، آن وقت آدم بدي مي شوم ، به درد نخور مي شوم . براي همين هم هر جلسه دوست دارم شما براي من ادب يك عضو را بياوريد . پسر من در اين جمع از من شنيد ايستاده نبايد آب خورد ، اولين معضلش بوجود آمد ، قبل از آن هيچ معضلي نداشت . كنار يخچال و كنار آبسردكن آب را ريختن و سركشيدن خيلي مي چسبد ، حالا از اين به بعد چه كار كنم ؟ درحالي كه خوب نيست . ايستاده نه خوردنش خوب است و نه آشاميدنش ، جوانهاي زيادي در ساندويچ فروشي هايي كه صندلي ندارند يا اگر دارند اين قدر بلند است كه يكي مثل بنده نمي تواند برود بالايش بنشيند ، مجبوري مي ايستند ساندويچ را گاز مي زنند . در ماشين خوب است چون نشستي بالاخره ، ولي آن كه ايستاده مي خورد چه ؟ بياوريد اين آداب را ، حتي به قيمت اين كه يك صفحه تايپ كنيد ، پنج مورد . آن يك صفحه را يك هفته يا دو هفته ما بگذاريم ، اصلاً روي قرآن هايمان بچسبانيم بياييم جلو كه همه بخوانند . شما هم بايد كار كنيد به خدا كار نكرده به هيچ كجا نمي رسيد ! من چقدر براي شما حديث بياورم ، روايت بياورم ، آيه قرآن بياورم ؟ نمي شود . القصه ، به جاي اين كه سر بزنيد به مقالات مختلف در اين فرهنگ هاي مختلف دنيا ، با شرايط جسمي مختلف آدم ها . من دچار آلرژي سخت تنفسي بودم ، رفتم كلينيك آلرژي دو سال تمام واكسن زدم . خدا خِيرش بدهد يك دكتري را كه رفتم پيش ايشان و گِله مند بودم چون دستهاي من به خاطر سوزن هايي كه مي زدم روي بازويم و مايع ضد آلرژي را وارد دستانم مي كردم ، دستهايي دردناك و اعصاب گردنم به شدت تحريك بود . آخرين بار به دكتري كه مطرح كردم ، گفت : خانم محترم ! اين داروي ضد آلرژي براي انگليس است ، براي آن آب و هوا ، براي آن آدم ها با آن سيستم بدني است ، اين خائنين به انسانيت مي آورند اينجا به شما تزريق مي كنند . اگر راست مي گويند اين مايع را اينجا خودشان توليد كنند براساس آب و هواي ما ، و مي دانيد من تاوانش را 6 سال دادم . از درد دستانم 6 سال تا صبح نشستم و نخوابيدم . سر بزنيد به فرهنگ اهل بيت (ع) ، آنجا بهترين نسخه ها و تجويزات را پيدا مي كنيد ، يادتان باشد . بهر حال من نمي دانم ، امروز با خودتان فكر كنيد مي خواهيد تغيير كنيد يا نمي خواهيد ؟ مي خواهيد باز هم مستمع باشيد جزواتتان را شيك و تانخورده ببريد منازلتان در كتابخانه تان بچينيد به اقوامتان نشان بدهيد بگوييد : كلاس عرفاني مي روم ، اين هم جزوات معرفتم است من هم بويي از معرفت نبردم ، خودتان مي دانيد . تا قسمت هاي عيني بدنتان را نتوانيد از همديگر جدا كنيد و به آن رسيدگي كنيد و مؤدبش كنيد  در قسمت هاي غير عيني اصلاً مؤفق نخواهيد بود . پس حتماً به اين حركت جديد يك نگاهي بكنيد تا دير نشده است . اما بعد :
يكي از ابعاد وجودي انسان " خيال " است . چقدر كلمه خيال را بكار مي بري ! خيال كردم اين رد شد ، خيال كردم آن در گوشي به او يك چيزي گفت غيبت من را كرد . و بعد بر اساس خيالت چه غوغاها كه به پا نمي كني ، نه ؟ اين بُعد در جايگاه خودش هم مي تواند خيلي مفيد باشد ، هم مي تواند خيلي مُضر باشد و انسان را به زحمت بيندازد . پس بايستي خيال را شناسايي كنيم ؛ يكي از مزاياي خيال نسبت به جسم مادي ، سرعت زيادش است . الان اينجا نشستي مي خواهي بروي تا خانه تان ، اوه چقدر زمان مي برد ماشينت را بياوري ، ماشين نداري تا ميدان پياده بروي تاكسي بگيري ، واويلا ترافيك تحمل بكني . اما چشمانت را مي بندي ، كفشهايت را پا مي كُني بدو بدو از اينجا تا سر كوچه يك ثانيه هم نمي شود .
تا ميدان ثانيه بعدي هم نمي شود خيال سرعتش بسيار بالا است و چون سرعتش خيلي بالاست اگر خوب تغذيه نشود خطراتش ، وسوسه های شيطانيش هم خيلي بالاست . ما را به خودمان مشغول مي كند ما مي شويم تبديل به آدمهاي خيالاتي . نيستي ؟ هستي . چند تاتون ؟ همه تون . كدامتون خيالاتي نيستيد ؟ دست بلند كنيد تا بهتون اثبات كنم كه خيالاتي هستيد. خيال هايتان موج مي زند توي هوا  . ديديد مجلات فكاهي را ؟ عكس آدمه را كشيده بعد يك فلش هم زده اون بالا نشان ميدهد  فكرش پرواز مي كند ، چكار مي كند . همه مان داريم از اينها ، همه مان داريم. انسان امروزي با فرهنگي كه تويش دارد  زندگي مي كند به شدت خيالاتي است و خيالاتش را هم جدي گرفته ، آرزوها  و آينده اش را هم در همان خيالات پيگيري مي كند . خيالاتي كه به هيچ مبناي الهي و عقلي وصل نيست . در حالي كه خيال يك بعد بسيار مهم از ابعاد وجودي انسان است اگر تربيت شود كمالي براي انسان محسوب مي شود ولي اگر غير از اين باشد عاقبت كارش را خدا مي داند و بس . يكي از روشهاي تربيت خيال همنشين كردن خيال با عقل است . ميگويد : خيال كجا ؟ عقل كجا ؟ مگه ميشود ؟ آره مي شود . بايد همنشيني خيال با عقل به گونه اي باشد كه عقل سايه بياندازد روي خيال و آن را مديريت كند ، اجازه خود سرانه حركت كردن خيال را بهش ندهد . بگذاريد يك مثال ساده بزنم ، يك دختر خانم پشت يك ويترين ايستاده يك لباس خيلي زيبا مي بيند در همان آن كه دارد اين لباس را نگاه مي كند با خودش فكر مي كند اگر اين تن من باشد چه شكلي مي شوم ، چقدر قشنگ مي شوم ، اگر مهماني فلان جا يا عروسي فلان جا شركت كنم  عمه خانمم اينجوري قربان صدقه ام مي رود ، دختر خاله ام اينجوري دماغش را كج مي كند بدش مياد چون حسودي اش مي شود  و و و و و .... . آخر سر به كجا ميرسد كاشكي اين لباس مال من بود. با چه قيمتي ؟ هر قيمتي ؛ كجا بپوشمش ؟ من كه مهموني زنانه ندارم كه بپوشم ، ننه بابام هم كه اجازه نميدهد تو مهماني كه با مردها يك جا هستيم چنين لباسي بپوشم . خب خريدم كجا سر در مي آورد ؟ گوشه كمدم . نمي توانم به جا لباسي بزنم مهماني ها با خودم ببرم نمايش بدهم كه . اما اين بخش آخر را كي مي گويد؟ عقل مي گويد . تا اونجا كه كاشكي من اين را بخرم، به هر قيمتي است بخرم ، از هر جا شده پول پيدا كنم بخرم . يك دختر خانم جوان از سعادت آباد مي آيد ميرود اول دزاشيب بعد از ظهر ها منشي يك دكتر مي شود براي ماهي هفتاد و پنج تومان. كدام عقل سليمي اين را مي پذيرد ؟ اين به پول احتياج دارد ؟ به پول احتياج ندارد؛ به خيالاتش احتياج دارد؛ براي خيالاتش خرج دارد . پول اتوبوس و تاكسي اش را از باباش مي گيرد ؛ هفتاد و پنج تومان آقاي دكتر را خرج خيالاتش مي كند بعد هويت ، اصالت ، شعور و عقلش زير سؤال است . من ، شما وقتي كه مي شنويم مي گوييم وا مگر مي شود آخه ، هفتاد و پنج تومان پول تاكسي اش نمي شود كه بيايد و برود ولي عين همين است كه مي گويم . دامنه خيال هر جوري كه ولش كنيد مي تواند گسترش پيدا كند و پيش برود تا انسان را به هر عمل ناشايستي حتي مجبور كند. اما اگر خيال زير سايه عقل حركت كند بعد از يك مرحله كه چرخ زد ديگه اجازه حركت بهش نمي دهد . همان اول مي گويد دربيار ، دربيار  ، لباس را دربيار كار تو نيست كجا مي خواهي بپوشي ؟ اول مي پرسد ، كجا مي خواهي بپوشي؟ دوم پولش را از كجا مي خواهي بياوري ؟ سوم چطور اجازه داري پدر و مادر را تحت فشار بگذاري ؟ همان جا در نطفه خفه مي شود اين خيال ، خيال غلط . ما بسياري از مواقع يك اتفاق ديگر هم برايمان مي افتد ، خيلي از مواقع متوجه نيستيم خيال ما زباله داني صورت هايي است كه فرد ديگري بر اساس خيالاتش براي ما مي سازد . جوانها به حرفم خوب گوش كنيد اين اتفاقي است كه براي خيلي هايتان مي افتد . دوستش ، همسايه اش ، هم دانشگاهي اش ، همكلاسي اش و الي آخر براي او تعريف مي كند ، خيالاتي كه در ذهنش پرورش داده و اصلاً واقعي نيست ، ادب هم ندارد به هر نا كجا آبادي هم سر زده است ، تعريف مي كند اين مي شنود در خيالش مي گنجاند ، دوستش را از ميان آن صورتها بر مي دارد، كي را مي گذارد ؟ خودش را . خيالش مي شود زباله داني خيال همكلاسي و دوستش . بعضي ها مي روند سفري خارج از كشور ، شمايي كه فقط پنج روز در دياري زندگي كردي و برگشتي كجاهايش را رفتي ؟ الا اين است هتلي كه برايت تعيين كرده بودند معمولاً تو بهترين جاي شهر است چون پولش را گرفته اند ازتو . جا هايي كه رفته اي پاساژ هاي پر فروش و مدرن آنجا بوده ، تو به غير از اين جاها به كجا ها سر زدي ؟ هيچ كجا . مي آيند با آب و تاب نه تنها آنجا را توصيف مي كند بلكه خيالاتش را دامن مي زند پيش مي رود و خيلي چيز هاي ديگر هم مي گويد كه اگر به آن ديار سر بزني اصلاً وجود خارجي ندارد چرا چون خيالش همسفر عقلش نيست ، عقل اينجا مي گويد صبر كن صبر كن چي تعريف مي كني ؟ كجا داري مي روي براي خودت ؟ تو مگر چند روز آنجا بودي ؟ تو مگر چند تا خيابانش را ديدي ؟ آيا محلات پست آن شهر را هم ديدي ؟ تو كه نرفتي ببيني . تو فقط كاخ نشين هايش را ديدي ،كوخ نشين هايش را هم ديدي ؟ نديدي كه . عقل جلويش را مي گيرد اگر همسفرش باشد ولي اكثر مواقع ما عقلمان همسفر نيست و مي رويم اينها را تعريف مي كنيم خيلي ها را بي خانمان مي كنيم . هم دانشگاهي هاي من و همسرم ، هم دوره هاي ما همه مان با هم ازدواج كرديم يكي از اين زن و شوهر ها زدند و رفتند كانادا . نامه هاي قربانت گردمي فرستادند براي يكي ديگر از زوج هايي كه هم دوره ما بودند . سرزمين گل و بلبل ، بيا ببين اينجا چه ها و چه ها هست ،از در وارد شوي خانه هاي آنچناني به تو مي دهند ، كار ريخته براي مهندس ها ، اين دوست ما كه رفته بود سفري كه برگشتند به ايران بعد از ساليان وقتي با هم صحبت كرديم مي خنديد مي گفت رفتيم آنجا ، آپارتمان آنچناني لانه سگي ، مهندس متالوژي لوله كش آشپزخانه و فاضلاب و ما كه رفتيم دو روز تو خانه اينها مانديم دعوا و مرافعه ، بلافاصله يك جايي را گرفتيم در عين نداري . چرا اين اتفاقات مي افتد ؟ خيالاتشان را فرستادند، خيالات آنها شد ، خيالات اينها و اينها را چكار كرد بي خانمان و آواره . مرد مادرش مرد و پدرش مرد ، براي هيچكدام اينها نتوانست به شهر و مملكت خودش برگردد چرا ؟ چون آقاي مهندس مكانيك كه نصف هنرستان هاي تهران ، من به جرأت مي گويم همه هنرستان هاي تهران مي شناختنش آنجا شد پيتزا رسان و اگر مي خواست كه مرخصي بگيرد خيلي ساده كارش را به يكي ديگر مي دادند . قرباني چي شدند ؟ خيالات . خيالاتي كه با عقل همسفر نبود  . خيال را بايد تربيت كرد و بهش جهت داد تنها عامل سرگرداني و آوارگي ما نشود بلكه سبب تشويق و گرايش ما به سمت خوبيها باشد . خيال را نبايد كشت ، آنهايي كه خيال را مي كشند آدمهاي نا موفقي هستند . خيال را نبايد كشت بلكه بايد تلاش كرد كه جهتي براي شكوفايي برايش به وجود آورد . خيال به انسان عشق ميدهد و آرامش . عقل به تنهايي مونس خوبي براي انسان نيست چون عقل به تنهايي زندگي را خشك مي كند ، بي نشاط مي كند و چقدر گاهاً متأسف مي شوم جوانهايي كه تو اين جمع فقط با عقلشان با من بحث مي كنند . نه براي خودم براي آنها متأسف مي شوم چون زندگي بهشان سخت مي گذرد همه چيز را مي خواهند توي پازل عقلشان بچينند و وقتي چيدند همه چيز خشك و بي روح است . بايد خيال را به صحنه آورد و به سوي خوبي ها برد تا با پري رويان بستان خدا انس بگيرد . مولوي مي گويد آن خيالاتي كه دام اولياءست                          عكس مه رويان بستان خداست
اولياي الهي جهت فكر و خيالشان را به سمت معارف الهيه ، انوار متعالي و معنوي سوق دادند . نه تنها عقلشان از اين انوار بهره مند شد بلكه خيالشان هم از اين انوار بهره مند شد . عقل و قلب انسان هاي غيرمعنوي تحت تأثير وسوسه هاي شيطان است ، حرص و هوس دنياست . و وقتي كه تحت تأثير اين هاست ذهن را هم به خودش مشغول مي كند . انسان را گرفتار خيالات پوچ و پست مي كند ؛ باز مولوي مي گويد :
آدمي را فَربَهي هست از خيال ( اين فربهي ، آن فربهي را نمي گويد كه خيلي چاق مي شوند ، وحشتناك مي شوند ، پُر از چربي مي شوند ، نه ؛ فربهي يعني يك رشد ، يك كسب بزرگي )
آدمي را فربهي هست از خيال                 گر خيالاتش بُوَد صاحب جمال
گر خيالاتش نمايد ناخوشي                    مي گدازد همچو موم از آتشي
عشق در خيال ظاهر مي شود ، در خيال مي تواند با صورت مطلوب اُنس بگيرد فربهي از اين جا آغاز مي شود . شبي نيست كه بخوابم و در خيالم نگويم : فردا حتماً امام زمانم را خواهم ديد ؛ و چه خيال خوشي است ، چه زيباست اين خيال ، با او مي خوابم ، با او بيدار مي شوم و با او لذت مي برم . صلوات مي فرستم احساس مي كنم كه از چه شادي برخوردارم و در پيامد آن از چه سكون و آرامشي ، بسيار آرام . اگر خيالات افراد خيالات بد و ناسالم باشد مثل مومي كه در اثر آتش گداخته مي شود خيالات ناسالم هم انسان را ذوب مي كند ، نابود مي كند . عشق در سرزمين خيال شكل مي گيرد ، آن هايي كه دوست دارند عاشق باشند . عشق زميني را نمي گويم حواس ها جمع باشد . عشق در سرزمين خيال شكل مي گيرد به شرط اين كه بتوانيم از مطلوبمان يك صورتي در آن ايجاد كنيم يا مدنظرمان بياوريم . حالا مثال مي زنم بدانيد يعني چه ؟ و آن مطلوب بايد طوري باشد كه قلبمان بپسنددش ، خيال از طريق آن مطلوب پرورش پيدا مي كند . باباطاهر مي گويد :
به صحرا بنگرم ، صحرا تِ بينم                           به دريا بنگرم ، دريا تِ بينم
به هر جا بنگرم ، كوه و در و دشت                      نشان از روي زيباي تِ بينم
باباطاهر از يار ، از معشوق تصويري مطلوب در خيالش پرورانده و آن خيال زيبا را از طريق قلبش به دريا نگاه مي كند درون دريا مي بيند . به صحرا نگاه مي كند توي صحرا مي بيند ، به در و دشت به كوه نگاه مي كند آنجا مي بيند . خيال هايتان را پُر كنيد از عكس مطلوبي كه باقي خواهد بود ، نه مطلوبي كه فاني خواهد بود . در زمان عشق به محبوب ، عقل و قلب هر دو به سوي محبوبي هستند كه خيال نمي تواند از آنها بگذرد . با ديدن هر چيزي كه اثري از معشوق يا محبوب به ياد او بياورد سريعاً در خيالش به سمت معشوق منتقل مي شود . اولياي الهي با حاكميت عقل ، ادب كردن خيال در عين اين كه خيال را در صحنه نگه مي دارند اجازه بيراهه رفتن به خيال را نمي دهند . به همين دليل گل را مي بينند به شعف مي آيند ، گل را از ساقه نمي چينند در گلدانشان مي گذارند . گل را مي بينند به شعف مي آيند ، جمال حق را در جمال گل مي بينند ؛ يا جمال گل آنها را به جمال حق منتقل مي كند . كوير را مي بينند به خلوت با حق منتقل مي شوند ؛ پاييز را كه روبرو مي شوند به آن آرامشي دست مي يابند كه از تعلقّات دنيا خارج شدند . پاييز تمام تعلقّات، مي ريزد ، گل ،‌ شاخه ،‌ برگ ، سرسبزي ، خرّمي ... ديگر هيچ چيزي نمي ماند . پاييز را كه مي بينند به آرامش بدون تعلّقات دنيايي پا مي گذارند . با ديدن بهار به حيات حضرت حق منتقل مي شوند ، هميشه زنده . خلاصه خيال وقتي ادب شد ، تحت حكومت عقل قرار گرفت هيچ لحظه اي را بدون محبوب نيست . اگر خيالاتتان مُشوّش است براي اين كه ادب ندارد ، براي اين كه همسفر و همنشين عقلتان نيست . صادق ترين رؤيا و صادق ترين خيال ، خيالي است كه تمام عالم صورت كشف مطلوب حق تعالي باشد . عشق كسي را در خودش غرق نمي كند مگر اين كه معشوقش حق تعالي باشد . اين را فراموش نكنيد اگر در عشقي غرق شديد و آن عشق حق تعالي نبود ، پروردگار نبود ، عشق نيست ، خيالات واهي است . بحث خيال بحث خيلي جالبي است ؛ پس از پاكسازي و ادب نمودن خيال در حيطه قدرت خيال صحبت خواهيم كرد . خيال چاقويي است دو لبه ، با دو لبه تيز با هر دو لبه تيزش مي بُرد . يك دَم خودي را مي بُرد و از بين مي بَرد يك دم ديگر باطل ها را مي بُرد و فقط ادب كردن آن ، همسفر با عقل نمودن آن ، تحت حاكميت عقل قرار دادن آن باعث مي شود كه شما را تا منازل بالا همراه خودش بِبَرد . يادتان باشد خيال همه آن چيزهايي كه مي پرورانيد در عالم هستي وجود دارد ، چه خوب ، چه بد . اگر در خيالتان مي پرورانيد كه اي كاش فلاني را يك كاميون بزند بميرد ، وجود دارد ؛ قاتل كيست ؟ مواظب خودتان باشيد . بعدها مي بينيد كه خيال شما داراي چه حيطه وسيع و چه حيطه قدرتمند و داراي چه شناخت والا از مراحل بالاتر از زمين و در حيطه زمين خواهد بود . ولي اگر جسم هايتان را ادب نكنيد به هيچ جا نمي رسيم ، از ما گفتن بقيه اش با خودتان ، من نمي دانم مي خواهيد چكار كنيد ولي حتماً بايد به آن فكر كنيد .             يا علي مدد           

 

 

 

نوشتن دیدگاه