منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

سفر به حقیقت نماز بخش پنجم

بسم الله الرحمن الرحیم

باز گفتم بسم الله الرحمن الرحیم ملائکه موکل و مقرب آن را این بار در حال گردش به دور نمازگزاران مشاهده نمودم زیبایی این گردش ها قابل توصیف نیست بچه هایمان را باید از سن بسیارکم با نماز آشنا و مانوس نماییم تا انس و الفتشان با فضای نماز در سن من روی ندهد خیلی زودتر اتفاق بیفتد .این ملائکه بسیار زیبا هستند (خداوند توفیق دهد هر حرکتی که می کنیم بسم الله الرحمن الرحیم بگوییم و هر بار هر نوزده ملک را بتوانیم مشاهده کنیم که دیگر در زندگی خود زشتی و کژی وجود نخواهد داشت .)الله الصمد خدایی که جای خالی ندارد به عبارت بهتر تو پر است یعنی چه؟هر جای خالی در هر کجا بیانگر آن است که در آنجا می بایستی چیزی می بود که الان نیست و باید گشت و پیدا کرد و در جایش قرار داد تا کامل شود در حضور پروردگار جایی خالی نیست یا من و شما که از خودش در ما دمیده و عینیت یافته ایم پس از خودش می باشیم قرار داریم.در بقیه حضور حقیقی پروردگار در آن فضا قابل حس است تازه آن وقت الله الصمد را می فهمیم (من وقتی اسپند دود می کنم کافور دود می کنم یا چیزهایی شبیه به آنها از ذکر الله الصمد بسیار بهره می برم و امروز می فهمم چرا؟چون وقتی می گویی الله الصمد همه چیز در اطراف شما پر است دیگر روزنه ویا جای خالی وجود ندارد که موجودی با شرارت بیاید در آن نقطه و سکنی کند و در آنجا بنشیند از این به بعد هر وقت اسپند دود می کنید هر وقت از این کارها انجام می دهید بگویید الله الصمد.)
لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ درک این آیه به دنبال درک الله الصمد است چرا که زاییدن و زاییده شدن مستلزم از دست دادن بخشی از وجود خویش است یا کنده شدن از وجود بزرگ تر و برتر دیگری است خدایی که درر الله الصمد شناختیم باور کردیم و به یقین رسیدیم نمی تواند این دو ویژگی را از خود بروز دهد کدام دو ویژگی ؟کنده شدن از وجود بزرگ تر یا از دست دادن قسمتی از وجود خویش چون نشانه نقص در خودش می باشد در وجودش می باشد در حالی که چنین نیست .
وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ به دنبال پذیرش آیات قبلی خود به خود مجبور هستی اقرار کنی که او همتایی و هم کفی ندارد اگر می داشت بالاجبار بخشی در این خدا کم می شد و در هم کف او می بایستی پررنگ می شد و این در خدایی که خواندیم الله الصمد است دیده نمی شود .
دست ها را بالا برده و پیش رو گرفتم در این دست ها به تماشا نشستم.در میان دست هایم همه ی آنچه را که تک تک سلول های بدنم فریاد می زد و درخواست می کرد تفکیک شده از هم نگاه می کردم تمام خواست ها در کف این دست می رقصیدند جا به جا می شدند اولین نقطه ی تعجب من در این بود که من یک نفر ، چقدر خواسته و نیاز دارم همه را هم باهمدیگر می خواهم زمانی برای آماده شدن آنها هم قائل نیستم همین الان می خواهم ،عجیب نیست همه ی ما این طوری هستیم .دومین نقطه ی توجه آن که در کجا و چه شرایطی خدای من اجازه ابراز نیازها و نیایش هایم را به من عطا فرموده در جمع نمازگزارانی که در نقطه ی اوج آگاهی در کمال بندگی وابراز کوچکی در مقابل حق هستند چنین فرصتی را عنایت فرموده جالب نیست؟ نقطه ی سوم آنکه به واسطه ی چنین فضایی و چنین انرژی فرصت دیدن و دریافتن درستی و نادرستی خواسته هایم را داشته باشم . چه حالی بود نمی دانستم چه بگویم و چه بکنم خودم را کوچک تر و بی مقدارتر از همیشه یافتم خیلی کوچک و خیلی بی مقدار. سه تا نقطه ی توجه تا اینجا گفتم اولین نقطه ی توجه من وقتی که دست ها را بالا برده و پیش رو گرفتم دیدم چقدر خواسته چقدر نیاز آن هم فقط من یک نفر و این همه خیل نمازگزار فقط من یک نفر بعد همه را هم با هم می خواهم برای هیچ کدام هم برای آنکه به وقوع بپیوندد زمان قائل نیستم همین الان می خواهم طاقت ندارم دارم می میرم بده دیگر تحمل نیست دومین نقطه ی توجه این بود که خدایا تو کجا به من یک همچین اجازه ای را دادی که ببینم در صف نمازگزارهایی که همه ی آنها آگاه هستند همه ی آنها در کمال بندگی قرار دارند و خودشان را بسیار کوچک می بینند در مقابل حضرت حق تو در میان آنها به من فرصت دادی تا من خواسته های خود را در دستهایم ببینم و ابراز کنم راحت دست خود را بالا نبر که فقط بگویی ربنا آتنا فی الدنیا حسناً ...... نکن در این دست نگاه کن چه چیزهایی را دارید می نویسید و می خواهید سومین نقطه این بود که به واسطه ی این فضا و این انرژی بزرگ و عظیم فرصتی برای من ایجاد شده بود که ببینم و دریابم خواسته هایی که اینجا نوشتم و روی آن پافشاری می کنم کدام درست است و کدام غلط.کدام به حق است و کدام نا حق. آنجا زمان نیست اینجا زمان است آنجا بی زمانی است چه حالی بود نمی دانستم چه بگویم چه کنم خودم را کوچک تر و بی مقدارتر از همیشه یافتم .اولین حسم این بود که چقدر من کوچک و بی مقدار هستم اما خدای من اجازه نمی دهد من آنجا بمانم ولی در عین مقرب بودن قرار داشتم .خیلی کوچکم ولی خیلی مقرب هستم که در این فضا قرار گرفتم که تا آن زمان هرگز نتوانسته بودم جایگاه خویش را نزد پروردگارم ملاحظه نمایم زیباترین جملات ، حال من را در‌آن شرایط نمی تواند بیان کند دوست می داشتم دست هایم تا پایان دنیا در همان حال در پیش رویم من را در ان حال نگه می داشت و باز با همه ی وجودم دریافتم چگونه ملائکی هستند که همیشه در رکوع هستند یا همیشه در سجود هستند خسته هم نمی شوند اما در محضر حق بودن سبب می شود که خودش ما را از حالی به حال دیگر بدل نماید.دیدید در قرآن اصحاب کهف را خداوند فرمود: آنها را در آن غار به خواب بردیم و خداوند خودش صبحگاهان و شامگاهان آنها را تکان می داد می چرخاند این حال عجیب است شاید یک روزی اگر عمرم باقی ماند بنشینم و فقط راجع به قنوت بنویسم اما فعلاً می خواهم شما یک چیزی در دستتان باشد تا بعد.
پس از ادای این قنوت دست ها را پایین آورده با شگفتی فراوان گفتم الله اکبر و پس از آن بی اختیار تعظیم نموده و دست ها را به سر زانوها رساندم یک بار دیگر در آن عظمت بی انتها رها شدم می گفتمم سبحان الله سبحان الله سبحان الله همه ی سلول های بدنم یک صدا با هم ، هم نوا خواندند سبحان ربي العظيم و بحمده»کسی که تمام سلول های بدنش ،ذرات نفسش و روحش هم صدا با همه سلول های بدن های دیگر و ذرات نفس ها و روح های دیگر می خواند سبحان ربي العظيم و بحمده»دیگر کثرت را حس نمی کند و تنها یک پارچگی و وحدت را می فهمد وبس.قد راست کردم و با همه ی وجودم و از میان قلبم فریاد کشیدم الله اکبر سپس با الله اکبر دیگری از این همه عظمت بر تمامیه وجودم سنگینی می کرد خود را رها نموده و به سجده رفتم در سجده همان عظمت بی انتهاست.ولی انگار سر بر زانوی پدری مهربان یا سینه ی گرم مادری می نهی که همه ی بند های سختی از وجودت باز می شود.و می توانی چنان امنیتی را بیابی که هیچ وقت در زندگیت در نزد هیج کس دیگری تجربه نکرده ای واین همه آرامش و امنیت را با جمله سبحان ربي الاعلي و بحمده ابراز می نمایی نه بهتر بگویم اقرار می کنی و می خواهی در همان امنیت بمانی نمی شود.آن یگانه تو را بر می خیزاند تا ذکر تحسین و شگفتیت را بگویی الله اکبر در‌آن حال یکباره همه چیز ساکت می شود همه ی نجوا ها خاموش می شود سکوتی یک پارچه و بزرگ همه و من را در بر می گیرد چرا؟ چه خبر است ؟چشم باز می کنی همه چیز را در اطراف خود بزرگ و بی نقص می بینی و یاد آیه کریمه قرآن می افتی که خداوند فرموده به آسمانها نگاه کن و چشم بگردان و خسته بدون آنکه نقصی بیابی چشم ها را بر می گردانی آن وقت است که دیگر حرفی برای گفتن نمی ماند.جز تسلیم و اقرار به این وحدانیت ، و این آیه را در این موقع با تمام وجودم لمس نمودم واز این دریافت جدیدم و تطبیق این حال با آیه قران دوباره الله اکبری گفته و به سجده رفتم می گفتم سبحان ربي الاعلي و بحمده» و نمی دانستم بگریم و یا بخندم غمگین باشم که چرا این همه سال را گذراندم و یک بار این تجربه را نداشتم درحالی که می توانست هر روزم قرین با این تجربه های لذت بخش باشد یا بخندم که باز هم خوب است تا نمردم در همین جایگاه اسفل و سافلین توانستم این حس زیبا و عظیم را تجربه نمایم.حال و هوایی بود کلام قادر به وصف آن نیست تنها باید بگویم در خانه اگر کس است یک حرف بس است.با ندای تحسین و اعجاب الله اکبر بلند شدم و بر جای نشستم و گفتم الحمدالله نوری در قبلم تابیدن گرفت پس از این همه سال ارتباط الحمدالله را در اول تشهد فهمیدم چرا اول می گوییم الحمدالله؟ چه ارتباطی با تشهد دارد؟پس درک این همه زیبایی و نوشیدن شهد اگاهی آدمی بی اختیار می گوید الحمدالله واین برای قدرشناسی از این همه شهد و عسلی است که تا آن لحظه چشیده است نمی دانید این فهم چقدر لذت بخش بود سپس شروع کردم به اقراری عظیم .
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ،اقرار به وجود خدایی که جز او نیست برایش شریکی هم نیست این جمله ورای شهادتی است که در ابتدای نماز یعنی در اذان و اقامه می گویی چرا؟ آنقدر تفاوت ها ظریف است چون در انجا شهادت می دهی تا تو را به عالم لا الله اله الله راه دهند و در اینجا اقرار می کنی که شهادتم براساس درکی راستین از عالم لا الله اله الله است و این اعترافی شیرین است هرچه بگویم کم است ای کاش ادیب سخنوری توانا بودم .
و در پی آن گفتم واَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه این شهادت نیز با شهادت اول نماز نیز متفاوت است چرا که آدمی در این تقطه دریافته است که پیامبری چون محمد مصطفی ص که این همه خودش بزرگگ و عظیم است و دنیا با او برابری نمی تواند بکند اول بنده و عبد خدای توانا است.و سپس رسول اوست یعنی اولین و بزرگ ترین مقامش بندگی خدا است و رسالت پس از آن قرار دارد.قلبم می لرزید که چگونه در همه ی سال های عمرم قبل از بنده بودن می توانستم به مقامی یا توانایی در خود بیندیشم و همین که در همه ی این سالها حتی یک بار مرا پیش خودم خرد نکرده تا بی مقدار بودن را وقتی بنده نیستم بفهمم خود نیز بخشی از این همه بزرگیش می باشد.در انتهای تشهد صلوات فرستادم تا این کلام که نزد پروردگارم خوش ترین دعایی است که تمایل به اجابت فوری آن را دارد برای عرض تشکر جهت این همه فهمی که به من قسمت فرموده تقدیم نمایم و خود نیز به پاس این دعای اجابت شده از این حریم دیگر بیرون نروم ان شاءالله.

نوشتن دیدگاه