جلسه سوم ادب جسم خیال عقل وقلب
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: ادب جسم ، خیال ،عقل و قلب
- بازدید: 2596
بسم الله الرحمن الرحيم
در جلسه پيش در مورد خيال صحبت كرديم . از خيالات گفتيم و دنياي قشنگ خيال ، اما همه ما خوب مي دانيم هر سكه اي صاحب دو رو است فقط صاحب يك رو نيست . يك روي سكه خيال ، خيالات قشنگ است ، عالم زيباي آن است . اما روي ديگر سكه رويي است كه خيلي هم خوشايند نيست .
خيال هم از اين قانون مستثني نيست . آدمي در دنيا و همه كثرات دنيا ، كثرات جمع كثرت يعني جز به جز بودن ، جدا جدا بودن ، تعدّد . همه ما الان اينجا نشستيم مي توانيم واحدهاي آدمي را بشماريم ، هفتاد واحد ، هشتاد واحد آدم ولي في الواقع يك توده منسجم هستيم . اگر درست حركت بكنيم در عين اين كه قابل شمارش هستيم در عين حال قابل تَجَزّي نيستيم ، قابل جدا شدن نيستيم يعني نبايد باشيم . آن طوري است كه مي گويند : عالم وحدت ، همه يكي مي شويم . اما آدمي در دنيا و كثرات دنيا گم شده است . تنها به خودش نظر دوخته است و نفس اماره اش ، هر چيزي را كه مي بيند آن را نسبت به خودش ارزيابي مي كند . گُل را مي بيند مي خواهد گل براي او باشد همه تلاشش را در اين راستا بكار مي برد كه آن گل را بدست بياورد . هيچ وقت معني واقعي زيبايي گل را نمي فهمد ، نمي تواند به گونه اي در دنيا زندگي كند كه گل در باغچه يا در باغ باشد و او با نگاه كردن به آن با زيبايي گل ارتباط برقرار كند و اين ارتباط دريچه اي بشود براي ورود به عالم حيات . اين همان عالمي است كه در اول جلسه گفتم ، براي ورود به عالم " الرّحمن " كليد نداريم ، در نداريم ، قفل نداريم ؛ نگاه داريم ، نگاهي كه همه چيز را چطور نگاه مي كند و مي بيند . چنين كسي با صورتهاي زنده موجود در عالم طبيعت نمي تواند ارتباط برقرار كند ، چرا ؟ چون يا شاخه گل را دستش برسد قطع مي كند مي گذارد در گلدان ، مي گذارد در خانه اش . يا يك تابلو مي خرد كه عكس آن گل را روي آن كشيده باشند تا خودش را در ميان اين داشتن ها ببيند . يا به عبارت بهتر آن گل را به خودش نسبت بدهد ، گُلِ من ، تابلوي گُل من ، چرا ؟ چون خيالش را درست تربيت نكرده است پس نمي تواند با عوالم و حقايق ارتباط برقرار كند . مسير صحيح جهت دادن به خيالش را گم كرده است ، شخصيتش مرده گَرا شده است . در قرآن سوره اي داريم به نام سوره تكاثر ، قطعاً همه شما بارها و بارها تلاوت كرديد بخصوص جزء 30 كه خيلي ها داوطلب هستند هميشه در دورهاي قرآني جزء 30 را داشته باشند . انگار كه جزء 30 حجمش خيلي فرق مي كند با جزهاي ديگر ، هيچ فرقي نمي كند . در سوره تكاثر خداوند فرموده : أَلْهَئكُمُ التَّكاَثُرُ(1) حَتىَ زُرْتمُُ الْمَقَابِرَ(2) – تفاخر و افزون طلبي شما را سرگرم ساخت – تا وقتي كه به ديدار گورها رويد . آن قدر اين دوتا آيه جالب است كه هر چه به آنها فكر بكنيد در زندگيتان ، باز هم جا داريد . افزون طلبي و فخر فروشي شما را سرگرم ساخت ، نگاه كن به چه چيزهايي سرگرم شدي ؟ تفاخر به چه چيزهايي مي كني ؟ همه اينها سدّ راهت است ، هر چه كه متعّلق به تو است و تو لبخندش را مي زني ، سدّ راهت است . من هر وقت راجع به بچه هايم صحبت مي شود ، عنايت پروردگار است اولاد اگر علي الخصوص اولاد صالح باشد و بعد از آن سالم باشد اين عنايت خداست نه لياقت زياد من . كه وقتي اولادم را به من مي گويند : چنين است و چنان است لبخند رضايتمندي روي لبهايم صادر بشود ، مگر من كردم ؟ مگر من ساختم ؟ غير از اين بود كه نعمت خدا بود به من داد ، پس لبخند رضايتش هم براي خداست نه براي من . هر كجا كه لبخند رضايت از داشتن چيزي يا منسوب بودن به چيزي ، به لبهايتان جاري شد آن گوشه و كنارها پوزه شيطان را هم حس كنيد . تا وقتي كه به ديدار گورها رويد ؛ سه تا حالت دارد ديدار گورها رويد : يكي اين كه ديگر چيزي در دنيا نمانده كه به آن فخر فروشي كنيد . آخر اعراب اين طوري بودند ديگر ، ديگر آخرين چيزهايي كه برايشان مانده بود مي رفتند قبرستان به مرده هايشان تفاخر مي كردند . ما اين قدر در جنگ مرده داديم ، جدّه من ، جّد من فلان فرد بود و الي آخر . دوم : زماني كه به ديدار گورها رويد ، يعني وقتي كه ديگر خودتان هم راهي آن ديار شويد ، برسيد به آن عالم ، ولي فهميدنش ديگر آن موقع به چه درد مي خورد ؟ هيچي . و سوم : وقتي كه مرده پرست هستيد . اين قدر با بازي با كثرتها عجين شديد ، بازي خورديد تا اين كه با قبرها روبرو شديد . همه چيز را مرده مي بينيد ، كتابخانه من ، خانه من ، حسينيه من ، نماز من ، ذكرهاي من ؛ همه چيز را مرده مي بينيد ، چرا ؟ چون وقتي گل زنده روي شاخه با گل نقاشي شده روي تابلو براي شما فرقي ندارد ، شما همه چيز را مرده مي بينيد . يك وقت هست گلفروش ، گل پرورش مي دهد براي امرار معاشش ؛ گل را از شاخه نمي چيند براي اين كه مي خواهد مالكيت صِرفش را داشته باشد . گل را از شاخه مي چيند ، همان طور كه نانواآرد را مي كوبد ، و درست مي كند و نان را داخل تنور مي زند ، وَر مي آورد و تحويل مردم مي دهد بخورند و سير شوند اين ها با هم متفاوت هستند . همين قدر كه پايتان را ميان اين مرده پرستي ها مي بينيد كافي است ، چرا ؟ چون گرفتار كثرتها شديد . بازي خورده هاي كثرتها در عالم هستي ، چشمي نمي توانند به عالم وحدت بيندازند . و چشمي كه به عالم وحدت نمي افتد ، عالم الرّحمن ندارد ، عالم الرّحيم ندارد ، عالم وهّاب ندارد ، نمي تواند داشته باشد . چون اين عوالم در عالم وحدت جلوه گر هستند . بازي خورده كثرتها ، جزء جزء جدا از همه اين عالم برايش مهم است ، پس امكان انتقال از كثرات به نور معنوي جاري در عالم هستي را ازدست دادند . چقدر دعوا ، چقدر دعوا ؟ فلاني با فلاني حرف مي زد ، من مي دانم كه راجع به من حرف مي زد ؛ اصلاً براي چه راجع به تو حرف بزند ؟ اولاً : تو كه هستي كه راجع به تو حرف بزنند ؟ چقدر خودت را مهم مي داني . دوم : راجع تو حرف بزنند يا درست مي گويند يا غلط ؟ اگر درست مي گويند بايد بالاخره به گوشَت برسد تو هم بشنوي و خودت را اصلاح كني . اگر غلط مي گويند ، آدم هايي كه غلط مي بينند به چه درد تو مي خورند ؟ چقدر دست و پا مي زنيد ، اَه حالم به هم خورد ، به خدا حالم به هم خورد ؛ چقدر دست و پا مي زنيد ، بس است ديگر ، بياييد بيرون . چطوري اين اتفاق افتاد ؟ پرسش بسيار بزرگي است كه اگر ما جواب اين پرسش را پيدا بكنيم پنجاه درصد راه را رفتيم . وقتي انسان خيالش را به كمك عقل و قلب تربيت نكرد تا متوجه حقايقي بشود كه عقل بفهمد و قلب احساس كند وضع اين طوري است . كجاست عقلت ؟ كجاست قلبت ؟ كجاست ؟ نشان بده ، من آثارش را نمي بينم ؛ من هر چه مي بينم آثار خيال را مي بينم از آثار عقل خبري نيست ، عقل را كجا برديد ؟ چكارش كرديد ؟ مگر براي شما نبود ؟ قلب هم براي شما بود ، كجاست قلبتان ؟ اين ها بايد دور وظيفه اي خودشان را طي كنند ، همان طور كه تو قرار است طي كني، پس كجا هستند ؟ چرا بردي زندانيشان كردي در صندوقخانه ؟ خيال ادب شده مي تواند وحدت را در عالم كثرات بوجود بياورد يا اين وحدت را لااقل در عالم كثرات پيدا كند ، اما خيال ادب شده ؛ خيال كثرت زده ، كثرت صِرف را با وهميّات تركيب مي كند . مي خواهيد با شما دانه دانه صحبت بكنم بگويم چند درصدتان در توّهم هستيد يا هر فردي چند درصدش را از آنچه مي گذراند در توهمّات مي گذراند ، مي خواهيد بگويم ؟ با ذكر مثال مي گويم به خدا . و هميشه آخر كار كه به اينجا مي رسم مي گويم تو چكاره اي ؟ نكند تو هم ، توهّم كردي كه مي شود همه چيز را درست كرد ؟ نكند تو هم در توّهمي ؟ و اگر يك روزي برسد كه ببينم هيچ كاري از آن چيزهايي كه به من گفتند انجام بده ،تلاش كردم انجام بدهم به درد نخورده آن موقع من هم نتيجه مي گيرم كه من هم در توّهم بزرگي بودم ، و آن وقت عين ديوار صوتي كره زمين كه با آن سنگ پاره هاي آن سيّارك شكسته شد و صداي فجيعي داشت من هم مي شكنم ، آن موقع من هم مي شكنم . مي گويم : بچه ات اشكال دارد ، مي گويد : فكر نمي كنم . مي گويم : مادرت اين ايراد را دارد ، مي گويد : فكر نمي كنم ، نه آخر مي دانيد اين طوري است ، اين طوري است ، اين طوري است . دوباره مي گويم : بابا اين آجر زيري را از زيرش مي كشم همه را مي ريزم پايين ؛ مي گويم : ديدي ريخت پايين ؟ اشكال دارد . دوباره از اول برايم همان طوري مي سازد مي آيد بالا ، چند دفعه ديگر بريزم پايين ؟ مُردم ديگر . براي همه آدم ها مي سازم هي آن آجركشان را مي كشند بيرون . مي دانيد من چقدر وقت مي گذارم ساعت ها از تمام لحظات عمرم حرف ها را گوش مي كنم ؟ خدا وكيلي حرف هايتان آن قدر ارزش دارد كه گوش كنم ؟ ندارد . ببينيد راجع يك نفر صحبت نمي كنم كه دلگير بشود ، راجع به همه دارم صحبت مي كنم . خيلي خيلي متفاوت است ايده آل شما فرش باشد يا عرش باشد ، عرشي كه گستره عالم معناست . در حالت اول خيال انسان زباله دان كثرتهاست . در حالت دوم انسان با خيالات ادب شده از طريق همين سيم خيالات ادب شده ، سيمي كه براي عالم كثرات است قلبش آماده ارتباط با حق مي شود . خب ، جنس خيال چه است ؟ هر چيزي يك جنسي دارد . جنس من و شما كه اينجا نشستيم چه است ؟ پوست است ، گوشت است ، رگ است ، سلول است و.....
این جسم هست دیگر. جنس خیال از چه جنسی است ؟ عالم خیال فی مابین عالم ماده و عالم معناست. اینقدر این عالم ، اگر بیرون از عالم خیال به خود خیال نگاه کنید ، شما نمی دانید چقدر این فیلم ها قشنگند . مگر شما فیلم دوست ندارید ؟ اینقدر جالب هستند که نگو ! عالم خیال بین ماده و معناست اما جنس عالم خیال به جنس الهی بیشتر شبیه است ( بعضی ها که پا فراتر گذاشتند می گویند به جنس خدا بیشتر شبیه است ، من نمی گویم) ، نزدیکی بیشتری دارد به عالم الهی تا عالم ماده .چرا ؟ چون تجردش بیشتر است ؛ حالت تجردش بیشتر است .
چشم هایتان را ببندید یک گل زیبا را تصور کنید که در دستتان است . تا رگ رگ برگ هایش را می توانید ببینید اما مژه زدن شما فوری برطرفش می کند ، جسمیت ندارد .جسمیت مادی برای شما ندارد . پس خیال خود به خود به عالم غیب نزدیکتر است . چرا می آوریدش در عالم ماده ؟ چه اجباری است این کار را می کنی ؟ مثلا در خیال خودتان یک شاخه گل خیلی قشنگ و با طراوت را تصور کنید ؛ خیال شما می تواند به این گل اجازه پژمرده شدن ندهد ، اصلا پژمرده نشود . با طراوت و زیبا بماند، اما همان شاخه گل به صورت مادی را شما می توانید جلوی پژمرده شدنش را بگیری؟ هر چقدر صحیح نگهداریش کنی و بهش رسیدگی کنی بلاخره پژمرده می شود . گل مادی شما هر لحظه به پژمردگی نزدیک تر می شود . از صفای ظاهری اش کاسته می شود .چرا؟ چون ظرفیت شاداب بودن گل خیال شما خیلی بیشتر از ظرفیت شادابی گل مادی شما در دنیا است . چرا ؟ چون گل خیال شما خیلی راحت می تواند با زیباهایی عالم مافوق ارتباط برقرار کند . شما با دیدن گل بیرونی به آن زیبایی های گل عالم خیالتان یا مافوق خیالتان مرتبط می شوید . به همین دلیل اگر خیال انسان در عالم دنیا آنچنان زنده نباشد که با عالم برتر ارتباط برقرار کند فقط به جسم عالم وصل می شود . می خواهید فقط به جسم عالم وصل شوید ؟ جسمی که خدا نویدش را داده است ( من می گویم نویدش را داده است ) ، که در روز موعود کو ه ها و زمین تلی از خاک روان خواهد شد . شما می خواهید به این نزدیک شوید ؟ به این جسمیت ؟
امیدوارم که توجه کافی بفرمائید .منظور خاص دارم . منظورم را از لابلای کلمات جستجو کنید . این عالم دنیا در عین مادیت یک عالم باطن هم دارد . با دیدن چشم ها در این عالم می شود با خیال با اون عالم باطن ارتباط برقرار کرد و صد البته خیالی مثمر ثمر است که ادب دارد و تربیت شده است . به بیراهه نمی رود . خیال تحت تعلیم عقل صاحب ادب و تربیت خواهد شد . چرا ؟ بگذارید یک مثال ساده بزنم . بگذارید اول بگویم عقل چی هست ؟ عقل چیست ؟ گفتیم عقل ! عقل چیست . عقــــل یک بعدی از ابعاد وجــــودی انسان است و مفهومش یعنی اســــتعداد و توانایی فهم حـــقایق از طریق اســــــتدلال . دخترهای جوان ، پسرهای جوان وقتی که سنشان یک ذره می آید بالاتر یکی از چیزهایی که خیلی در خیالاتشان می پرورانند جنس مخالفشان است حالا یا یک جنس مخالف خیالی دارند که ایده آلشان است یا در جامعه ای قرار می گیرند و این جنس مخالف را آنجا به چشم می بینند ، هیچ ایرادی ندارد ، خدا حرام هم نکرده است ، از همین جا هم خواستگاری ها شروع می شود ، چون چشم می بیند ، طلب می کند دل و راه قانونیش را می رود ، اقدام می کند خواستگاری می کند اما من بسیار زیاد در قشر جوان ( حتی در قشر سن بالا ) مواجه هستم با کسانیکه در عالم خیال آنقدر طرف را پروراندند که ازش یک عاشق واله ، مجنون برای خودشان بوجود آوردند اما وقتی من نگاه می کنم اصلا خبری نیست . مجنون ؟ شوخی نکن ! عاشق ؟ جوک نگو ! خواستگار ؟ اون هم نگو . اِ پس چرا اینطوری شد ؟ چون خیالش را تحت تعلیم عقلش قرار نداد . عقل می گوید تو قبل از اینکه بخواهی باید پایبند یک اصولی باشی . پس اول زنجیرهایت را بیار ، زنجیرهایت را بیار ، پاهایت را ببند ، دست هایت را ببند با دست و پای بسته حرکت کن و نگاه کن ببین آیا باز هم خیال تو همان جواب را بهت می دهد ؟ قطعا نمی دهد ! بعد برآورد کن اصلا ،این عقل برآورد می کند ، این دو خانواده به هم می خورند ؟ این قد و قواره به هم می خورند ؟ رفتارهای طرف مقابل اگر با عقل بهش نگاه کنی حکایت از محبت می کند ؟ عشق می کند ؟ نه ! پس تو چیکار کردی ؟ خیال بی ادب تربیت نشده ات را فرستادی تو میدان دِ برو ! ؟ تاخت و تاز کند ؟ بدون عقل ؟ خب حالا بشین محرومیتش را بکش . حالا بشین سختی اش را . کسی کاری برای تو نمی تواند بکند .
عقــــــل استدلال می کند حقایقی در این عالم است . باید آنها را پیدا کرد . عقل جستجوگر خوبی است . چون همیشه می گردد و با استدلال آنچه را که نادیدنی است پیدا می کند و در افق دید انسان قرار می دهد تا قلبی که تزکیه شده است بتواند با آن حقایق مرتبط شود . در آشپزخانه قدم می زدم . تنها بودم . با یک نفر تلفنی صحبت می کردم راجع به یک مقوله خیر ، یک کار خیر. هیچکس نبود جز من ، تلفنی که پشتش یک مخاطب نادیدنی بود که باهاش حرف می زدم و خدای من . به ناگاه نور بسیار عجیبی در درون آشپزخانه جهیدن گرفت . اولین قدم چی گفتم ؟ " از عالم غیب دارند منو تائید می کنند ." نــه ! نداریم همچین چیزی .پس چی داریم ؟ نگاه کردم؛ آیا لامپی جابجا شد ؟ آیا از پنجره آشپزخانه روزنه ای بود که نوری از بیرون بیاد ؟ و هزاران آیای دیگر . عقل خیال ادب شده را جهت داد و وقتیکه رسید به نقطه ای که هیچکدام اینها نبود پس یک چیزی ورای اینها بود . پس حتما یک چیزی شد . عقل این جستجو را انجام داد به نتیجه رساند حالا قلب وارد می شود . قلب آرام آرام شروع می کند به چرخیدن . "چی می گفتی ؟ راجع به چی حرف می زدی؟ " لایه لایه باز می کند که اون صاحب نوری که نور را پخش کرد در آنجا برای انسان شناخته شود . خیالتان را همین جوری پرواز ندهید ، سرگردانی و بد بختی دنبالش است چه در امور غیبی و چه در امور دنیایی . ابن سینا که آن را شیخ الرئیس می نامند ، قهرمان عقل است . ( کسانیکه کتابهای ابن سینا را مطالعه کردند با نگرش ابن سینا باید آشنا باشند ، آنهایی هم که مطالعه نکردند فقط به حرفهای من اکتفا کنند) ابن سینا چنان در تربیت عقلش کوشا بود ، تلاش می کرد ، مواظبت دائمی اش باعث شده بود هر کاری که باعث شود عقلش از قوت و قدرتش کاسته شود انجام نمی داد. حواستون با من است ؟ بحث حلال و حرام را نمی کنم . نیاید بگویید باز واسه خودش یک چیزی گفت حلال و حرام تعیین کرد . من بحث حلال و حرام نمی کنم . ابن سینا برای دنیا شناخته شده است . برای اینکه از قوت و قدرت عقلش کاسته نشود به چیزهایی که فکر می کرد ممکن است عقلش را کاهش دهد آنها را انجام نمی داد مثلا کتاب قصه نمی خواند . دخترهایی که زیاد قصه می خوانند درجه توهمشان بالاست ، فکری به حال خودشان بکنند . قصه ها ساخته و پرداخته می شوند مثل حبابی که با مایع صابونی که تو لوله ای است و تو میدمی . حباب می آید بیرون و به چه بزرگی می شود و تو دست بهش می زنی پفش خالی می شود و می ترکد حتی اثری هم ازش نمی ماند . ابن سینا شعر می گفت اما قصه نمی خواند ، حالا بیچاره قصه نویس ها چیکار کنند ؟ نه ! بخوان عزیزم ولی حد نگه دار آخه ، اندازه نگه دار . در نوشته های فلسفی اش تلاش می کرد ابن سینا هیچ وقت کلامی که روح استدلاش را ضعیف کند مطرح نکند چون می دانست آنجا که جایگاه عقل است نباید خیال وارد شود به همین دلیل هم هنوز کتاب " الاشارات و التنبیهات " ابن سینا بهترین کتاب فلسفی است که به خواننده اش انظباط عقلی خیلی خوبی می دهد .
خلاصه کلام اینکه اگر انسان بخواهد ناقص نماند ، همه ابعادش را تربیت کند بداند یکی از ابعادش عقل است و لازم است که در زندگی اش هرگز عقل را مغلوب احساسات ، حرص و هوس خودش نکند . انسانیکه به عقل پشت نکند گرفتار خرافات نمی شود ( با وسواس اشتباه نکنید ، من بحثم وسواس نیست . ) ، کسی که به عقل پشت نکند گرفتار خرافات و توهمات نمی شود . انسان خرافاتی خیالاتش را در سایه عقل پیش نمی برد . بدون دلیل عقلی چیزهایی را باور می کند ، بر همان اساس هم عمل می کند یا احساساتش را به راحتی می شود تحریک کرد . آنهایی که زود جوش می آورند حواساتون با من است ؟ متاسفم به عقلتان یک ذره رسیدگی کنید چون احساستان بر عقلتان غلبه دارد با یک قلقلک کوچولو یک فیتیله آتش می زنند می فرستند هوا و ابلیس هم اینقدر خوب ازش استفاده می کند . خلاصه کنم ؛خیال را بایستی که جهت صحیح داد تا از دیدن آنچه که در عالم طبیعت و ماده می بینیم به مرزهای باز شده و عبور کرده از طبیعت قدم بگذاریم . شما هیچ وقت دیدید تو حسینیه وقتیکه دوستان دعا می کنند ، خواهرم دعا می کند که خداوند ان شاءا.. به بنده یک نوه خوشگل و خوب و سالم بدهد ، همه هم لبخند می زنند و آمین می گویند هیچ دیدید؟ من هرگز شعف خاصی نمی کنم . بدم می آید نوه داشته باشم ؟ نه اینطوری نیست . بچه ها همیشه زیبا و دوست داشتنی هستند اما می شود سند مالکیت همه شان را به نام خودمان بزنیم ؟ یکی را سند زدم گفتم نوه من ، مال من بقیه اونهایی که خوشگل هستند و دوست داشتنی آنها را چیکار کنم ؟
نمي توانم كه سند آنها را هم به نام خودم بزنم اما وقتي گستره خيالم را وسيع مي كنم مي بينم در عالم هستي همه اين بچه ها توي آن دايره وحدتي كه من به سر مي برم آنها هم هستند پس مال هم هستيم ، مال همديگر هستيم ؛ من مال آنهايم اگر مادر بزرگ بخواهند آنها هم مال من هستند اگر من نوه بخواهم مگر نه ؟ اين خيلي تفاوت مي كند بچه فلاني را مي بينم اينجوري مي كنم، آه خدا لايق ديده چرا من ندارم ؟ آن هم مال من است چرا ندارم ؟ آن هم مال من است . اگر تو دنيا اينجوري نگاه كنيد خود به خود همه دنيا مال شماست ؛ همه دنيا مال شماست ؛ بدتون مي آيد همه دنيا مال شما باشد ؟
دوم : از عقل بهره درست بايد برد . همين عقلي كه از جسم سالم ، خيال سالم و تزكيه شده بهره مي برد . مي گويد : خب ، خانم ... تو مي گويي جسم سالم ، مال تو كه سالم نيست ، همه اش آخ و اوخ مي كني و داري مي نالي پس چي داري مي گويي؟ اين جسم سالم است، درد مي كند ؟ عيب ندارد از اعضاء به خاطر سن كاسته شده است ، چه اشكالي دارد اين ناسالم نيست ؛ نا سالم آن جسمي است كه از ماهيت اصلي خودش خارج است . دست دارم ولي دست اورا نگاه مي كنم و مي گويم خوش به حالش دست آن خوشگلتر است ؛ اين ديگر نا سالم است و به درد نمي خورد در حالي كه خيلي قويتر از دست اون شايد باشد. درد مي كند ، كمرم درد مي كند ولي من ناسالم نيستم. اعضايم سر جايشان كار مي كند ممكن است كه كند كار كند ولي مي كند . تو كه اعضايت سالم است چي ؟ هيچ بهره اي هم ازش نمي بري ، همه اش هم نشستي و غر مي زني بهش فكر كن . عقلي كه از جسم سالم ، خيال سالم و تزكيه شده بهره مي برد ، استدلال مي كند ، حقايق را عيان مي كند ، مسير صحيح براي ارتباط با اين حقايق پيدا مي كند ، ايجاد مي كند پس تلاش كنيد كه عقلتان را ادب كنيد ، خيالتان را هم ادب كنيد . به هر حال تلاشتان را بكنيد ، خيالتان را از هرزه گردي و بيهوده گردي دور نگه داريد . عقلتان را با استدلال هاي قرآني رشد دهيد و پرورش دهيد ؛ غير از اين راه ديگري براي شما نخواهد بود . هر كجا مي خواهيد برويد رجوع كنيد ببينيد راه بهتري بيش از اين براي شما پيشنهاد مي كنند ، چيزي بهتر از اين براي شما مي گويند ؟ اگر مي گويند برويد و انجام بدهيد . من كه غير از اين پيدا نكردم . به جسمتان توجه كنيد ، به عقلتان توجه كنيد ، به خيالتان بسيار محيط بشويد و اداره اش كنيد و مراقب باشيد هر چه در خيال شما بچرخد در جهان هستي وجود دارد ، وجود دارد . اي مسلمان خدا، وحشي ترين حيوانات را در خيال تصور كنيد ، در اين عالم وجود دارد اگر وجود نداشت تو نمي توانستي خيالش كني اما خوابيده بود تو بيدارش كردي ، بيدارش كردي بدون اينكه بتواني بهش مهاري بزني ولش كردي تو جامعه ؛ جوابش را كي مي دهد ؟برو بده ، برو بده .
حالا از اين به بعد ، من فكر مي كنم خانم ... براي من بد مي خواهد تو دلش ، هميشه تو دلش از من بدگويي مي كند ؛ به طور حتم مي تواند خانم ... هم بد فكر كند و هم بد خواهي كند براي من ، اما خاموش بود وقتي من فكر كردم با اون خيالم آن بخش وجودي ايشان را بلند كردم، بيدارش كردم . هم خودم را صدمه مي زنم چون حتماً مي آيد و مي رسد ،پدرم را در مي آورد و هم اون را آزار دادم . اون كه نمي خواست بلند شود . مي گويد : خب، اون آزار مي بيند از عدل خدا دور نيست ؟ نه ، اون هم يك جاي ديگر يك خيال بد كرده كه حالا گرفتار شده پس مواظب باشيد .
پرسش از بين دوستان : من يك سؤال مي پرسم ، شما محدوده اش را مشخص بكنيد . شما كه مي فرمائيد هر آنچه كه خيال كنيد در عالم خارج است و در دنيا وجود دارد ، ببينيد مكاتب مختلف و افكار مختلف در دنيا وجود دارد مثلاً روميان قديم قائل به خدايان متعدد بودند ، الهه زيبايي ، الهه قدرت و ... . ما اعتقاد داريم كه خدا لا شريك است و يك خدا بيشتر وجود ندارد بعضي الان نعوذ بالله تشديد مي كنند كه معصومي وجود ندارد و آنها خطا كرده اند . مي خواهم ببينم اينجور اختلافات عقيدتي هم در دايره خيال است يا نه ؟ اگر در دايره خيال است نمي توانيم قائل باشيم كه اوني كه فكر مي كند خدا شريك دارد درست است اگر در دايره خيال نيست به صراحت بفرمائيد .
پاسخ استاد : الان اول جلسه گفتم راجع به عوالم مختلف ، نگفتم ؟ هر عالمي يك اداره كننده دارد يا ندارد ؟ خب ديگر بروم جلو مجبورم باز هم حرف بزنم ، چون من نمي خواهم ديگه حرف بزنم . فقط اينجوري بهت مي گويم اگر روميان قديم قائل به خدايان متعدد بودند به طور حتم يك چيزي ديده بودند ؛ منتها اين چيزي را كه ديدند تا يك مرزي آمدند و متوقف شدند و ازاين بالاتر نتوانستند بروند . به قول يكي از دوستان مثال فيل است كه هر كدام دستي كشيدند در تاريكي و هر كس به يك چيزي گفت .
ادامه سؤال از جمع : بعضي اوقات جمع ازداد نداريم . نمي شود گفت آنهايي كه قائل به شريك هستند تا يك جايي ديدند و مايي كه مي گوييم شريك ندارد تا يك جايي ديده ايم ؛ اين قابل جمع نيست .
پاسخ استاد : وقتي بالاتر بروند شريك ديگر نمي بينند . آقا شريك نمي بينند . دهاتيه در دهش هميشه زندگي مي كرده ، رئيس مملكتش كي است ؟ الان تلويزيون بردند دهات ها ، قبلاً كه نبود رئيس مملكتش كي بود ؟ كدخدايشان ، غير از اين است ؟ حرف ، حرف كدخدا ؛ كلام ، كلام كدخدا؛ هر چه كدخدا بگويد همان است . بعد شهر شد ، شهر كوچك رئيس آن شهر كي بود ؟ بعد شهر شد ،شهر بزرگ . به مرور كه آدمها مي آيند بالا ، درجه فهمشان هم بالا مي رود و بالايي را كه مي بينند فهم مي كنند كه نيست ، همچين چيزي نيست . تا يك جايي مي آيند و از آن به بعد مي ايستند ؛ آنجا مي ايستند و از آن به بعد كارشان زار است چون در هماني كه فهميدند در همان مي مانند . من با خدايان متعدد مخالفم همچين چيزي ما نداريم اما ديدگاه آنها را كه داري مي گويي بهت مي گويم همان دهاتي هم تا در دهات بودند كدخدا بود ، بعد آمدند شد فرماندار ، بعد آمدند شد استاندار ، بعد آمدند شد رئيس مملكت و الي آخر . آيا به وجود رئيس مملكت رسيدن كدخدا را مي شود هنوز شريكش قرار داد ؟ كسي كه به آن رئيس مي رسد ديگر كدخدا فقط كدخداست نه بيشتر از آن .
ادامه سؤال از جمع : بله ولي من از فرمايش شما اينچنين استنباط كردم كه هر آنچه كه فكر مي كنيد ماهيت خارجي دارد يك نوعي بهش اصالت داديد .
پاسخ استاد : نه من بحث از اصالت نكردم ، كردم ؟ گفتم مواظب باشيد ، حتي مثال زدم . ببينيد اول جلسه امروز اشاره به عدم كردم .
ادامه سؤال از جمع : ببيند خانم ... يك مقداري مصداقي بگوييد. حالا من چون يك مقداري مي خواهم بحث باز شود .چون يك انساني ممكن است در ذهنش فكر كند كه بله پيغمبر خدا هم اشتباه كرده و گناه كرده؛ اين نمي تواند با آن توجيهي كه شما فرموديد تطابق پيدا كند كه اون تا يك جايي را ديده . چون من خودم دقيقاً از حضرت عالي ياد گرفتم كه امكان ندارد كه پيغمبر خدا اشتباه كرده چون هر چيزي در ملاء اعلاء ثبت است .
پاسخ استاد : آخه اون اصلاً پيغمبر خدا نديده . اگر يك فرد ، ببينيد من فكر مي كنم كه آقاي ... اشتباه كرده صرف نظر از مقامش ، مقامش را نديده بودم ، مقامش را نديده باشم مي توانم خيال كنم كه اشتباه كرده ؟
ادامه سؤال از جمع : ديدگاه ماديون ، مي گويند: نه اصلاً چيزي به نام ماوراء وجود ندارد ما همين هستيم قبلي ها هم بودند ، بودند ، بودند ... ببينيد اين بالاخره يا درست است يا غلط است نمي توانيم بگوييم كه اينها اينقدر ديده اند ، اينقدر ديده اند كه معنا ندارد. ببينيد ما چه ببينيم ، چه نبينيم، چه قبول كنيم ، چه قبول نكنيم خداي لاشريك هست صرف نظر از اينكه ما ببينيم يا نبينيم درست است ؟ نمي توانيم بگوييم كه تا يك بخشي را مي توانيم ببينيم كه شريك دارد بالاي اين ندارد . مي خواهم بگويم اين خيلي قابل پذيرش نيست حداقل من متوجه نمي شوم.
پاسخ استاد : من نمي دانم كه شما كجا دچار تناقض شدي اصلاً.
صحبت يكي ديگر از دوستان جمع : مثال حضرت موسي و حضرت خضر را به خاطر بياوريد آنطور كه در قرآن آمده اين موضوع را تا حد خيلي زيادي روشن مي كند .
پاسخ استاد : بله بحث را روشن مي كند . ببينيد دچار تناقض با به اصطلاح بازي با كلمات نباشيد من وقتي به شما مي گويم خيال شما آفرينش مي كند ، ببينيد خيال شما آفرينش مي كند . خداوند اين اجازه را به خيال شما داده، خب ، و وقتي كه شما خيالت را تربيت نكردي پس آفرينش هاي غلط مي كند .
ادامه سؤال از دوستان جمع : پس منظور شما حتماً بحث ماديش نيست .
پاسخ استاد : نه نه آخه آقا مگه خيال خودش ماده است . ما گفتيم بين عالم ماده و معنا است و تازه به بحث معنا و عالم الهي خيلي بيشتر نزديك است چون تجردش زياد است .اصلاً عالم ماده نيست كه خيال ولي چون شكل مي پذيرد مي گوييم به ماده نزديك است يا لااقل بين اين دو تا است .
ادامه سؤال از جمع : ولي يك بخش اعظمي از خيالات ما در عالم ماده است چون اتفاقاً آن آدمهايي كه به معنا نزديك نشده اند قشنگ دارند مادي خيال مي كنند .
پاسخ استاد: اشتباه مي كنيد ، اتفاقاً آنهايي كه به معنا نزديك شده اند خيلي هايشان دچار اشتباه مي شوند چون خيالاتشان را تربيت نكرده اند . پاييني ها كه وضعشان بدتر است . من مثال زدم حتي ، من فكر مي كنم خانم ... با من خصومت دارد ، با من رفتار بد دارد در حالي كه هيچ علامتي نديدم ولي احساس مي كنم ،خيال مي كنم اينجوري است . در وجود خانم ... مي تواند هم احساس بد نسبت به من وجود داشته باشد هم احساس خوب ، مي تواند وجود داشته باشد ديگر ؟ اگر احساس بدش بروز پيدا نمي كند براي اينكه خفته است ، خاموش است. كي بيدارش مي كند ؟ من بيدارش كردم . يا بايد من بيدارش كنم يا خودش ديگه . يا من بيدارش مي كنم يا خودش بيدارش مي كند . در اينجا من بيدارش كردم .
ادامه سؤال از جمع : خانم ... خيلي بحث گسترده اي را باز كرده ايد . اراده افراد ، تخيل شما چقدر در حيطه اراده افراد مي گنجد .
پاسخ استاد : پارامتر هاي فراوان است .
صحبت يكي ديگر از دوستان جمع : تقريباً مبحث خيال را جلسه اولي كه باز كرديد تمام اين سؤالات آقاي .. پاسخ مي دهد . شما جنس خيال را گفتيد كه از چه جنسي است؛ فرموديد كه اين جنس في مابين عالم معنا و عالم ماده است . ما از جنسش گفتيم ، پس حالا اگر اين تربيت نشده باشد ، تحت استدلال هاي عقلي قرار نگرفته باشد ، تحت تزكيه قرار نگرفته باشد پس چي مي شود ؟ آفرينش هاي منفي مي كند ، آفرينش هاي بد مي كند . پس من آفريدمش نه اينكه اين وجود دارد وقتي كه من اينكار رامي كنم اين بوجود مي آيد .
استاد:
برای دوستان چون مطلبی را که مطرح می کنیم ما یک روند فکری را می خواهیم به وجود بیاوریم که در این روند فکری اگر حاشیه های بسیاری باز شود . خیلی کند پیش می رویم و نمی توانیم نتیجه بگیریم . شما اگر بخواهید مثال بزنیم . من همیشه گفتم در هندسه یک قانون داریم به اسم قانون نقیض که هر وقت معلم سئوال می داد من حض عالم را می کردم چون یک دانه مورد پیدا می کردم خلاف چیزی که گفته و تمام می شد ، خراب می شد اصلا وجود ندارد و شما اشتباه کردید و این قابل حل نیست و به این صورت اثبات می شود و تمام شد. یعنی از 100 مورد اثبات شده یک مورد آن اثبات نشود. در قانون کشوری و دینی ما اگر معاهده ای و یا قرار دادی بسته شود و تمام موارد آن درست و شفاف باشد، یک مورد مخدوش یا مبهم داشته باشد آن قرار داد کنسل است . که من همیشه سر مهریه این را می گویم ولی کسی گوش نمی دهد.میگویم بابا مهریه ای که می گذاری 1000 سکه یا 2000 سکه مردی که 2000 سکه در جیببش نیست و پای این را امضا کرده به عقلش شک کنید. اگر مردی مهریه ای را که تقبل می کند در جیبش ندارد دختر بهش ندهید،چون حتما عقلش درست کار نمی کند. از این به بعد می گویم با قبلیهایش کار ندارم.خدا ان شاءا.. می بخشد .چون قرار داد آن عقد نقض است .من نمی دانم علما چرا این ها رو نمی گویند.عند الاستطاعه این از کجا آمد ؟حالا حاشیه نروم . پس بنابر این ما وقتی مسئله ای را صحبت می کنیم در آن مسئله حواشی خیلی است مثال ها فراوان است . بعد خیلی از مثال ها استثنای یک جریان اند . ما نمی توانیم با استثنائات یک روندی را یا کنسل کنیم یا به اصطلاح تداوم ببخشیم پس وقتی جلسه ای را نیستید حتما مطالعه کنید . اشکال دارید دفعه بعد می پرسید، چه ایرادی داره ؟ ما اینجا جمع می شویم با هم صحبت کنیم اشکالاتمان را بر طرف کنیم.من از خدامه ،من یکی بگویم ،20 تا اشکال بگیرید من گوش بدم . من از خدامه راجع به عوالم حرف بزنم شما گوش بدهید . اشکال نگیرید سوال کنید . سوال شما باعث رشد من می شود چون من بخواهم جواب تان را بدهم یک ذره دیگه کمرم را می کشم بالا که بالا تر از آن را ببینم . من ازخدامه شماها ببینید و از من برسید . کی ناراحت می شود ؟تازه آخرین خانه اشتباه کردم ،آدم که نکشتم .خدا هم که نبودم نعوذباا....... معصوم هم نبودم بیشتر از این . وقتی من به این سادگی با مسائل برخورد می کنم شما هم واقعا وقت بگذارید . من نمی خواهم کتاب بخوانید هر کدامتان روی خودتان نگاه کنید. مثلا اقای.... باید نگاه کند روی چی پافشاری می کند هر وقت پایش را روی چیزی گذاشت این جوری این جوری کرد یک لحظه بگوید جا دارد پایت را فشاری می دهی ، بر سر این موضوع . پایت را بلند کن ببین چه چیزی زیر پایت است تمام شد به خدا تمام این فشارها و سختی ها از او بر داشته می شود . فرق نمی کند همه ما همین جوری هستیم همه ما خانم ها و آقایان. بعضی ها انقدر ساده همه چیز را می پذیرند . ای بابا چرا انقدر ساده می پذیری؟ تعقل کنید مگر شما تعقل ندارید،تعقل کنید ببینید چیزی راکه شنیده اید درسته یا نه؟ بعد قبولش کنید. به هر حال از ما گفتن .انشا ا.... که گفته های ما هم به در شما بخورد اگر هم گفته های من به درد شما نمی خورد انشا ا... خداوند یکی را بفرستد که هم به درد شما بخورد و هم به درد من. من از خدامه که یک همچین موردی پیش بیاید و منم اونجا بنشینم.
جواب از جمع: من یک مثال ساده می خواهم بزنم از رشته خودم و از آنچه که می دونم و این یک داستان واقعی است که اتفاق افتاده . در یک زمانی در خیلی قدیم یکی از فامیل های ما با شوهرش و خواهرش مسافرت می کردند از یک جاده ای می آمدند در آن زمان هم در جاده هیچی نبود در راهها ، خلاصه اینها گرسنه شان می شود . می بینند در راه یک کله پزی بوده . اینها هم می ایستند .این خواهر خانم به اینها می گوید این جا چیزی نخورید چون کثیف است. و پر از مگس است .همراههای آن خانم می گویند ما تحمل گرسنگی نداریم ما می رویم و می خوریم تو نیا. خلاصه آنها می روند در کله پزی و کله پاچه را می خورند.و این خانم که در ماشین نشسته بود . با آنها نرفته بود از بیرون داخل مغازه را می دیده که آقای کله پز آن دستمالی را که به گردن داشته ، با آن ظرف پاک می کرده به مگس می زده، به شیشه می زده و......... آن خانم گرسنگی می کشد.
بعد که به منزل می رسند آن خانمی که در ماشین بوده و کله پاچه را نخورده بوده تا 5 روز اسها ل و استفراغ می گیرد از آنچه که تصور کرده بود که چقدر آن کله پاچه ها کثیفه. در حالیکه آنهایی که خورده بودند و این فکرها را نکرده بودند هیچ مریضی نگرفتند. حالا این که یک مثال بود حالا من در باره شغل خودم به شما بگویم در کاری که مرتبا با مریض و خیالاتش ارتباط دارم . و این یک واقعیت است. که به مریض یک قرص می دهند که مثلا شکر ولی به مریض گفته می شود که فلان خاصیت را دارد بعد آنها روی ان مریض ها تحقیق می کنند که چه تصوری داشته .
قوه خیال بی نهایت موثر است و خلق می کند این را شما بپذیرید از آنهایی که تجربه ی بیشتری دارند یا رفتند جلو. حالا هر چه بیشتر راجع به ان فکر کنید دقیقا بیشتر متوجه می شوید و البته هر چه بیشتر قوت داشته باشید بعد خیالاتتون قوی تر و می توانند بیشتر خلق کنند به همین دلیل خیلی باید مراقب باشید.
حضرت مسیح می فرمایند: چهقدر خیالاتی هستند که گناهند. و خیلی باید مراقب بود که حتی در خیال هم به سمت چیزهای منفی نرویم.همان طور که گفتندو مثال زدند که در مورد یک نفر داری خیال می کنی که راجع به من داره فکر بد می کند . اون طرف به طور ناگهانی نظرش خود به خود بر می گردد و اگر زیاد اصرار کنید حقیقتا همان طور فکر می کند به همین دلیل خیلی باید مراقب بود.
استاد: من دقیقا با این این مسئله موافقم چون بارها دیدم.
سئوال از جمع: این خلقی که قوه خیال می تواند ایجاد کند آیا خلق مورد نظر ماست به این معنا که انرژی را در واقع ایجاد می کند یا ماده را ایجاد می کند؟ من صنعت را متوجه هستم . خیال صنعت را تولید می کند یعنی ما خیال کردیم بپریم ، هواپیما را درست کردیم اما خلق نکردیم. هواپیما را در واقع طراح کردیم و ساختیم . این تفاوت خلق و ساختن و به اصطلاح ایجاد انرژی این را یک توضیح بدهید.ممکنه البته این جلسه وقت نشود . ولی به هر حال این نکته مهمی است که خلق به معنای آن خلق از هیچ به این را خیال نمی تواند ایجاد کند.
استاد: آقا ما بحث خلق و امر پروردگار را نکردیم. من سوال می کنم از شما، شما در عرض روز چند بار نشستید می گویید خیال کردم یکی از این جا رد شد این جنسش چیست؟
پاسخ از جمع: ماده نیست.
استاد: تمام شد. خیال یکی از وظایفش آفرینش ، شاید بتوانم بگویم هیبت، البته به هیبت هم ،شما جنبه مادی می دهید،تصور.
سوال از جمع: خیال ماده نمی تواند ایجاد کند. خیال فقط انرژی است و در واقع ایجاد مصنوعی از ماده . در واقع صنعت، یا ابداع یا تولید.
استاد: اگر به این فکر می کنید که یک روزی یک آدمهایی به هواپیما یعنی به پریدن فکر کردند. اونها خیال کردند که می شود پرید و این خیالی بود که آغاز شد و اونها خیال تحت نظارت عقل مدبر از لوازم و قوانین مادی بهره برد و توانست به آن شکل بدهد.
پاسخ از جمع: من هم همین را عرض می کنم . هوا پیما از آهن تولید شده ، خیال نمی تواند آهن را تولید کند.
استاد: نه آقا کی گفت می تواند؟
سوال از جمع: من هم سوال می کنم.
استاد:نه اصلا چنین چیزی نداریم.
سوال از جمع: البته برای این جلسه نیست. اگر موافق باشید من می توانم جلسه بعدی با مطالعه بیشتر بیایم و حرف بزنم.چون من معتقدم که خیال می تواند به عالم ماده وارد شود . حتی جز آن حالتی که توضیح دادید حتی مستقیم تر، البته دایره بسیار وسیعی داره.
استاد: بله مبحث بزرگ. کی دیده ما روی چیزهای کوچک پا بگذاریم.
پاسخ از جمع: البته مرزبندی بین این دو عالم کار بسیار مشکلی است.
استاد: اصلا مرزبندی نداره.
سوال از جمع:ما بارها در این جهان زمین دیدیم که بعضی ها با تمرکز کردن چیزی را به جای دیگر منتقل می کنند.یعنی این توان به عالم ماده وارد شد.
استاد: آن چیز دیگری است. آن اصلا خیال نیست. این را از حیطه خیال خارج کنید.
پاسخ از جمع: من فقط مثال زدم.
استاد: این بحثی که شما می کنید بحث خیال نیست .طرف خیال نمی کند . اون چیز جابه جا می شود.
سوال از جمع:پس چی کار می کند؟
استاد:من دارم درباره خیال با شما بحث می کنم.این خیال نیست.اجازه بدهید من بحث خیال را تمام کنم بعد یادتون می دهم که چگونه این را از این جا به آن جا حرکت بده.کاری ندارد.هنوز زود است .آدمهایی که خیالهایشان هنوز تربیت نشده و ادب نداره ،عقلهایشان هم جهت کامل و درست الهی نگرفته نمی شود از این بیشتر بهشون داد.
خوب گوش کنید ، حرفهایی که زده می شود اگر خوب گوش کنید در کم ترین زمان بیشترین بهره را می برید،اگر هم خوب گوش نکنید مثل همه این سالهایی که پشت سر گذاشتید زهی خیال باطل.ما گفتیم. یا علی مدد.