در عالم پیمان چه گذشت
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 70
بسم الله الرحمن الرحیم
همه ذرات جان پیوسته با دوست
همه اندیشه ام اندیشه ی اوست
نمی بینم به غیر از دوست اینجا
خدایا این منم یا اوست اینجا؟
روشن از دو نور دل های عاشق ، خنده بر لب یاس و شقایق
باشد هم جشن رسول اکرم(ص)، هم میلاد امام صادق(ع)
دل های پیروان شده مدینه آباد
این دو میلاد با سعادت تهنیت باد
سوره اعراف آیه 172 { وَإذ اًخَذَ رَبُّکَ مِن بَني ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِم ذَرِیَّتَهُم...} خداوند فرموده است: و چون پروردگارت از بنی آدم از پشت هایشان نسل آنها را برگرفت و آنها را بر خودشان گواه کرد که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند چرا گواهی دادیم تا در روز رستاخیز نگویید ما از آن غافل بودیم. این آیه نص صریح قرآن است. در طول عمری که پشت سرگذاشتم نمی گویم خیلی قرآن خواندم نه هیچ ادعایی نیست ولی خواندم تلاش کردم بخوانم گاهی زیادتر گاهی کمتر ، ولی خواندم، در تلاوت قرآن هر وقت به این آیه رسیدم بعد از تلاوتش به سادگی نتوانستم ادامه بدهم حتما سکوت کردم و حتما یک مقداری در آن وقفه افتاد چون نمیتوانستم بفهمم این آیه یعنی چه؟ چند روز پیش باز در تلاوت قرآن به این آیه برخورد کردم باز دوباره پرسش ها مثل جک و جانور بالا آمد و شکل گرفت، یعنی چه؟ در طول روز با همه شلوغی های کارم، باز هم درگیر بودم تا وقتی خواب رسید، موقع خواب که رسید درحال ذکر شبانه ام، من معمولا قبل از خواب می نشینم لبه ی تخت، یک کمی برای خودم یک چیزایی می گویم ،حرف می زنم، گاهی اوقات درد دل می کنم گاهی اوقات ذکر می کنم، گاهی اوقات با امام رضا(ع) حرف می زنم حمد میخوانم تقدیم میکنم دیگه همیشه که نباید از ایشان یک چیزی بخواهم یک دفعه هم یک چیزی بدهم و هیچ چیزی نخواهم، شهادتین می گویم و از این قبیل کارها، کار به خصوص و شاقی انجام نمی دهم، هر چیزی که از دلم رد می شود، بعد از این که ذکرهای شبانه قبل از خوابم را گفتم آن شب از خداوند برای اولین بار تقاضا کردم که مرا در فهم این آیه کمک کند چون دیگر رسیدم به یک سنی که باید بفهمم، جوان بیست ساله نیستم که بگویم حالا بعدا وقت دارم می توانم بفهمم برای همین گفتم بار پروردگارا من نفهمیدم یعنی چه، حالا شما کمک کنید من بتوانم بفهمم، خوابیدم، در یک رویایی صادقه به یک جایی وارد شدم؛
رویای های صادقه همیشه در کار نیست، گاهی اوقات هست؛ نمی دانم آنجا کجا بود اما چیزی که مهم بود در مقابل چشم های من پهنه ی وسیعی مثل آسمان، شما به آسمان نگاه می کنید، نه آن طرفش، نه این طرفش، نمی توانید ادامه اش را پیدا کنید، در یک چنین جایی من نگاه می کردم، شاید هم خیلی عظیم تر، قطعاً هم این طور بود، یک دفعه یک بانگ بلندی شد و همه ی این فضای عظیم را یک ذرات خیلی ریز، آن وقت ها وقتی معلم می خواست نقطه را درس بدهد می گفت اثر نوک تیز مداد بر روی کاغذ، یادتان هست؟ می گفتند این یعنی نقطه، جداً از آن هم ریزتر اما این نقطه های خیلی ریز نورانی بودند، آن فضا یک دفعه از این ها پر شد، قطعاً اگر آنها نور نمی داشتند، از ریز بودن زیاد آنها برای من قابل مشاهده نبود ولی نور داشتند، من در حیرت نگاه می کردم، منظره ی زیبا و بسیار باشکوهی بود، نمی دانم چه طور توصیف کنم تا شما هم آنچه را که من دیدم درکش کنید. بعد از قدری سکوت و حیرت، بالاخره پرسیدم خدایا این ها چیست که من دارم می بینم؟ من نمی فهمم اگر تو من را آگاه نکنی همچنان درظلمت نافهمی باقی می مانم چون آنها را نمی فهمم. از کنار گوش راستم، همیشه راهنمای من در رویاها و در خواب های صادقه از سمت راستم گفتگو می کند، ندای راهنمایم را که شنیدم، ایشان گفتند که پروردگار عالم بعد از آفرینش آدم از صلب او فرزندانش را از بالاترین تا پایین ترین خارج کرد، این ها همان فرزندان آدم از بدو خلقت تا روز آخر دنیا هستند. گفتم خب که چه اتفاقی بیفتد؟ این ها که به صورت آدم نیستند، ذره های ریز هستند، پاسخ داد همین طور است چون درآفرینش آن چه که اول خلق می شود طینت یا فطرت یا دل یا ذره ی الهی است، نامش این است که تمامی آن چه باید انسان در عالم زمین یا عالم ملک بداند به این ذره القاء می شود؛ به آن ریزی؛ پروردگار همه را یک جا از ابتدا تا انتها جمع فرمود تا خودشان را بر خودشان گواه بگیرد. ببینید یک وقت هایی می گویم خانم ها مگر من نگفتم این جوری؟ درست است گفتم؟ شما خودتان گواهی به همدیگر می دهید و می گویید بله گفتی. خداوند این ها را یک جا جمع کرد تا از خودشان بر خودشان گواهی بگیرد، آنها بر آن چه که بر آنها عطا شده بود واقف بودند، آن ذرات همه چیز را می دانستند و خدایشان را می شناختند. برعظمت این مسئله آگاه شدند، پس فرمود آیا من پروردگار شما نیستم؟ این ها دیگر کامل آگاه شده بودند، آنها همه به اتفاق پاسخ دادند که بله، ما گواهی می دهیم که پروردگار ما شما هستید. خداوند حجت تمام فرمود تا در روز رستاخیز نگویید ما نمی دانستیم، ما از این مقوله غافل بودیم. شما نگو من نمی دانستم خداپرستم، شما با فطرت خداپرستی پا به عرصه این دنیا گذاشتی، کلک نزنید، حالا سودجویی و منفعت طلبی برای شما دارد، نفس پرستی برای شما دارد، آن یک چیز دیگر است اما می دانستید؛ ا... اکبر ا... اکبر ا... اکبر، الحمدا... الحمدا... الحمدا...، سبحان ا... سبحان ا... سبحان ا...، لااله الاا...، نکته ی ظریف و زیبا در این آیه این است که پروردگار به این شکل آموزش می دهد اساس همه ی گناهان و خطاهای آدمی از این نقطه که فراموش می کند خالق و تربیت کننده اش چه کسی است ناشی می شود، ما گناه می کنیم چرا؟ چون یادمان می رود یک خالقی داریم که دم به ساعت بر ما محیط است، فکر می کنیم هیچ کسی ما را نمی بیند، در اتاق بسته است، در سالن بسته است، هیچ کسی که اینجا نیست، یادمان می رود خدایی هست. خدا می خواهد در اینجا نشان دهد، ببینید آنجا خداوند بر هیچ چیزی گواهی نمی گیرد فقط بر پروردگاری خودش گواهی می گیرد چون اساس مطلب همین جا است، آنهایی که خدایی خداوند را فراموش می کنند به همه چیز دست می زنند. همه ی دانش و بینشی که در این ذره های الهی قرار داده شده و به ودیعه گذاشته شده است، فقط در پذیرش پروردگاری پروردگار است. خدایا حالا دیگر تو را چه طوری سجده کنم؟ اصلاً قادر به سجده ی تو هستم؟ من که بیچاره هستم، شما که هنوز می توانید روی زمین و سر بر خاک بگذارید قدر بدانید، من دیگر نمی توانم، خیلی سخت است وقتی برسی به یک جایی که دیگر نتوانی سرت را روی خاک بگذاری. از رویا در کمال شگفتی و حیرت خارج شدم، آن عالم کجا بود؟ آنجا زمین بود؟ آیا قبل از استقرار آدم روی زمین بود؟ آیا هم زمان بود؟ نمی دانم، اینجا که بیدار شدم رفتم سراغ کتاب های مختلف، به آنها رو کردم چون پروردگار من را هدایت کرد حالا نوبت من بود که بقیه ی چراها را در مطالعاتم پیدا کنم، او به من گفت راه کدام است، چاه کدام است، من به دنبالش افتادم، عده ای از محدثین معتقد هستند مرحله ای که خداوند از انسان ها بر خویشتن گواهی گرفت مرحله ی خلقت ارواح قبل از اجساد بود، از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده ارواح 2000 سال قبل از اجساد آفریده شدند. از پیامبر به ما رسیده، اول چیزی که خداوند خلق کرد نفوس مقدسه است پس آنها را به توحید الهی به سخن واداشت؛ آن ذره های ریز؛ سپس شروع به خلقت دیگر موجودات کرد. عده ای عالمی را که من در رویا رؤیت کردم را عالم ذر می گویند یا عالم میثاق، عالم پیمان، اتفاقات بزرگی در آنجا افتاده است، مطلب خیلی بزرگ است در این وقت کوتاه مجال گفتنش نیست. در عالم میثاق طینت ها و یا فطرت ها با هم متفاوت هستند، الان قیافه هایتان را ببینید، از یک پدر و مادر چه قدر شکل هایشان با هم فرق می کند، طینت ها یا فطرت ها با هم متفاوت بودند، شدت و ضعف داشتند، چرا که بعضی از ذرات آن قدر پرنور بودند که همه ی اطراف خودشان را با نور می پوشاندند، بعضی ها کمتر، بعضی ها یک کورسو نور داشتند .ولی آن چه که مسلم بود همین دل همین ذره بود که پذیرش پروردگاری خالق را انجام داد، همین دل است که سبب خضوع انسان در برابر خداست، همان ذره، شما همان ذره هستید به قد و قواره تان ننازید، اصل ارزش ما انسان ها همان ذره است نه این هیکل ها و یال و کوپال ها، رتبه بندی انسان در زمین با نوع پاسخ ذرات دل یا فطرت در برابر پرسش پروردگار تعیین می شود، به طور حتم در پاسخ گویی پرسش پروردگار ذرات بسیار نورانی که یقینا پیامبران خدا بودند کلام اول را ابراز کردند، پیامبر آخرین یعنی پیامبر ما پیامبر آخر الزمان در این قاعده می بایستی اولین بله را بیان کرده باشند چرا؟ چون از پیامبران دیگر در رده بالاتری قرار دارند. می گیرید چه می خواهم بگویم؟ می خواهم بگویم ارزش من و شما به آن اقراری است که تا می پرسند کی هستی چه کاره ای، دستت بالا می رود و می گویی من، بگویم نگویم، به نفعم است؟ به ضررم است؟ نکند یک کارهای اضافه می خواهند به گردنم بگذارند، نکنید. پیامبر بالاترین سنگین ترین و اولین اقرار را داشت بعد از پیغمبر(ص) مولا امیرالمؤمنین(ع) هم برای اقرار نمودن به پروردگاری خدای بزرگ اولین بله را گفتند. پس در عالم اولین خلقت طینت یا دل است، ارتباطش با پذیرش و شناخت پیغمبر است، شما هر چه قدر پیامبر(ص) را می شناسید هر چه قدر امیرالمؤمنین(ع) را می شناسید رتبه ات بالاتر است. آنها اول بودند، مگر نمی خواهی در کلاس به شاگرد اول ها نزدیک شوی یا می خواهی همیشه جزء تنبل ها بمانی؟ نمی خواهی که جزء تنبل ها بمانی. اولین خلقت شما طینت یا دل بود ارتباط این با پذیرش و شناخت پیغمبر است، در این راستا انسان ها هر چه تلاش کنند در اثر این شناخت، آن گل وجود یا طینت را تغییر می دهد، می گوید این خیلی بچه زرنگ است فهمید باید از من چه بخواهد پس گلش اگر گلی باشد که نور خیلی ریز و کمی دارد ارتقاء درجه می دهد تا بالا بیاید می گوید ولی شعورش بالا بود به موقع خواست. بعضی ها از عمق وجودشان در آن عالم بله گفتند بعضی ها این طور نبود، در سوره واقعه در آیه 10 و 11 می خوانیم: وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ سبقت گیرندگان مقدمند آنها مقربند، این سبقت گیرندگان چه کسانی هستند؟ این سبقت گیرندگان همان ها هستند، نمی خواهی سبقت بگیری؟ ما به پیغمبر خدا نمی توانیم سبقت بگیریم اما به بقیه ذرات که می توانیم سبقت بگیریم اگر سبقت بگیریم مقربیم. اینها خیلی حرف دارد ولی وقت ندارم. الان می توانم بفهمم وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ اشاره به پیامبر خدا(ص) می کند، اشاره به امیرالمؤمنین(ع) می کند، به آنهایی که سوزنی تردید نکردند، در هیبت همان ذرات نور اعلام که کردند که هیچ، اولین نفری هم بودند که اعلام کردند. به همین دلیل انسان ها هر چه قدر بیشتر خودشان را به پیغمبر(ص) و اهل بیت پیغمبر(ص) نزدیک کنند، خدا فرصت ارتقای این گل وجودی یا این طینت را به آنها عطا می کند پس الان هم می توانیم گوی سبقت را برباییم به شرط این که حواسمان جمع باشد. در سوره حجر آیه 21 خداوند فرموده است: وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ و خزائن همه چیز نزد ماست آن را جز به اندازه معین نمی فرستیم. پس برای هر موجودی در نزد خدای متعال وجود وسیع و نامحدودی در گنجینه الهی هست که وقتی به دنیا وارد می شویم دچار محدودیت می شویم برای همین آن ذره بودن مان را اصلا یادمان نمی آید. این همان حقیقتی است که خداوند آن را به ملکوت تعبیر کرده است.
سوره انعام آیه 75: وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ این گونه ملکوت آسمان و زمین را به ابراهیم نشان می دادیم تا از اهل بقین شود. همیشه برای من سوال بود چه چیزی را به حضرت ابراهیم(ع) نشان داده که من نمی توانم ببینم؟ مگر به حضرت ابراهیم(ع) همین خورشید و ماه را نشان نداده؟ خب من هم که همه این ها را دیدم، نه بالاتر از این صحبت هاست، در می یابیم قبل از حیات دنیایی حیات دیگری یا نشئه دیگری هم وجود دارد که حقیقت و باطن این دنیا است، این صورت دنیا است آن باطن این دنیا است، به طوری که انسان ها از پروردگارشان هیچ وقت جدا نبودند و همیشه در پیشگاهش حاضرند لذا به وجود خدا و هر حقی که از جانب او باشد اقرار دارند. پس عالم پیمان یا عالم ذر نشئه ای انسانی قبل از نشئه دنیوی انسان است، تقدم زمانی هم ندارد همراه است، با هم است. خلاصه آن چه که در خلقت نزد پروردگار است بی انتها است پس من و شما نگران تمام شدن و نرسیدن به خودمان نباشیم هرچه بیشتر تکاپو کنیم و بیشتر وابستگی به دنیا را کم کنیم به طور حتم آن گل وجود یا فطرتمان قابل گسترش خواهد بود و تا عرش خدا پیش خواهد رفت. حالا کمی می فهمم، چه چیزی را؟ لقاء ا… را، لقاء ا… یعنی چه؟ به آن فکر کردید؟ یعنی یک پیوستگی. ملحق شدن یعنی چه؟ ما نه جایی می رویم نه از چیزی که الان هستیم از خدا دوریم ما الان هم لقاءا… را داریم ولی چرا نمی فهمیم؟ فقط به همین دلیل. مسیر تکاپو تا لقاءا… کجاست؟ تجسس در زندگی پیامبر(ص)، عملکردش در دنیا و همچنین اهل بیتش، این مسیر مسیر ایمنی است شیطان در آن راه ندارد. امروز درک کردم که حدود 27 سال پیش چه طور من عرض کردم پروردگارا من استاد زمینی نمی خواهم به من از معصومین درگاهت راهنمایی عنایت بفرما. خواستم اجابت و مرا هدایت از نادانی محض و صرف، به لطف خدا انداختند در مسیر و می آیم. مراقب خودتان باشید من گفتم حالا تا چه حد حرفم جا افتاد نمی دانم ولی بیشتر از این نمی توانم بگویم بقیه اش مال شماست بروید دنبالش و پیدایش کنید.