منو

یکشنبه, 02 دی 1403 - Sun 12 22 2024

A+ A A-

دلنوشته شماره پنج

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: دلنوشته
  • بازدید: 3752

 هوالحق

 

همسفر کیست ؟ همسفری چیست ؟ چه مفهومی دارد ؟

پرسشهای لطیفی است که در طول عمر دنیاییم هر از گاهی ذهنم را بخود مشغول داشته و مدتی در این دایره بی نقطه عبور ، گشت زدم یا پاسخی دست وپا شکسته یافتم یا هیچ نیافتم و خاموش گشتم تا زمانی بگذرد شاید که صفحه وجودم گسترش یابد تا به مفهومی دقیق تر دست یابم . برای من گذران عمرم همیشه اینچنین بوده و چون پرسشهای بیشمارمرا در بیرون از خودم پاسخی نمی یافتم سر در لاک خویش فرو می بردم تا زمانی دیگر و در لحظات متفاوت دیگری باز سر بلند نمایم و به افق های دوردست وجود بنگرم شاید پاسخی در خور فهم خویش یابم و این قصه تکراری بطور مرتب تا امروز تکرار گشته و چه زیباستکه هرگز هم مرا خسته نکرده و برایم محصول تکراری نداشته و این خود از شگفتی های خلقت می باشد و بیانگر انکه هر چه را در بیرون از خود بدنبالش می گردیم همینجا در پهنه وجود خویش داریم و اگر درست بنگریم می یابیم فقط کافی است که هر بار یک برگ از این کتاب وجود را ورق زده و سر بلند کنیم و اغاز خواندن و نگریستن نماییم نمیدانم که بدرستی چندصفحه را تا به امروز ورق زده ام  و حقیقتا چند صفحه دیگر را هنوز پیش رو دارم و می توانم ورق بزنم و یا فرصت ورق زدن ان را در همین لباس بدن مادی در اختیار دارم و باز همین ندانستن که اغازش از چه روزی بود و پایانش در چه روزی و در کدام صفحه خواهد بود از رازهای شگفت انگیز و اعجاب اور جهان خلقت میباشد . الغرض برگردیم به پرسش امروزم که در دل شب گذشته با همه اسرار درونش دوباره مطرح شد وهمچون ماری که با نوای نی مارگیر سر بلند نموده و به اطراف خویش می نگرد من نیز پس از مدتی که در لاک خویش به سر برده بودم سر برافراشتم و به صفحه جدید هستیم نگریستم همه میدانیم که پروردگار جهانیان ان روزی که ادم را که هیکلی ساخته شده از گلی بد بو و چسبناک که سالیان دراز زیر باد و باران رها شده بود مفتخر به پذیرش ان نفخه الهی و ان ودیعه بزرگی و سروری از جانب خودش فرمود فقط ادم بود وبس . مجموعه ای که در عین کوچکی بوسعت پهنای هستی بود چرا که از دانایی و جاودانگی خالقش بهره مند گشته بود و حالا بایستی عازم سیر وسفری بس طولانی می شد تا هر انچه را که به امانت دریافت کرده بود به عرصه نمایش بگذارد و این سفر کوچک و اسانی نبود واینجا بود که پروردگار عالم از همان موجود بهره مند گشته از واجب الوجود موجود دیگری همسان او اراده فرمود به او گفت بشو او شد جفتی که در کنار یکدیگر بیاسایند و سختی های این سفر عظیم و پر مسوءلیت را با وجود یکدیگر اسان نمایند از همانروز کلمه همسفر نامگذاری شد و معنا پیدا کرد . کسی که در همه ابعاد وجود همسان ما باشد . با هم بیندیشیم به یک چیز تفکر نماییم و در این پهنای هستی همسو بنگریم و هر کدام دیگری را بر دانستن ، لذت بردن ، بودن با مفهوم ، بر خویشتن ترجیح دهیم تا کفه های این ترازوی خلقت بتواند همیشه مقابل یکدیگر قرار گرفته و شاهین ترازو همیشه مستقیم بسوی بالا و به قدرت لا یتناهی خالق خود اشاره نماید که اگر غیر از این باشد و کفه ها جدای از هم و بالا و پایین بمانند بطور حتم شاهین مشترکشان سویی غیر از سو و جهت اصلی را نشان خواهد داد و این بیانگر انست که هیچکدام بسوی درست نمی نگرند و پیش نمی روند و همسفری مفهومش همین است که همسفران بطوردایم یکدیگر را بنگرند وجلوی هر گونه دور شدن از یکدیگر که نتیجه اش دور شدن از جاده برگشت بسوی مبدا میباشد را بگیرند و در این راستا سختی ها بیشمار است ، ناکامیها فراوان است زیرا موجودی چون ابلیس نیز همسفری است که همیشه دورتر ازاین همسفران الهی در حرکت است و هر کجا که لغزشی از هر کدام مشاهده نماید اماده جهیدن و قرار گرفتن در ان نقطه سستی میباشد . حالا با این نگرش ایا همه ادم وحواها واقعا مجازند که فقط برای خودشان بیندیشند و عمل کنند و فقط به خواسته های نفسانی خویش بنگرند ؟ مگر نه انکه ادم در ابتدا یک خمیره واحد بود و پس از بها یافتن به دو خمیره ادم وحوا تبدیل شد و مبدا و مقصد این سفر بظاهر دور و دراز بر یک نقطه منطبق میباشد ایا میتواند نقطه مبدا با نقطه مقصد متفاوت شود و یکی کمتر و یکی بیشتر باشد قوانین ریاضی در دنیا هم این را رد می کند دو نقطه منطبق بر هم یعنی پوشانندگی بدون حتی ذره ای کم و زیاد مگر نه اینست ؟ حالا چگونه میتواند نقطه مبدا دو خمیره را به سفر بفرستد و در انتها نقطه مقصد که منطبق بر همان نقطه مبدا میباشد تنها بخشی را دریافت نماید و ان را مورد مواخذه قرار ندهد که بخش دیگرت را کجا رها کردی و امدی ؟ مگر قرار نبود همسفر یکدیگر تا پایان سفرتان باقی بمانید و یکدیگر را در کسب تجربه های گوناگونی که قرار بود منجر شود به انکه شما تجلی صفات خالق خویش باشید کمک کنید وسپس وقتی از جنس پروردگار خویش شدید و یکپارچگی و وحدت را درک کردید به نزد یگانه خالق جهان هستی برگردیدو دستمزد خویش را که همانا یگانه شدن با حضرتش میباشد دریافت نمایید ؟ پس چه شد ؟ واقعا پاسخ چیست ؟ چه باید کرد ؟ ایا امروز که بدنبال جفتی برای ادامه زندگی میگردیم نباید به این نکته توجه کافی بنماییم تا در روزهای پر مخاطره اینده گرفتار تنهایی نشویم ؟ و ایا امروز که دانسته یا ندانسته همسفرمان را یکروزی انتخاب کردیم و راه افتادیم نباید بیدار شده و تلاش نماییم که در حداقل زمان باقیمانده جبران مافات را بنماییم قبل از انکه این لباس دنیایی را از ما پس بگیرند و کسب تجربه های درست و فوری بدون این لباس غیر ممکن است و یا بسیار سخت و طولانی است نمیدانم پرسش ها یکی یکی زایش مینمایند و زیاد می شوند بطوری که هر کدام دیگری را پس زده و خود را مقدم داشته و پیش چشمانم می ایستدتا پاسخ خویش را دریافت نماید . پرسشی از ان دورترها دست بلند کرده و فریاد می زند بگو اگر در دنیا به هر علتی جفتی نیافتیم چه خواهد شد ؟ سرانجام ما چه خواهد بود ؟ و بازگشتمان چگونه است ؟ صبر کن نفسی تازه کن تا برایت پاسخی بیابم لختی ارام باش . عزیز دل مگر قران نخوانده ای ؟ مگر انجا ندیدی که خداوند فرموده به روح قران  که بر عالمیان عرضه نما که ما شما را جفت افریدیم تا در این تعقل نمایید بعضی ادمها ، حوایشان و یا بعضی حواها ادمشان از انها جدا نشد تا دوتا باشند بلکه همسفرشان عجین در خودشان باقی ماند و طی طریق را بظاهر یکنفره اما در باطن دو نفره اغاز نمودند و این بمراتب کاری بس سخت تر میباشد اما شدنی است البته توجه داشته باش که این کاملا نادر است و با خودخواهی های انسانها که تحمل انسان دیگری را نمی کنند و یا ازادی خویش را خودخواهانه به خطر نمی اندازند کاملا متفاوت است اما وجود دارد حال از خویش بپرسید ایا تو همسفر خوبی هستی ؟ به اندازه کافی در این راه پر مخاطره کمک کننده و پیش برنده می باشی یا خیر ؟ سپس به همسفر خویش بنگرید و اورا مورد پرسش قرار دهید و یا ارزیابی نمایید و اگر خودتان یا همسفرتان هنوز مناسب این سفر عظیم و به انتها رسیدن ان نمیباشید اندیشه ای بفرمایید که خیلی زود دیر می شود و تنها از شما سنگ قبری در این دنیای مادی خواهد ماند که حتی قادر نیست گرد و غبار روی خود را بشوید تا چه رسد که برای شما کسب تجربه و امتیازی نماید . 

 

 

 

 

نوشتن دیدگاه