به دیده هایمان توجه ویژه ی جدیدی بگذاریم شب چهارم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 243
بسم الله الرحمن الرحیم
آیا هیچ وقت در سایه ی یک درختی قرار گرفته اید؟به بازی های کودکانه بچه ها نگریسته اید؟من بسیار به این نکته همیشه توجه داشتم چون دوست می داشتم تکیه دادن به درخت ها ،به طبیعت می روید به درخت ها تکیه دهید علی الخصوص درخت های قطور انرژی های بسیار بالا دارند و ما می توانیم آنها را جذب کنیم برای شفای روح و جسم تان بدون اینکه اینها را خبر داشته باشم همیشه دوست می داشتم تکیه کردن به درخت ها را و همچنین وقتی بچه ها بازی می کردند بچه های کوچک از اینکه به آنها نگاه کنم لذت می بردم یکی از بازی های کودکانه این طور است شاید خیلی از شما تجربه کردید شاید خیلی از شما ها هم این بازی را خودتان هم انجام داده باشید یکی از بازی های کودکانه چنین است که بچه ها به سایه ی خود در آفتاب تند و روشن به سایه یشان خوب توجه می کنند و عجیب است که اکثر بچه ها را شما تماشا کنید تلاش می کنند که سایه ی خود را بگیرند سخت سایه را دنبال می کنند سایه بدو آنها بدو تلاش می کنند سایه را بگیرند اما این فرار سایه و تلاش کودک برای گرفتنش بسیار تماشایی است واکنش بچه ها در ازای این تلاش بدون ثمر، متفاوت است من الان تعریف می کنم ببینید خودتان جزکدام دسته بودید. نگاه کنید واکنش بچه ها در ازای تلاش بی ثمر، متفاوت و قابل تعمق است بچه ای بعد از قدری تلاش وقتی که می بیند نمی تواند سایه را بگیرد بی خیال سایه می شود و می رود دنبال یک بازی دیگر ؛ بچه ی دیگری از ابتدا به بچه ای که در حال دویدن دنبال سایه ی خود است نگاه می کند می خندد و آن را تمسخر می کند بعد خودش به یک بازی ساده تر می پردازد که دوندگی نداشته باشد اما بچه هایی هستند که پس از دویدن های بسیار نفس زنان روی زمین می نشینند و گریه را سر می دهند که چرا نتوانستند سایه را بگیرند بزرگتر ها که به آنها نگاهی کودکانه دارند در پی توضیح ماجرا نیستند و شاید اصلاً خودشان هم نمی دانند که بتوانند توضیح بدهند اما فقط آنها را با دادن شیرینی و شکلاتی تلاش بر آرام تر کردن می کنند اما آنچه که مسلم است سایه را نمی شود گرفت. چرا؟ چون سایه جسمیت ندارد ما چیزی را می توانیم بگیریم که صاحب جسمیت است صاحب ماده است چیزی که جسمیت ندارد نمی توانیم بگیریم که اگر یک بزرگ تر هوشیار پیدا می شد و دست بچه را روی سرش می گذاشت موضوع حل می شد به او می گفت ببین سایه را گرفتی بچه راضی و خندان می شد که بالاخره توانست سایه را بگیرد و یا اینکه می فهمید سایه را نمی توان گرفت اما "خود" را می توان گرفت. تعمق کنید سایه را نمی شود گرفت اما خود را می توان گرفت منی که ایستادم و سایه ام جلو هست نمی توانم با دست سایه را بگیرم اما این دست را که روی سرم می گذارم خودم را گرفتم و لحظه ای که خودت را گرفتی سایه به بند افتاده سایه در اسارت تو است حالا نتیجه ای که می خواهم بگیرم این نکته است رنج ها فقط سایه ای از نفس هستند همه ما مثل همان کودک هستیم که با سایه ی نفس یا رنج ها و نگرانی ها در حال جنگ هستیم سعی می کنیم رنج را از بین ببریم نگرانی را از بین ببریم هیچ وقت هم پیروز نمی شویم اینجا بحث قدرت مطرح نیست این نوع تلاش بی معنی و غیر ممکن است، پس آدمی باید نفس را یا به عبارت بهتر همان "من" بیرونی را گیر بیندازد وقتی گیر افتاد رنج نابود می شود من از دست شما عصبانی هستم رنجیدم کفری هستم در حال جنگ هستم اگر لحظه ای توقف کنم ببینم چه کسی عصبانی است کدام بخش عصبانی است کدام بخش رنجیده و چرا رنجیده یک توقف کوتاه سایه را گرفتم رنج را گرفتم آن چیزی که رنجیده "من" است حالا چرا من رنجیده؟به خاطر اینکه من خودش را بزرگ دیده بود اصلاً نمی پذیرد یکی مقابل آن بایستد یکی با آن بدرفتاری کند یکی حق آن را ضایع کند "من" کلافه می شود وقتی کلافه شد افتاد در رنج وقتی شما این رنجش را در "من" می بینید "من" در تله ی شما می افتد وقتی این نفس یا من گیر شما افتاد آن وقت رنج نابود می شود، نه اصلاً من کاملاً قابل ارزش هستم حتی اگر شما فکر می کنی من موجود بی ارزشی هستم اصلاً مهم نیست آنچه که مهم است این خود یا این من درونی یک چیزی است کاملاًحقیقی و صاحب یک باور و یقین درست. بسیاری از مردم به طور دائم در جنگ با نفس هستند یا به عبارتی با من خود در جنگ هستند به خیال خود می خواهند با جنگیدن نفس را بیندازند و اگر بتوانند نفس را بیندازند نابود کنند و شادمان شوند اما غافل اند که این جنگ حتی جنگ با این نفس حتی جنگ با این من عملاً هنوز به شما دارد می گوید هنوز تو باور داری که من سرور است اگر من سرور نبود با آن می جنگیدی؟باور داری من سرور است پس انتخاب جنگ با نفس انتخاب جنگ با من عملاً می گوید ای من تو هنوز مقابلم هستی نه زیر پایم و این باعث می شود "من" تغذیه کند خودش را و از این تغذیه استحکام بیشتری پیدا کند پس چه کار کنم؟ حالا می گویی جنگ با "من" هم نکنم؟جنگ با "نفس" هم نکنم؟فکر نفس را نکن فکر من را نکن من اینجا در کله تو است از سرت به سوی قلب حرکت کن وقتی از سرت به سمت قلبت حرکت کردی در قلب همه چیز حقیقی است من خود به خود ناپدید می شود ما از قلب و حرکت به سوی قلب می ترسیم شعار می دهیم ولی می ترسیم چرا؟چون وقتی با قلبمان حرکت می کنیم "من" ما حذف می شود و آدمی از حذف من می ترسد قکر می کند ماهیت آن و بودنش با ما است که شکل می گیرد نه این طوری نیست من دمادم به انسان دارد می گوید احمق نباش عافلانه حرکت کن دیوانه نباش و الی آخر ولی تا وقتی که حاضر نشوی دست خود را روی سر خود بگذاری و من را یا آن سایه را تسلیمش کنی هیچی عوض نمی شود می گوید: من به طور دائم آدم هایی که با آنها مشکل داشتم با گفت و گوهایی که شما کردید یک طور دیگر دارم با آنها رفتار می کنم یک حرکات دیگری می کنم اما هیچی تغییر نمی کند. برای اینکه تو می گویی من حرکت می کنم خب من است دیگر من نمی تواند کاری کند همه ی ما می دانیم کلام قرآن است روح بخشی است که خداوند دمیده است جای آن کجاست؟ در قلب خودش گفته در عرش نمی گنجم در قلب مومن می گنجم ،
؟جای روح را پیدا کردیم حالا بگو نفس کجاست؟نفس هم یک بخش دیگری است که خداوند در اختیار انسان قرار داده برای چی ؟ برای اینکه امورات دنیایی خود را بگذراند اما فقط همین نیست چون می دانید نفس در اینجا در تسلط مغز است ذهن است در سیر تکاملی اش باید از اینجا در تسلط قلب در بیاید و در تسلط فرمانروای قلب قرار گیرد در تسلط قلب به سمت و سوی روح در حرکت بماند تا بالاخره همان طوری که گفتیم من یا نفس سایه ی آدمی است و تا بر آن آگاهی وارد نشود سایه باقی می ماند آدمی را هم به دنبال خود می دواند من یا نفس تا در مرحله ی آگاهی نرسد سایه باقی ماند و سایه حقیقی نیست وتا به آن مرحله نرسد آدمها را به دنبال خودش میدواند . اما بعد از دست بر سر گذاردن و سایه را اسیر نمودن حرکت به سوی قلب یا خود آغاز میشود . امروز میگویم ، نمیدانم شاید فردا چیز دیگری خواهم گفت . امروز اینقدر میفهمم . این همان چیزی است که برای فهمیدن آن پا به عرصه دنیا گذاشتیم ولی افسوس موجوداتی همچون عمر بن سعد در جهان زمین رسیدند به جایی که سایه را از خودشان تفکیک کردند . آنهایی که دیشب حرفهای من را گوش کردند باید به خاطر داشته باشند . آنهایی که موفق نشدند و نشنیدند حتما امشب در سایت مطالعه کنند . عمر بن سعد به جایی رسید که سایه را از خود تفکیک کرد . اما نتوانست از لذت دویدن به دنبال سایه چشم پوشی کند . یادتان است دیشب عمردر جواب بریر که او را دعوت به این کرد که از این راه منصرف بشو چه گفت ؟ گفت : من میدانم کشتن حسین یک آتش ابدی است وآخرتم را خواهد سوزاند . اما ازحکومت ری نمیتوانم بگذرم . ببینید هر دوتا را خیلی خوب میشناسد . بخش من را که حکومت ری را میخواهد و این بخش که طالب پیروزی ، نیک نامی و صبح سپید است . این را هم خوب میشناسد . تکلیف ما چیست حالا ؟ ما در محرم وارد نشدیم که فقط بنشینیم و نگاه کنیم و بگوییم و گریه کنیم .دردنیا زیر حمایت انسان کامل یا امام میتوانیم به یک جایگاهی برسیم مثل عمر بن سعد ، که من خود را بشناسیم و از هم تفکیک کنیم ، اما پس از آن یعنی شناخت من و خود این ماجرا تمام نمیشود . تا اینجا امام همسفر است . چتر حمایتش گسترده است که تو بتوانی من و خود را از هم جداکنی . حیطه هایشان را بشناسی . از این به بعد اختیار انتخاب کدامیک پس از رسیدن به شعور نسبی تحت حمایت امام عصر فقط با خودمان است . حمایت امام تا یک دوراهی همراه ماست . چون خداوند در قرآن فرموده : " ما قومی را که هدایت نشده باشند ، برای آنها هدایت گر نفرستاده باشیم تنبیه نمیکنیم و به عذاب دچار نمیکنیم . " تا سر این دوراهی امام هر زمانی امتش را حمایت میکند . تا چه شود ؟ من را بشناسد ، خود را بشناسد . ذهن را بشناسد و قلب رابشناسد . اما سر این دوراهی انتخاب با ماست . انتخابمان چه باشد ؟ اگر چون عمر سعد سایه یا من یا نفس یا هر اسمی که دوست داری را رویش بگذاری ، انتخابمان من یا نفس باشد ، همان مسیری را خواهیم رفت که عمر سعدها رفتند . درطول تاریخ پایانهای بسیاری را در این جهت ملاحظه کردیم ، کم نبوده . اما اگر انتخابمان گرفتن سایه و رسیدن به خود باشد در این مسیر حرکتی که آغاز میکنیم ، مسیر جدید ، این بار تحت ولایت ، سرپرستی مولا امام زمان را خواهیم داشت و پیش خواهیم رفت . پس تا قبل از رسیدن به این دوراهی امام زمان حمایتمان کرده . قبل از رسیدن به محرم حمایتمان کرده . اسباب فراهم کرده که باشیم و بشنویم . یک مسیر من است و یک مسیر خود . اگر من را انتخاب کردی ، برو . مثل یزید ، معاویه ، عمر بن سعد و مثل خیلی های دیگر که شبیه آنها بودند و دیگرهیچ حمایتی را منتظر نباش . انتخابت این بود . اما اگر "خود" را انتخاب کردی و در این مسیر قدم گذاشتید تازه تحت پرچم ولایت حرکت میکنید و حمایت امام زمانت را خواهی داشت . سرگذشتهای عجیبی را مثل مختار ، کیان ایرانی و خیلی های دیگر هست که میشود مثال زد . تا نخوانید و آگاه نشوید بهره نخواهید برد . عمر به بطالت نگذرانید . هر چه بیشتر بدانید در سفر پیش رو شما رابیشتر یاری میکند وبهتر به مقصد میرساند . برای امشب خطبه ی خانم فاطمه صغری فرزند بزرگوار مولا امام حسین (ع) را برای شما آورده ام ، چرا ایشان را فاطمه ی صغری نامیدند ؟ چون در آن سفر خانم فاطمه فرزند آقا امیرالمؤمنین ، هم همسفر بودند برای اینکه اینها با هم اشتباه نشوند در کتب اینچنین ایشان را نامیدند ، سند حرفم : ابن خشاب تاریخ موالید الائمه و وفیاتهم بروید ببینید. خطبه ی ایشان را آوردم تا همگان بیاموزند طرز سخن گفتن، از حق دفاع کردن، حتی در شرایطی سختی که عزیزان شان سر بر بالای نیزه داشتند از صحرای خاک و خون به اسارت تا کوفه آمده بودند ببینید در کوفه خانم چگونه سخن گفتند :
خدا را سپاس به شمار ریگ ها و سنگریزه ها و هم وزن عرش الهی تا زمین ،او را می ستایم و به او ایمان دارم ( خوب دقت کنید ضجه نمی زند ) او را می ستایم و به او ایمان دارم و بر او توکل می کنم و گواهی می دهم که جز خدای یکتا و بی شریک معبودی نیست محمد (ص) بنده و فرستاده ی اوست و فرزندانش بی آنکه خونی ریخته باشند یا مستحق قصاص باشند در ساحل فرات سر بریده شدند خداوندا به تو پناه می برم که بر تو دروغ ببندم و برخلاف عهد و پیمانی که برای جانشین پیامبر علی بن ابیطالب (ع) گرفته ای سخن بگویم ( مردهای میدان که ولایت را حذف می کنید بیایید تو این عرصه حرف برای گفتن داشته باشید آیا می توانید ؟ ) تمام خطبه را نمی خواهم بخوانم شاید زمان نداشته باشم ، ایشان فرمود ما خاندانی هستیم که خداوند ما را با شما و شما را با ما آزمود پس آزمایش ما را نیکو گرداند علم و فهم خویش را نزد ما نهاد شما ما را تکذیب و تکفیر کردید کشتن ما را حلال دانستید اموال ما را به یغما بردید گویا ما اهل ترکستان و کابل بودیم (در آن عهد این دو سرزمین نا مسلمان و بیگانه بودند ) آنگونه که دیروز جدمان امیرالمؤمنین را کشتید از کینه های دیرین هنوز از شمشیرهای تان خون ما می چکد بر این گستاخی و نیرنگ تان در برابر خدا چشمتان روشن و دل تان شاد ولی بدانید خداوند بهترین چاره اندیشان است از اینکه خون ما را ریختید و اموال مان را غارت کردید چندان خوشحال نباشید همه ی این مصیبت های بزرگ که به ما رسیده پیش تر در کتاب تقدیر الهی ثبت بوده است و این بر خدا آسان است (سوره ی حج آیه 70) أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذلِكَ في كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ یَسیر همه ی این مصیبت های بزرگ که به ما رسیده پیش تر در کتاب الهی ثبت بوده این بر خدا آسان است تا بر آنچه که از دست می دهید غصه نخورید از آنچه به دست می آورید شادمان نشوید خداوند هیچ مغرور فخر فروشی را دوست نمی دارد ( سوره ی حدید آیه ی 23 ) وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ
مرگ بر شما باد منتظر لعنت و عذاب باشید که البته گویی بر شما فرود آمده به کیفر جنایت های تان عذاب های پیاپی از آسمان فرو ریخته که شما را نابود کرده ( سوره ی انعام آیه ی 65 ) أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ
و نزدیک است خداوند شما را به جان یکدیگر بیندازد آنگاه به سبب ستمی که بر ما روا داشتید در عذاب دردناک آخرت جاوید خواهید بود هان لعنت خدا بر ستمکاران ( آیه ی 18 سوره هود ) أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّلِمِینَ
وای بر شما آیا می دانید با چه دستی به ما نیزه زدید؟ با چه کسانی به جنگ ما آمدید؟ با چه پایی برای نبرد با ما ره سپردید؟ دلهایتان سخت و خشن شده است بر قلوب شما مهر خورده است، گوش و چشمتان از دیدن و شنیدن حق ناتوان گشته است و شیطان کار زشتتان را بر شما آراسته به آرزوهای دور و درازتان افکنده است سوره محمد ایه 25، الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ
و بر دیدگانتان پرده افکنده است سوره جاثیه ایه 23، وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَةً
از این رو هدایت نمی شوید مرگ بر شما ای کوفیان چقدر خون از دودمان رسول خدا ریخته اید؟ به برادرش علی بن ابی طالب جد من و به فرزندان او عترت پاک و برگزیده پیامبر خدا نیرنگ زدید، آنگاه با افتخار سرودید ما بودیم که با شمشیرهای هندی و نیزه ها علی و پسرانش را کشتیم زنانشان را همانند اسیران ترک به اسارت گرفتیم بر آنان ضربت زدیم به! که چه ضربتی، خاک بر دهان گوینده این سخن. سنگ بر سر و رویش آیا کشتن کسانی که خداوند آنها را پاک و مطهر قرار داده است نجاست و پلیدی را از آنها دور کرده است افتخار دارد؟ (بگذارید اینجا نگه دارم خطبه را، آیا امروز جای آن دارد بر کسانی که خداوند آنها را از هر پلیدی طهارت بخشیده است و مطهر هستند جوک بگوییم؟ آنها را نقد کنیم، گفت و کنیم ، اصلا در چنین مرتبه ای قرار داریم؟ آنچه را که آن روز این بانوی محترم فاطمه فرزند امام حسین فرمودند امروز شامل حال من و شما هم می شود اگه نتوانیم از حیطه "من" دور شده او را در اسارت نگه داریم و به منطقه "خود" وارد شویم،) سر جایت بنشین و دم فرو بند چنانکه پدرت بر سر جایش نشست،) به عبیدالله می گوید هر کسی را همان است که پیش فرستاده است سوره نبا آیه 40 یَوْمَ یَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ
وای بر شما به دلیل فضیلتی که خدا برای ما قرار داد شما بر ما حسد ورزیدید گناه ما چیست که دریای ما ژرف و عظیم است،و دریای شما کوچک که حتی حشره ای را هم فرو نمی پوشاند، این فضل خدا است که به هر کس بخواهد می بخشد سوره حدید آیه 21، ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ
کسی را که خدا روشنایی نبخشیده است نوری نیست سوره نور آیه 40، وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ
راوی می گوید صداها به گریه برخاست و گفتند بس است ای دختر پاکان دل هایمان را سوزاندی آتشمان زدی او هم ساکت شد، درود بر او بر پدر و جد او باد، شما به این گفت و گو توجه فرمودید که در لابلای ادعاها فقط اساس قرآن است؟ کلام الهی است؟ من و شما چقدر بر این کلام الهی احاطه داریم؟ چقدر از آن می دانیم تا در گفت و گوهایمان در میان مردم به آن استناد کنیم چقدر؟ آیا در نزد آقا امام زمان خجل و شرمنده نمی شویم؟ وقتی که حتی در روز آیه ای تلاوت نمیکنیم، اگر هم تلاوت کنیم بر آن توجه نمیکنیم که اگر توجه کنیم در وقت لزوم در جای خویش آن را به کار می بریم و در میان دیگران بهره آن را خواهیم برد ماه محرم را از دست ندهیم، مطالعه کنید شرح حال بخوانید شما امروز بعد از گفت و گوی دیشب که شنیدید با عمر بن سعد خیلی بیشتر آشنا هستید و اگه یک قدری هوشیار باشید خیلی جاها اعمال و رفتارتان را با عمر سعد می سنجید مبادا خدایی نکرده چون او باشیم عمر بن سعد جنگجویی بود عمر سعد مقام امام حسین را خیلی خوب می شناخت چه بر سرش آمد؟ از "من" خویش که آن را شناخته بود چرا چون امام عصرش در صحرای کربلا بارها با این لشکر گفت و گو کرد با آنها حرف زد، خودش را معرفی کرد، خاندانش را معرفی کرد، مردم را دعوت به حق کرد همه اینها طیف هوشیاری و بیداری می آورد که برای عمرسعد این طیف را بوجود آورد اما چقدر بهره برد؟ ما این شبها جمع می شویم برای چه کاری؟ برای اینکه به این نقطه برسیم خوب است که خیلی بیشتر توجه بگذاریم.
یک دعا از آقا امام حسین (ع) برای شما دارم
از امام سجاد (ع) نقل شده است: که فرمودند روزی که پدرم کشته شد یعنی قبل از شهادت ایشان مرا به سینه اش چسباند در حالیکه خون از بدنش می جوشید فرمود پسر جانم از من دعایی بخاطر بسپار که آن را مادرم فاطمه (س) به من و رسول خدا آن را به فاطمه (س) و جبرئیل آن را به پیامبر تعلیم داد تا در هنگام نیاز، گرفتاری، غم، بلای آسمانی که فرود می آید و در امر بزرگ و سخت خوانده شود و آنگاه فرمود بخوان. ببینید این دعا امروز چقدر به درد ما می خورد کدام روزی سخت تر از امروز حق و ناحق در هم آلوده، مؤمن و کافر در هم آلوده، بلایی چون یک ویروس ریز بر تمامی این کره خاکی مستولی و هیچ راه فراری نیست بسیار پیرمردها و پیرزنهای نحیف بیماری را گرفتند و سر سلامت به در بردند و بیرون هستند و جوانهایی که در عرض 5 روز تا یک هفته پرپر شدند و هیچکس نتوانست کاری بکند. کدام روز بالاتر از امروز .
دعا چنین بود:
بِحَقِّ يس وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ، وَبِحَقِّ طهٰ وَالْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، يَا مَنْ يَقْدِرُ عَلَىٰ حَوائِجِ السَّائِلِينَ، يَا مَنْ يَعْلَمُ ما فِي الضَّمِيرِ، يَا مُنَفِّساً عَنِ الْمَكْرُوبِينَ، يَا مُفَرِّجاً عَنِ الْمَغْمُومِينَ، يَا راحِمَ الشَّيخِ الْكَبِيرِ، يَا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ، يَا مَنْ لَا يَحْتاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ، صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَافْعَلْ بِي كَذا وَكَذا.
این بِي كَذا وَكَذا حاجتهای شما است درخواست های شما است که در دنبال می توانید بگویید.
بهحق یس و قرآن حکیم و بهحق طه و قرآن عظیم، ای آنکه در برآوردن نیازهای نیازمندان توانایی، ای آنکه بر آنچه در نهانگاه است آگاهی، ای گشایش دهنده گرفتاران، ای گشایش دهنده غمگینان، ای رحم کننده بر پیران، ای روزی دهنده طفل کوچک، ای کسی که احتیاج به بیان حاجت بندگانت نیست و نداری، بر محمّد و خاندانش درود فرست و برایم چنین و چنان کن.
چنین و چنان تان را از حالا انتخاب کنید سر لوحه همه اینها ظهور آقا امام زمان (عج) است ؛دوم رستگاری دو عالم است ؛ سوم جوانان ما صاحب جفت های پاکیزه و نیکو بشوند؛ خداوند به جوانان ما نسلهایی را عنایت کند که آینده زمین را بسازند و وارثان حقیقی زمین باشند. برای ما عاقبت به خیری،برای بیماران ما شفای عاجل، برای درگذشتگان ما طلب مغفرت و رحمت، برای آنان که در تأمین معاش روزانه مستأصل هستند و به شدت در سختی ،رزقی نیکو و حلال و اندازه، برای آنهایی که قرض دارند و گرفتارند و از ادای قرض برنمی آیند ادای قرض قرضمندان، برای خودمان هوشیاری،آگاهی، دوری از غفلت، دوری از لجاجت ،دوری از پافشاریهای بی جا، جدا شدن از من هایی که ما را دمادم در اسارت خویش در می آورند، برای همه ما رزق حلال و رزق وسیع. درخواست کنیم ما این همه برگهای روشن و نور به دستمان هست از آن بهره ببریم.