جلسه هفتم راههای جلوگیری از پوچ گرایی محافل دینی ،اخلاقی واجتماعی
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: راههای جلوگیری از پوچ گرایی محافل دینی ،اخلاقی واجتماعی
- بازدید: 4371
بسم الله الرحمن الرحيم
ابتدا جلسه امروز را آغاز کنیم جلسه ای که چندین هفته است به این مبحث اختصاص داده ایم و امید وارم که برای شما کار ساز باشد چون نکته یابی می کنم مطلب را در زندگی های فردی که نمونه داشته باشید و به آن توجه داشته باشید .
امروزه در دورانی زندگی می کنیم که همه جانبه دانش بشر در خدمت تغذیه و بهداشت آدمی در حال حرکت است .کانالهای مختلف در تلویزیون خودمان و در تلویزیونهای ماهواره ای، البته به گوش من می رسد که دکتر فلانی در تلویزیون چنین گفت.دمادم صحبت می کنند ،تحقیق می کنند و در لابراتوارها و آزمایشگاهها ،آزمایش های تحقیقی سنگین انجام می دهند که چی بخوریم و چی نخوریم ؟چطوری بخوریم ؟چطور خوراکیهایی را بخوریم؟بعد آن خوراکیها را چطور تهیه کنیم و الی آخر.که چه شود؟که تغذیه این جسم خاکی که در معرض انهدام و نابودی است به بهترین و سالم ترین شکل انجام شود.البته و صد البته این کار بسیار خوبی است و کار بدی نیست .این همه تحقیق و توجه و رسیدگی در امورات جسممان بسیار عالی است.چرا؟بنابر گفتار عارف بزرگ و کامل سید علی آقا قاضی بزرگ عرض می کنم.ایشان می فرمودند:که به جسمتان توجه کنید که اسب سواری روح شماست اگر خوب حرکت نکند و سالم نباشد روح شما در این سیر به اندازه کافی حرکت نخواهد کرد اما مفهومش این نیست که همه چیز فقط به پرورش جسم اختصاص داشته باشد و بُعد دیگر قضیه فراموش شود .در قران در سوره ص آیه 72 خوانیم : وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى از روح خویش در او دمیدم .عالی ترین بخش وجودی انسان روح اوست که خداوند از خودش در این بدن دمیده.حتی ملائکه از روح که از مقام امر الهی است تغذیه می شوند و حرکت می کنند و شاید حتی آفریده شوند، نمی دانم.در سوره نحل آیه 2 می خوانیم: ينزَِّلُ الْمَلَئكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ فرشتگان را همراه با روح، به امر خود نازل می فرماید .پس اصل انسان همان روحش است و حتی وجود ملائکه هم که هم سفرو همراه این روح است از این روح تغذیه می کند.پس انسان با ارتباط با عالم بالااست که تغذیه می شود چون اصل جان انسان، عالم مجردات است و هر چه که از عالم ماده فاصله بگیرد به عالم مجردات نزدیک شود و به اصل حقیقت خودش نزدیک تر شده .پس اصل انسان بالاترین واقعیت قدسی است پس هدف معلوم شد.پرورش چی؟پرورش روح بالاترین بخش قدسی انسان.که صد البته جسم را هم در این راستا باید پرورش داد تا خوب عمل کند و سالم باشد.پس هر عمل دینی که به ما دستور داده شده برای این است که انسان را به آن اصلش برگرداند، به همین دلیل است که بسیاری از ما در حین انجام وظیفه و تکالیفمان یک دفعه دلسرد می شویم و دل مرده می شویم و دل زده می شویم و می گردیم دنبال علتش .ما هم می خواهیم نگاهی کنیم به این جنبه قضیه، که چرا دچارسرخوردگی می شویم در حین انجام وظایفمان؟با خودمان فکر می کنیم این همه کار را انجام دهیم که چی بشود؟به کجا برسد؟یک واخوردگی به وجود می آید.یک جور پوچ شدن به وجود می آید اگر به این جا رسیدید متوقف شوید ایست کنید برگردید و به عملکرد قبلتان توجه کنید .ببینید عمل کردید که به چه هدفی برسید یا در هدف اشکال دارید یا در عمل اشکال دارید، پس باید اینها اصلاح شود .دل زدگی، واخوردگی مجانی به وجود نمی آید یک علتی آن را به وجود می آورد .نگاه کنید ببینید عملی را که انجام می دادید برای سیراب کردن روحتان بود؟جسمتان بود؟یا هر دو؟چون خیلی مهم است که شما اینها را از هم تفکیک کنید و تشخیص دهید .اصلا سیراب کردن یعنی چی؟اینها نکاتی است که می بایستی به آن و منشا آن و این که چطور به آن منشا دوباره می شود دست یافت توجه کرد .که چی؟این همه دل مردگی ،افسردگی ،پوچی و بیهودگی در وجودمان احساس نکنیم .اگر خانمی در جمع مختلط آقایان و خانم ها محجبه می نشیند و در آن جمع در کنار بقیه خانم های بی حفاظ و بی حجاب احساس کوچکی و حقارت می کند برگردد و نگاه کند ببیند کجای کار برایش عیب دارد.پس فهمیدیم که ذات ما روح است روح هم مقامش مقام ارتباط بی واسطه با حضرت حق است چون از خودش در ما دمیده در قران فرمودند.به همین دلیل هر حرکتی یا پیشنهادی که این انسان را از رسیدن و ماندن در مقام ارتباط بی واسطه با حضرت حق ممانعت کند مورد اعتراضش قرار می گیرد و ناراحت می شود.باید بیاییم اینها را دانه دانه ها قشنگ باز کنیم ،کالبد شکافی کنیم .والله نکنید هرگز به هیچ جا نمی رسید.چون قوم بنی اسرائیل که خداوند 40 سال در بیابان آواره کرد.هی رفتند و رفتند باز دیدند سر جای اولشان هستند می شویم مثل آنها .پس به خودمان توجه کنیم.من گاهی اوقات فیلم های 2014 را یک نگاهی می کنم می بینم انواع و اقسام اشکال آدم کشی و حیله گری به کار رفته ،یا انواع و اقسام راههایی که حریم انسانها را بتواند بشکند به کار رفته وقتی اینها را نگاه می کنم قبل از بیننده های فیلم، به سازنده ها فکر می کنم و برای آنها نگرانم .برای آنها متاسفم؛ می گوید اینها پول می گیرند و با هدف این کار را می کنند.ولی اگر فرد سازنده و تهیه کننده و نویسنده وهنر پیشه یعنی کسی که این نقش را ایفا می کند دارای یک جهنم در درونش نباشد قادر به ساختن این نیست .مطمئن باشید.یک تهیه کننده با روح لطیف هرگز این همه آدم کشی را نمی تواند تهیه و تدارک ببیند.پس اول به سازنده ها فکر می کنم .این جهنم درون به واسطه رسیدن به پوچی و بی ارزشی در ابعاد انسانی به وجود آمده دیگر چیزی ندارد همه چیز پوچ است و همه چیز بیهوده و عکس العمل افراد پوچ شده ساختن و تهیه و تنظیم چنین فیلم های جهنمی است که می آیند با گذاشتن جلوه های ویژه خاص روی این فیلم ها افراد را به خودشان جذب می کنند که اگر این جلوه های ویژه نباشد یک جوانی که هرگز با نوک چاقو گوشت هم نبریده چطور تحمل می کند با چاقو شکم طرف را می درند.؟تیرهای فلزی که طرف را از بالا می اندازند می رود داخل بدنش و متلاشی می کند.من که بارها و بارها گوشت خرد کردم مرغ خرد کردم ماهی تکه کردم اصلا نمی توانم نگاه کنم .پس چرا یک جوان یا فرق نمی کند در هر سن و سالی شیفته دیدن این ها می شود؟به خاطر آن جلوه های ویژه است.باز در خاطرم می آید چه بدبخت کسانی هستند که فریفته جلوه های ویژه این فیلم های جهنمی می شوند ،توجه می کنند ،فیلم ها را می بینند ووقتی به ایشان می گویی که این همه آدم کشی برای چی؟می گوید من چیزی را که نگاه می کنم جلوه های ویژه فیلم است.هنر فیلم بر داری است و ...... واما غافل از این که به زودی به جمع پوچ شده های جهنمی سازنده فیلم ها پیوسته می شود و اصلا متوجه نیست چون در فیلم ها آرام آرام خود اصیل خودش ،را از دست می دهد دقت بفرمایید .آدم آرام آرام با دیدن صحنه ها ،مصاحبه آنها ،تحلیل آنها آن خود اصیل درونی پاک را از دست می دهد حتی گاهی اوقات تحت لوای دین این تصاویر ارائه می شود .اما یادمان باشد جلسه پیش گفتم 2 روایت گفتم.النظافت من الایمان.و دومی گفتم طهارت،پاکیزگی نیمی از ایمان است .یکی از آقا رسول خدا و دیگری ازآقا امیر المومنین.و بعد به شما نشان دادیم اصل توجه به این روایات شستن ناخن ها و دندانها و شانه زدن موها نبود و حمام کردن نبود چون کلام معصوم همچون کلام حضرت حق برای همه قرون و اعصار است امروز دیگر از این قصه ها نداریم دیگر امروز عرب بادیه نشین نیست.همه دارای مسواک و شانه و صابونهای خوش بوهستند با برندهای خیلی معروف و الی آخر .بحث آن دو روایت این بود که انسان را بعد از پاکیزه کردن بدن، جهت دهد برای اینکه باید نفسش را پاکیزه کند .اگر کسی نفسش را پاکیزه نکرد از ایمان خبری نیست .این را می خواهد بگوید.
اگر با نفس آلوده پا به دایره ایمان گذاشتید یک مدت کوتاه که رفتید یواش یواش شل می شوید سر می خورید و عقب گرد می کنید.من هر خانمی که می آید و می گوید می خواهم حجاب کنم ، نمی گویم به به آفرین جایزه به او بدهید .به او می گویم یواش . کم کم ،که با حقیقت حجاب آشنا بشود و حجاب کند .آنقدر در این سالها دیده ام دوان دوان آمده و گفته است که من دیگر حجاب خود را کامل می کنم، شش ماه نکشیده پشت و رو سر از هر کجایی درآورده است.قلبی که با حقیقت حجاب آشنا نشده است خیلی زود به پوچی می رسد.به بی معنی بودن حجاب می رسد و این در دین کار درستی نیست پس یا هدف اشکال داشته است که ما حجاب کردن را اشکال نمی بینیم یا روند ایراد دارد و باید اصلاح شود.اگر امروز هنوز گیر هستیم چون یا هدف را نشناخته ایم ، عوضی انتخاب کرده ایم یا هدف را خیلی سطح پایین انتخاب کرده ایم.یعنی چی ؟ یعنی می گوید نظافت ، پاکیزکی نصف ایمان است خب من که تا حالا حمام خود را مرتب می روم، شست و شو هم که مرتب می کنم پس من دارای ایمان هستم ولی این ایمان کجاست؟این نیست .آن وقت اعمالی را انجام می دهد که ضد اعتقادات و ایمان الهی است.آن وقت دیگر خود را نمی شناسد.چون دیگر نمی تواند خود را بشناسد از همه چیز واخورده می شود.آنهایی که فهمیدند چه کاری باید انجام بدهند نیامدند کلام دین و کلام قدسی اهل بیت را از بین ببرند ، محو کنند، چون نمی توانند. تلاش خود را کردند ، زور خود را زدند،آمدند چه کار کردند ؟مقام آن را پایین آوردند آن موقع بالای پشت بام بود الان کف حیاط است هر کسی هم که رد می شود می تواند پا بکوبد و از آن عبور کند.مواظب جریان های شبه قدسی اطراف خود باشید. حرف هایی که قداست دین و دستورات دین را برای شما تنزل می دهد مواظب باشید.بدترین بلای امروز است.و ناهوشیاران عالم متوجه این شبه قدسی شدن نمی شوند با سر داخل آن می روند، می روند و ادامه می دهند.خیلی ساده کلامی که قرار بود زمینه ارتباط انسان با عالم قدسی باشد تبدیل به عاملی می شود که ارتباط آن را با دنیا مهیامی کند.پیوند آن را با دنیا محکم تر می کند.چرا؟ چون پیام اصلی دین فراموش شد.وقتی پیام اصلی دین فراموش شد، دین جنبه شبه قدسی پیدا می کند می شوداین چیزی که امروزه در جامعه است. بگذارید یک مثالی بزنم:به دل من که خیلی نشسته است شاید به دل شما هم بنشیندشاید شما هم جای دیگری آن را بیان کنید، به درد بقیه هم بخورد.می گویند سید بن طاووس علیه الرحمه که خداوند ایشان را غرق نور و رحمت و برکت بفرمایند ، ایشان از نظر ارتباطات روحی و پاکی درون خیلی مقام بالایی دارد. می گویند : وقتی که به سن تکلیف می رسد ، می دانید که در سن تکلیف برای دخترها نه سال، برای پسرها پانزده سال، که البته اگر پدر و مادرها توجه داشته باشند زمانی که بچه متولد می شود من برای بچه های خودم در پشت جلد قرآن عقدم ثبت کردم در این تاریخ شمسی و این تاریخ قمری پسرم به دنیا آمد، اورا در این تاریخ نامگذاری کردم......... یا هر اسمی که شما برای بچه های خود می گذارید.ولی سال قمری را ذکر کنید چون سالهای قمری با سالهای شمسی تفاوت داردو سالهای قمری یا ماه های قمری است که از گردش کواکب روی جسم وحالات و عوارض جسمی و روحی نفسی شما موثر است. پس سال قمری را بنویسیدو نه سالگی دخترتان را با سال قمری و پانزده سالگی پسرتان را با سال قمری معین بفرمائید.(این داخل پرانتز بود). حالا الهی صدهزار مرتبه شکر گاهی اوقات اینترنت خدمت کننده خوبی است بزنید در اینترنت اگر ندارید سال شمسی خود را بدهید میلادی را می دهد ، قمری را هم می دهد بزنید و دربیاورید.سید بن طاووس وقتی به سن تکلیف رسید بین دوستان خود جشن گرفت چقدر زیبا شاعر می گوید :
مژده بده مژده بده یار پسندید مرا
این را شاعر برای دوست دختر خود خوانده بود نه به خدا . این را موقعی که سید بن طاووس به سن تکلیف رسید و فهمید که خدا از این به بعد از آن تکلیف می خواهد . می گوید : احکام و شرع را داده ام ، دستورات را داده ام دیگر از این به بعد تکلیف می خواهم.یعنی در صف آدم حسابی ها آن را جای داد . دیگر از اینکه روزه کله گنجشکی بگیرد خبری نیست.در صف آدم حسابی ها او را راه دادند. یعنی چی ؟ یعنی خدا پسندید . گفت : دیگر حالا خوب هستی ، حالا دوست می دارم تو من را صدا کنید.اگر تو من را عبادت کنی، من را صدا کنی در شان خدایی من خدشه ای وارد نمی شود .تو دیگر با من یگانه هستی.این را سید بن طاووس فهمید . خدا وکیلی کدام یک از ما درجشن تکلیف بچه هایمان این را فهمیدیم ؟بعضی ها که بعد از انقلاب گفتند : این مزخرفات چی است؟ این حرف ها مال مدرسه است ، مال جمهوری اسلامی است ، دور بریزید این واکنش آنها نسبت به بچه هایشان بود..بعضی ها نه ، می گفتند : نه مبارک است امشب پسرخاله ها ، دختر خاله ها دور هم جمع شوید یک بزمی داشته باشید بزنیم و برقصیم و شادی کنیم که بچه ما به سن تکلیف رسیده است خداوند در مرز تکلیف، فرمایششان این معنی را دارد می گوید : ای بنده از امروز راه شما به سوی عالم قدس باز شده است پس از طریق برنامه ای که شرع برای شما تعیین می کند حرکت کن و بیا. سید بن طاووس از چه منظر زیبایی به معنای جشن تکلیف نگاه کرده است. می گویند : حتی یک گوسفند قربانی کرده است.از او می پرسند :چرا گوسفند قربانی می کنی ؟می گوید این گوسفند را قربانی می کنم ، مومنین را اطعام می کنم تا شرایط اتصال به عالم قدس برای من راحت تر فراهم شود.در سوره انبیاء آیه 10 می خوانیم :( لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ)همانا کتابی به سوی شما نازل کردیم که ذکر شما در آن است آیا نمی اندیشید؟این ذکر همان اللهم صلی علی محمد و آل محمد است؟ نه ، الله اکبرالله اکبر لق لق زبان است ؟نه این ذکر برنامه زندگی من و شما است خدا می گوید : کتابی را فرستاده ام که درآن برنامه زندگی شما را گنجانده ام آیا اندیشه نمی کنید؟از هرچه که بخواهید دستور دارد تعقل نمی کنید؟یعنی خداوند به فکر ما بوده است. ما یک سفر سه روزه شمال می رویم این یکی کبریت نبرده ، آن یکی شعله پخش کن گاز را نبرده ، آن یکی می گوید : دیدی حوله نیاوردم ، یک سفر سه روزه ، خدا این همه بنده روی زمین میفرستدو این همه زندگی برای آنها درست می کند یک ذره پس و پیش ندارد چه کسی آن را پس و پیش می کند؟من و شما. خدا برنامه داده است بعد زمان بندی کرده است. این بادصبا را که همه در موبایل هایتان ریختید به آن برنامه دادید، میگوییم راس اذان الله اکبر را بگو، خدا برنامه داده است ساعت داده است موبایل زمان عمر تو سر ساعت صدا می کند. میگوید بیا راه باز شده است حالا دیگر وقت آمدن است.میگویند عین القضات میگوید شش سال خدمت استاد کردم استادش ابن ترکه بود. می گوید: شش سال خدمت این استاد را کردم تا بالاخره اجازه داد کفشش را جفت کنم. اه عجب استاد خودخواهی، عجب استادی که این همه تکبر دارد، نه این طوری نیست مردان خدا انسانهایی که اهل عالم معنا هستند دستور دادن و امر کردن به دیگران را در خود می کشند .نمی توانند به هیچکس دستور بدهند . ای خاک عالم بر سرمن ،که در خانه خود نتوانم کار بکنم بیایند و کارهای خانه من را انجام بدهند. چقدر خدا من را دوست نداشته که تا آخرین لحظه اجازه نداده به خودم سوار بشوم به هیچکس نگوییم این را بده ، آن را بیاور این را بگذار ،چون آدم های اهل معنا دستور دادن و امر دادن را در خودشان میمیرانند. نمی توانند به هیچ کس دستور بدهند حالا اگر به جایی رسید که به یکی دستور دادند یک علت داردمعنی آن یک چیزی است ،با آدم به یگانگی رسیده است من وتو نیست هر دوی آنها یکی است وقتی به آنجا می رسند چون دوگانگی بین آنها نیست کاری هم از همدیگر می خواهند. حالا یادتان باشد از این به بعد هر وقت می خواستید به کارگرهای منزل تان دستورکار بدهید حواسهایتان را جمع کنید باید با کارگر خود به یگانگی برسید تا اجازه دستور دادن داشته باشید می گوید من پول آن را می دهم خب باشه چه ربطی دارد؟مگر شما بیرون کار می کنید پول آن را نمی گیرید؟شوهر شما بیرون کار می کندمگر پول آن را نمی گیرد؟اول با کارگر خود یگانه شو. پروردگار یکتا با به تکلیف رسیدن انسان به آن دستور می دهد از این به بعد می توانید من را عبادت کنید.چون دیگر ذکر و توصیف تو نسبت به من، مخالف شان پروردگاری من نیست.و این زیباترین حالت عالم است. دربحارالانوار جلد 67 آمده است: امیرالمومنین علی (ع) فرمودند :خدایا همین اندازه عزت مرا بس، که بنده تو باشم، همین اندازه فخر مرا کافی است که تو پروردگار من باشی، تو همان هستی که من می خواهم پس من را چنان کن که تو می خواهی .کلام امام است . حالا نگاه کنید مراسم جشن تکلیف برای بچه هایمان در مدارس و در خانه هایمان چه طوری برگزار شده است؟امری به این زیبایی و الهی و قدسی را تبدیل به یک جشنی مثل جشن تولد کردیم آنچه که به روان ودرون فرزندانمان باید جاری می شد،
که این ها از امروز به بعد دارای چه مقام بالایی شده اند ، که پروردگارشان و خالقشان آنها را پسندیده و پذیرفته، تا اجازه بدهد در سایه اش عبادت او را کنند، به چه سطح پست و دنیایی تنزل دادیم . آن وقت می گوییم چرا بچه نسبت به نماز خیلی زود بی رغبت می شود . آخر شما همیشه نمی توانید برای جانمازش ساز و ضرب بگذارید . می توانید ؟ همیشه می توانید برای جانمازش بادکنک بادکرده آویزان کنید . همیشه می توانید در چادرنمازش به آن شکل تاج گل به سرش بزنید ؟ نمی توانید . بچه که برای آن زرق و برق آمد ، زرق و برق که رفت بی رغبت می شود . چون جشن تکلیف فقط برایش دکوراسیون بود و هدیه . ساز و ضرب بود و چادرهای رنگی . شیرینی و... . از فهم آن و تداومش در یادآوری این مقام و مسئولیت مقام تکلیف بودن، دیگر خبری نشد . ما چکار کردیم ؟ یک امر الهی و روحانی را به یک کار شبه الهی تبدیل کردیم . و هر روز داریم این کارها را می کنیم .سال اولی که روز معلم گذاشتند برای من خیلی جالب بود . چون من یک دو ، سه سالی در دوره قبل از انقلاب تدریس کردم و بعد از آن هم در دوره بعد از انقلاب تدریس کردم . اولین سالی که بعنوان مقام معلم ،روزی قرار داده شدکه شهادت آقای مطهری بود ، اولین سال یا دومین سالها خیلی زیبا بود . خیلی زیبا بود . چه جملات زیبایی ، چه شعرهای قشنگی و چه متن های زیبایی از جانب دانش آموزانم دریافت کردم . به مرور ایام تبدیل شد به هدایا . هدایایی که گاهاً خون جگر می شد . در تهرانسر دانش آموزی داشتم که در آن سال پدرش تصادف کرد و مرد . دانش آموز شاگرد اول و معدل بیست بود . روز معلم برای من کادو آورد و التماس کرد خانم کادوی من را باز نکنید . البته من کادوی بچه ها را باز نمی کردم . وقتی آوردم منزل و بازش کردم ، دیدم یک شکرپاش کهنه و قدیمی که درونش یک مقدار گردوی پوست کنده ریخته بودند . سوختم . در تمام هدایایی که در تمام بیست وهفت سال خدمتم گرفتم این یکی را فراموش نکرده ام . و چقدر بدگفتم به آنهایی که این روز را به این شکل درآوردند . برای چه کردی ؟ من معلم با کاسه و بشقاب چکار داشتم ؟ چرا مقام من ، مقام کاسه و بشقاب شد ؟ امروزه معلمی در جامعه یک قاب دستمال کهنه است . معلم در جامعه اصلاً مقامی ندارد . چه کسی این کار را کرد ؟ من دانش آموز اول یا دوم دبیرستان بودم ، اولین بار معلم خود را دیدم که از توالت مدرسه بیرون آمد می خواستم سکته کنم ، که مگر می شود معلم ها هم دستشویی بروند . اینقدر مقام معلم بالا بود . امروز معلم کجاست ؟ چه کسی این کار را کرده است ؟ کدام دست نامردی ، کدام دست خائنی این مقام را پائین آورد ؟ همان دست مقام دین ، پیغمبر ، امام ، کلام و احکام دین را به همین شکل پائین می آورد .
یک نکته دیگر که اعمال دینی را به شبه دینی تبدیل می کند همین است ، خوب دقت کنید . در بعضی از ممالک پیشرفته غربی حرکت جالبی را انجام دادند . خوب توجه کنید . آمدند در دوره ابتدایی فیلم های مختلفی در ارتباط با راه های دزدی و عواقب آن تهیه کرده اند . در مدارس بارها و بارها نشان می دهند . مثلاً از کیوسک روزنامه فروشی یک نفر روزنامه برمی دارد و پولی به صندوق و باجه کیوسک نمی اندازد و می رود . بعد پلیس می آید و او را دستگیر می کند ، می برد ، دادگاهی می شود و الی آخر . آنقدر این جنبه ها را به تصویر کشیدند که به طور اتوماتیک وار بچه ها روز نامه را برمی دارند و بلافاصله پولش را می اندازند . اما هیچ کسی نمی پرسد چرا ؟ اگر از این بچه ها بپرسند چرا ، بچه هیچ وقت نمی گوید چون حق روزنامه فروش است . حقش را نباید زیرپا بگذاریم . اگر حقش را زیر پا بگذاریم باید جواب خدا را بدهیم . روز قیامت ما را بازخواست می کنند می گوید اگر پولش را نیاندازم پلیس می آید و من را می گیرد . معنی ، اگر پلیس نیاید تو را بگیرد ، پس دیگر لزومی ندارد پولش را بیاندازی ؟
اعمال به نظر نظم و ترتیب و بهینه شرطی است . تعمقی در آن نیست . به صورت شرطی یاد گرفته که روزنامه را بردارد و پولش را بیاندازد . بدون هیچ تعمقی . در اصول کافی جلد 2 آمده است .آقا امام صادق (ع) فرمودند : به طول رکوع و سجود شخص نگاه نکنید . ممکن است او به این کار عادت کرده باشد و اگر بخواهد دست از عادتش بردارد ناراحت می شود . ولی به صدق گفتار و ادای امانت شخص توجه کنید . پس اگر اعمال عبادی صرفاً به صورت شرطی انجام شود یا صرفاً از سر عادت انجام شود و انتخابی از سر آگاهی نباشد در جهت تعالی انسان هم به کار گرفته نمی شود . به فرد می گویی نمازت را بخوان . می گوید ای بابا ، بیایید نشانتان بدهم این همه نمازخوان و مسجد برو سر مردم را کلاه هم می گذارند . آخر عزیز دل من ، او نماز را به آن شکل می خواند نه به این شکلی که من گفتم . چرا توجه نمی کنید ؟ برتراندراسل فیلسوف بزرگ و مشهور انگلیسی در رابطه با دزدی نکردن می گوید( خوب دقت کنید چون روی این نکته ها توجه کافی می خواهد ) : من گوساله همسایه را نمی دزدم چون گاو من را می دزدد . اینجا چیزی به نام رعایت کردن حق مردم مطرح نیست . دقت می کنید .در حالیکه ما در دینمان اینطور می گوییم ، می گوییم : در دین ما به کسی دزد می گویند که حقی را که خداوند برای مردم تعیین کرده اند رعایت نکند و زیر پا بگذارد . یا حکم خدا را زیر پا بگذارد و به حقوق مردم تجاوز کند . ما به او دزد می گوییم .آیا کلام این فیلسوف بزرگ و مشهور هدایتش به همین سو است ؟ که حقوق مردم را رعایت کند ، که دزدی نمی کند ،یا اینکه می ترسد گوساله بدزدد گاوش را می دزدند. ولی وقتی برحسب اراده ای انجام بگیرد ،برحسب اراده شخص انجام بگیرد ، اراده انسان در آن دخیل است . اما یک عملی وقتی شرطی شد و انجام گرفت عادت انسان درآن دخیل است و با سلاح عادت هیچکس به هیچ کجا نمی رسد . وگرنه امام معصوم چنین کلام زیبایی را نمی فرمودند که به طول رکوع و سجود آدم ها نگاه نکنید ، شاید عادت کرده و اگر بخواهد عادتش را ترک کند ناراحت می شود . برای همین رکوع و سجودش را طولانی می کند . شما اگر می خواهید فرد را بشناسید به صدق کلام او ، امانتداریش و رفتارهای اجتماعیش نگاه کنید . در اصول کافی باب اخلاص آمده است که امام صادق (ع) فرمودند : ونیت الافضل من العمل .نیت و اراده و انتخاب از خود عمل مهم تر و برتر است . ما خیلی از کارها را انجام می دهیم که ظاهری بسیار پسندیده و محتوایی بسیار بی ارزش دارد .بسیار بی ارزش . چه جوری ؟ مثالش فراوان است . ما انفاق می دهیم . همه هم می شتابند در این امر خطیر و الهی و دستور پروردگار شرکت بجویند . خب خیلی خوب است . اما از آن همه آدم که میدوند نیت چند نفر آنها فقط صرفاً شرکت کردن در یک کار خیریه عمومی است ؟ برای آنها مهم نیست که من بدانم یا نه ؟ چندنفر آنها ؟ چند نفر آنها برایشان مهم نیست که من بدانم چقدر پول داده اند یا ندانم ؟ چند نفر برایشان مهم است که آشغال ها و زباله های حسینیه را جمع و جور کنند و آرام و بی صدا ببرند . چند نفر ؟ انجام می دهد و بعد با خنده فراوان به من می گوید خبر داری ؟ من آشغالانس حسینیه هستم . به من چه ربطی دارد ؟ می خواستی انجام ندهی. با افتخار خودم می بردم . چرا من باید بدانم شما چه کار می کنید ؟ چرا برای شما مهم است ؟ فکر کنید . به این مطالب فکر کنید .اگر می دوید و بی نتیجه و بی حاصل هستید در خودتان جستجو کنید . به خدا به من مربوط نیست .من هرچیزی که بلد بودم و هرچیزی که انجام دادم برای شما گفتم . خوب است یا بد همین است که هست . این را ما داریم . بیشتر از این نداریم . اگر اشکال هست در شماست و به من ربطی ندارد .من گفتم و راهش را هم نشان دادم . می گوید چرا من را دعوت نکردی . من هم دلم می خواست بیایم و یک کاری انجام بدهم ، یک خدمتی کنم . چرا تو به نظر من اهمیت ندادی و به من احترام نگذاشتی ؟ بعنوان یک مسئول این حسینیه چرا به تشخیص من احترام نگذاشتی ؟ می خواستی کمک کنی ؟ اگر راست می گویی وکار تو ریا و خودنمایی نیست ، در خانه می نشستی از صبح تا غروب صلوات می فرستادی برای آنهایی که در اینجا کار می کنند تا کارهایشان را خوب انجام دهند .به هیچکس هم نمی گفتی . تا بحال مشکلات چند نفر شما حل شده ، برای شما ختم صلوات گرفتم ؟ از کجا می دانید ؟ اگر گفتم اینجوری گفتم . شخصی به کسی نمی گویم .شما هم اینجوری کار کنید . نمی شود ؟ امتحان کنید دیگر . امتحان کنید ببینید چه می شود. خلاصه کلام اگر می خواهید از پوچی و دل مردگی ، بیهودگی و بی حاصلی نجات پیدا کنید یک مقدار افق چشم هایتان را باز کنید ، همه چیز را پس و پیش کنید و رنگ روغن های اطرافتان را خوب نگاه کنید و ببینید که چه کاری انجام می دهید . نیت ، اراده و تصمیم آدم ها حتی از عمل آنها برتر است .