اذان نوای دل انگیز مهرورزی خدای رحمان
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 565
بسم الله الرحمن الرحیم
به اذان که از تلویزیون پخش می شد گوش می کردم، اصولاً هر وقت اذان پخش می شد برایم نوای دل انگیز به حساب می آمد حتی همان موقع که داشتم به اذان گوش می کردم به یک کار دیگری هم مشغول بودم اما به هر حال برایم لذتبخش بوده، اما امروز اذان را جور دیگری شنیدم، دیگر صوت و صدای اذان گو مرا به خودش مشغول نکرد، که این قشنگ می خواند و آن دیگری به این قشنگی نیست، یک چیزی فراتر از صوت زیبا مرا به سمت خودش کشید، می گفت الله اکبر، اذان با توصیف پروردگار شروع می شود یعنی خداوند به بنده ،خودش را می شناساند تا راه را عوضی نرود چون خداهای زیادی روی زمین هست، اما باید بدانید که کدام خدای اصلی توست، تا راه را اشتباه نرود و رو به دیگری نکند، الله اکبر عجب گشایش و عظمتی دارد، اولین اذان فردا را گوش کنید، وقت اذان نه خارج از اذان، ملزم کنید خودتان را هنگام اذان، آنموقعی که خداوند صدا می کند، الله اکبر عجب عظمت و گشایشی دارد که در جمله به این کوتاهی الله اکبر ،خدایی به این بزرگی برای بنده تعریف میشود، زیباتر که تکرار الله اکبر بیش از بقیه جمله های اذان است، با هر الله اکبر که شنیدم حس می کردم یک چیزی در درونم پهن می شود پهن شد و نازک شد و به سمت الله اکبر کشیده شد، خیلی حس زیبایی بود، در الله اکبر بعدی توجه کردم من به کدام سو کشیده می شوم؟ شمال؟ جنوب؟ شرق؟ غرب؟ شگفت زده شدم هیچ جهتی را پیش روی خودم ندیدم غیر قابل باور است، ولی بود، تنها پاسخی که برایم این حکایت را روشن می کرد این بود که در اقیانوس نفخه الهی غوطه ورم، جهت معنی ندارد، به هر طرف رو می کنم اوست، فقط او، مرا دعوت کرد که در جواب این همه عظمت و بزرگی و زیبایی بگویم شهادت می دهم یا بهتر بگویم اقرار می کنم باور دارم که خدایی جز خدایی که در نفخات الهی اش غوطه ورم نیست، فقط او، بگویم چگونه زندگی کردنم، بودنم را پیامبر و فرستاده اوست که آورده، و اعلام کرده، با این پذیرش آمادگی انجام دستوراتش را هم اعلام می کنم، گوش می کنم، من حاضرم گوش کنم وقتیکه شهادت می دهم به وجود رسول خدا یعنی می گویم گوش می کنم هرچه آورده، بعد بگویم در دنیا تنها رها نشدم همیشه در حمایت ولی ای هستم که او برایم فرستاده تا قلبم قوی باشد در این دوره سرگردانی، اضطراب و استرس اگر امام زمان نباشد قلبم پاره خواهد شد، به اینجا که رسیدم قطرات اشک مثل باران از چشمانم به روی صورتم روان شد برای اولین بار در طول عمرم حس کردم من خیلی با ارزشم، چرا؟ خدا برای من آمده در حال ناز کشیدن من است، خدا ناز من را می کشد من خیلی با ارزشم کی می خواهد ارزش مرا تعیین کند؟ آدمهای روبرویم که خودشان خیلی جاها ارزششهایشان ناقص است، اما خدا می گوید تو خیلی با ارزشی اینقدر با ارزشی آمدم نازت را می کشم با این اذان، امتحان می خواهد بگیرد اما چقدر قشنگ سؤالات امتحانی را پاسخش را پیش پیش به من می گوید، می گوید از تو پرسیدند خدای تو کیست؟بگو الله اکبر، بگو شهادت می دهم جز او خدایی نیست، اگر پیغمبرت را پرسیدند بگو اینچنین، امامت را پرسیدند بگو آنچنین، خدا خودش را در ظاهر نشان نمی دهد همیشه و هر لحظه با من است، تصور اینکه خداوند نازم را می کشد تا برایش یک بنده خوب باشم خیلی است، نازمان را می کشد تابرایش یک بنده ی خوب باشیم، حالم را دگرگون کرد با بغضی سنگین در گلو پرسیدم چگونه آن بنده ای باشم که لیاقت ناز کشیدن تو را داشته باشم؟ تو به من نشان دادی من با ارزشم داری نازمن را می کشی سؤالهای امتحانیم را پیش پیش جوابش را حالیم می کنی، حالا بگو من چطور آن بنده ای بشوم که لیاقت این ناز کشیدن را داشته باشم؟ صدای اذان گو پاسخ را در گوشم زمزمه کرد، "حی علی الصلوه" " حی علی الفلاح" " حی علی خیر العمل" اولین توصیه شتاب برای نماز، برپا داشتن نماز جملات بعدی را در شتاب برای نماز تأکید کننده برای انجام نماز دریافتم، یعنی اینکه اگر نمازگزار راستینی باشی که خداوند نازش را کشیده باشد آنرا با زمزمه محبتش به سوی خودش جلب کرده باشد، اگر نماز به پا کند جاده رستگاری را می رود، و اگر در آن جاده برود اعمال خیر هم انجام می دهد، حالا ببینید استاد عالم ،خداوند ناز کِشَنده چندبار در روز با صدای مؤذن تلاش می کند توجه ما را بیدار کند؟ استادی که عالم با یک نگاهش از خورشید و ماه و ستارگان و هرآنچه در عالم هستی ست به لرزه می افتد، آنوقت به دنبال من آدمیزاد افتاده می پرسد، نمی خواهی مرا جستجو کنی؟ نمی خواهی مرا که دهنده همه چیز تو هستم نمی خواهی مرا جستجو کنی؟ نمی خواهی مرا که دهنده همه چیز تو هستم بیشتر از چیزهایی که برایت ساختم دوست بداری؟ انسان اذان را می شنود این دعوت نازآلود را می شنود و می گوید من الان خیلی مشغولم باید یک کاری انجام بدهم من نمی توانم الان برای تو وقت بگذارم خداوند می گوید باشد منتظرت خواهم ماند! بنده کِی از همه چیز فارغ می شود تا به خدایش پاسخ دهد هیچکس نمی داند ...