منو

پنج شنبه, 29 شهریور 1403 - Thu 09 19 2024

A+ A A-

سفرهای آدم ساز کدامند؟

بسم الله الرحمن الرحیم

گاهی اوقات سهراب سپهری خیلی زیبا می گوید :
زندگی پنجره ای باز ، به دنیای وجود (من اطراف را کار ندارم،همه چیز را با وجود من هستم،تویی،ایشان است ... هر کداممان به تنهایی و آن چه که در داخل آن قرار می گیریم به عنوان زندگی یک پنجره است برای کشف این دنیا )
تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست
آسمان،نور،خدا،عشق،سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم (خیلی زود تمام می شود ، قرآن می گوید چقدر در دنیا بودی؟می گوید شاید نیمی و پاسی از روز )
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم (آرامش پر مهر نسیم محرم و احوالاتی است که با آن گذراندیم )
پرده از ساحت دل برگیریم (پرده را دیگر کنار بزن تا چه زمانی می خواهی پشت این تاریکی بمانی )
رو به این پنجره ، با شوق سلامی بکنیم
زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است (با تقدیر نجنگیم )
زیباست آن چه که نغمه ی دل سهراب سپهری است . من همه اشعار او را دوست ندارم من گلچین هستم اصولا روی یک موجود نمی ایستم اگر کسی فکر کند من وابسته ی کامل سهراب سپهری یا مولانا،حافظ ... هستم،همه را می خواهم ولی در عین حال از هر کدام فقط شاخه گلی برمی چینیم ، این را در زندگی مان یاد بگیریم .
من از دهه عاشورا هنوز بیرون نیامدم شما چطور؟دوباره در روزمرگی تان افتادید؟ شب ها دور هم بودیم این جا شام خوردیم ، عزاداری کردیم تمام شد؟خیلی بد است که تمام شد .با هرکس که گفتگو می کنم به نوعی ابراز می کند که امسال محرم شکل دیگری دارد امیدوارم برای شما هم واقعا همین طور شکل دیگری را نمود کرده باشد هر کسی در حد ادراک و وسعت وجودیش حرف می زند دلیلی هم ندارد که همه آدم ها به یک شکل باشند ، غصه نخور که شخصی چقدر پیشرفت کرده است یا چرا من این قدر عقب ماندم ما اصلا از این صحبت ها نداریم .خدا شما را شما نگاه می کند و شما را شما نگاه می کند و اصلا قرار نیست شمای شما و شمای شما به یک شکل باشید به هیچ عنوان.من این تجربه را در سال های تدریسم داشتم شاگردم که 18 گرفته بود یا در نهایت این بار 20 گرفته بود این قدر تشویق نکردم به شاگردی که همیشه نمره 2 می گرفت و این بار 9 گرفت . شاگردها اعتراض کردند که خانم این چه و آن چه است؟گفتم شما نمی دانید این 2 برای این که به 9 برسد خیلی تلاش کرده است اما آن 18 تا به 20 برسد یک تکان ظریف به خودش داده است و تمام. یک کمی دقت کرده است همین.دیگری باید تشویق بشود تا دفعه بعد از 9 هم بالا ببرد.مهم این است که متوجه تغییر هر چه قدر اندک هم بشویم آیا شدیم یا خیر؟اگر نشدیم خیلی بد است .
بنده سال 84 عازم حج تمتع شدم خیلی ها آن موقع هنوز با من بودید آن روز ها بدون این که با کسی در میان بگذارم آن چه که در دلم گذشته است فقط با خدا عهد بستم به او گفتم پروردگارا:اگر من را می بخشی و آمرزش برای من قرار می دهی من را به ایران برگردان ولی اگر نمی خواهی ببخشی همان جا در مکه من را بمیران من می میرم و همان جا می خوابم وقت خداحافظی با خانواده که رسید در فرودگاه در سالن حجاج ایستادم هنگام رد شدن برگشتم عمیق فرزندان و خانواده ام را تک به تک نگاه کردم و رفتم تا وقتی کاملا رد شدم نمی توانستم آن ها را ببینم دیگر هم برنگشتم نگاه کنم چون می ترسیدم پایم بلغزد و از عهدم با خدا برگردم رفتم وآن جا هم بیشتر از حد تصورم سختی روحی تحمل کردم اما آن یک سرآغازی شد برای یک تحول روحی و قلبی و حتی ذهنی . اما آن موقع من نفهمیدم چه اتفاقی برای من افتاد . سال 91 عازم کربلا شدیم عید هم بود قبل از سفر به کربلا ، دکتر از بیماری همسرم به من خبر داد به فرزندانم چیزی نگفتم رفتیم ، گرچه که در آن سفر دست آوردهای بسیارخوبی داشتم اما بخش عظیمی از آن تحولی را که می بایستی پیدا می کردم را این خبر محو کرد . چرا ؟ چون توجه من به یک جای دیگری هم معطوف شد . ، بعد از آن یک سفر دسته جمعی با دوستان گذاشته شد که برویم . درست 2 یا 3 روز به سفر کربلا ، همسرم زمین خوردند و انگشت های پایشان ترک خورد . بعد نه تنها من ، ایشان و پسرم هم نیامد به خاطر پدرش تهران ماند . دیگر کربلا نرفتم تا سال پیش که برای اربعین به کربلا رفتم و آن جا فهمیدم که یک بار دیگر آن تحولی را که در سال 84 در سفر حج تمتع قسمت من شده بود ، دوباره آن جا برای من اتفاق افتاد . به طوری که هنوز نتوانستم از آنچه که بر من گذشت حتی یک کلمه بنویسم یا حتی خودم برای خودم تعریف کنم ، نتوانستم . سفر به کربلا قبل از محرم امسال و آن چه که آن جا برای من اتفاق افتاد یک مهر تائیدی بود بر آن چه که سال پیش برای من پیش آمده بود . دلیلی دارد که این حرف ها را برای شما می گویم .
بنده معتقد هستم که پروردگار عالم ، آدم ها را به دو تا سفر دعوت می کند . یکی سفر به سرزمین وحی و انجام حج تمتع ، که خیلی متفاوت از حج عمره است . از خدا بخواهید قبل از اینکه پایتان از کار بیفتد ، حج تمتع تان را بروید . خیلی از شما حج عمره هم رفتید ، آن هم خیلی عالی است ولی حج تمتع چیز دیگری است . اگر کسی برود و چشم و گوشش را به همه ی آن چیزهایی که در اطرافش در حال عبور است ببندد ، اکثراً می روند ، می گویند رئیس این کاروان آدم مزخرفی است . روحانی اش مزخرف تر است . غذاهایش به درد نخور است . از ما پول اضافه گرفتند . ببین چه چیزی به خورد ما می دهند ، جایمان درست نیست ... چرا من در اربعین پارسال فهمیدم چه اتفاقی افتاده است ؟ با اینکه پسرم سعی کرد من را به خاطر وضعیت جسمی ام در بهترین شرایط ببرد و بیاورد . ولی من تازه فهمیدم که باید آن سختی ها را تحمل می کردم . تحمل کردم ولی اطرافیانم نگذاشتند . از بس غر زدند خب باختند به من چه . ولی گرچه که همان جا هم حرص خوردم که چرا دارند می بازند . کسی نبود که بگوید به تو چه ، تو کار خودت را بکن . اگر کسی حج تمتع را رفت ، چشم و گوشش را به همه ی این چیزهایی که در اطرافش در حال عبور است بست ، و همراه سفر به سرزمین وحی سفر به عالم درونش را هم آغاز کرد سفر به درون کار ساده ای نیست . از این قصه های شیک کلاس دار در اینستاگرام نیست سفر به درون کشنده است . آن وقت می فهمد هر عملی که در بیرون تحت عنوان اعمال حج تمتع انجام می دهد عیناً در درون اش هم باید انجام شود . حج تمتع کلی بساط خاص خودش را دارد ، طواف دارد ، تو بیرون طواف می کنی ، در درون چه کار می کنی ؟ تو یک خدا هم در درون داری ، نداری ؟ نگو نمی دانم آخر ، دروغ می گویی . خدا خودش گفت در تو نفخه ی الهی دمیدم . پس در تو است دیگر . پس یک طواف هم در درون باید داشته باشی . انجام دادی ؟ نه . چرا ؟ چون دلت سیاه و پر از کینه ، پر از حسد پر از منیت و منم منم کردن است . پس طوافی انجام ندادی . سعی صفا و مروه ، از اینجا می دوی تا آنجا و از آنجا می دوی تا اینجا این دویدن ها در خود تو باید صورت بگیرد از کجا به کجا ؟ از شیطان به ملک . از شیطان به خدا . نکردی ، به درد نمی خورد شیطان همان جا می ماند . آنجا پشت مقام ابراهیم(ع) دو رکعت نماز می خوانی . وقتی نمازت را می خوانی ، حضرت ابراهیم(ع) را می بینی ؟ نه، چرا نمی بینی ؟ چون اصلاً فکر بزرگان نیستی تو فقط فکر این هستی که حاجی بشوی و برگردی . همه بگویند حاج آقا . حاج خانم .عرفات رفتی ، عرفات یعنی فرو رفتن در خود ، عرفات چه چیزی دارد ؟ فقط خاک . آن وقت در عرفات نشستی به خودت نگاه کردی ؟ ببینی تو از خاک هم خاک تری ؟ نه . پس به درد نمی خورد . دعای عرفه خواندی ، دعای امام حسین(ع) خواندی ، اصلاً فهمیدی امام حسین(ع) آنجا چه چیزی گفته است ؟ نه . از آنجا رفتی در مشعر که سنگ ریزه جمع کنی که بروی شیطان نفس ات را آن جا به دیوار سنگ بزنی .قصه اش دراز است . همه ی این ها باید در خودت صورت بگیرد . آیا یک دانه سنگ به خودت زدی ؟ چه ات است که اینقدر غر می زنی ؟ از دیگران چی می خواهی ؟ چندرغاز دادی و رفتی ، نه اصلاً کل پول عالم را تو دادی که تو را ببرند حج و برگردانند ، بی خود کردی که دادی . وقتی پول ات و رفاهت اینقدر برایت عزیز است بیخود رفتی اصلاً برای چه رفتی ؟ خیلی قصه عجیبی است . خیلی زیاد . پس آن کسی که از این ها صرفنظر کرد و همراه سفر به سرزمین وحی سفری هم به عالم درونش را آغاز کرد ، آن وقت می فهمد هر عملی که در بیرون تحت عنوان اعمال حج تمتع انجام می شود عیناً در درون اش هم باید انجام شود وگرنه اعمال بیرونی بدون انجام این اعمال درونی هیچ ارزشی نخواهد داشت . ندیدی این روشنفکرهای... که می گویند ای بابا . این همه خرج می کنند و می برند و می ریزند شکم عرب ها ، آنها را پول دار می کنند بعد بدبخت بیچاره های ما این جا گرسنه می مانند ، تازه این حاجی ها که بر می گردند خیلی معذرت می خواهم هارتر و دزدتر می شوند به نظر شما چرا ؟ چون اصلاً نرفته است که حاجی شود ، اصلاً عمل حج را درک نکرده ، برایش اتفاق نیفتاده است . تمام این اعمالی که ما در حج تمتع انجام می دهیم در راستای این تکان های شدید در درون ما برنامه ریزی شده است . اگر این اتفاق عظیم بیفتد آن وقت آدمی برای بار دوم متولد می شود این تولد دوم ، تولد روحی است . آن تولد قبلی ، تولد جسمی بود . تولد جسمی بچه به دنیا می آید یک ذره قد دارد دو کیلو یا دو کیلو و نیم وزن دارد تا بیاید بزرگ شود و مردی و زنی شود ، مادر و پدر پیر شدند . اما تولد قلبی و روحی خیلی سریع است اگر تو طالب آن باشی و آمادگی اش را داشته باشی . آن کسی که این تولد را دوباره از سر گذراند برای همیشه نامیرا است دیگر نمی میرد . جسمش می میرد ، اما بخش اصلی وجودی اش زندگی جاوید را تجربه می کند . دیدید قبل از نماز چه می گفتم . گفتم پله پله است . هرچه تو پرده را بر می داری روشن می شود یک پله بالا می آیی . بعدی ... تا کجا می خواهی بروی ، برو .
سفر دوم ، سفر به کربلا است ، چقدر هم این دوسفر جالب است . هردوتای آنها دو تا شکل می توانند داشته باشند . سفر به سرزمین وحی نیز دو تا شکل می تواند داشته باشد یکی سفر حج عمره است و دیگری سفر حج تمتع است . درست است در تمتع اول عمره ی از حج تمتع را انجام می دهیم بعد حج تمتع ، ولی فی الواقع حج تمتع است . کربلا هم همین طور است یکی سفر به قصد زیارت عتبات ، نجف ، کربلا ، سامرا ، کاظمین ، مسجد کوفه ، مسجد سهله و ... که خیلی هم سفر پربار و فوق العاده است . اما باز به یک شرط ، تو جذب مسائل گردشگری نشوی . سفر دیگر به کربلا ، به این سرزمین فقط در ایام اربعین است . ایام اربعین هجوم انسان های مشتاق ، عاشق در یک زمان خیلی کوتاه به این وادی عشق و خون است در این ایام نمی دانم چه بگویم . در سال گذشته در آن صحرای محشر من حس های متفاوتی را از میان جمعیت در حال عبور دریافت می کردم ترس، ناباوری ، خجالت ، شرم ، حیا ، ندامت ، امید ، عشق ، ایثار و ... . خیلی حالات دیگر حاکی از آن بود هرکسی با توجه به واقف شدن به درون اش در پی پاکیزه کردن مابقی مزرعه ی وجودی اش آمده است . عده ای هم فقط در پی انجام وظیفه و بردن ثواب. می گویند زیارت اربعین یک وظیفه است و ثواب دارد . راست هم می گویند .بد هم نگفتند . هرکسی ، هرچیزی را نیت می کند همان را به او می دهند . برو و وظیفه ات را انجام بده . ثواب ات را هم ذخیره کن من نمی دانم ثواب چه شکلی است .اگر ثواب در دنیای من نمود نداشته باشد من ثواب نمی دانم . ‌اما فی الواقع هدف این نیست خیلی بالاتر از این هاست. مدتی است که یک مطالعه ای را شروع کردم در احادیث و روایات آیاتی از قرآن که در بعضی موارد واقعا تکان دهنده است، برای خودم که عرض می کنم که سالیان درازی در این پهنه دنیا زندگی کردم و علی رغم آنکه در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم، اما خیلی از حقایق نورانی را در این دنیا درنیافتم، وای بر من، شما را نمی دانم، آیا فرصتی برای جبران خواهم داشت یا نه؟ فقط خدا می داند و بس.
در تفسیر قمی جلد ۱، بحارالانوار جلد ۱۱ آمده می گویند امام باقر (ع) فرمودند قابیل بعد از دفن حضرت هابیل برگشت پیش پدرش، حضرت آدم (ع) هابیل را همراه قابیل ندید،‌ پرسید پسرم را کجا رها کردی و برگشتی؟ قابیل گفت مگر مرا برای او نگهبان فرستاده بودی؟ خوب گوش کنید، برادران برای هم، خواهران برای هم، برادر خواهرها برای هم، گفت مگر مرا برای او نگهبان فرستاده بودی؟ حضرت آدم (ع)با خبر غیبی که از جبرئیل برایش آورده بود گفت بیا برویم تا به محل قربانگاه، در حالی که قلبش خیلی محزون و اندوهگین بود، وقتی به آن نقطه رسیدند قتل برای حضرت آدم(ع) آشکار شد، زمینی که خون هابیل را قبول کرده بود لعنت کرد، دیدید در فیلم مختار وقتی خولی سر بریده آقا را در گونی می آورد که ببرد بگذارد در تنور از داخل گونی قطره های خون روی زمین می چکد و بعد زن خولی در دادگاه مختار می گوید هرچه کردم این قطرات خون را پاک کنم از زمین من دستمال کشیدم و خون جوشید و آمد بالا چون زمین قبولش نمی خواست بکند، آدم(ع) مامور شد تا قابیل را لعنت کند،‌از آسمان هم بسوی قابیل ندا آمد خدا تو را لعنت کند که برادرت را کشتی زمین دیگر خون مقتولی را نمی نوشد و در خود جذب نمی کند، دیدید که امام حسین(ع) وقتی که علی اصغر شش ماهه اش را به گردنش تیر زدند و خون ریخت خون ها را با دستش به سمت آسمان پرتاب کرد و آن خون هیچ وقت به زمین برنگشت؟ آدم(ع) برگشت 40 شبانه روز بر هابیل گریه کرد، بالاخره به خداوند شکایت برد، خداوند وحی فرستاد او را به یک پسری مژده داد که بعدا جانشین هابیل باشد وقتی فرزند به دنیا آمد خداوند آدم(ع) را وحی فرستاد که این فرزندت را هبه الله نام گذاری کن. چند تا نکته، این نکته ها را توجه کنید:
نکته اول: حضرت آدم(ع) فرزند کشته شده خودش را به چشمش ندید، درست است؟ زمین حتی خون فرزندش را جذب کرده بود،‌آدم (ع)حتی خون فرزندش را ندید ، اما سیدالشهدا در کربلا بر سر بالین پیکر غرق خون علی اکبرش آمد سرش را بر دامان گرفت در حالی که در حال جان دادن بود در یک نیمروز چه مصیبت هایی را تحمل کرد!!!
نکته دوم: خداوند آدم(ع) را به فرزند دیگری بنام هبه الله که بعدا اسمش را شیث گذاشتند مژده داد، ‌اما سیدالشهدا بعد از شهادت فرزندش علی اکبر(ع)مبتلا به شهادت علی اصغر (ع) شد،
نکته سوم:آدم(ع) بر فرزند کشته شده خود گریست، یک فرزند، اما حسین بن علی (ع)بر ۱۸ نفر از بنی هاشم و ده ها نفر از یارانش که از بهترین آدم های روی زمین بودند گریست.
نکته چهارم: ‌آدم (ع) 40 روز بر فرزندش گریه کرد،‌اما برای مصیبت سیدالشهدا گریه و عزا تا قیامت باقی است.
نکته پنجم: به حضرت آدم(ع) وحی شد تا قاتل هابیل را لعنت کند، این را بعدا سندش را می آورم چنان که به همه پیامبران وحی شد تا قاتلین سیدالشهدا را لعنت کنند.
نکته ششم: زمین خون حضرت هابیل را فرو برد آدم(ع) خونی ندید اما قمر بنی هاشم با دو دست قطع شده مشک آبش را نگه داشت تا با تیر آن را هم سوراخ کردند آب مشک با خون قمر بنی هاشم عجین شد وقتی گرز آهنین بر او فرود آمد فریاد زد (یا اخای ادرک اخاک)، برادر برادت را دریاب، امام شتابان آمد عباس(ع) را قطعه قطعه در خون دید مصیبتش افزون شد . سرداب حضرت عباس(ع) غرق در آب است از آن زمان تا حالا و تا پایان دنیا خواهد ماند، یعنی غرق در خون و مشک است.
نکته هفتم: هابیل با لب تشنه شهید نشد اما شهدای کربلا همگی تشنه شهید شدند.فکر کردید که 10 -12 روز عزاداری می کنیم سینه می زنیم نذری می دهیم شربت می دهیم می رویم می آییم سیاه می پوشیم تمام شد؟ همین؟ سالیان سال آدم ها فکر کردند همین. محرم تمام نمی شود قرار هم نیست تمام شود به یک شرط تمام نمی شود باید تک تک پیغمبر ها مصیبت هایشان را ببینیم و با آنچه که بر اهل بیت پیغمبر(ص) گذشت و علی الخصوص حسین بن علی(ع) مقایسه کنیم آن وقت بعدا ببینیم که آیا ما می توانیم شکایت کنیم که من چرا اینقدر بدبخت و چرا اینقدر گرفتارم؟ ...
کمتر از یک ماه تا اربعین مانده، آدم ها سه دسته می شوند، یک دسته آماده می شوند وبه کربلامی روند ، امیدوارم این ها وقتشان فقط در موکب ها نگردد.دومین دسته از آدم ها هستند که مخالفند کاملا، که چه بشود آخر؟ خودشان می دانند ، یک دسته هم که یا پول و یا جان ندارندکه بروند به هر حال ندارند که بروند یا در خانواده همراه ندارند که کمکشان کنند که آنها بروند،‌ خوب این دسته سوم را چه کار کنیم؟ با امام حسین(ع) و اسرای کربلا زندگی کنید من منظورم این نیست که بنشینید از صبح تا شب گریه زاری کنید نه با هر وسیله ای که می توانید بشناسید اینها را . ما هفته پیش یک قراری گذاشتیم که دوستان از صحابه و یاران امام حسین(ع) تحقیقاتی انجام بدهند من این پیش درآمد را امروز آوردم تا متوجه بشوید که هفته گذشته وقتی گفتم بیائید هر کداممان پیرو آن رویایی که من دیده بودم انتخاب کنید برای چیست؟ این زندگی کردن با اصحاب کربلا است. نه گریه زاری و بر سر زدن ، نه زندگی روزمره را از بین بردن ، زندگی روزمره تان را بکنید که سالیان دراز است مردم از واقعه کربلا تا امروز زندگی کردند اما اجازه ندهید روز پایان دنیا برسد و شما هنوز خیلی از چیزها را ندانید، چون آن طرف خط دیگر فرصت دانستن نیست، ما را آوردند به اینجا تا این ها را بدانیم و یاد بگیریم آن جا دیگر از این خبرها نیست.
صحبت از جمع : من و همسرم برای تمدید گذرنامه اقدام کردیم شناسنامه ما مشکل داشت و ایراد گرفتند و پیشنهاد دادند که برای گذرنامه زیارتی اقدام کنیم ،جرو بحث کردیم و رییس آن قسمت صدای جر و بحث ما را شنید و کار ما را انجام داد و با کارمندش صحبتی کرد که باعث قضاوت من و همسرم شد تا این که با پیامک مشخص شد که گذرنامه ما صادر شده است و ما خیلی شرمنده شدیم که چرا نسبت به آن رییس فکر و قضاوت بد کردیم. برای ایشان صلوات فرستادیم .
استاد: بسیار عالی ، این دو وجه دارد ، یک وجه این که برای آن آدم فکر بد و قضاوت کردید که نباید می کردید و وجه دوم خیلی جالب است می توانست این قضاوت غلط جلوی کار خودتان را بگیرد. چون تفکر انسان ها جذب انرژی های موجود در فضا است ما با انرژی های تفکریمان جلوی رسیدن به آرزوهایمان را می گیریم. همه ما اینجور هستیم، نکند ...
حاج آقا تازه فوت کرده بودند و خیلی هم حالم خوب نبود تنها در منزل بودم پسرم برای کاری جایی رفته بود همان طور که نشسته بودم سوسکی آمد و با دمپایی خواستم بزنم دیدم نمی توانم بگیرم رفتم نشستم و دیگر ندانستم که کجاست گفتم ان شاءالله که رفته برای چیزی که نمی دانی برای چه خودت را آزار می دهی قریب به یکساعت گذشت رفتم آشپزخانه که یک لیوان آب بخورم کنار کنج دیوار آشپزخانه دیدم سوسک پشت و رو خوابیده و دست هایش را تند تند تکان می دهد گفتم تقصیر خودت است من گفتم که ان شاءالله رفتی،نرفتی؟حالاوقت مردنت است.
متاسفانه تفکر ما جلوی خیلی از خیر و برکت هایمان را می گیرد بیائیم همه مان واقعا با هم نیت کنیم قضاوت را از روی زبان، ذهن و عقلمان جدا کنیم . یک تعهد دسته جمعی بهترنیست؟ فکر کنم کمک کننده است، زور تو کم باشد من زورم زیاد می شود و بالعکس به همدیگر کمک می کنیم و ان شاالله قضاوت ها را از میان کارهای مان برمی داریم.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید