دلنوشته شماره چهل و یکم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: دلنوشته
- بازدید: 3484
بسم الله الرحمن الرحیم
فرعون با دیدن نوزاد خودش سرنوشتش را قلم زد و بجریان انداخت و بالعکس همسرش نیز چنین کرد اما هر کدام در مسیر نیت هایشان دیدند وگفتند و تقدیر نویس تقدیرشان را دیگر حتمی نمود
آیا شما در سرتاسر دوره عمرتان از این نیت ها و پیشگویی ها برای آینده خویش نکرده اید ؟ آیا خودتان صفحه مقدرات دنیایی خویش را بدون توجه به هشدارها و آلارم های الهی ننوشتید ؟ پس چرا گله مند هستید؟ اگر کاری را شروع می کنید که از ابتدا اذعان بر شکست و خرابی آن دارید چرا شروع می کنید ؟ اگر کردید و منتهی به شکست شد چرا شکایت می کنی ؟ فکر کن
القصه : برمی گردم به قصه قرآن ،موسی نزد فرعون و آسیه بزرگ شد دوران طفولیت چشم روشنی آسیه بود تا جوانی رشید گردید و همانگونه که در قرآن خوانده ایم روزی در خیابان دو نفر دعوا می کردند فردی که آشنا بود از او کمک خواست .موسی به او کمک کرد و ضربه ای بر فرد مقابل زد و او مُرد و او را در بهت باقی گذاشت و فردای همانروز دوباره همین قصه تکرار شد ووقتی موسی خواست از آشنا جانبداری کند فرد مقابل گفت که انگار تو از ستیزه جو ها هستی و این عادت توست و باز موسی را در حیرت خویش باقی گذاشت
خداوند حرف میزند گفتگویش با بنده در قالب قصه بسیار زیباست شما چند بار در فیصله دادن اختلافات اول فکر کردید و بعد عمل کردید ؟چند بار پیرامون مقصر و بی گناه و موضوع دعوا بدون پیش ذهنی و تعصبات فکری و عقیدتی و قومی ابتدا اندیشیدید و سپس برای واسطه گری وارد میدان عمل شدید ؟ چند بار در زندگیتان واقعا مصلح بودید و واسطه ای بدون وارد کردن ضربه به هر کدام قرار گرفتید ؟ چند بار فکر کردید آیا اصلا من درست قضاوت می کنم که درمقام قضاوت می نشینم ؟ چندبار در عملکردهایتان به جملات کلیدی که بر شما گفته شد توجه کردید و در اوج احساسات به تفکر نشستید ؟ همه اینها را باید در خودتان بررسی کنید
در قصه قرآن شخصی خیر خواه به موسی خبر داد که قصد جانت کرده اند به جهت قتل دیروز ،بهتر است از شهر خارج شوی .موسی گوش کرد و رفت .
شما چند بار به توصیه های خیر خواهانه توجه کرده و عمل نموده اید؟ چند بار توجه نکردید و نتیجه سخت آنرا دیدید و دست به شکایت و گلایه از خدا و زمین و زمان زدید؟
ادامه دارد...