منو

یکشنبه, 02 دی 1403 - Sun 12 22 2024

A+ A A-

دلنوشته شماره دوازده

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: دلنوشته
  • بازدید: 2407

 هوالحق

 

امروز روز جمعه است . نیمه های دل شب در سکوتی دل انگیز که تنها صدای قلپ قلپ آب درون آکواریوم که اکسیژن را به فضای ماهیهای داخل آن می رساند به گوش می رسد ،

می نویسم : دلم می خواست همه آدمهای این کره خاکی بیدار بودند و می توانستند صدای مرا بشنوند و به حرفهایم گوش دهند . دوست می داشتم همه لیلاها و پریاها و نیلوفرها ،

همه آرش ها ، سیاوش ها ، آرام هاو نیماها و .... بیدار بودند و به آنچه که از درون قلبم می جوشد گوش دل می سپردند . می خواستم به آنها بگویم دوستتان می دارم ، نه از برای آن

که من ..... هستم و دوستدار خلق خدایم و فقط دستور خدای خویش را اطاعت می نمایم . بلکه برای آن که من دیگر نیستم ، چشمی برای آن که خود ببینم و گوشی برای آن که خود

بشنوم و زبانی برای آن که به میل خویش با شما سخن بگویم ، ندارم . بلکه هر آنچه که هست دریچه هایی است از برای خدای درون من ، همان ذره ای که خالق ما در هر کدام از ما به

ودیعه گذارده تا نشانی از درون بر وجودی حاکم از بیرون و درون بر جهان هستی باشد ، می باشم . از چشمم او می نگرد ، از گوشم او می شنود و از زبانم ا و سخن می گوید .

مراقب خویش باشید ! دیگر از چشم و گوش و زبان خانم .... حیا نکنید بلکه از خالق خویش شرم و حیا داشته باشید و این تنها من نیستم بلکه چه بسا هزاران هزاران انسان بیدار شده دیگر

نیز باشد . که شما در مقابل آنها قرار دارید و از چشم آنها مقابل دیدگان خالق خویش هستید . پس ملک تقوای وجود خود را وسعت بخشید تا بر آن خالقتان بنگرد و به شما در نزد ملایک

تسبیح گوی خویش ببالد ؛ و بر این سرزمین پرتقوا قدم های بدون حجاب بگزارد . دوستتان می دارم ، چون اراده او بر مهر ورزیدن بر شما می باشد و چه خوشبخت و سعادتمندید شما .

از هرگونه عصیان در مقابل خواست حضرت دوست در هر کجا که هستید خودداری کنید مبادا که چشمهای من به روی شما بسته شود . حال دیگر من هستم که به شما التماس می کنم ،

تازه شما را پیدا کرده ام و بدون قید و شرط دوست داشتنتان را تجربه نموده ام ، بگذارید تا این چشم ها در این جهان مادی باز است به روی شما بنگرد و مهر خالقش بر شما شاهد باشد و

شما چه می دانید که شاهد بودن یعنی چه ؟

 

 

 

 

نوشتن دیدگاه