منو

سه شنبه, 06 آذر 1403 - Tue 11 26 2024

A+ A A-

به دیده هایمان توجه ویژه و جدیدی بگذاریم بخش دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

به آنچه دیشب گفتم فکرکردید ؟ من به شما قول می دهم اگر منتظر فرصت باشید هرگز فرصت نخواهید داشت . فرصت ها در خورجین شماست در کیسه همراه شماست کافی است به آنها نگاه کنید و از آنها بهره مند شوید و اگر هرروز به طور مداوم مطالب را دنبال نکنید و به دنبال عینیت آن در وجودتان نگردید قول می دهم که هیچ سودی نخواهید برد . به دیده هایمان توجه ویژه ی جدیدی بگذاریم چرا ؟ چون تا به امروز عادت کردیم هر چیزی را ببینیم . دفتر است ،کتاب است،میز است . و الی آخر . از حیطه این دیدن فراتر نمی رویم ،یک بار دیگر تکرار کنم . به دیده هایمان توجه ویژه جدید بگذاریم چرا ؟ چون تا به امروز فقط عادت کردیم هر چیزی را ببینیم اما از حیطه دیدن فراتر نمی رویم می پرسید یعنی چه ؟ مثلا غذایی روی میز یا داخل سفره گذاشته شده است را می بینیم رنگ وعطر و بوی آن به شدت ما را مست می کند اما ما فقط غذا را می بینیم که آماده خوردن است و بسیار هم لذیذ است . کسی در آن حال به این فکر نمی کند که این غذا در چه قابلمه ای یا چه ظرفی پخته شده است . هیچ کس فکر نمی کند مواد این غذا از چه زمین یا چه حیوانی تهیه شده است . در حالی که اگر زمین گیاه پرور و حیوان حلال گوشت ،سالم نباشند یا ظرفی که آن ها را در آن پختند خوب نباشد آن غذا موجودیت نمی یابد . شما دریای گوشت در دستتان، اما قابلمه ای ندارید که گوشت را در آن بگذارید تا روی آتش بپزد قابل استفاده نیست اما ما تنها غذا را می بینیم و به دنبال شکم و آنچه چشمانمان دیده و هوس کردیم . به فراتر از آن اندیشه ای نداریم . روزهای بسیاری از عمرمان گذشته است . من بخصوص در مسافرت ها به این نکته خیلی توجه می کنم چون دربقیه ی مواقع اکثرا در منزل هستم مگر آنکه از خانه خارج شوم . به ابرها با اشکال مختلف در آسمان نگاه کردیم و لذت بردیم و گاها با انگشت به هم نشان دادیم ببین این مانند یک خرس کوجک است . نگاه کن این ابر مانند سنجاب است یا هزاران اشکال دیگر . با ابرها بازی کردیم و از دیدن اشکال آنها لذت بردیم و برای شکل های آنها هر کدام یک تفسیری داشتیم . اما هرگز به پهنه ای که ابرها در آن پدیدار شدند توجهی نکردیم . آن پهنه کجاست ؟ بله پهنه آسمان . به ابرها نگاه کردیم ولی به پهنه وسیعی که ابرها در آن جولان می دهند و باعث فرح و شادی ما می شوند و توجه ما را جلب می کنند به آن پهنه نگاه نکردیم . اصلا گویی آن را ندیدیم . در حالی که یقینا چشمان ما آسمان را دیده است ولی آنچنان توجه مان فقط روی ابرها بوده که اصلا آسمان را درک نکردیم . و نکته جالتر آن است که آنچه را که می بینیم ودرباره آن فکر می کنیم همه ی آن محدود است . غذا را ببینید . ابر را ببینید . ظرف غذای لذیذ خوش عطر و رنگ یا ابرهایی با اشکال متفاوت در آسمان همه اینها مثل افکار ما محدودند اما بستری که از آنها برمی خیزند از محدودیت نگاه یا افکار مبرا و جدا هستند ،
می دانید توان من محدود است . افکار من هم محدود است . حتی فهم من هم محدود است . اما افکارم ، توانم و فهمم از بستری بر می خیزد ، بستری که از محدودیت به دور است و آنچه که نامحدود است ماهیتش آگاهی است . آگاهی از بین نمی رود .. آن توان ، افکار و فهم محدود من هم به دلیل محدود بودنش می تواند محو شود ، اما آنچه که مهم است ماهیت این افکار یا توان، که آن را آگاهی می نامیم از بین نمی رود . شکل ظاهریش محو می شود اما ماهیتش از بین نمی رود . فقط اسم و شکل موقت و محدودش را از دست می دهد ولی باقی می ماند . برای چه ؟ تا برای اینکه اسم و شکل بعدی را به خودش بگیرد . برگردم و مرور کنم .
پس هرچیزی که افکار ما بر روی آنها ظاهر می شود از جنس افکار ساخته نشده است . و رها از محدودیت افکار است. یعنی کاملاً نامحدود است . وقتی به این مقوله ، امروز که روز اول محرم بود ، فکر کردم و این مقوله در من جاری شد اندیشیدم ، نگاه کردم ، از سویی به شدت ، خودم را پهناور و وسیع دیدم و از سوی دیگر خودم را جمع کردم و با خوف به این وسعت نگاه کردم . خیلی مطلب مهمی است . توجه بگذارید . من نیستم . شما هم همین طوری . همه همین جور هستند . حس غریبی است . مگر می شود در لحظه هم خیلی وسیع باشی و هم جمع شده و در خود فرو رفته وکوچک باشی . مگر امکان دارد . چگونه باید این را معنی کنم ؟ چطور باید یفهمم . طول کشید تا بتوانم یک کمی درک کنم که چی به سرم آمده است. همین یکی دو جلسه پیش در مورد من بیرونی و من درونی یا خود گفتگو کردیم . امروز فهمیدم که اگر در لحظه دو کیفیت را می توانم با هم درک کنم علتش من و خود هست . اگر می توانم در لحظه دو کیفیت پهنه وسعت وجودم و از خوف جمع شده و درهم فرو رفته باشم را با هم درک کنم علتش "من" و "خود" یا من بیرونی و من درونی است . هر کدام شما راحت تر هستید نام بگذارید . من یا همان من بیرونی این همه وسعت و عظمت را نمی تواند هضم کند . پس درهم می شود . درهم می شود تا کمتر ببیند تا کمتر خوف کند. اما خود یا آن من درونی قفلش پس از سالیان دراز عمری که گذرانده ام گشوده شده است . دیگر اجازه بسته شدن نمی دهد . هرلحظه وسعتش را به رخ این من می کشد و به او می فهماند که او محو شدنی است و تنها در عرصه لایتناهی خود این من می تواند در فرم و شکلی جدید ماهیت یابد و زیستگاهش را بشناسد و قدردان شود.
آگاهی نامیرا است . وقتی از پس پرده تاریکی های ذهن بیرون آمد دیگر پنهان نمی شود . و دمادم وسیع تر می شود . چرا وسیع تر باشد ؟ تا با حیطه های آگاهی در جهان هستی پیوند برقرار کند. حالا بعضی ها می گویندآخه شب های محرم چه جای این حرف ها ست؟ مگر کلاس خودشناسی است ؟ عزیز من صبر کن و گوش بده . صد البته این پرسشی که بر ذهن شما جاری شد از آن من بیرونی صادر شد . پهنه آگاهی یا خود یا من درونی به این پرسش پاسخ می دهد . افکار محدود را محو کن تا بتوانی اصل ماجرا را دریافت کنی . هر فکری در مورد مولا حسین بن علی یا شهدای دشت کربلا ، که از "من" نشو و نما کند در پهنه آگاهی، صاحب یک جولانگاه است . قبلاً گفتم همه این افکار درست است که محدود هستند و درست است که محو خواهند شد . اما در پهنه آگاهی ماهیتشان از بین نمی رود . می ایستند تا با یک کیس دیگر ظهور کنند . حالا اینچنین افکاری در مورد آقا حسین بن علی و شهدای کربلا درست است که یک گفتار باصطلاح از جانب من بیرونی بود ، اما در پهنه آگاهی خودشان صاحب یک جولانگاه هستند . یعنی چه ؟ عرض می کنم . اگر از رشادت سخن بگویی ، گویی قطره ای را گفتی که باید رشادت را بخواهی درکش کنی به دریایش وصل بشوی . اگر از غم هم بگویی چنین است . پیش برو و از درک مولا ، درکی که آقا حسین ابن علی از هستی و اندیشه های ایشان در بروز حوادث از آنها بگو . به آنها نگاه کن . آن وقت می بینی آنچه را که من و تو بیان می کنیم فقط یک قطره ای است که با وصل شدن به آگاهی یا خود یا من درونی به خزانه اش دست پیدا می کنی . منتها اگر این را نشناسم چگونه بیایم و به این پهنه وسیع شعور و آگاهی امام نزدیک بشوم . مگر سال ها عزاداری نکرده ام . کو ؟ آنچه را که باید امروز می داشتم کو ؟ مثلاً وقتی از رشادت و دلاوری حرف می زنیم ، اگر در پهنه هستی به عباس ابن علی ، علمدار حسین ابن علی وصل بشی آن وقت در آگاهی محض مفهوم شجاعت و رشادت را در ابعاد مختلف خواهید شناخت . این شناخت بسیار متفاوت از شمشیر زدن و مثل برگ خزان دشمنان را روی زمین ریختن است . بله . رشادت بالا بود . شجاعت بالا بود . شمشیر زنی بالا بود . فن رزم برای ایشان بالا بود . به حقیقت با دشمنان دین و امام رو به رو که می شدند مثل برگ خزان می ریختند ، اما مفهوم اصلی رشادت این نیست. شجاعت را باید در قلبی مشاهده کنی که اصل سلاح جنگی قمربنی هاشم در قلبش مستقر است . آقا با سلاح جنگی قلبش به میدان جنگ وارد می شد . برای همین هم در دل همه رعب و وحشت به وجود می آورد . نه با شمشیر زدنش . نه با شمشیر دستش . شمشیر و شمشیر زدن فقط ابزار است . اگر در دست آدم های دیگری قرار گیرد چنین حرکتی را نمی توانند بکنند . امروز شمشیر آقا ابالفضل را بیاورند و به رشیدترین جوان ها بدهند . اگر توانست آنچه را که علمدارحسین بن علی در میدان جنگ بروز می داد ، بروز دهد . مگر ، مگر با قلب به پهنه قلب آقا ابالفضل وصل شده باشد . آن وقت ثمر می برد . شب اول گفتیم که چند سال قبل مولا امیرالمومنین دفتری بزرگ گشودند و امر بر خواندن آنچه که بر اهل بیت پیامبر و دیگر صحابه شان رفته نمودند . صدالبته کلام مولا فقط کتاب خواندن نیست . با خواندن کتب از احوالاتشان ، استارت این حرکت زده میشود . اطلاعاتی راکسب می کنیم ، شکی نیست . اما حکم بر آن است که آنچه را خواندی با ذهن خود برآورد نمودی ، حتی در جاهایی هم میگویی : ای بابا ! مگر میشود ؟ یک حرفهایی توی این کتابها مینویسند .نشنیدید این جمله را ؟ صدها بارازدیگران نشنیدید ؟ پس خواندن کتاب به تنهایی کار شما را راه نمی اندازد . شنیدن قصه های کربلا به تنهایی کار شما را راه نمی اندازد . آنچه که مهم است این است که آنچه را که خواندی به حیطه بزرگ "خود" ، یعنی آگاهی صرف اعزام کنی تا دستور مولا را انجام داده باشی. بهره اش را هم خودت ببری . اما برای این کار لازمه اش این نیست که من ِ بیرونی را بشناسی؟ لازمه اش این نیست که من ِدرونی را بشناسی ؟ لازمه اش این نیست که این دوتا حیطه را از هم تفکیک کنی در عین اینکه به هم پیوسته است و بدانی از این چطور خارج بشوی یا این من بیرونی را چگونه طی کنی که سر سلامت به من درونی ببری ؟ لازمه اش این است . وگرنه کلام مولا را سالها شنیدیم ، نفهمیدیم بکار هم نبستیم . وباز صد البته این امری نیست که بدون کمک و پشتیبانی بتوانید به سادگی انجام دهید . اینجاست که وادی توسلات باز میشود . انسانهای مشتاق رسیدن به آگاهی محض را وادی توسلات دعوت میکند که بیایید ، اینجاست . توسلات هم برای خودش جولانگاهی دارد . چطوری ؟ عرض میکنم . با نزدیک شدن به ماه محرم هر ساله نمادهای عزاداری که به اعتقاد من نمادهای عینی توسلات هست برپا میشود . ببینید جوانها در خیابانها چه کار میکنند . شوق و شوری دارند بینهایت و نمادهای عزاداریشان را قبل از رسیدن به روز عاشورا برپا میکنند . مگر در این ایام برای خاندان امام حسین اتفاقی افتاده بود ؟ آنها در سفر بودند . اما از همان شب اول ، سینه زدنها و زنجیر زدنها و دیگر مقوله ها آغاز میشود . مردم را به عزاداری دعوت میکنند . عزاداری یعنی چه ؟ یعنی شنیدن شرح مصیبتهایی که برشهدا و اسرای دشت کربلا رفته . چرا ؟ مگر اشک و آه من و شما از آنچه که بر آنها رفت ، از آن همه مصیبتها ذره ای کم خواهد کرد ؟ هرگز! اما با شنیدن شرح این مصیبتها فضای قلب که با نبردهای روزانه در تامین معاش و مسائل دنیا خیلی سنگ شده ، سنگین دیگر گذشت . از جنس سنگ شده . راههای نفوذ به این قلبها بسته شده ، رقیق میشود . این راهها رقیق میشود . قلب را آرام آرام از تسلط ذهن یا من بیرونی سفسطه گر و بهانه جو رهایی میدهد . که اگر چنین اتفاقی بیفتد در یک لحظه اتصال درهای آن خود یا من درونی گشوده میشود و باند آزادی و رهایی و آگاهی مشهود میشود . پس به عزاداری به عنوان اشک ، گریه واینکه ثواب می برم ، شایدهم آنچه که گذشتگان ما گفتند ثواب و ندانستند که آن را چطور میشود توضیح داد ، همین است . انسانی که قلبش بازمیشود و آن شعور و آگاهیش با نور به بیرون پرتاب میشود ، دیگر نمیتواند خطا و اشتباه کند و این بزرگترین ثواب و بزرگنرین نقطه تکامل است . پس رسیدن به فهم و شعور و آگاهی ناب جهان هستی در سایه توسل به انسانهای راستینی است که جان برکف در این وادی قدم زدند . تحمل رنج و سختی کردند . فقط در سایه توسل به این انسانها امکان پذیر است . انسانهای کامل ، بی گناه ، بی خطا ، اهل بیت پیغمبرو یارانشان درخواست کنیم در این شبها که ما را یاری و حمایت کنند تا در روز موعود در محضر حضرت حق خجل و شرمنده نباشیم . وقتی در روز محشر میپرسند : آیا برای شما راهنمایانی نیامد ؟ ما در آن روز پاسخی در خور و مناسب داشته باشیم . خجل و شرمنده نمانیم . ما یک راهنما ، دو راهنما ، ده راهنما نداشتیم ؟ اما من ذهنی ، من سفسطه گر ، من آشوبگر با پرسشهای آشوبگرانه اش اجازه نداد که با این انسانها اتصال برقرار کنیم، آنچه را امروز شنیدید در سایه ی توسل به امام حسین (ع) یاران شان ، بزرگان دین ما می تواند شما را به آن حیطه ی بزرگ همراهی کند پس چنین موقعیتی را از دست ندهید. این شب ها نه شب های مهمانی رفتن است نه شبهایی است که مهمان پذیرا باشید نه شب هایی است که خرید و فروش داشته باشید نه شب هایی است که کارهای دنیوی را برآنها ترجیح بدهید این شبها مال شماست. در کشورهای دیگر مؤسساتی وجود دارد که افراد می توانند 10 روز 15 روز یا یک هفته توی آن خودشان را قرنطینه می کنند تحت درمان قرار می دهند در حالی که بیماری خاصی ندارند ولی می روند که سلامتی جسمی شان را پیدا کنند از انواع روغن ها ماساژها بخارها و.. و.. و.. بهره می برند که وقتی برمی گردند جسمی سالم و راحت داشته باشند آیا برای من و شمای مسلمان شیعه زیاد است که سالی 13-14 شب را را اختصاص به پالایش خودمان بدهیم ؟ رسیدگی به خودمان کنیم از همه ی تعلقاتی که در طول سال داریم جدا بشویم بسیار جای تأسف است اگر این روزها را به بهانه های مختلف از دست بدهیم گفتگوها را باید شنید به جان خرید و برای اینکه از آنها بهره بگیریم نیاز به حمایت گر داریم نیاز به حامی داریم اگر بخواهیم سرمایه ی عظیمی که در این روزها در اختیار ما قرار می گیرد از آن بهره ببریم و از دست ندهیم نیاز به حامی داریم حامی های ما در زمان هایی که شما در احوالات خویش فرو می روید و توسلات تان بالا می گیرد برای شما اعلام حمایت می کنند این زمان ها را از دست ندهید یا علی. در ادامه و خاتمه ی کلام امروز به یک نکته ای اشاره می کنم و دوست می دارم که حتما به آن توجه کنید ؛خورشید درمنظومه ما یک دانه است قبول دارید که 10 تا خورشید نداریم در فضای لایتناهی در منظومه ی ما تا آنجایی که دست ما می رسد چاله هایی وجود دارد نور خورشید که می تابد به همه ی چاله ها می تابد هر چاله ای تصویری بخصوص از خورشیدی که یکی است و دوتا نیست و یکسان بر همه می تابد منعکس می کند و بروز می دهد. نور آگاهی محض و نا محدود، نور شعور، نور درک، آگاهی محض، نامحدود، همیشگی، دائمی به 7 میلیارد ذهن بعنوان احساس من هستم منعکس می شود و بعد از این انعکاس به ظاهر 7 میلیارد "خود" بر می خیزد، زیبا نیست؟! در حالیکه نور آگاهی محض تابیده این چنین از آن برخاسته چه فکر می کنید؟ خوب است که به آن فکر بکنید.
جوانها و نوجوانهای ما سالیان زیاد که درس می خوانند تا به حد دیپلم برسند خیلی جالب است معلم ها می گویند، پدرو مادرها می گویند، بزرگترها می گویند، آنهایی که دانشگاه دیدند می گویند، هر کس به آنها بربخورد به آنها می گویند که این روزها را از دست ندهید، این سالها را از دست ندهید، تعداد خاصی از این جوانها موقعیت را درک می کنند و از آن بهره می برند و زمان کنکور که می رسد هیچ تشویش و نگرانی ندارند هیچ عجله ای را برای دانستنی های بیشتر ندارند اما همه آنهایی که همه را شنیدند و فکر کردند هنوز وقت بسیار است موقع کنکور که می رسد قیافه های بسیار تماشایی دارند دلهره هایشان در هر جمعیتی قرار بگیرند کل آن جمعیت را دچار تشویش و نگرانی خواهد کرد و آیا پس از دادن کنکور موفقیتی که می خواهند به دست می آورند یا نه؟ ما سالهای زیادی را از دست دادیم مراقب باشیم امسال که ورود کردیم به ماه محرم در این شرایط و هنوز خداوند به ما امکان با هم بودن را عطا فرموده است دیگر از دست ندهیم.
دو چیز ما را خیلی اذیت می کند رنج و درد! همه با آن آشنا هستیم اینقدر هم این دو کلمه را بکار می بریم بعد برای خودمان سوگواری هم می کنیم مرثیه هم می خوانیم تا دلتان بخواهد. رنج مخصوص ذهن است درد مخصوص جسم است ، من می خواهم برای شما اثبات کنم که هم رنج خوب است هم درد خوب است اما به شرط اینکه بفهمیم چرا؟ اگر دست ما نفهمیده بچسبد به یک بخاری داغ چه اتفاقی می افتد؟ درد و ناراحتی آن را تجربه می کنیم این درد خیلی مفید است چون قبل از اینکه جزغاله بشویم فوری دستمان را جدا می کنیم ببین چه درد خوبی است اما به یک شرط که دستت را از بخاری جدا کنی، اگر پرخوری می کنی از پرخوری جدا بشوی، اگر بدخوری می کنی از بدخوری جدا بشوی و هزاران چیز دیگر. چون بدن صاحب هوش است این هوش بدنی درد را تشخیص می دهد شما دستت را از بخاری جدا می کنی پس درد خوب است و شما را در جهت سلامتی شروع به حرکت می دهد.
رنج کجاست؟ رنج در سطح ذهن عمل می کند شاید به نظر رنج سخت است و واقعاً هم سخت است اما فراموش نکنیم رنج بشارتی است برای بیداری، با حضور رنج در ذهن به آدم یادآوری می کند که ای آدم خودت را با یک "من" محدود، با یک "من" که می تواند محو شود اشتباه گرفتی تو "خود"ی نه این "من" محدود، این رنج در ذهن به تو این را یادآوری می کند بیا بیرون تو خودی یا آن من درونی هستی؟ وسیع، بزرگ و جاری پس بیا بیرون و به یک طریق دیگربه مسائل نگاه کن. پس رنج بشارتی است برای بیداری که اگر بیدار نشوی مادام العمردر رنج خواهی بود. ما آدمهایی را داریم که همه عمرشان در رنج هستند همیشه در رنج هستند همیشه برای خودشان سوگواری می کنند و مرثیه میخوانند برای خودشان عزاداری می کنند اما اینها اگر یک بار به این رنج ذهنی توجه کنند بیدار می شوند، که چرا باید همیشه اینجا بمانند مگر اینها اصلاً مجسمه رنج هستند. این رنج نتیجه آن ذهن است خائنی است که شما را در "من" بیرونی نگه می دارد تا تحت تسلطش باشی آن وقت است که آغاز رهایی خواهد بود به طریقه دیگری نگاه کن.

دیدگاه‌ها   

 
0 #1 فريده 1399-06-05 07:37
سلام و أرادت
يك جهان تشكر از زحمات شما و مطالب بسيار مفيد تان
جسارتا دروس معرفت مربوط به كدام استاد بزرگوار است ؟
نقل قول کردن
 

نوشتن دیدگاه