دلنوشته شماره پانزده
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: دلنوشته
- بازدید: 2811
هوالحق
سلام عزیزم سلام خوش امدی به کلبه ام به سرزمین نور و شادی ام سرای من ، سرای فرشته هاست عاری از دیو و دد و شکسته هاست سرای من ، پر از سلام والسلام برای ان عزیزی که از دیار ظلمت به این سرا قدم نهد در این دیار پرنده ها نغمه ازادی را می سرایند سروهای بلند با برگها و شاخه ها ترنم شادی و تسبیح فرشتگان را پاس میدارند چشمها با مهر می نگرند ، لبها با مهر می گویند ، دلها با عشق هم سرایی می کنند بیا ببین ، بر این سرا لختی بشین ، بیندیش ، تجربه کن و سپس انتخاب نما دل من قدمگاه قدمهایت بیا برای تو فرشی از نور گسترده ام تا بهتر ببینی ظرفی از نقل و نبات بر استان گزارده ام تا بچشی بیا ببین در این سرا قهری نیست ، وهمی نیست ، جوری نیست بی مهری معنی نیافته ، خشم وغضب اشنایی ندارد هر چه هست سلام است ، تحیت و درود است بر استان این سرا چشمه ای زلال از اب زمزم است خودت را در ان شستشو بده . هر انچه که در برت هست به باد فنا بده بیا درون ، حله ای از بهشت بر قامتت بکش . بیا ولباسی از نور را تجربه کن بیاو جمله دوستت دارم با زبانت و گوشهایت تجربه کن . به گوشهایت فرصتی دوباره ده تا انچه را که از دیار سلام است را بشنود به لبانت بخششی نما تا فقط ترنم سلام بر ان جاری شود به قلبت که از دیار حقیقت و نور امده و دیر زمانی است که مهجور مانده فرصتی دوباره بخش که سری به سرزمین زادگاهش بزند تا دوباره بر لبانت جمله زندگی زیباست جاری گردد،