منو

یکشنبه, 04 آذر 1403 - Sun 11 24 2024

A+ A A-

بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست در خود بطلب هر آنچه خواهی تویی

بسم الله الرحمن الرحیم

کلام امروز را با گفتاری از شیخ فریدالدین عطار نیشابوری شروع می کنم شیخ عطار نیشابوری می گوید آفت از سه بیماری زاید .آفت که می دانید یعنی چی ؟ یعنی آسیب، بلا ، مشکلات، سختی ها می گوید آفت از سه بیماری زاید اول بیماری طبیعت، دوم بیماری ملازمت ،عادت وسوم بیماری فساد صحبت.
بیماری طبیعت چیست ؟ ما اول می خواهیم بدانیم نقطه نظرات شما چیست ؟بیماری طبیعت یعنی چی ؟
نفر اول : سیل و زلزله،
نفر دوم :-هر آسیبی که در طبیعت بوجود بیاید آفت و .... ،
نفر سوم :-از سردی و گرمی ها وقتی اینها نوساناتش در بدن زیاد شود آنها هم در بدن ما یک بیماری هایی را ایجاد می کند.
نفر چهارم:-شاید منظور از طبیعت بحث ماده باشد دنیای مادی خودش به هر حال یکی از دلایل است چون ماده است و محدود است می تواند نقصانی هم داشته باشد.
نفر پنجم:-هر چیزی که از حالت نرمال در این دنیا خارج شود بیماری است.
نفر ششم :- این انرژی های منفی که ما به زمین وآسمان می دهیم بلاهای طبیعی که هست اکشن هایی که طبیعت به ما نشان می دهد مثل همین سیل هایی که هست آتش سوزی هایی که هست.
نفر هفتم :-خداوند در قرآن به قوم بنی اسرائیل 9 تا بلا فرستاد خون و ملخ و...... اگر آنها را هم آفت حساب کنیم بیماری فرستاد.
استاد: گفتند شیخ بیماری طبیعت چیست؟ شیخ فرمود حرام خوردن، به همین سادگی بیماری طبیعت حرام خوردن خیلی قابل فکر کردن است چرا هیچ چیز دیگر را نگفت ما گفتیم شپش، وزغ، وبا و.....این همه چیز برای ان شمردیم از طبیعت آدم ها گفتیم اما شیخ خیلی ساده می گوید حرام خوردن. هرگاه در جامعه یا در انسانی یا در واحد خانواده ای حرام خواری عادی شود از آنجا بلا بلند می شود آفت بلند می شود چون حرام خوردن اساس همه چیز را در انسان در جامعه و در خانواده اش متزلزل می کند یک وقت حرام خوردن یک چیز کاملاً آشکاری است یعنی آدم رشوه می خورد نمی دانم ربا می دهد یا مال مردم را می خورد و پول آنها را نمی دهد و هزاران چیز دیگر این یک حرام خواری آشکار است ولی ما در جامعه حرام خواری های پنهان داریم که از حرام خواری آشکار بدتر است چون حرام خوار آشکار کاملاً واحدهایشان مشخص است و آدم ها به آنها نزدیک نمی شوند اما حرام خواری های پنهانی ما از همه اش بدتر است .
از این حرام خواری پنهانی برای ما مثال بزنید.
نفر اول :- خمس در مال باقی بماند، واز سهم یتیمان خوردن .
نفردوم: به نظر من کم فروشی.
استاد: یکی از کم فروشی هایی که تو انجام داده ای می توانی بگویی چی است؟ من بگویم به شما که چطور کم فروشی کردی، آنجا که توان آن را داشتی امر مادر خود را اطاعت کنی کمکش کنی او را یاری کنی یک کاری را که به شما محول کرده است تمام و کمال انجام دهی شانه هایت را بالا بردی یا اصلا انجام ندادی یا نصف و نیمه انجام دادی این می شود چی؟ کم فروشی. آنجا که احتیاج داشته که تو به او محبت کنی و او را ببوسی و تشکر کنی از اینکه مادر شما است و از اینکه خیلی تو را دوست می دارد بعد به خودت گفتی ول کن، آنجا چی شدی؟ کم فروش شدی. بله کم فروشی یک جور حرام خواری است. حرام خواری در جامعه بسیار فراوان است، ما در کارهای روزمره خود، آقا و خانم کارمند هستند محل کار آنها تلفن هم دارد، تلفن وسیله ای است در اختیار این اداره و افراد آن برای کارهایی که باید انجام شود، اگر برای شما یک اتفاق بد افتاد و یک دقیقه به خانواده اطلاع دادید به شما حلال است اگه خانواده مشکل پیدا کرد و یک دقیقه به شما اطلاع داد می گویند حلال است اما وقتی تلفن را برداشتید و ارباب رجوع پشت در مانده است تو یک عالم وقت با برادرت، خواهرت، دوستت با اینجا و آنجا گفت و گو کردید می شود حرام خواری. اینترنت اداره در اختیار شما است برای چی ؟ برای اینکه کارهایی را که می خواهید انجام بدهید حالا خارج از کشور داخل کشور و هر چیز، اما وقتی شما با آن فیلم دانلود می کنید چون سرعت آن خوب است و فیلم را ببرید خانه و تماشا کنید این نیز حرام خواری است شک نکنید، نگویید که ای بابا مگر اینها چقدر به ما دستمزد می دهند لااقل بگذارید این سودها را ما داشته باشیم، اینها همه ضرر است و سودی در کار نیست. شیخ گفت بیماری طبیعت، گفتند چی است ؟ گفت حرام خوردن.
نفرسوم: حرام دیدن و حرام شنیدن هم جز این می شود؟
استاد: هر چیزی که حرام باشد شامل همه اینها می شود وقتی که چشم های شما حرام را می بیند ، شما حرام را خوردید، گوش شما حرام را شنید شما حرام را خوردید چون تغذیه می کنید با گوش خود، با چشم خود دارید تغذیه می کنید هیچ فرقی نمی کند پس اولین بیماری ، بیماری طبیعت بود.
دومین بیماری ملازمت عادت است، به نظر شما این چیست؟
نفراول: به نظر من یکی از مثال های خیلی عیان آن نماز خواندن است که ما عادت می کنیم نماز را از روی یک امر واجب الهی می خوانیم ولی حضور قلب نداریم این ملازمت به عادت می شود یا حتی روزه گرفتن، روزه را من باید بگیرم اما می گویم که باید یک واجبی انجام بدهم ولی آن حضور را ندارم به قول دوستمان که خدا او را حفظ کند قبل و بعد نماز من یکی است این ملازمت عادت است و در واقع آن وصل و اتصال به پروردگار نیست، هر چیزی هم که به نظر من بتواند حالت عادت پیدا بکند دیگر آن حضور را از آدم می گیرد و بیماری محسوب می شود.
نفردوم: به نظر من یعنی هر کجا که تعقل در آن نباشد یعنی هر کاری که می کنیم که در آن تفکر و تعقلی وجود ندارد یعنی اسیر این ملازمت عادت شدن.
نفرسوم: یک تیکه کلامی که میان آدم ها رایج است که می گوییم چرا زیاد می خورید می گویند عادت کردم. زیاد بخوابیم و.. این دارد با عادت های خود همراهی میکند و من خودم یک جاهایی که می خواهم کتاب را شروع کنم مثلا می گویم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم چون عادت کردم که قرآن می خوانم حالا یک سری عادات خوب داریم ولی حالا من منظور ایشان را نمی دانم ولی تیکه کلامی است که به هر کس می گوییم می گوید عادت کرده ام و این خوب نیست.
نفرچهارم: من فکر می کنم که این عادت که استاد گفتند منظور عادت های ناپسند است عادت هایی که آگاهانه و ناآگاهانه اعمالی را انجام می دهیم که می گوییم عادت کرده ایم حتی حرکت هایی که با سر و صورت انجام می دهیم و کلامی را که به کار می بریم و خیلی به نظر ما عادی است، و داریم ادامه می دهیم.
نفرپنجم: فکر میکنم عادت برای هر آدمی ، چون از گذشته آدم می آید به یک چیزی ما به مرور عادت می کنیم دچار کهنه گی و گندیدگی در وجود ما می شود شاید به این علت است که باعث بیماری در بدن ما می شود.
سوال: ما چطور می توانیم این عادت را از خودمان دور کنیم؟
استاد: اول بایدآن را بشناسیم بعد یاد بگیریم که چطور آن را از خود دور کنیم؟هنوز در شناخت آن هستیم و هنوز کار داریم. شیخ می گوید به حرام نگریستن و غیبت شنیدن، 2 تا فعلی است که آدمی آنقدر به اینها عادت کرده است دیگر قبحی نمی بیند، یک وقتی بود که من فکر می کردم که مردها چشم چرانی دارند یعنی خیابان که می روند خود را مجاز می دانند و هر شخصی رد می شود اینطور او را نگاه میکنند و چقدر هم من بدم می آمد، جوان بودم و بد و بیراه هم می گفتم اما بعدا دیدم نه به حرام نگریستن فقط شامل مردها نمی شود شامل خانم ها هم می شود، خانم هایی که مردهای نامحرم را با تمام وجود کاوش می کنند سایز آنها را می گیرند چرا چون وقتی کوچک بودند پدر و مادر آنها را عادت ندادند که چشم حدودی دارد گوش حدودی دارد من حتی حرام را آنقدر پیش می برم خانم ها در منظر همدیگر ار محدوده لباس پوشیده خارج نشوند، نگاه کردن به اصطلاح زن غیر مسلمان یا زن مسلمان به شما، من به اینها کار ندارم، کلا نگاه کردن خانم ها به اندام خانم ها را هم حرام می دانم چون از آن خیلی بلا می خیزد حالا چه رسد به جنس مخالف، حالا فقط این نیست؛ حرام نگریستن این هم می شود که من وارد منزل شما شدم به رسم مهمان، شما که می روید یک چای برای من از آشپزخانه بیاورید سم را می چرخانم که آن زیر چی دارید؟ لبه فرش شما را بلند می کنم ببینم دست بافت است یا ماشینی، اگر وسیله هایی داخل ویترین گذاشتید را آرام می روم ببینم اینها چی است، در آنها را باز می کنم ببینم اینها چی است،این هم حرام نگریستن است، ما اجازه نداریم هر محدوده ای را تماشا کنیم ولی چشمی که عادت کرد همه چیز را ببیند به حرام عادت می کند، گوش هم همینطور است گوشی که عادت می کند به شنیدن غیبت، ما آنقدر گفتیم صفت آن باشد غیبت آن نباشد هر چیز دلمان خواسته گفتیم ما همچنین چیزی داریم؟ شیخ می گوید به حرام نگریستن و غیبت شنیدن، اشد مجازات. می گویم چرا تو گوش کردی؟ می گوید برای اینکه طرف آمده بود، وای داشت می مرد پر پر بود خب گفت گوش کردم دل او خالی شود،گفتم خوش بحال شما چون دقیقا چاه فاضلاب خود را آورد و دقیقا سر آن را باز کرد و بر سر تو خالی کرد ای بیچاره برای چی گوش کردی؟ دل او خیلی پر بود چمن زار،لاله زار،طبیعت، آبی که در حال رفتن است پارک یک بوته گل برود برای آنها تعریف کند تا دل او خالی شود باور کنید به گیاه هم بگویند گیاه پژمرده می شود شیخ گفت به حرام نگریستن و غیبت شنیدن.
صحبت از جمع: زمانی که مامان و بابایم برای من تبلت خریدند من می توانم بروم در اینترنت بازی و فیلم دانلود کنم بعد مادرم قبل آن می گوید مراقب چشم هایت باش که چه کار می کند بعد من از آن موقع عادت کردم که یک نفر بالای سر من است و من را دارد نگاه می کند و کار اشتباهی نکنم.
استاد: همه ما همیشه 2 تا مراقب داریم ولی یادمان رفته یکی ملک سمت راست است و یکی ملک سمت چپ، به طور دائم ما را دارد نگاه می کند از اینها حیا کنیم ، خانه همسایه پنجره اش روشن است پرده آن هم عقب است می گویند این خودش عمدا باز گذاشت تا او را تماشا کنند، خب او دیوانه بود مگر من هم دیوانه هستم بایستم او را تماشا کنم برای من بنویسند بروم سرک بکشم و تماشا کنم، می شود حرام نگریستن. حیوانات جفت گیری دارند، حیوانات معمولا سعی می کنند جفت گیری هایشان را جایی انجام بدهند که دور از چشم ما باشد ما می گردیم آنها را پیدا می کنیم، خدا به داد شما برسد مگر مریض هستید؟ یک جفت حیوان هم از دست شما راحت نیستند؟ می روند تماشا می ایستند.
از اینها آفت بلند میشود. خب، سومین بیماری : فساد صحبت . حالا این را تعریف کنید. بگویید ببینم از این چه میدانید ؟
نفر اول: حرام گفتن .زیاد صحبت کردن، غیبت، بیهوده گویی، ناحق گویی، دروغ، تهمت.
نفردوم: مِن اللَّغوِمُعرِضون ، کلمه لغو.
نفرسوم: اینجا صحبت به معنای همنشین هم هست دیگر فساد همنشین یعنی با کسی که قرین هستی یا همنشین هستی حالا یا دوست توست یا همسرت .
استاد : هیچ همنشینی فاسد تر از خودمان نیست، خیالت آسوده.
نفرپنجم: سخن چینی کردن بین زن و شوهر یا دوتا دوست که بهم میزنند که بدترینش است.
نفرششم: غیراز حق گفتن .
نفرهفتم: دروغ
نفرهشتم: نابجا سخن گفتن .
استاد: حالا ببینیم شیخ چه میگوید؟ شیخ میگوید : به هرچه در نفس پدید آید متابعت کردن . هر چه که درنفست پیدا بشود و تواز آن متابعت کنی بیماری است . بگذار بگویم یعنی چه . در مهمانی چایی می آورند میچرخانند همه میخورند نوش جان سری دوم هم که می آورند میچرخانند برای اینهایی که جدید آمدند، ایشان بازهم میخورد سری سوم هم که می آورند، بازهم میخورد . به او میگویند : اینقدر چایی نخور! بیماری می آورد مشکل کلیه پیدا میکنی. میگوید: آخر نمیدانی دوست دارم، خوشم می آید. عادت کردم به چایی. ته دیگ آوردند. سرخ و سفید و همه رنگ در آن هست گذاشته در بشقابش با این دندانها میجود. خب حالا دوست داری باشد، یک تکه میگوید: خوشم می آید من عاشق ته دیگ هستم.
هر چه که نفست خوشش می آید تو از آن اطاعت کنی خراب است، کاملا بیماری است . ببین چقدر بزرگان، آنهایی که به یک جایی رسیدند چه جوری به مسیرشان نگاه کردند. تا امروز به او میگویند عطار نیشابوری دیوان دارد، اشعار زیبا و فوق العاده دارد میگوید: آفت ازسه بیماری زاید . حالا جالب است آفت از این سه تا بالاتر است در جامعه ای در انسانی در هر کجا این سه تا وجود داشته باشد تازه تبدیل به آفت میشود بیماری طبیعت، بیماری ملازمتِ عادت، بیماری فسادِ صحبت وقتی همه اینها وجود داشته باشد تبدیل به آفت میشود. یادتان می آید که راجع به آفت و فتنه گفتم ؟ یک مقاله کامل دارم . اگر یادتان رفته یک مطالعه در سایت یا در کاغذهایتان بکنید. فتنه از بیرون می آید یعنی یک نفر می آید از این به آن میگوید مال این را میبرد یک جای دیگر میگذارد که او فکر کند این دزد است این از بیرون می آید تو میتوانی فتنه را بیرون کنی میتوانی در خانه ات را ببندی که نگذاری بیاید داخل طرف به خانه ات می آید هر دفعه که میرود آنقدر غیبت و بدبختی درست میکند که حد ندارد. دعوتش نکن مجبور که نیستی زور که نیست، اما آفت چی؟ آفت چیزیست که در خود توست . ببین همه اینها را که ما بعنوان بیماری شمردیم از چه کسی به شما میرسید؟ از خودتان، از ماست که برماست .ببین برادر شوهر من اینطوری است این بلاها سر من می آید. آفت در خود ما و در میان ماست نه میان من و شما، میان من همه آن درون من است و اگر این لایروبی نشود شما مطمئن باشید فتنه هم دنبالش می آید که امروز در خانواده ها فتنه بسیار زیاد است. دنبال دفع کردن فتنه نباشید. دنبال پیدا کردن آفت باشید . آفتهایتان را دفع کنید زره فولادی به تنتان میرود. چه جوری؟ حرام نخورید، عادت به حرام نگاه کردن و حرام شنیدن نکنید هر چه نفست تو را تشویق به آن میکند اطاعتش نکن. من بارها گفتم از راه که می آیم از تشنگی دارم می میرم. هر که باشد میدود پارچ آب یخ را از یخچال می آورد و میخورد من به نفسم میگویم : ببین تا الان صبر کردی نمردی که ، باز هم میتوانی صبر کنی برو لباسهایت را دربیاو، دست و رویت را بشور دستشویی میخواهی بروی برو همسرم بنده خدا اینطور میکند : خانم آب نمیخوری؟ میگویم بعدا، شما بخور من الان می آیم. چون نفس باید تربیت داشته باشد. بلد باشد صبر کند. حالا قشنگی آن میدانی کجاست ؟ بعضی ها میگویند خودم را نگه داشتم به در خانه ام میرسم پایم را میگذارم داخل خانه به در دستشویی نمیرسم ، نجس میشوم . چون به او(نفسش) یاد نداده چه خبر است؟ توتا الان خودت را نگه داشتی، مردی؟ چه شد؟ هیچ چیز دوقیقه دیگر هم خودت را نگه دار چشم، من هم همکاری میکنم . زودتر به داخل دستشویی میروم . زودتر لباسهایم را از تنم خارج میکنم، نه بیشتر از این ما اصلا عادتش ندادیم. بعد میروی دکترمیگوید کلیه هایت مشکل دارد مثانه ات اشکال دارد مجاری ادرارت خراب شده نه ، کلیه های شما به خشکی افتاده خودش و لوله های داخلش دارد کار میکند اما بافتش خشک شده به بافتش نرسیدی چون عادت نکردی به نفست نه بگویی به اندامهایت توجه کنی ببینی این اندامها چه میخواهند ؟ 4-3 شب بود انار دانه کرده بودم چون من از وقتی انار می آید میخورم تا وقتی انار تمام میشود انگور هم از وقتی می آید میخورم تا وقتی که فصلش تمام بشود الان من را بکشی انگور نمیخورم اصلا نمیتوانم انگور بخورم یک کم دیگرهم بگذرد انار هم دیگر نمیخورم چهار شب پشت هم اناررا آوردم و گذاشتم روی میز ولی نتوانستم یک حبه بخورم داخل شکمم یخ کرده بود گفتم خب میروم پتو برقی میگذارم رویش پتو برقی کفافش را نکرد از داخل گفت : امعاء و احشاء یخ کرده خب چرا یخ کردی ؟ تو الان چند روز است حبوبات میخوری، برنج میخوری، هر چه میوه خوردی سرد خوردی امعاء و احشائت یخ کرده خودش حرف میزند میگوید : نخور ، نخور . ثقل میکنی، داخل شکمت یخ میکند. این فقط یک جور امکان پذیر است قدرت خارق العاده هم نمیخواهد شما از نفست متابعت نکنی. من عاشق انار هستم هر جا انار ببینم دست و پایم میلرزد اما نمیخورم چون به نفسم نه میگویم اینجا اندامهای داخلی کمکم میکنند بخور، نخور. نفس را متابعت نکنید .
صحبت ازجمع: این قسمت سوم که فساد صحبت بود که فرمودید هر چه نفس گفت متابعت نکنیم ، بیماری است یا حرام ؟
استاد : میگوید این بیماری است شما آب میخواهی بخوری کجایش حرام است؟ اما طرف از راه آمده نشسته یک پارچ آب یخ خورده میگویند چه شده ؟ میگوید وای تشنه ام، تشنه ام . این میخورد نفسش میگوید یکی دیگر، یکی دیگرهی میخورد. یک لیوان دوغ میخورد، دوغ تشنگی می آورد . یک لیوان دیگر میخورد بازهم یک لیوان دیگر میخورد. به نفسش نمیگوید: بس است چه خبرت است؟ یک لیوان کافی بود. نوشابه دلت میخواهد؟ مضر است، استخوانها را پوک میکند یک دفعه در طول 3-2 ماه یک لیوان نفست را راضی میکند که بالاخره خوردم. اما به نفست رو نمیدهی قصه نفس قصه عجیبی است ما آنقدر در سالیان عمرمان به آن نگاه نکردیم که با آن غریبه هستیم در حالیکه نفس یک حکایت بسیار بزرگ است. سخن عطار جا افتاد ؟
صحبت از جمع: می خواهم ببینم حرف شما را متوجه شدم یا نه؟ اینکه من با نفسم چه گفتگویی میکنم اگرحرفش را گوش کنم، انگار یک صحبتی که فساد به همراه می آورد و نتیجه اش می شود فساد در صحبت که من تبعیت کردم از نفسم به همین خاطر این تیتر را برای این مضمون آورده
استاد: وقتی شما با نفست گفتگو می کنید، ما دائم با نفسمان گفتگو می کنیم، دائم، گفتگو می کنیم، این گفتگوی با نفس اگر منجر به این شود که تو از او اطاعت کنی فساد را می آورد، ساده ترینش می گوید بخور، تو دلت می خواهد بخوری، آدم میخورد می خورد منفجر می شود، آثار عینی اش را می گویم، حالا آثار شخصیتی را که برای آدم می آورد، بعدش شروع می کند گسترده شدن، بین مردم تو را چطور می شناسند و الی آخر، در بحث حوائج جنسی نفس خیلی حرف دارد، چون در بحث مسائل جنسی نفس به شکلهای مختلف طلب می کند و اگر قرار باشد تو اطاعتش کنی سر از کجا می آوری؟ نا کجا آباد، بعد بیرون از خودت مردم خدایی نکرده شما را یک آدم فاسد می شناسند، آفت شروع شد، تو خودت می شوی آفت، گفتگوی با نفس از جمله گفتگوهای بسیار مهم و بسیار اساسی است و باید به آن توجه کرد، قبل از گفتگوی با نفس شیخ نیشابوری آمده گفته حرام خوردن، حرام نگاه کردن، حرام گوش کردن سه عامل، می گوید وقتی این سه عامل را باهم داشتید تبدیل می شوی به گفتگو کننده با نفست که تو زیر یوغ نفسی نه نفست زیر یوغ تو، یادتان است گفتم در مجلس بزرگان عارفان نشسته بودند یکی آمد دو سگ دنبالش بود و سگهای زنجیر شده را گذاشت پشت سرش، یک لقمه خودش می خورد یک لقمه برای آنها می انداخت بعد یکی از آنها به بزرگشان گفت یعنی چه سگ با خودش آورده، گفت حرف نزن، سگ تو در خودت است دستور می دهد آن را هم بخو، آن دیگری را هم بخور، این سگش را بیرون گذاشته یکی خودش می خورد می گوید گناه دارد یکی هم می دهم او بخورد، گفتگویش خیلی قشنگ است.
صحبت از جمع: این تعاریفی که شما کردید در رابطه با نفس، بخصوص آن مقدمه که فرمودید دو مرحله، این را می رساند که یکی از مراحل نفس است، یعنی نفس اماره، چون اگر نفس مطمئنه باشد باید به آن گوش کنید.
استاد: هنوز به آن وارد نشدیم، ما را به وادی بعدی نبرید، هنوز از اینجا خارج نشدیم، نفس مطمئنه بخش عظیمی است راجع به آن بعد صحبت می کنیم.
ادامه صحبت از جمع: نفس لوامه یا ملحمه را از این جهت گفتم که دوستان تصور نکنند هر نفسی را نباید حرفش را گوش کنیم.
استاد: فعلاً همه ما باهم همین اولی را می شناسیم.
صحبت از جمع: صحبت از شیخ عطار نیشابوری که کردید هفت شهر عشق را عطار گشت، این هفت شهر کدامها بودند؟ هفت وادی سیر و سلوک بود، انسان با خودش سلوک را شروع می کند تا به وادی توحید برسد مطمئنا باید یک جدالی باشد، شما اول جلسه فرمودید جهاد لحظه به لحظه است جهاد با نفس جهاد اکبر اینها انسان را در وادی هایی می برد که از وادی طلب که شروع می کند و وارد وادی عشق می شود شیخ عطار قشنگ گفته تا این مبارزه شروع نشود، در همه اینها مبارزه وجود دارد و جهاد با نفس است، آخرش هم آن منیت است، وقتی آن منیت از بین رفت وارد وادی توحید می شود که بعد از آن بایستی سیر اخرش را شروع کند تا فنای بالله شود ، بالطبع همه اینها با خود است بی خود نیست، با بیرون کاری نداریم.
استاد: مشکل ما اینست که دائم با بیرون کار داریم، می خواهیم نفس دیگری را آدم کنم، به خودم کاری ندارم، ما دائماً در حال آبادکردن نفوس دیگرانیم، اصلا در وادی سیر و سلوک هیچکس با هیچکس کار ندارد، در این وادی هر کسی خودش هست خود و نفس، یک شعری برایتان خواندم:
"بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست" ما داریم دنبالش بیرون می گردیم،
در خود بطلب هر آنچه خواهی تویی
هان تا که سر رشته خود گم نکنی خود را ز برای نیک و بد گم نکنی
رهرو تویی راه تویی منزل تو هشدار که راه خود به خود گم نکنی
من اینها را می آورم که فقط از کلام من نشنوید، بهتر است از کلام بزرگان بشنوید شاید بیشترتأثیر بگذارد .الان وادی سیر و سلوک هر کسی بخواهد برود داخلش دویی وجود ندارد دویی هم که وجود دارد در خود آدم است خود و نفس، این دویی هر وقت تبدیل شد فقط به خود آنوقت خود از میان بلند می شود همه اش می شود او، تا آنجا خیلی کار داریم
ادامه صحبت از جمع: اینجایی که گاهاً ما در تعهداتمان اینقدر کلمه من را بکار می بریم، من اصلاً کاره ای نیستم بخواهم تعهد بدهم یا بگیرم، تا اذن او نباشد قدم از قدم نمیتوانم بردارم، این من تا اصلاح نشود آن موقع است که کلمات بزرگان معنی و مفهوم خودش را پیدا می کند.
استاد: کاملاً
صحبت از جمع: در فرمایش شما و کلام شیخ عطار، اگر این کلماتی را که ایشان در زبان فارسی بکار برده درست معنی شود سخت جلوه نمیکند، وقتی شما کلمه "طبیعت" را فرمودید من رفتم در طبیعت ولی فساد طبیعت یعنی فساد طبیعت و سرشت من با نفس خودم.........
استاد: ما دار و درخت را طبیعت می شناسیم اما خودمان را طبیعت نمی شناسیم، جسم ما از جنس همین طبیعت است، عین طبیعت است، رشد می کند بزرگ می شود، سبز می شود، جان می گیرد، قشنگ می شود، شروع می کند افسرده شدن، کم شدن، کم شدن و بالاخره نابودی، ما جسمیت خودمان را جزو طبیعت نمی شناسیم، برای همین هم در کلمات گم می شویم.
ادامه صحبت از جمع: همچنین فساد صحبت، صحبت در ادبیات ما به معنی همنشین هست، باز فساد همنشینی خودم با نفسم، همان که شما مثال زدید هر چیزی را که میخواهم بخورم و طلب بکنم اگر فساد صحبت خودم با همنشینی با خودم باشد آنوقت مسئله راحت تر جا می افتد یعنی خارج از خودمان چیزی را جستجو نمی کنیم
استاد: دقیقاً چون تا می گوییم صحبت، همه فکر می کنند من هستم و او، نه من هستم و من، چرا آدمها اینقدر تنها هستند؟ چون این من و من را نمی شناسند، تنها می مانندهمیشه دنبال یک گوش می گردند که برایش حرف بزنند پس حرام خوردن، حرام دیدن، حرام شنیدن، این سه باهم دوتا از بیماریها را تشکیل دادند و اگر از میان برداشته نشوند سبب می شوند شما با نفستان در موقع گفتگو و شمشیر کشی شما همیشه مغلوب نفستان باشید
صحبت از جمع: فرمایشی که دوستمان گفتند زمانی که ما تعهد برمی داریم بجای کلمه تعهد می توانیم کلمه ای جایگزین کنیم؟ "سعی می کنیم"، "تلاش می کنیم" که اینکار را انجام دهیم.
استاد:خود این تعهد است، تعهد می کنم حرام نخورم، حرام نبینم، حرام نشنوم، امشب که رفتم منزل ماهواره را روشن کردم اولین تبلیغ آنچنانی که آمد چشمانم را ببندم، می توانید ببندید؟ نمیشود، می گوید میخواستم شماره تلفن زیرش را یادداشت کنم، صبح از پله ها می رود پایین خانم همسایه یک جورهایی آمده من چشمم را نمیتوانم ببندم می خورم زمین، گفت سلام گفتم سلام، زشت است مردم را نگاه نکردن، بی احترامی ست، چطور بی احترامی نبود خانم خودش را آن ریختی کرد گذاشت جلوی من، اما بی احترامی است که من یک چیز حرام را نگاه نکنم؟ استدلال است، ولی نفس می گوید نه عزیزم شما آدم با کلاسی هستی، این هم خودش محترم بودن است، مستقیم نگاهش کن براندازش کن، بعد به او بگو خانم فلانی شال سرتان چقدر قشنگ است، طرف خوشش می آید و شما را باکلاس می داند، بوی عطرتان هم خوبست، راستی این عطر را از کجا خریدید؟ من برای خانمم می خواهم.
راستی عطرت را از کجا خریدی من برای خانمم میخواهم ، توی راهرو رفته میخواهد سوار آسانسور شود مدام اینجوری میکند ؛ چه بوی عطری می آید ؛ آقا این بوی عطر برای یک خانمی بوده بی انصاف قرار بود برای همسرش بزند خیابان زده ، همه ی مرد های دیگر همسرش هستند تو هم شریک هستی؟ خوشت میاید ؟ تازه تعریف هم میکنی؟ آی داد بیداد شما نیستی که تعریف میکند نفس است که دارد تعریف میکند بعد تو برایش هورا میکشی راست میگوید عجب بویی بود کاش میدانستم برای کدام خانم هست میپرسیدم عطر چیست ، اینها انقدر ریز است که اصلا نمیتوانی تصورش را بکنی که ضربه های نفس را ما از کجاها به خودمان میخوریم ، میخوریم تازه هورا هم میکشیم تشویقش هم میکنیم
سوال: برای مثال یک شخصی میرود یک کلاسی ثبت نام میکند بعدجلسه ی اول که سر کلاس میرود معلم او خانم است و خانم عادت دارد روسری اش را رها کند بیفتد این آقا نمیتواند وقتی او دارد درس میدهد سرش را پایین بیاندازد و بگوید بله بله باید نگاه بکند یک سؤالی میخواهد بپرسد نمی تواند اینطوری بپرسد
استاد : نمیشود کله ی خانم را نگاه نکند؟ یک مقدار پایین تر لب تخته را نگاه کند ؟ نفس انقدر پدرسوخته است که اصلا نگو و نپرس چه جاها که آدم را نمیبرد اگر عادت کنی به نفست نه بگویی نمیتواند سرت کلاه بگذارد میتوانی کلاست را عوض کنی خانم نباشد میتوانی قید آن درس را بزنی بیرون بروی.
سوال: سلام پیرو صحبت پسرم سؤال برای ما پیش می آید چون ما همیشه در مورد اینجور مسائل باهم صحبت میکنیم ، یک وقت هایی آدم ها لاجرم تو محیط هایی قرار میگیرند که ممکن است با اینجور مسائل رو به رو بشوند آیا بهتر نیست که از الان تربیت را به اندام هایمان یاد بدهیم که چطور وقتی داریم با طرف صحبت میکنیم به چه چیز فکر بکنیم و چه چیز را از ذهن مان دور بکنیم ؟
استاد : بسیار عالی است اگر تو میتوانی به من یاد بده که وقتی نگاه می کنم از دید جوان ها زیبا قشنگ شیک ولی من میگویم ناهنجار وقتی چشمم این ناهنجاری را میبیند این را کاملا به هنجار ببیند پوشیده مرتب تمیز.
ادامه ی سوال: نه بحثم اصلا این نبود مثلا در کلاسی قرار میگیرم که این شرایط هست ولی من آن کلاس را نیامدم که از آن مورد بهره ببرم آمدم از چیزی که باید بگیرم ، بگیرم و بروم
استاد : منتهی اگر تا وقتی که میخواهی آن چیز را بگیری آلوده نشوی من الان به دوستمان گفتم شما لازم است کله ی خانم را روسری اش افتاده است موهایش آلاگارسون است تماشا کنی؟ رنگ های روی سرش را بشماری ؟ هایلایت کرده چندتا رنگ است ؟ دلیل ندارد تماشا کنی شما میتوانی در عین اینکه داری به حرف هایش گوش میکنی ؛ من میتوانم در آن واحد میتوانم از کله تا پایین همه را تماشا کنم ولی هیچ لزومی نمی بینم میتوانم نهایتا آستین دستش را ببینم ولی حرف هایش را که میشنوم صدایش را که میشنوم.
ادامه صحبت از جمع: جسارتا بحثی را که مطرح کردم چون بچه هایمان بسیار زیاد در جوامع امروز با آن رو به رو هستند.
استاد : گرفتارند برای اینکه پیغمبر فرمودند به امت آخرالزمانم افتخار میکنم و دوستشان دارم سلمان حسودی اش شد گفت یا رسول ا... آنها چکار میکنند که ما برای شما نمیکنیم ؟ برای همین ماجراست تو این زمان تو این شرایط و تو این وضعیت یک جوان بتواند حرام نخورد حرام نگاه نکند و حرام نشنود که در نتیجه بتواند به نفسش سوار باشد چون وقتی این سه تا را انجام داد هیچ اولویتی خودش بر نفسش ندارد نفسش بر او سوار است چون بطور دائم یادش می آورد فلانی را دیدی چه قشنگ بود ؟ فلانی را دیدی چه لذت بخش بود ؟ فلانی را دیدی که چه بوی عطر خوبی داشت ؟ دقت کردید ؟ ما از الان باید این سه مطلب را به بچه هایمان بیاموزانیم به این سه تا قصه وگرنه این بچه ها هیچ ایمنی نخواهند داشت . من در زمان تربیتی خودم یک بازدارنده هایی داشتم الان دیگر آن بازدارنده ها هم نیست اصلا نیست بچه های کوچولو را ببینید خدا را بنده نیستند هر کاری میخواهند می کنند تو مهمانی ها تو جاهای مختلف هر شلتاقی میخواهند می کنند و پدر و مادر ها هم اصلا به آنها نه نمی گویند چون روانپزشکی امروز کودک می گوید نه نگو این سر خورده میشود اما غافل از اینکه نه نگفتن به موقع نفس او را پرورش نامطبوع میدهدکه بعدا این بچه نمی تواند آن را جمع کند چه کسی میخواهد به او کمک کند ؟ ما خیلی در این ماجرا نقش مهمی داریم
صحبت از دوستان : یک دوره ای بود راجع به کاهش وزن بود آنجا میگفتند چه کار کنیم که وقتی شیرینی یا چیزهای پرکالری میبینیم نخوریم هر کسی می گفت این کار را بکنیم آن کار را بکنیم بعد آن کسی که داشت تدریس میکرد گفت بهترین کار این است که اینها را از جلوی چشمتان بردارید اینها نباشد که انقدر خودتان را درگیر نکنید که بخواهم این را بخورم چکار کنم ؟ واقعیت این است که بهترین راه این است که تا جایی که میتوانی از اینها دوری کنی اگر دیگر واقعا نشد که دوری کنیم برویم دنبال راهی که باشند ولی ما کمتر در معرض آنها قرار بگیریم
استاد : برای شروع کار شیوه ی بسیار خوبی است که مثلا یک آقا و خانمی که بسیار شیرینی پسند است و همیشه روی میزش مثل خانه ی من کشمش دارم انجیر دارم خرما دارم بعد همسرم میگوید اینها را میگذاری بعد به من قندی هم میگویی نخور خوب اینها را بردار میگویم دلیل ندارد شمای قندی باید به خودت بگویی که برای شما خوردنش درست نیست و از خوردنش دوری کنی ولی به یک نوجوان نمی توانم بگویم بهتر است کمتر همراهشان باشد کمتر در معرض دیدشان باشد اما به مرور ایام با دور کردن آن نمیتوانیم خودمان را ایمن کنیم چون در جامعه در جاهایی قرار میگیریم که به هیچ عنوان نمیتوانیم از دسترس خارج کنیم پس برای آن روز باید از الان آماده بشوید و برای آماده شدنش استدلال های صحیح نیاز است ؛ به طور دائم خود با نفس در مقام گفتگو است اگر این خود به قدر کفایت پرورش یافته باشد و به آن اصول آشنا باشد به نفس غالب میشود و اگر نباشد نفس به او غالب میشود برای همین میگویند از بچگی به بچه ها نماز خواندن یاد بدهید نماز بخوانند برای همین میگویند هرکسی نمازش درست شد چیزهای دیگر او هم درست میشود چون بالاخره او را میسازد ولی نماز درست باشد نه اینکه فقط بلد باشد الله اکبر بگوید نه این را نمیگوییم ما میگویم همه چیز آن درست باشد همه ی نگاه های به نمازش صحیح باشد برای همین هم شما باید از اول آموزش دهید از کودکی شروع کنید پدر مادر هایی که بچه ندارند یا بچه های کوچک دارند از حالا واقعا آگاه باشند بدانند راهی جز این نیست و در آینده هیچگونه تسلطی روی بچه ها ندارید قانونش هست چون اینها از لحاظ تکنولوژی از ما برتر هستند ما یک روزی میتوانستیم تلفن خانه ی مان را کنترل کنیم دختر مان یا پسرمان با بیرون حرف های آنچنان یا شماره های آنچنان نگیرند حرف بزنند ولی امروز با وسایلی که دست بچه هاست اینها ما را کنترل میکنند با کی حرف زدیم با کی حرف نزدیم ما نمی توانیم اینها را کنترل کنیم چون من اصلا بلد نیستم پس از الان باید به او یاد بدهم که چطور گفتگو کنی و طرف گفتگوهایت را چطوری باید انتخاب بکنی اما مهم این است که من میدانم چی درست است ؟ انتخاب برای خودم انتخاب صحیحی بوده است ؟ برای همین امروز آوردم شیخ عطار نیشابوری گفت آفت از سه بیماری زاید چون این سه تا بیماری باید از شما دور شود چرا از خودم دیگر هیچی نگفتم ؟ چون از خودم گفته بودم مگر نگفته بودم ؟ به اصطلاح چه بگویم که باز تکراری نباشد . این دفتر به پایان رسید.
یک کلمه هم از قول آقای حسن زاده آملی بگویم خداوند انشاءالله این مرد را با بزرگان خدا محشورش کند حسن زاده ی آملی میگوید موج از دریا برمیخیزد ( مگر غیر از این است ؟ موج از دریا میآید تا حالا دیدید موج از خشکی بلند شود ؟ بلند نمیشود موج از دریا برمیخیزد ) در دریا هم با او آمیزش میکند با وی می آمیزد گریزی اگر دارد تعقیب وگریزی اگر دارد فراری دارد با دریا دارد و از دریا ناگزیر است انا لله و انا الیه راجعون . ما از کجا بلند شدیم ؟ از خدا . اگر منظور جسم تان است که بابا مفت گران است تا میگویی الی الله همه جایش درد میکند آخر سر هم به خاک میگذاریم تحویل میدهیم میگوییم شپش و موری که آن زیر هستید بخورید نوش جانتان اما واقعیت این است که از خدا برآمدیم با خدا آمیزش کردیم آن خدایی که با او آمیزش میکنیم چه کسی است ؟ خود! از دست این نفس باز به کی پناه میبریم؟ به همان خود! یعنی خدا پس ما از خدا ناگزیریم هیچ راه دیگری نداریم و در انتها به خودش برمیگردد چقدر خوشحال کننده است اگر اینجا او را پیدا کنم دیگر راه را گم نمیکنم چقدر آدم کیف میکند چون به خدا برمیگردد این را فراموش نکنیم حالا نگاه کنید شما از کجا برخواستید ؟ اگر از نفست برخواستی خدا به دادت برسد یک نگاهی به خودت بکن ببین از نفست هستی هرجا نفست به تو سوار شد تو از نفست هستی تو از آن جنس هستی .

 

نوشتن دیدگاه