شناخت اسلام و ایمان از نگاه آقا رسول الله
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 75
بسم الله الرحمن الرحیم
نعمت های خداوند از شمارش بیرون است، ببینید در طول روز شما چند مرتبه دم و بازدم انجام می دهید، می توانی شمارش کنی؟ همین یک قلم با بقیّه کاری ندارم از شمارش بیرون است اما هدیه، بالاتر از نعمات دنیایی است؛ این برای دنیاست، این نعمت این قدر برای ما عادی است که آن را حس نمی کنیم مگر این که جلوی بینی و دهان ما را بگیرند در حال خفه شدن باشیم تازه می فهمیم که قبلاً نفس می کشیدم و نفس بیرون می دادم و گرنه آن را نمی فهمیم. اما هدیه، بالاتر از نعمات دنیایی است، چگونه؟ در باب انسان ها نگاه کنید در گوشه و کنار تاریخ در دنیا خداوند انسان هایی آگاه تر، مؤمن تر، و الگو برای دیگران عطا فرموده است که این انسان ها خیلی ارزشمند هستند، در طول تاریخ هم کم نبودند اما در 14قرن پیش پروردگار برای آخرین و کامل ترین دوره بشری؛ می دانید چه افتخاری نصیب شما شده، شما در آخرین دوره بشری هستید، من نجوم نمی خوانم، از لحاظ زیست محیطی نمی خوانم، با این ها کاری ندارم، حس قلبی خودم را می گویم، پیامبر آخرین 14 قرن پیش برای چه چیزی آمد؟ اگر قرار بود امّت های بی شمار باشند خب آخرین نمی شد باز هم می آمدند مثل قرون گذشته. برای آخرین و کامل ترین دوره بشری تا پایان عالم هستی وجودی بس مبارک، کامل، توانا، نورانی، آگاه و... به عرصه بشری هدیه فرمود، او را به نمایندگی از سوی خودش و مقام رسالت مزیّن فرمود تا نعمتش را بر بندگانی که می خواهند (ما آن بنده ها هستیم) در پایان راه به لقاءالله بپیوندند رهنمون شود و راه و رسم گذر از دنیا را بیاموزاند. خبر بد، باید دنیا را طی کنی اگر طی نکنی هر کاری انجام بدهی فایده ندارد، گذر از دنیا باید باشد. برادرزاده دوستمان یک پسر کوچک بود از دنیا رفت بارها گفتم خوش به حالش چقدر خوب بود اگر من هم همان موقع که بچه بودم مثل او می رفتم، چون گذر از دنیا گذر راحتی نیست گذر از دنیا پُر از رنج، سختی و ذلّت است، پُر از نعمت و لذّت هم هست ولی این قدر این طرف قضیه سنگین است آن یکی را متوجه نمی شویم. چرا می گویند نوه یک چیز دیگر است از بچه آدم عزیزتر است؟ یک دلیل دارد، تو وقتی بچه آوردی خفّت می کشی، شب نخوابی می کشی، شیر دادن، شستن، دکتر بردن و... داری که لذّت در آغوش گرفتن را نمی فهمی بچه بزرگ می شود، اما نوه این گونه نیست آن خفّت ها برای پدر و مادرش است و لذّت ها برای پدر بزرگ و مادر بزرگ است، لذّتش را می برند. خداوند عالم پیامبری را مبعوث فرمود برای این که راه و رسم گذر از دنیا را به انسان ها بیاموزاند و این گونه شد که در 40 سالگی محمّد مصطفی(ص) را با نزول آیاتی از جانب خودش توسط جبرئیل امین به پیامبری مبعوث فرمود. چون تا پایان این دوره آفرینش زمان طولانی مانده، خاندان این پیامبر را برایشان جانشینی پی در پی قرار فرمود، تا به امروز که آخرین جانشین و ولیّ خدا هم اکنون زنده ولی پنهان از نظرها سایه گستر جهان بشریّت است. اگر نسل امروز سردرگم و آواره است، مثل شاخه های خشکیده درختان در هوا با وزش باد به هر سو می روند علت آن نداشتن شناخت از پروردگار، کلام پروردگار، پیامبرش و بزرگان دین او است، چقدر برای این که بچه هایتان خدا را بشناسند تلاش کردید؟ خیلی به شما گفتم هر حاجتی دارید یک صلوات بگویید حاجتتان را بیان کنید یک صلوات هم بعد بگویید، به شما گفتم ببینید این ها دو بال فرشته است صلوات ها بال فرشته است حاجت شما بند میانی فرشته است، فرشته بال می زند می رود بالا یک لحظه دلم هوایی شد کاش برمی گشتم مدرسه بین بچه های کوچک، تا برایشان خدا را به زبان خودشان تعریف کنم، نه خدایی که می سازند و تحویل می دهند که اگر نماز نخوانی آتشت می زند، خدا هیچ کسی را قبل از این که خوب بفهمد آتش نمی زند اگر به شما گفتند دروغ می گویند، اول شما را به درجه فهم می رساند وقتی فهمیدید پشت پا زدید آن وقت می سوزاند. در جلسه میلاد امیرالمومنین(ع) چند سخن کوتاهی داشتیم در شناخت بسیار کمی از مولا، امروز از محضر امیرالمؤمنین(ع) می خواهم خرمنی از گل های بهشتی بچینم و برای شما ارائه کنم.
شخصی از امیرالمؤمنین(ع) درباره ایمان سؤال کرد، راستی ایمان یعنی چه؟ هیچ وقت از خودتان پرسیدید وقتی می گویید من به خدا ایمان دارم، به پیغمبر ایمان دارم یعنی چه؟ مفهموم آن یعنی چه؟ ولی من رفتم سراغ امیرالمؤمنین(ع)، از ایشان در مورد ایمان سؤال کردند، گفت یا امیرالمؤمنین(ع) مرا از ایمان خبر ده به طوری که از غیر تو و بعد از تو از کسی در این باره سؤال نکنم یعنی این قدر مرا کامل جواب بده که وقتی می روم نخواهم از کسی دیگر بپرسم و بعد از شما هم اگر زنده ماندم نروم فرد دیگری را پیدا کنم از او سؤال کنم. مولا علی(ع) فرمود: مردی آمد خدمت پیامبر(ص) همین سؤال تو را کرد، پیامبر(ص) با او سخن گفت؛ سپس مولا فرمودند: می دانی که جبرئیل به صورت انسانی نزد پیامبر(ص) آمد؟ سؤالاتی که دیگران از شما می پرسند حواس بدهید شما از کجا می دانید کیست که از شما سؤال می کند؟ جبرئیل آمد سراغ پیغمبر(ص) از او سؤال کرد، گفت آقا اسلام چیست؟ پیامبر(ص) فرمودند شهادت به این که خدایی جز الله نیست، هیچ خالق دیگری نیست، هیچ پرورش دهنده دیگری نیست. و این که محمد(ص) پیامبر خداست، به پا داشتن نماز، دادن زکات، حج خانه خدا، روزه ماه رمضان، غسل جنابت. کلام بالایی است هر کسی نمی رود از پیغمبر این را سؤال کند، جبرئیل آمد سؤال کرد مردم بشنوند چون که امیرالمؤمنین(ع) کنارشان بودند و شنیدند،.
دوباره سؤال کرد ایمان چیست؟ پیامبر(ص) فرمود به خدا و ملائکه اش، کتابهایش، پیامبرانش، به زندگی بعد از مرگ، به همه مقدّرات خِیر و شر آن، شیرین و تلخ آن ایمان بیاورید، حالا می خواهیم ببینیم یعنی چه؟ در همین چند سطری که عرض کردم خیلی لطیف و پُر مغز بود جملاتی که بین پیغمبر خدا و ملک مقرب جبرئیل رد و بدل شده، این ها می خواهد یک سرلوحه بشود برای تفکّر و تعمّق یک مسلمان. اسلام یعنی تسلیم شدن، تسلیم شدن به چه چیزی؟ تسلیم می شویم جلوی تفنگ؟ تسلیم می شویم برای این که از ما رشوه می خواهد، رشوه بدهیم؟ تسلیم شویم به این که قرض دارم می روم رِبا می کنم، بهره می دهم، مالم را حرام می کنم؟ خیر، تسلیم شدن به چه چیزی؟ به یگانگی خداوند، جز خدا به هیچ چیز و هیچ کسی تسلیم نمی شوم، به پیامبری که با فرمان چنین خدایی به مقام رسالت مبعوث شده، الان اگر از در خواستید بروید بیرون مقام معظم آقا امام زمان(عج) جلوی در را گرفته به شما گفت از این به بعد شما حق ندارید لباسی بپوشید که اندام های تو را نشان بدهد چکار می کنید؟ می گویید برو بابا؟ پس چطور مسلمانی هستید شما؟
تسلیم شدن به دستور نماز و زکات دو امری که جامعه بشری ما را اصلاح می کند، چطور؟ نمازگزار جلوی هیچ کس خم نمی شود الاّ خدا، پس همه در جایگاه خودشان قرار می گیرند، خدا خدائیش را می کند، بنده بندگی اش را می کند دیگر هیچ انسان دیگری حُکم خدایی دریافت نمی کند. اگر در جامعه ای کسی حاکم می شود و ظلم می کند علّت اصلی و اولیه آن این است که افرادی بودند که گردن و کمرشان را برای پذیرش حاکمیّت و ظلم حاکم خم کردند. بنده در سال هایی که درس می دادم بعد از انقلاب بود برگه های ارزش یابی بود که همه چیز را در آن می نوشتند، برگه های ارزشیابی را که نهایتش ۳۰ نمره بود، من همیشه ۲۹.۷ می گرفتم، چرا؟ چه چیزی را کم گذاشتید؟ مرا به زور می خواستند ببرند نماز بخوانم نمی رفتم، منِ نماز خوان را، می گفتم نماز اجباری نداریم شما حق ندارید به منِ معلم یا به این شاگرد بگویید اگر نیایید انضباط تو را کم می کنم، شما نماز را این قدر خوشگل جلوه بده، این قدر قشنگ بیان بکن که با عشق و با دنبال آن بدود. کسانی که گردن می گذارند به زشتی ها و برای رسیدن به نفسانیّات اسیر نفس می شوند، خدا را فراموش می کنند و از بین می برند، خودشان را از بین می برند. زکات، زکات حافظ معیشت کسانی است که قادر به تأمین معاش نیستند. در جامعه ما همه کسانی که پدر و مادرهایشان پیر می شوند، اولادهای سالم و صالح و درست و حسابی ندارند، می مانند سر گذر، چه کسی می خواهد به این ها برسد؟ زکات حافظ معیشت کسانی است که قادر به تأمین معاش نیستند و چون قادر نیستند نباید دستشان به سمت دیگران دراز باشد، زکات من و شما باید زندگی آن ها را تأمین کند. حق معاش افرادی که توانایی ندارند، از کار افتاده هستند، نه مشت دارند یعنی نه پول دارند و نه پشت یعنی، هیچ کدام آن ها را ندارند، حق معاش این ها در مال من و شما است. باید از مال ما که اقشار توانمند جامعه هستیم خارج کنیم و بپردازیم، آن وقت به این آدم ها می رسد. می گوید دوست ندارم به این هایی که سر چهار راه ها می ایستند پول بدهم، این ها اکثراً نمی دانم ماهی این قدر پول در می آورند، این کار و آن کار را انجام می دهند. چه کسی گفت پول را ببر و بده به آن ها؟ جامعه پُر است، همین کوچه ما از سر آن راه بیافتید ببینید چندتا پیدا می کنید، آبرومند زندگی می کنند، پول هم ندارند.
حج خانه خدا، در اعمال حج آن چنان تزکیه و تهذیب نفسی نهفته است که در کمتر عملی دیده می شود؛ فریب سخنان شیطان که از دهان انسان ها خارج می شود را نخورید. از من بشنوید من رفتم، می گویند حلوای تن تنانی تا نخوری ندانی، برو بخور اما نه با حبّ، بغض، غرض و مرض، آدم حسابی برو، وارسته برو، نه این که بروی برای تجارت، وای چه دزد بازاری است، چه کسی به تو گفت برو بازار؟ اصلاً برای چه رفتی بازار؟ تا به حج نروید آن هم خالی از هرگونه پیش داوری و قضاوت های نابه جا، ابلیس های انسان نما، در قالب انسان ولی ابلیس هستند، به شما نزدیک می شوند نمی توانید درک کنید که حج چه تأثیری بر آگاهی انسان دارد.
روزه ماه رمضان: روزه داری در ابعاد فردی و اجتماعی جایگاه خاصی دارد.
غسل جنابت: این این جا چه کار می کند؟ جالب نیست؟ غسل جنابت، عمل زناشویی حلال، صحبت از حرام نمی کنم، یک فعل حرام نیست ولی حداقل با انجام غسل، از آن زمانی هر چقدر کوتاه هم از جسم و شهوات جنسی جدا می شوند. چون کسی که آمیزش جنسی داشت و مقیّد بود که غسل جنابت کند این فاصله که بر می خیزد و حمام می رود و خودش را طاهر می کند، در مورد جنبه های بهداشتی آن صحبت نمی کنم، فضاهای مجازی، برای شما همه را شرح می دهد، درست هم می گوید. من در فضای روحی صحبت می کنم انسان را از بخش شهوات انسانی اش جدا می کند.
از پیامبر خدا ایمان را پرسید، گفت: ایمان چیست؟ فرمودند: فرد پذیرنده اسلام، آن کسی که اسلام را پذیرفته است و خداوند را قبول کرده است اما در جایگاه ایمان دیگر پذیرش نیست، بلکه آن کسی که اسلام را پذیرفت، خدا را قبول کرد ، ببینید خدا را که قبول کردیم پذیرفتیم دیگر، مگر نپذیرفتیم پس چه فرقی دارد! می گوید: نه. بعد از این که خدا را پذیرفتی و آمدی در جایگاه ایمان، دیگر در جایگاه ایمان پذیرش نیست که تو مختاری بپذیری یا نپذیری بلکه در این نقطه که ایستادی با تمام حواس ظاهر و باطن باید خداوند را قبول کنی یا فرد ایمان آورنده را قبول کنی. شما ببینید که آیا در این جایگاه هستید یا نیستید؟
به دنبال آن ایمان به ملائکه، چرا می گوید ایمان به ملائکه؟ برای این که باور کنید یک موجوداتی و جهان های دیگری هم غیر از ما وجود دارند. بنده می گویم آقا این کار را نکنید، آن کار را نکنید جنّی می شوید، می گوید: خانم! مگر در عصر حجر هستی؟ جنّی یعنی چه؟ بابا جن بغل دست تو نشسته است دنبال سوراخ می گردد تا از همان سوراخ برود داخل، برای او سوراخ نگذار، کجا سوراخ ایجاد می شود؟ در تفکّر تو، به این که الان آمدی این جا، حسینیه است، حسینیه مال همه است ولی آیا مجاز هستی که از داخل فریزر چیزی برداری؟ نه، اجازه نداری. آیا شما مجاز هستید در این جا بدون اجازه بنده صدا را ضبط کنید؟ نه، مجاز نیستی، دزدی. پیامبر(ص) فرمودند: ایمان به این که ملائک وجود دارند. برای این که باور کنی ملائک را که قبول کردی موجودات دیگر را هم قبول می کنی و این که پروردگار و خالق همه آن ها خداوند است، هیچ کس دیگری نیست.
به کتاب ها و پیامبران ایمان بیاورد، چرا؟ کسی که تسلسل آفرینش و دوره های مختلف را قبول کند و باور داشته باشد به ریشه ادیان، کلام الهی، چگونگی گسترش کلام خداوند توسط پیامبران الهی هم معتقد می شود. شما چه قدر راجع به پیامبران پیشین اطلاعات دارید؟ چه قدر در موردشان خواندید، هیچ؟ به زندگی بعد از مرگ همچون زندگی پیشینیان باید باور و اعتقاد داشته باشد شما دیگر باور دارید که آدم های قبل از ما زنده بودند، لااقل قبرستان ها نشان می دهد. قبرستان مملو است از انسان هایی که قبل از من و شما بوده اند و حالا همگی آن جا هستند، آن جا که نیستند خاکشان آن جاست فقط برای نماد است که ما بدانیم این ها قبل از ما زنده بودند. انسانی که زندگی پیشینیان را باور کرد زندگی بعد از مرگ را هم باید باور کند چون همین اتفاق می افتد و آن وقت است که برای چنین قصّه ای خودش را آماده می کند. کسی که به این نقطه رسید در پی این یقین در می یابد و درک می کند، هر خِیر و شری، هر تلخی و شیرینی در طول زندگی دنیایی از مقدّرات الهی است. تلخی آن را بخور چاره ای نداری، پس بخور و بگو خدایا تلخی اش را خوردم حالا می شود شیرینی اش را بدهی آن وقت شیرینی اش را هم می دهد. تلخی ها و شیرینی ها، خِیرها و شرها در پی عملکرد آدمی بر سر راهشان قرار می گیرد، باید هم باشد، اعتراضی هم نیست. اعتراض هم می خواهی بکنی فرقی نمی کند بکن خودت را خسته کردی.
سپس امیرالمؤمنین(ع) فرمود: شنیدم ملک مقرب جبرئیل از پیامبر(ص) سؤال کرد شما که این ها را جواب دادی بگو روز قیامت چه زمانی است؟ حضرت فرمودند: سؤال شونده، سؤال شونده کیست؟ خودشان، که دارند از ایشان سؤال می کنند، از سؤال کننده در این باب عالم تر نیست یعنی من هیچ نمی دانم. پس اگر از زمان روز قیامت خبر داد دروغگویی بیش نیست، باور نکنید.
امیرالمؤمنین(ع) در پی این سخنان فرمودند: ایمان مانند یک میزی که چهار پایه دارد، چهارتا پایه دارد. اگر یکی از آن ها نباشد ایمان نیست. آن چهارپایه چیست؟ 1 – یقین 2 – صبر 3 – عدل 4 – جهاد. بعد یکی یکی این ها را جواب می دهند. ما چنین سرمایه های بزرگی داریم از آن ها بی بهره ایم و دائم دنبال فلان روانپزشک می گردیم که چه می گوید. حالا یقین را معنی می کنند. حضرت فرمودند: یقین به سادگی حاصل نمی شود، ببینید از صبح تا شب چند بار می گویید من یقین دارم این طور می شود، من یقین دارم دلار به فلان تومان می رسد، من یقین دارم طلا این قدر می شود چه کسی به تو گفت این قدر یقین داشته باشی، به چه دردت خورد؟ فرمودند: یقین به سادگی حاصل نمی شود، خود یقین روی چهار پایه است. حالا می خواهیم ببینیم یقین را چگونه به دست بیاوریم! فرمودند: یقین چهار پایه می خواهد: 1 – شوق 2 – ترس 3 – زهد 4 – انتظار
هر کسی که شوق بهشت را در قلب خود دارد شهوات را از یاد می برد. بنده در زمانی که حاج آقا زنده بود صدای خوانندگان خانم را ضبط نمی کردم چون برای ایشان حرام بود و ایشان هم زیاد به موبایل من سر می زد و حالا ایشان از دنیا رفته من هم خانم هستم ولی باز هم انجام نمی دهم زیرا به خودم می گویم وقتی تو بها دادی و این را اوکی کردی یک قدم آن خواننده خانم را به جهنّم نزدیک تر کردی به تو چه اگر می خواهد برود خودش برود توسط تو هول داده نشود؛ من عاشق موسیقی هستم، از موسیقی جدا نمی شوم ولی هر چیزی جایی دارد. هر کسی از آتش بترسد آدمی ترس از این را دارد که مبادا بسوزد از محرّمات پرهیز می کند، از آن چه که خدا گفته نکن. هر کسی که به دنیا زهد و پارسایی بورزد تحمّل مصیبت ها بر او آسان می شود، چگونه؟ طرف خانه خریده، مغازه خریده، سرمایه جمع کرده شب خوابیده صبح بیدار شده دلار بالا و پایین شده سرمایه اش را از دست داده است. هر کسی به انتظار مرگ بنشیند برای خِیرات شتاب می کند. در دیگ سمنو را که می خواستم ببندم دیدم خیلی درد دارم و می خواستم به پسرم بگویم در دیگ را ببندد، ایرادی هم ندارد ولی فقط یک جمله مرا بلند کرد و سر دیگ برد گفتم شاید سال بعد نباشد، امسال که در دستت است بیرون می اندازی، خجالت نمی کشی بلند شو و برو.
صبر بر چهار اصل استوار است: 1 – بصیرت در فهم و درک 2 – تاویل و تبیین حکمت 3 – شناخت عبرت ها 4 – سنن پیشینیان. انسان ها می گویند صاحب فهم هستند، کسی هست که فهم نداشته باشد؟ همه فهم دارند، همه می گویند ما صاحب فهم هستیم و مسائل را درک می کنیم، خیلی هم خوب درک می کنیم، حوضه اقتصادی، حوضه سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و دینی همه را درک می کنیم. انسان فهیم آن که می گوید من فهیم هستم و همه را درک می کنم بایستی در آن چه که در حال فهمیدن آن است با هوشیاری نگاه کند، یعنی چه؟ مثلاً شما الان در حال فهمیدن چه هستید؟ فهم. به مقدار فهم تان در این عالم هشیارانه نگاه کنید. می گوید انسان فهیم اگر می خواهد ادعا کند فهیم هستم شرط آن این است در همان حال که در حال فهمیدن موضوعی است با هوشیاری به آن موضوع نگاه کند که آیا این فهم، این چیزی را که می فهمد از فهم و درک است یا از سر خودخواهی نفس است. می گوید من می دانم این دختر خالم دیوانه است هر وقت بیاید خانه ما یک چیزی در خانه ما می شکند، وقتی تو این را فهمیدی از سر درک و فهمت فهمیدی یا از سر خود خواهی نفست که این دختر خاله باید یک جایی ضایع بشود، کدام یک؟ خیلی نکته ساده ای است، اصلاً مثال های بزرگ هم نمی زنم، مثال ها را کوچک می زنم. انسانی که فهیم است و به درک خویش از مسائل با هوشیاری نگاه می کند، در حکمتِ اتفاقات افتاده جستجو می کند. فهیم شد، درک و فهم داشت، با هوشیاری هم به خودش نگاه کرد و گفت این غلطا چیست که تو انجام می دهی هر وقت دختر خاله می آید این جا یک چیزی می شکند، همان روز دوباره دختر خاله آمد و یک وسیله چینی می شکند به این اتفاقی که افتاد باید چگونه نگاه کند؟ تو حکمت این اتفاق باید نگاه کند نه پا قدم این دختر خاله، چرا شکست؟ بد گذاشته بودی؟ آن را بد بلند کردی؟ منتظر بودی یک چیزی بشکند؟ باید حکمت آن را پیدا کنی. وقتی حکمت آن را پیدا کردی تازه آن را تبیین می کنی، یعنی چه؟ که چه چیزی باعث این اتفاق شد، همیشه کار دختر خاله نیست، یک بار دست خورده افتاده شکسته، آن را پیدا می کنی، آن وقت چه نتیجه ای خواهد داشت؟ هر کسی این چنین روزگار می گذراند یعنی به این نقطه رسید، کدام نقطه؟ فهیم بود، به درک مسائل با هوشیاری نگاه کرد، در حکمت اتفاقاتی که افتاده جستجو کرد، آن ها را تبیین کرد، مشخص کرد که چرا اتفاق افتاده، چه نتیجه ای برای او دارد؟ هر کسی به این نقطه برسد در عبرت هایی که در وقایع مشاهده می کند اندیشه می کند؛ بالاخره باید از چیزهایی که اتفاق می افتد عبرت گرفت که دفعه بعد اتفاق نیوفتد. بنده وسائل نمک، فلفل، زردجوبه را گذاشتم این بغل و تابه غذایم هم کنارش متوجه نشدم دستم خورد و فلفل سرریز شد در غذا، نمی توانم کسی را مجازات کنم. تازه عروسی وارد فامیل شد، عروس خانم برای خانواده شوهر غذایی پخت چون سن وسال این ها بالاست، آمد به من گفت موقع شام هنگام خوردن از شدّت شوری کسی نتوانست چیزی بخورد، گفتم آخه چرا؟ گفت اصلاً به غذایم نمک نزده بودم. آن شب را تا صبح نخوابیده بودم مگر چنین چیزی می شود، یعنی مادر شوهر نمکدان را در غذا خالی کرده بود؟ فردا صبح با او تماس گرفتم و گفتم برو آن ظرف نمک که بالای اجاق گازت هست را یک نگاهی بکن، گفت چطور مگر؟ گفتم چقدر نمک داخل آن است؟ گفت هیچی. گفتم قبلاً نمک داشت؟ گفت بله. نمک برگشته بود داخل غذا. آدمی که این گونه روزگار می گذراند تو عبرت هایی که در وقایع مشاهده می کند اندیشه می کند از آن بهره می برد، چطوری؟ انگار همراه پیشینیان بوده است. دیدید یک وقت هایی از پدر بزرگ و مادربزرگ مثال می زنم که این چنین می گفتند، آن هایی را که قبلاً به من می گفتند الان خیلی خوب درکشان می کنم. انگار آن موقع که آن ها این کارها را می کردند من کنارشان بودم، ماجراهای گذشتگان را از نزدیک مشاهده می کند و همراهی می کند، چنین شخصی به طور حتم انسان صبوری می شود، صبر همیشه ملازمش خواهد شد.
عدل دارای 4 بخش است:
1 – پیچیده های فهم 2 – پوشش علم 3 – شکوفه حکمت ها 4 – باغ حلم
هر کس تلاش کند در مسائل فهیم بشود با فهم، تمام مسائل علمی، اخلاقی، اجتماعی و خانوادگی را تفسیر می کند. آن وقت چه می شود؟
حکمت هر موضوعی، هر اتفاقی به او روشن می شود. شرع دین و کلام خدا بر او عرضه می شود. دختر های ما این جا در خیابان شلنگ و تخته می اندازند خانمی از یک کشور دیگر الان با ما است، در مورد حجاب آن جا گفتگو می کند و تبلیغ می کند، فکر می کنید، چرا؟ او مجبور آن جا حجاب کند؟ این جا اجبار است ولی حجاب نمی کنند بعد او آن جا مجبور است حجاب کند؟ نه فهم کرده است چرا باید حجاب کند و به چه درد او می خورد. کسی که شرع دین و کلام خدا به او عرضه شد به وادی حلم و بردباری قدم می زند در بین مردم مورد تحسین واقع می شود با سربلندی در هر مسئله ای ورود می کند و خروج می کند، حرف می زند، بیرون می آید.
و آخرین بند، جهاد بر 4 اصل است:
به شما تفنگ نمی دهیم که بروید لب مرز که با اسرائیلی ها بجنگید، فعلاً از این خبرها نیست.
1 – امر به معروف و نهی از منکر 2 – راستگویی در همه جا 3 – غضب به خاطر خدا 4 – بغض و دشمنی با فاسقین
همه منتظر هستند که امام معصوم بیاید حُکم جهاد بدهد گر چه اگر بیایند همه در می روند و بهانه می آورند اما در زمان غیبت جهاد تعطیل نیست، جهاد سر جای خود است. در بحث امر به معروف و نهی از منکر که یک پایه خیلی مهم جهاد است در قدم اول شخص مسلمان با اعمال، رفتار، ظاهر، باطن خودش بایستی دیگران را به عمل درست دعوت کند، آن قدر خوب باشد که بقیه او را بپسندند و به سمت و سوی او بیایند و از عمل بد آن ها نهی بشوند نه این که زبان و اعضا و جوارح آدمی بر علیه مردم به کار گرفته بشود که گرفته شده است که الان در گند آن هستیم بوجود آمده است، در همه اعمال و رفتارش باید راستگویی حاکم باشد، راستگویی در خفا و در آشکار، فقط به خاطر خداوند بر افراد فاسق و منحرف از مسیر خدا غضب کند نه به خاطر خودت، می گوید این خجالت نمی کشد جلوی شوهر من ببین چطوری لباس می پوشد، تو بالاخره به خاطر چه کسی غضب کردی؟ به خاطر شوهرت؟ هر کسی به خاطر خداوند بر فاسدین و فاسقین غضب کند خداوند برای او غضب می نماید. تا این جا ایمان را از کلام امیر مؤمنان اولین ولیّ و جانشین پیامبر خدا خدمتتان بیان کردم تا در جشن بعثت پیامبر الگویی بزرگ و محکم بر ایمان داشته باشیم تا براساس آن نقصمان را در ایمان بیابیم، تا دستمان از دنیا کوتاه نشده خودمان را در بحث ایمان بهینه کنیم. دیگر نگویی، من ایمان دارم، اول ببین واقعاً ایمان داری؟ اگر داری آن وقت بگو، ببین همه ملاک هایش را داری؟ ببین کجا نقص داری، یکی در یک بندش نقص دارد یکی در همه آن نقص دارد. ازکلام امیرالمؤمنین(ع) آوردم از جای دوری برای شما نیاوردم، این برگ سبزی بود تحفه درویش، امیدوارم که به دردتان خورده باشد. جلسه امروز ما جلسه مبعث جلسه متفاوتی بود از همه سال هایی که تا امروز آمدیم امیدوارم که بهره لازم از آن را برده و از این جا خارج شوید. اگر کسی را دارید که فکر می کنید باید به او یک چیزی بدهید که گره کور زندگیش باز بشه به او سمنو بدهید ولی توجه کنید هر گره کوری که باز کردید چه برای خودتان باز شد و چه برای دیگران، برای یک بچه یتیم هزینه کنید، ببرید ببینید که چقدر بچه های یتیم نیازمند چقدر به محبت احتیاج دارند. امروز روز برانگیخته شدن است، برانگیخته بشوید. از فردایتان یک طور دیگر حکایت کنید، یک طور دیگر زندگی کنید، محمدی زندگی کنید، امیدوارم محمدی زندگی کردن را یاد بگیرید، اول به خودم می گویم بعد بقیه، ولی دیر می شود، خیلی زود دیر می شود چون روزهایی عجیبی پیش روی شما است. یا حاضر شوید یا دفع می شوید، می دانید دفع می شوید یعنی چه؟ یعنی زیر مسائل مدفون بشوید آن وقت دیگر نمی توانید در بیایید یا این که نه خودتان را پیدا کنید، بیرون بیایید.