نگاهی به جنبه های دیگری از ظهور
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 207
بسم الله الرحمن الرحیم
کلمه ظهور به معنای آشکار شدن یا ظاهر شدن است این روزها بیش از هر کلمه دیگری کلمه ظهور به گوش می رسد و به چشم می خورد و نکته جالب توجه اینجاست شنیدن کلمه ظهور یا دیدن کلمه ظهور به وفور یا به دفعات باعث خوشحالی ست اما یک نکته مهمی در این میان وجود دارد که همه این کلمه را بدون توجه به آن بکار می برند در میان شیعیان کلمه ظهور مفهوم یگانه و بزرگی دارد و حداقل در روی زبان همه شیعیان چشم در راه ظهور امام زمان داشتن معنا می شود در پایان نمازها و دعاهایمان ظهور اماممان را درخواست می کنیم اما کمتر به کلمه ی ظهور می اندیشیم به همین دلیل حرکت ما همانند کسی ست که بر وسیله ای چون تردمیل سوار است هرچه می دود به هیچ نقطه ای یا مقصدی نمی رسد، دعا می کنیم، درخواست می کنیم، دراین عصر ما در جایگاه ویژه ای قرار داریم، خوش به حال آنها که از پیش خودشان را آماده کردند بار آگاهی های قبلی را در زمان خودش کشیدند موکول به امروز نکرده اند،
امروز می خواهیم روی جنبه های دیگری از ظهور گفتگو کنیم: 1) ظهور فردی 2) ظهور جمعی می پردازیم به" ظهور فردی" اگر بخواهیم آنرا درک کنیم باید دوستانمان را برگردانم به ماههای خیلی قبل، حتی سالهای قبل مطالبی که بطور مستمر در کلاسهایمان باهم گفتگو کردیم پس از عنوان هر مطلب جدیدی در جلسه ای از دوستانمان در جلسات بعد مطالبی را شنیدم که حکایت می کرد دریچه ای جدید در موضوعی که مورد گفتگوی ما بود برایشان باز شده، با شوق فراوان تعریف می کردند که این دریچه جدید سبب شد در راستاهای مختلفی در زندگیشان راههای مسدودی باز شود که فکر می کردند هرگز باز نخواهد شد، من در همه ی این سالها شاهد چنین گفتگوها و علی الخصوص در دوسال گذشته بسیار زیاد بودم، صد البته این اتفاق برای شخص خودم هم بسیار روی داد، بعنوان مثال عرض می کنم، سوره والعصر در قرآن را علاقه خاصی دارم، نمی دانم تا به امروز چند بار در زمانهای مختلف تلاوت نموده ام هر بار آیاتش را به گونه ای دیگر دیدم و بیان نمودم، درست است که قرآن دارای باطن های بسیار است شکی نیست اما آنچه که مدنظر من می باشد ظهور هر باطن در هر بار تلاوت و متفاوت از تلاوت قبلی در حالیکه همه ی آنها درست است و هیچکدام نقض کننده یکدیگر نمی باشد. یا در مبحث عشق اگر به مقالات متعدد آن رجوع بفرمایید در می یابید که هر گفتگو نمایشی جدید از تجلی عشق را ارائه می کند هیچکدام آنها خط بطلانی بر تجلی عشق و گفتگوی قبلی آن نمیتواند باشد، اگر در همه سالهایی که گذراندیم و تمامی اتفاقاتی که بر ما رفته بنگریم نظیر اینها را در زندگی هایمان می جوییم ولی متاسفانه هیچوقت برنگشتیم، فهمیده های قبلی خودمان را زیر و رو نکردیم و از خود نپرسیدیم که چرا؟ انسان در طول عمر دنیائیش اگر آموخته بود که بر هر لحظه ای که در آن است نیک بنگرد، ساده آن لحظه را رها نکند درمی یافت که هر لحظه ی عمرش صاحب ظهوریست یعنی یک ظهور بر آدمی واقع می شود صد البته این ظهور در هر لحظه در آدمهایی مشهود و قابل درک است بهتر و زلال تر دیده میشود که آدم ساده و بدون حاشیه در زندگیش قرار گرفته باشد و هم اکنون نیز آنچنان زندگی کند، شاید با خود بیاندیشید آنچه که من ظهور فردی می نامم چیزی نیست جز تأثیر دانش بشر در طی سالهای عمر و بهره وری اش از این دانش، شما درست فکر می کنید هرچه دانش بشر بیشتر می شود اطلاعاتش از آنچه که در اطرافش موجود است بیشتر می شود، اما عنایت بفرمائید آنچه را که من ظهور می نامم فراتر از دانش بشری ست، دانش در بیرون از ما با آموزش بدست می آید اما آنچه که با ظهور بدست می آید در واقع از گنجینه ای در درون آدمی ست، که بدست می آید، این ذخیره درونی در ابتدا در تاریکی قرار دارد، لازمه اش توجه انسان به درون خویش است، فی الواقع توجه آدمی بارقه های نوری می باشد که به درون تابیده می شود و با تابیدن این بارقه های نور قدری از آن تاریکی درون زایل می گردد و سپس اولین لایه آگاهی از درون متجلی می شود یا بهتر بگویم ظهور می یابد با توجهات بعدی به مرور تاریکی جای خود را به نور می دهد هر بار لایه ای از آگاهی درونی ظهوری جدید می یابد پس ظهور لایه به لایه است، توجه بفرمایید هیچگاه همه آن تاریکی دفعتاً به نور ظهور تبدیل نمی شود، آرام آرام هربار لایه ای روشن می گردد و اینرا ظهور فردی می نامند پروردگار یکتا برای همه بندگانش مقرر فرموده این بنده است که با انتخاب بنده بودن به خویشتن فرصت توجه به درون و عبور لایه یه لایه از آگاهی درون را برای خویش فراهم می نماید، زیبا نیست؟ واقعاً زیبا نیست؟ همه عمرمان در پی رسیدن به ظهور مولایمان دویده ایم، هر بار جز حسرت و آه و افسوس نصیبی نبرده ایم هیچگاه نخواستیم قدری فکر کنیم که چرا؟ در من چه چیزی وجود دارد که مانع ظهور است؟ چه می کنم که ظهوری نیست؟ مگر نمی گویند پس از ظهور حضرت آدمها می گویند ای وای من این آقا را می شناسم بارها دیدمشان پس حضرت را ظهوری نیست چون ایشان هستند . آن که غایب است و باید ظهور کند من وشما هستیم و تا وقتی لایه لایه ظهور فردیمان را طی نکنیم و روشن و متجلی نسازیم کارساز نیست و نخواهد بود.
و اما ظهور جمعی ، در طی سالهای عمرم بارها خواندم که بزرگان بسیاری فرمودند : بیندیشید ! ظهور بسیار نزدیک است و من هیچوقت معنی این نزدیک بودن را به درستی نفهمیدم . پله های عمررا یکی یکی طی کردم با رسیدن رمضان با تپشی داغ و ملتهب انتظار ظهور حضرت را کشیدم و نشد وبا خود گفتم : حتما سال بعد خواهد آمد . این ظهور سال بعد خواهد بود . پس من هم تا سال بعد زنده میمانم تا حتما زمان ظهور باشم ، تا به امروز . پس چه شد ؟ عقربه ها شمارش معکوس عمر را آغاز نمودند . امروز پی بردم که ظهور زمانی بس دراز است که آغاز گشته . بشر در این کره خاکی پس از غیبت مولا دوره های عجیب و پر از حادثه و فراز و نشیبهای بسیار به خود دیده . هر دوره ی سخت و پر از ناملایمات را که آدمی پشت سر گذاشت در عمل دنیای تاریک پیرامونش به واسطه ی این سختیها و صبر برآنها مختصری روشن شد .سپس زمانی را بشر در نور مختصری که عایدش شده بود طی کرد . در هر دوره ای از تاریخ بشر هر چند دهه یکبارتوسط بیماری هایی همچون طاعون ، وبا ،آنفولانرا های گوناگون میلیونها انسان مردند هر دوره ی سختی را که بشر پشت سر گذاشت دنیای تاریک پیرامونش به سبب این سختیها و صبر بر آنها مختصری روشن شد و بشر سالهای زیادی را پس از آن در این روشنایی مختصر زیست کرد تا دوباره در پستی و بلندی جدیدی وارد شد و دوره ی جدیدی را آغاز نمود و باز همان قصه قبلی اتفاق افتاد . یعنی با عبور از این پستی و بلندیها یک لایه دیگر روشن گشت . اما امروزه قدری توجه بفرمایید . فاصله این عبورها و گذر از تنگناها بسیار کم گشته و این در جای خویش حائز اهمیت است . نکته ای که باید به آن خوب نگریست . فواصل سختیها بسیار کوتاه شده . عنایت بفرمایید هم اکنون همه جهان ، همه حکومتها ، همه سطوح دانشی ، اقتصادی ، پیشرفته ، عقب مانده با هر رنگی ، زبانی ، دینی ، فرهنگی ، اسیر و برده ی موجوداتی که قابل دیدن هم نیستند شدند . در قرآن خداوند به پشه مثل میزند که وقتی از انسان چیزی را ربود ، انسان قادر به پس گرفتن آن نیست . توجه بفرمایید ! شاید اگر آگاهی جمعی در میان نسل بشر به سطح مورد نظر برای ظهور جمعی رسیده بود ، نیاز نبود که این اسارت را تا این حد تحمل کند . آگاهی های فردی که در هر انسانی منجر به ظهور آگاهی مطلق میگشت اگر هدر نرفته بود و سیر درستش را طی کرده بود آگاهی های جمعی هم که بر شانه ی این آگاهی های فردی سوار بود مسیر درست خود را میرفت و ظهور آگاهی جمعی خیلی سهل تر میتوانست اتفاق بیفتد . امروز با خودم فکر میکردم که خدای من ! چقدر دلم برای در آغوش گرفتن بچه هایم تنگ شده . برای اینکه آنها را بغل کنم و ببوسم. این خواسته ی کوچکی است نه هزینه ای دارد و نه زحمتی، اما به ا ختیار خود از خویشتن سلب کردم . از خودم پرسیدم : چرا؟ من مقصر هستم یا آن دیگری ؟ نمیدانم و بلافاصله گفتم : نه میدانم ! به طور حتم هنوز حتی به اندازه ی نقطه ی کوچکی در درون من تاریک مانده و همین سبب گشته که نقطه های بسیاری در درون آدمهای دیگر نیز تاریک بماند . در نتیجه انوار آگاهی جمعی از میان آدمها به سوی آسمانها راه نیابد . آنوقت ظهور مولایم که پایان تاریکیها را اعلام مینماید اتفاق نیفتد . ناله دردناکی از درونم به بیرون خزید . صدایی محزون و گرفته از درونم گفت : ظَلَمْتُ نَفْسِی إِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَیْرُکَ ! إِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَیْرُکَ
خدایا دانشی ده غم نگیرم بده آرامشی ماتم نگیرم
خدایا از شهامت بی نصیبم شهامت ده که آرامش بگیرم
خدایا این تفاوت بر من آموز که در گمراهی مطلق نَمیرم
در پناه حق باشید .