ملاک برتری
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 31
بسم الله الرحمن الرحیم
در مورد لحظه حال، امروز گفتگویی را در خانه داشتیم؛ شب گذشته غذایی که برایم گذاشته بودند کمی گوجه فرنگی خرد شده داشت همراه با شامی که برایم حاضر کرده بودند با تعدادی کلم شور امسالی و خیار شور، من اولین تکه گوجه را که در دهانم گذاشتم سریع از دهانم خارج کردم و بقیه آن را هم نخوردم چون به محض آن که مزه اش به دهانم وارد شد سرمایش به معده ام وارد شد، صبر نکردم گوجه ها را تند تند بخورم من هم گوجه دوست دارم ولی نخوردم، امروز خانمی که در خانه من است پرسید حاج خانم چرا گوجه هایت را نخوردی؟ گفتم من اولین ذره ای را که در دهانم گذاشتم فهمیدم سرد است معده من در شرایطی است که الان سرما را قبول نمی کند، گفت حاج خانم مگر می شود آدم به این سرعت بفهمد؟ پس چرا من هیچ وقت نمی فهمم می خورم بعدا شکم درد و بدبختی اش را می کشم! گفتم خیلی ها مثل تو هستند پر می خورند، بعدا بدبختی هایش را می کشند. گفت پس چه طوری بفهمم؟ گفتم راه دارد، من وقتی اولین لقمه غذا را بالا می برم و در دهانم می گذارم یک بسم الله الرحمن الرحیم می گویم که یک تأنی است، اول بسم الله می گویم تا ذهنم را از همه چیزهایی که در آن است خالی می کنم و فقط غذا و آن چیزی که دارم می خورم، وقتی که می گذارم در دهانم تمام اعضا و جوارح اعلام می کنند نه این را نخوری آن را نخوری می دانی قندت بالاست و به همین سهولت، هر کدام از اعضا و جوارح که نسبت به این چیزی که می خواهم بخورم دچار مشکل است اخطار می کند. این جوری بخورید، به خدا و به همین کلام اگر من یک ویژگی نسبت به شما بیشتر داشته باشم، حتی یک عدد، ندارم اما به مرور زمان یاد گرفتم. در لحظه حال هم می توانی یاد بگیری چه چیزی بخوری برایت خوب باشد و چون می فهمی همان را هم که می خوری گوشت می شود، قدیم ها جوان ها و بچه ها که خوب غذا می خوردند مادرها و مادر بزرگ ها می گفتند بخور الهی که به تنت گوشت شود چون واقعا هم گوشت می شود ولی گوشت و عضله مفید نه چربی، این از خوردنتان. لباس را تنت کن اصلا به پارچه اش دست بزن می گوید این پارچه به تنم سازگار نیست می گوید خیلی خوشگل است قیمتش هم خوب است اصلا مفت می دهند این پارچه به تن من سازگار نیست من نمی توانم آن را بپوشم چرا؟ چون آن زمان که به پارچه اش دست زدم من بودم و پارچه، پوستم می گوید چه خبر است. در حال زندگی کنید. می خواهید معامله کنید، می خواهید جواب دهید، به همین سادگی تمرین کنید ضرر ندارد، باور کنید، ذکر هم ندارد،
شما اگر یک روزی دیدید من به بزرگ تر از خودم هم سن خودم و کوچک تر از خودم با اخم و تندی دستور دادم جلوی من را بگیرید بگویید چه می کنی مگر خودت نگفتی که ما حق دستور دادن نداریم، می گوید من برای این خاطر دستور می دهم که طرف ضرر نکند! بیخود دستور می دهی. نوه ام خانه ما بازی می کند می رود و دستش را به یک چیز خطرناک دست می زند و من ناخودآگاه با صدای بلند گفتم دست نزنی! دخترم به من گفت مامان می ترسد شما فقط صدایش کنید و بگویید دست نزن. ببینید یک بچه ده ماهه است، حالا تو با چه اجازه ای به یک زن چهل و چند ساله تحکم می کنی که این کار را نکن حق نداری که این کار را بکنی تو بیخود می کنی که این کار را می کنی تو بیخود می کنی که به مردم تحکم می کنی، تو بیخود می کنی که به شوهرت تحکم می کنی، آقا شما بیخود می کنی که به زنت تحکم می کنی، خدا زن را به تو داد تا سر او داد بزنی به او زور بگویی و تندی کنی؟ نه گفت به تو چشم روشنی دادم خدا گفت از آدم حوا را آفریدم برای آن که در کنار هم آرامش بگیرند. اگر قرار باشد این به آن و آن به این، تحکم کند این که جهنم خداست هیزم هم نمی خواهد چون هیزم آن خود شمایید، آن چنان هم را آتش می زنید که بیا و ببین. یادتان باشد کارگر در خانه شماست حق تحکم ندارید چیزی می خواهید بگویید لطفا آقای فلانی خانم فلانی مگر کارگرت نیست مگر پول نمی دهی؟ کنیز و غلامت که نیست، بگو آقای فلانی می شود لطف کنید مثلا این دیوار را این طور تمیز کنید خانم فلانی ممکن است که شما مثلا به آشپزخانه من نگاهی کنید، روز محشر همه را باید جواب دهید. نگاه می کند یک دنیا نماز شب خوانده یک خروار ذکر کرده هیچ کدام در نامه اش نیست این ها کجا رفت؟ می گوید بایست و نگاه کن ببین این را دلش را شکستی، بچه هایت بزرگ شدند؛ من می گویم به بچه ده ماهه تذکر دادم دخترم گفت مامان بچه ناراحت می شود، در روحیه اش تاثیر می گذارد، وقتی به عقب بر می گردم می بینم خودم یک نوک انگشت به بچه هایم نزدم، در حالی که دعوا هم نکردم فقط ترسیدم دست بزند خطرناک باشد؛ ولی می گوید حتی به قیمت آن که دست زد و ترسید باز هم تو تند نگو آن وقت شما به بچه ده ساله ات بد و بیراه می گویی؟! به جوان شانزده ساله ات بد و بیراه می گویی؟! اصلا این اجازه را داری که بگویی چون مادری چون پدری!؟.
صحبت از جمع: هفته پیش دوستمان در مورد آقا علی اکبر(ع) صحبت کردند، من فهمیدم که چه قدر مودب بودن سخت است
استاد: خیلی هم سخت است چون همیشه دیو خشم شیطان خشم می آید و بغل گوش تو صدایش را در می آورد و می گوید یک بد و بیراه او بگو، می گوید و حالا بعدا چه طور می خواهی پاکش کنی!؟ صد بار بگو معذرت می خواهم رفت نشست آن جایی که باید بنشیند!
همه ی ما به دنبال برتری هستیم، ملاک برتری برای شما چیست؟
صحبت از جمع: همیشه به پسرم گفتم در مقابل بزرگتر کرنش داشته باش و این که هر چه قدر پر بارتر شدی سربه زیرتر باش.
صحبت از جمع: در حوزه ی علمی وقتی درسی که خواندم را به یک جایی رسانده باشم یا حالت عملی پیدا کند به آن برتری که در این زمینه می خواستم رسیدم. در حوزه اخلاق هم فکر می کنم یک چیزهایی را می دانم ولی هنوز آن حالت یقین را در وجودم احساس نمی کنم، در نتیجه برتری زمانی حاصل می شود که واقعاً با گوشت و پوستم این اعتقادات را چشیده باشم .
استاد: این می شود آوارگی در دانستن. شما به عنوان یک مادر از زمانی که بچه ات متولد می شود باید بدانی که می خواهی به بچه ات چه چیزی تعلیم بدهی، اگر نسل امروز این قدر سرگردان است و درب و داغون است و نمی داند و تکلیفش با خودش مشخص نیست، یک دلیل بیشتر ندارد چون اصلاً نمی داند چه ملاکی برای زندگی باید داشته باشد! ما می خواهیم یک حرکتی را کنیم، این می شود سرگردانی، در حالی که اعتقاد من این است: کسی که به مرحله ازدواج می رسد و می خواهد ازدواج کند اولین قدم تکلیفش با خودش روشن باشد، تو می خواهی برتر باشی؟ خیلی خب، برتری را در چی می بینی؟ جفتت را می خواهی انتخاب کنی؟ آخر باید یک ملاکی داشته باشی، اگر یک چیزهایی را در او برتر نبینی که انتخابش نمی کنی، نباید آوارگی فکری داشته باشید.
صحبت از جمع: من چون همیشه برای خودم این طور بوده که دنیا برای من یک وسیله و یک ابزار است، هیچ وقت نمی توانم بگویم دنیایی اش را بگویم یا معنوی اش را، یکی است. جمله ای که شنیده ام از حضرت علی(ع) :(براي اين دنيا طوري زندگي كن كه گويي تا آخر دنيا زنده هستي ، براي آخرتت طوري زندگي كن گويي یک روز بيشتر زنده نيستي )این را وقتی می گذارم کنار این موضوع که می گویند میزان حضرت علی(ع) است، اگر جوری زندگی کرده باشم یا کاری کنم که اگر همین الان مُردم و جلوی حضرت علی(ع) ایستادم که همه ی درون و بیرون من را می داند و توانستم سرم را بلند کنم، برتر هستم.
استاد: آفرین خوشم آمد خوب است.
صحبت از جمع: به نظر من آن صادق بودن و آن مودب بودن
استاد: بسیار عالی، یعنی صداقت و ادب می تواند ملاکی باشد برای اینکه مثلاً خانم فلانی نسبت به من برتر باشد، هرچه ایشان صداقتشان بالاتر است و ادب شان نسبت به من بیشتر است، حتی من که دارم، هرچی بیشتر است، ایشان از من برتر است.
صحبت از جمع: به نظر من خوب صحبت کردن که دقیقاً ناشی از این می شود که شما سطح سواد و آگاهی تان را بالا ببرید، مخصوصاً در این روزها که خیلی از صحبت ها و مسائلی که هست جسته و گریخته، هر حرفی و هر نظری گفته می شود، به خصوص آموخته هایی را که ما این جا می گیریم بتوانیم در لحظه، در عین ادب جواب بدهیم. به نظر من این خیلی برتری می آورد.
استاد: بگذار یک چیزی بگویم: بیا من آدم هایی را به تو نشان می دهم که سطح سواد آنها حتی آگاهی آنها سقف است اما گویش آنها از یک بچه ی یک ساله پایین تر است، آن چیزی را که می داند نمی تواند بیان کند، و اگر یک چیزی در صندوقچه ی تو بماند، برای من قبا نمی شود. نمی توانیم این را بگوییم ملاک برتری.!
ادامه صحبت: یعنی فن بیان ندارند؟
استاد: فن بیان، خوش گویی، شیرین گویی و این حرفها هست، حرفی در آن نیست، فن بیان که حتماً لازم است ولی مسئله اینجاست، چیزی را که تو مطرح می کنی آگاهی، دانش، یعنی یک بار علمی باید داشته باشد، خب این بار علمی باید یک جایی بروز کند، بیرون بیاید. بله طرف خدای کامپیوتر است، در یک اتاق می نشیند پای مانیتور و دستگاه اش، بیا و ببین چه کار می کند، اگر این برای شما ملاک برتری باشد، خب بله چه اشکال دارد. ببین ما باید چیزی را انتخاب کنیم که قابل مقایسه و سنجش باشد که بتوانی این را با آن بسنجی..
صحبت از جمع: برتری این نیست که تو در آشپزی بهترین باشی و بعد پدر جسم خودت را دربیاوری.
استاد: نه اگر و اما را ول کن. شما می گویی درجه یک بودن یک آشپز را ملاک برتری می دانم، حالا پدر خودش را درآورده و یا در نیاورده برایش شرط نگذار، کاری با این حرف ها نداریم. می گویی یک راننده ی درجه یک، این راننده مثلاً صبح می نشیند پشت فرمان و دوازده شب پایین می آید بدون یک خطا، بدون یک ذره بوق اضافه، این از نظر من ملاک برتری است، حالا آیا پدر کمرش درآمده یا نیامده ما کار نداریم. ببینید برای آن اما نگذارید.
صحبت از جمع: برتری از نظر من یعنی آرامش و آگاهی، اگر آن آگاهی بالا برود آرامش هم در کنارش هست.
استاد: بسیار عالی.
صحبت از جمع: امام رضا(ع) یک حدیثی دارند که صفات عاقل را می گویند، می فرمایند عاقل کسی است که هرکسی را که دید بگوید برتر از من است، می گویند چه طور می شود؟ می گوید شاید خوبی های شما عیان است و بدی هایتان پنهان است و او شاید بدی هایش عیان است و خوبی هایش پنهان است. این که برترکیست؟ اگر قرار باشد مرا با دیگری قیاس کنند کلا از بیخ و بن غلط می شود ولی این که من با دیروز خودم مقایسه بشوم، من که اینجا هستم با کلی خطاها و اشتباهاتم اگر تا این جا آمدم فردا صبح خدا کمک می کند بتوانم جور دیگری باشم باید سعی کنم خودم را با دیروز خودم بهبود ببخشم
استاد: من دنبال همین می گشتم که یکی بگوید شما که این را مطرح می کنید منظورتان از این برتری چیست؟ مقایسه من با این دوستم؟ مقایسه من با دوست دیگرم؟ نه ما مقایسه نداریم اصلا هر کسی را با خودش، من زمانی که می خواهم برتر باشم انتخاب می کنم تحصیلات عالیه، می گویم اگر تحصیلات خیلی بالا داشته باشم می شود ملاک برتری من به بقیه آدم ها، نه می خواهم برتر باشم می گویم خانم فرمودند ادب، سعی می کنم بالاترین حد ادب را داشته باشم اگر این را داشته باشم از نظر خودم هم برترین آدم هستم، بعد نگاه می کنم می بینم آقای فلانی چه قدر ادبش بالاست!!! نگاه می کنم می بینم ملاک من برای این که آدم های برتر را بشناسم ادب بود، خب ایشان دارند، از نظر من ایشان هم برتر است ولی این نه برای این که ایشان را با خودم مقایسه کنم نه این نیست، ما دقیقاً می خواستیم به همین نقطه برسیم، برتری چه چیزی؟ کجا؟ با چه کسی؟ فردا روزی می خواهید دختر شوهر بدهید یا پسر زن بدهید یک پاراگراف هایی باید برایش داشته باشید؟ این بحث برتری نیست ولی اگر این پاراگراف ها را آن پسر نداشت یا این دختر نداشت، این ها را جویند نکنید. من و شما تا این جا وظیفه داریم بیش از این نداریم اما نه منظور این باشد که بیاییم بگوییم من می گویم تو باید این کار را بکنی، می گوییم اگر یک انسانی قرار باشد انسان بزرگ و قابل ارزشی باشد این ویژگی ها را لازم است داشته باشد، در همه حالی بتواند ادبش را حفظ کند، در همه حالی بتواند نرمش و مهربانی اش را حفظ کند، در همه حالی بتواند جوری زندگی کند که دیگران در حریمش در امنیت باشند و بعد نگاه کنیم ببینیم که خب آیا این ها را خودمان داریم؟ اگر نداشته باشیم در جامعه ای که زندگی می کنیم به هیچ عنوان ما اصلاً برتر نیستیم و این شدیداً آسیب می زند به مردم در یک جامعه جهانی که الان آسیب هم خوردیم ، کل دنیا همه باهم دشمن اند همه بهم دروغ می گویند همه علیه همدیگر حرف می زنند و همه هم محقند، این ها از کجا آمده؟ از همین جاها دیگر، رئیس این گروه، رئیس آن گروه رئیس این مملکت رئیس این حزب، ما اصلاً این ها را نداریم، از قشر پایین جامعه شروع کردند با این وضعیت بالا آمدند، چرا؟ شما فکر نکنید برای این چهل و چند ساله ست، نه، سالیان دراز است، آن روزی که کلام رسول خدا(ص) را زیر پا گذاشتند و جامعه انسانی مسلمان را از مسیرش منحرف کردند، ندادند به دست کسی که بتواند یک جامعه را پرورش بدهد این اتفاق شروع شد، تمام شد..
من یک چیزی آوردم برای شما که بالاتر از همه ماست که این جا نشسته ایم آن چیز چیست؟ کلام من ممکن است اشتباه داشته باشد ممکن است قضاوت فردی داشته باشد کلام شما هم همین طور هر کداممان بر اساس سلیقه مان حرف مان را می زنیم، دیدم نمی شود این به درد نمی خورد باید کلام را از منبعی تهیه کنیم که در آن به اندازه نوک سوزنی شک و تردید وجود ندارد.
به من بگویید تقوی چیست؟
صحبت از جمع: تقوی مثل یک سپر می ماند که ما را از گناه دور می کند
صحبت از جمع: یک مفهومی برای تقوی در حریم شخصی ام برای خودم قائل هستم، زمانی که کار دکور انجام می دادم با اره برقی کار می کردم، من یک تجربه جالبی برایم اتفاق افتاد، یک دوره به خصوصی بود و با کسی درگیری داشتم و مغزم آشفته بود همزمان با این که با اره چیزی را می بریدم، داشتم در ذهنم با آن بنده خدا دعوا می کردم بد و بیراه می گفتم ازش ناراحت بودم و قضاوت می کردم فارغ از این که قضاوت ها و گفتگوهای ذهنی درست بود یا نبود یک اتفاقی یک لحظه برایم افتاد که جالب بود و برای من این مفهوم تقوی ست، یک لحظه با خودم گفتم که نکند من در مورد آن آدم دارم اشتباه می کنم چون من یک اعتقادی دارم وقتی رد می شوم پایم می خورد گوشه کمد می گویم حتماً یک کار اشتباهی کرده بودم من که نفهمیدم خدایا من را ببخش، گفتم نکند این کاری که من دارم می کنم اشتباه است و این اشتباه منجر بشود با این اره یک اتفاقی بیفتد این وسط، آن لحظه ای که شما می ترسید در مورد چیزی که حتی فکر می کنید در مورد آن محق هستید شاید اشتباه باشد و نتیجه اش را باید ببینید به نظر من آن لحظه، لحظه تقوی ست، یک مرحله ای که شما فارغ از این که درست است یا غلط احتیاط می کنید نزدیک نمی شوید پرهیز می کنید آن لحظه به نظر من لحظه شعورمند تقوی ست چون این که افعالی که خدا گفته انجام بده انجام بدهیم یا انجام نده ما انجام ندهیم، تقوی یک مرحله ای فراتر از این ست. در قرآن مضامینی هست که می گوید به آن نزدیک نشوید نمی گوید انجامش ندهید و به نظر من آن پرهیز لحظه تقوی است..
صحبت از جمع: من یک موردی شنیده بودم در مورد تقوی برایم راه گشا بود، این که می گویند یک لباس بلندی تن شما هست جایی می روید که خار هست شما آن لباس را جوری جمع می کنید که این خارها به آن نگیرد و این یک نوع تقوی است و احتمالا در دنیای ما خیلی از این خارها در تعامل مان با دیگران وجود دارد..
صحبت از جمع: یک حسی دارم همیشه که وقتی حتی یک کار خوب هم انجام بدهم می گویم از کجا معلوم همان طور که خودت فکر می کنی که کار خوبی انجام دادی این در پیشگاه خدا پذیرفته باشد، نباید مطمئن باشم که کار خوبی انجام دادم و خیالم راحت باشد چون ما که نرفتیم آن جا و نمی دانیم چه خبر است، شاید آن طوری که ما فکر می کنیم نباشد..
من یکی از چیزهایی که خیلی به آن اصرار دارم اگر بتوانم مطلب را از خود قرآن استخراج کنم حتی دیگر سراغ احادیث هم نمی روم با این که منابعی را دارم از احادیث و روایات که کاملا مستدل و درست است ولی با همه ی این صحبت ها اگر بتوانم از قرآن استفاده کنم این کار را خواهم کرد.
1- ارزش تقوا در قرآن چه قدر است؟
سوره بقره: وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَىٰ ۚ وَاتَّقُونِ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ ﴿١٩٧﴾
بخشی از این آیه خداوند چنین فرموده: و توشه بگیرید، ما برای چه توشه می گیریم؟ چون می خواهیم به سفر برویم، مثلا آخر هفته به یک سفر تفریحی برویم یا سر زدن به بزرگترها و... بچه ها به من می گویند مادر ساکت را آماده کن، این می شود توشه دیگر؟ پس ما حتما یک سفری پیش رو داریم، خداوند دستور می دهد می گوید و توشه بگیرید که بهترین توشه تقواست، حالا تقوی را معرفی می کند؛ و ای خردمندان از من پروا کنید. ببینید قرآن چه قدر قشنگ و ساده است، پس چرا ما می گوییم نمی فهمیم؟ به خدا خیلی خوب قابل فهم است.
سوره اعراف: يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا ۖ وَلِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِكَ خَيْرٌ ۚ ذَٰلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ ﴿٢٦﴾
این جا روی سخن با همه ی آدم هاست (ای بنی آدم ما برای شما لباسی برآوردیم) خدا به ما لباس داده است (که عورت های شما را می پوشاند). این لباس همانی است که ما در دنیا لازمش داریم که عورت شما را می پوشاند (و زینتی است) پس ما باید یک لباسی تنمان کنیم که ندیدنی های ما کاملا پوشیده باشد و قشنگ هم هست. خانم کمکی من امروز به من گفت این مانتو را بپوش، گفتم چرا؟ گفت حاج خانم دکمه های زیبایی دارد پس قشنگ است ولی تنها زیبایی ملاک نیست باید مرا بپوشاند (ولی لباسی تقوا بهتر است. این از آیات خداست باشد که پند گیرید). در آیه قبلی لباس تقوا از خدا پروا کردن بود، خجالت بکشید، خیلی چیزها هم هست که به ما هیچی نگفته است. ما وقتی به مهمانی می رویم، صاحب خانه می گوید خواهش می کنم بفرمایید، ظرف آجیل و شیرینی هم روی میز است شما وقتی میخواهی آجیل بریزی در بشقابت کسی به تو می گوید چه قدر ازآجیل برداری، هیچکس نمی گوید، اگر قاشق داشته باشد یک قاشق کوچولو میریزی، اگر نداشته باشد با پنجه ی انگشتتان یک کمی بر می دارید، آیا شما مُشت مُشت آجیل بر می دارید؟ گناه نیست ولی زشت است برازنده نیست، به این می گویند پروا از خدا. پروا کردن یعنی خجالت کشیدن، حیا کردن، من این طور برای خودم معنی کردم و وقتی این جا می گوید که ولی لباس تقوا بهتر است می گوید این لباس زینتی ات را بپوش قشنگ است، اشکال ندارد ولی همین را جوری بپوش که تقوای تو باشد. این از آیات خداست باشد که پند گیرید. حالا اگر می خواهی ملاک برتری پیدا کنی از لابلای این آیات پیدا کن.
سوره حجرات: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴿١٣﴾
(ای مردم ما شما را از مردی و زنی آفریدیم) یک مرد و یک زن، آدم بود و از اضافه ی گِل آدم خدا حوا هم آفرید( و شما را تیره ها و قبیله ها کردیم) که چی بشود؟ (تا یکدیگر را بشناسید و از همدیگر یاد بگیرید). یکی از این قبیله از یکی در قبیله دیگر خوشش می آید؛ حاج آقای ما ترک تبریز بود آمد به تهران درس بخواند از من دختر فارس خوشش آمد خیلی هم خوشایند ترک ها نبود که پسرهایشان دختر فارس بگیرند و بالعکس وهنوز هم نیست، (قطعا گرامی ترینتان نزد خدا پرهیزگارترینتان است؟). پرهیزکار ترین کیست؟ کسی که حیای بیشتری دارد، کسی که پروای بیشتر دارد، (که خدا دانای آگاه است).
در المیزان آقای طباطبایی و ترجمه موسوی همدانی جلد 18 و تفسیر نمونه آقای مکارم جلد 6 می خوانیم که توصیه کردند پس تا میتوانید تقوای الهی پیشه کنید، گوش بدهید، اطاعت کنید، انفاق کنید که برای شما بهتر است من نمی دانم این انفاقی که حضرات فرمودند که گوش بدهید و اطاعت کنید چه معنی ای دارد؟ معنی دارد، وقتی یک خانم لباسی میپوشد، آن چنان پوشیده که می خواهد تقوا داشته باشد و گرما را تحمل می کند یعنی چه؟ یعنی انفاق، چه طور انفاقی؟ خود را میپوشاند و باعث گناه بقیه نمی شود. من سال های زیاد دچار آلرژی بودم و تمام قسمت های مختلف صورتم قرمز بود و خارش داشت چون مقنعه و روسری سر می کردم دکتر وزیر نظام به من میگفت شما به درد سرزمین لختی ها میخوری، گفتم چرا دکتر؟ برای این که تو هیچی نپوشی، واقعا عذاب میکشیدم ولی خب می پوشیدم، انفاق می شود. ببینید آقای طباطبایی، مکارم شیرازی، موسوی همدانی می گویند من که نمی گویم.
2- استمرار تقوا:
سوره تغابن: فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنْفِقُوا خَيْرًا لِأَنْفُسِكُمْ ۗ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿١٦﴾
(پس تا میتوانید از خدا پروا کنید) یعنی این نیست که الان این جا که در ایران هستید پروا میکنید به محض این که می نشینید در پرواز خارجی روسری ات را بر می داری، لباس رویی ات را می کَنی چرا چون گرمت است، خدا می گوید نه، تا میتوانید از خدا پروا کنید.(بشنوید، اطاعت کنید، انفاق نمایید که برای خودتان بهتر است، هر که از حرص نفسش نگاه داشته شود پس آن ها رستگارانند) حرص نفس می دانید کجا خودش را نشان می دهد؟ آن جا که طرف می خواهد هر طوری هست خودش را بیان کند و نشان دهد، زن و مرد هم ندارد، آقا تا گردنش دکمه لباسش را بسته طوری که می خواهد خفه شود به محض این که در پرواز خارجی می نشیند فوری دکمه را باز می کند تا سینه و می گوید آخیش
سوره مائده: لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ﴿٩٣﴾
بر مؤمنان که کارهای شایسته کرده اند در آن چه که قبلا خورده اند گناهی نیست، (طرف نمی دانسته است مشروب هم می خورده است، گوشت خوک هم می خورده، ماهی بدون فلس هم می خورده است، ماهی فلان هم قرار بوده نخورند آن هم خورده، خلاصه چیزهایی که حرام بوده است)، می گوید آن هایی که کارهای شایسته کرده اند و چیزهایی که قبلا خورده اند مادامی که پرهیزکار و مؤمن باشند (دیگر حالا فهمیده دیگر هم تقوا پیشه کرده است هم ایمان دارد) و اعمال صالح کنند سپس بپرهیزند و مؤمن باشند (ببین چند دفعه پشت هم می گوید خدا!) و جدا پرهیزکاری و نیکی کنند خدا نیکوکاران را دوست دارد. یعنی چی؟ یعنی آن قبلی ها را می بخشم ولی بعد از این دیگر از اون کارها نکنید.
سوره یونس: الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ ﴿٦٣﴾
آنان که ایمان آوردند و پرهیزکاری می کردند
سوره یوسف: وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ ﴿٥٧﴾
البته اجر آخرت برای مومنانی که پرهیزکاری می کردند بهتر است. چرا خدا این را می گوید؟ چون می داند وقتی شما تقوا پیشه می کنید به سختی و به آزار می افتید اذیت می شوید، به شکل های مختلف، ساده ترین و به اصطلاح پُر نمودترین اش بحث حجاب است، پوشش هم مرد هم زن، فرقی نمی کند، حالا خورد و خوراک ها، این، آن...، می گوید اجر آخرت برای مومنانی که پرهیزکاری می کردند خیلی بهتر است یعنی خیلی توی این دنیا دنبال اجر و پاداش و خوشحالی و کیف و حال نگرد، نداریم.
سوره نمل: وَأَنْجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ ﴿٥٣﴾
مؤمنانی را که پرهیزکاری می کردند نجات دادیم. خیلی ها هستند که تقوا پیشه می کنند خیلی حواسشان جمع است بعد یک دفعه نمی فهمند یک جایی گیر می افتند خدا چنان اسباب برایشان فراهم می کند. دوستمان می گوید من از آن محفلی که داشتیم توی اداره در رفتم، آمد بیرون ولی فکر نمی کردم اصلا به کلاس برسم تصادفا به یک خانمی برخوردم که او برای این منطقه بود داشت می آمد این جا، در اسرع وقت آورد او را رساند. کی این ارتباط را برقرار می کند؟ خدا نجات می دهد.
سوره فصلت: وَنَجَّيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ ﴿١٨﴾
مومنانی را که پرهیزکاری می کردند نجات دادیم. پس بعد از این هم نجات می دهند. همین آیه 53 سوره نمل، در سوره فصلت آیه 18 دوباره تکرار شده است ببین چه قدر اهمیتش بالاست!
3- جایگاه تقوا کجاست؟
سوره حج: ذَٰلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ ﴿٣٢﴾
آری هر که شعائر خدا را بزرگ دارد بی تردید این نشانه تقوای دل هاست. شعائر خدا چیست؟
صحبت از جمع: فکر می کنم چیزهایی که حالت بروز داشته باشد سروصدا دارد نمایان است افراد دیگر را خبر دار می کند
استاد: مگر نگفتیم هر چه خدا گفته است انجام بده، هر چی را گفته انجام نده، تو انجام نده. گفته وقتی مستطیع شدید برو حج، سوال ندارد که حالا می شود من نروم مثلا این پول و آن جا بدهم، این جوری کنم، به من چه؟ چرا من را می بری زیر بار خودت؟ حج، نمازو روزه است، امر به معروف و نهی از منکر... حجرات: إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ ۚ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ ﴿٣﴾
مسلما آنان که نزد رسول خدا صدایشان را پایین می آورند آنهایند که خدا دل هایشان را برای تقوا آماده کرده آنان را آمرزش و پاداشی بزرگ است. خب این به ما چه؟ الان که رسول خدا نیستند که من غلط اضافه کنم صدایم را جلویش بالا ببرم. همین الان به چه کار من می آید؟
صحبت از جمع: هفته شما یک مثالی شما زدید خیلی جاها می شود که به اصطلاح خودم می گوییم ما از پیغمبر هم مسلمان تر شدیم یعنی بالاتر از دستوری که پیغمبر(ص) داده می آیم به خیال خودمان یک رفتاری یک حرکتی انجام می دهیم، به نظر خودمان درست تر است، این می شود همان که صدای خودم را از صدای پیامبر بلندتر کنم.
استاد: بله در زمان حال یا اگر ان شاءالله آقا ظهور کردند در محضر ایشان بی اجازه حرف نمی زنیم، صدای بلند حرف نمی زنیم و خیلی کارهای دیگر هم نمی کنیم. الان هم که در خلوت خودمان می نشینم با خدا و پیغمبر(ص) و امام رضا(ع) هم این کارها را نمی کنیم، با احترام. خدا دوست من است، خدا من را دوست دارد من هم او را دوست دارم ولی اگر دوستش دارم که با بی احترامی و تهدید با او حرف نمی زنم که! من خیلی جاها می گویم یا امام رضا(ع) من خیلی خسته ام الهی قربونت برم آقا، دیگر پدر هم ندارم که بروم به او تکیه ای بدهم، می شود سر من را روی پاهات بگذاری، یک ذره سرم را نوازش کنید، خسته ام، اما این طوری تهدید نمی کنم! کسانی که دل هایشان برای تقوا آماده شده است از همه این گونه رفتارهای بد پرهیز می کنند.
4- منشا تقوا:
سوره محمد: وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ ﴿١٧﴾
آنها که هدایت پذیرفتند، (شما هدایت پذیرفتید؟ قبول کردید که خدا هدایتان کند هر چه گفت است بکنید، بکنید هر چه گفته است نکنید نکنید؟) خدا بر هدایتشان افزود. (بیشتر بفهمند، قرآن که می خوانند یک بطن دیگر از قرآن برایشان مکشوف شود) و تقوایشان بخشید. (یعنی به آنها حیا داد، آزرم، شرم، با طمأنینه)
سوره فتح: إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَىٰ وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا ۚ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا ﴿٢٦﴾
آنگاه که کافران در دل خود تعصب جاهلیت ورزیدند، (این، آن زمانی است که پیغمبر خدا با یارانش عازم مکه شد در حدیبیه جلویشان را گرفتند و مانع ورود مسلمانان به مکه شدند، این ها قرار بود بروند طوافشان را بکنند عمل حجشان را انجام بدهند برگردند کاری هم با کافران نداشتند، کافران با خودشان گفتند اگر بیایند اینجا، تاثیر میگذارند و دردسر می شود، آمدند جلویشان را گرفتند چی شد؟ یعنی تعصب جاهلیت یقه ی شان را دوباره گرفت، جلوی مسلمان هایی که با عشق حج آمدند، ببین چه غوغایی می شود!) پس خدا آرامش خود را بر رسول خود و مومنان نازل کرد و آنها را پایبند آرمان تقوا نمود، که آنها بدان سزاوارتر بودند واهلیت آنرا داشتند و خدا بر هر چیزی داناست. تقوا این جور جاها جلوی اعمال ناشایست ما را می گیرد، آن خشمی که گفتم آن دستور دادن به دیگران او که صاحب تقواست می خواهد خشم کند که تو چرا این جوری می کنی؟ لبش و زبانش را گاز می گیرد و می گوید وای غلط کردم بعد فوری می گوید عزیزم معذرت می خواهم چرا این را این جا گذاشتی؟ چون دلش را خداوند به تقوا آراسته است، مؤمن شده، حرف گوش کرده، پایبند آرمان تقوا شده، حیا کرده، خداوند او را تقوا بخشیده و خدا به هر چیزی داناست.
سوره نسا: وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ وَلَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَإِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ ۚ وَإِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ غَنِيًّا حَمِيدًا ﴿١٣١﴾
آن چه در آسمان ها و زمین است از آن خداست و ما به اهل کتاب پیش از شما و به شما سفارش کردیم که از خدا بترسید، (حیا کنید، تقوا پیشه کنید) اگر کافر شوید، (چه باک؟ به کی ضرر می زنید؟) آن چه در آسمان ها و زمین است از آن خداست، خدا بی نیاز ستوده است.
من شب ها ذکر الله الصمد می کنم و می گویم بارپروردگارا من و بچه هایم و خانواده ام را در پناه این ذکر بزرگ، این صفت بزرگ و بی نیازی و بی همتایی خودت قرار بده، ما بی نیاز از خلق تو قرار بگیریم یادمان نرود.
در گشودند به باغ گل سرخ
و من دل شده را ( من که دلم شوریده و رفته است)
به سراپرده رنگین تماشا بردند
من به باغ گل سرخ با زبان بلبل خواندم
در سماء شب سروستان دست افشاندم (کف زدم)
در پری خانه ی پُر نقش هزار آینه اش
خویشتن را به هزاران سیما دیدم
تو را دیدم من بودم ، تو را دیدم من بودم ... و هزاران نقش
با لب آینه خندیدیم
من به باغ گل سرخ همره قافله رنگ و نگار به سفر رفتم
از خاک به گل،
رقص رنگین شکفتن را
در چشمه نور مژده دادم به بهار (هیچکس نمی داند آن چشمه نور چیست و کجاست؟)
من به باغ گل سرخ زیر آن ساقه ی تر
عطر را زمزمه کردم تا صبح
من به باغ گل سرخ در تمام شب سرد
روشنایی را خواندم با آب (می دانید چرا آب؟ چون آب و نور هر دو روانند، هر دو زلالند، جاری بر همه وجودند)
و سحر را به گل و سبزه بشارت دادم
"گل و سبزه امام زمان است"
در پاسخ به شبهه دوستان راجع به گفتگوی هفته پیش حضرت ابراهیم(ع) و امام حسین(ع)، ببینید ما قیاس نمی کنیم ما بیان می کنیم آن چه که آن زمان اتفاق افتاده بود و آن چه که در زمان امام حسین(ع) اتفاق افتاد، و این را می خواهیم بگوییم در زمان امام حسین(ع) علت این که آن اتفاق افتاد، برای این که به ولایت خیانت شد. اگر امیرالمؤمنین(ع) بعد از پیغمبر(ص) در جایگاه خودشان می نشست این اتفاق نمی افتاد. من و شما امت مسلمانیم منتظر کی هستیم؟ امام زمان(عج)، حواس بدهید وقتی امام زمان(عج) آمد ما نشویم یاران یزید!! فقط همین وگرنه نمی خواهیم بگوییم امام حسین(ع) بالاتر است یا حضرت ابراهیم(ع) پایین تر، خداوند اراده کرده ایشان در آن زمان و در آن شرایط و ایشان در این زمان و در این شرایط.
دوم این که: هفته گذشته و در جلسه اردیبهشت هم گفتم به زودی به یک دوراهی می رسیم یکی خط مستقیم است لذایذ دنیا و عیش و نوش و... یکی دیگر پر از فراز و نشیب پر از سختی و پر از مشکلات . الی آخر، دوستمان سوال کرده بود ما به این دو راهی می رسیم حق انتخاب داریم؟ ما به دوراهی که می رسیم دیگر حق انتخاب نداریم، چون از قبل چگونه بودنمان را انتخاب کردیم، من می خواهم به ان دو راهی که می رسم، نمی خواهم تو مسیر دنیای لذت و نفسانیت تو آن مسیر یکسره بروم، من میخواهم از این مسیر بروم که مسیر تکامل است پس وقتی به آن جا رسیدیم نمی توانیم بگوییم نه، من این را نمی خواهم من آن را می خواهم، به آن جا رسیدیم دیگر حق انتخابی وجود ندارد.
شعر قشنگی را در مورد حضرت ابراهیم(ع) می خواندم که می گوید:
وقتی نمرود از بالا نگاه می کرد، گفت بروید بینید ابراهیم(ع) در این آتش کاملا جزغاله شد یا نه، آمدند گفتند تو چه نشستی! وسط آتش باغ و گلستان است! نشسته است دارد کیف می کند و آمد دید و باورش نمی شد. ولی یادمان باشد ما امت امام حسینیم یک بار این امت صدمه خورده از آن جایی که امیرالمؤمنین(ع) را علی رغم همه دست های بیعت، یک عده ایی برای نفع پرستی یک عده ایی ترسیدند و... به دلایل مختلف کنار گذاشتند، سال 61 هجری شد، واقعه کربلا شد، باز همان ها جمع شدند، دعوت کردند بعد یک عده ایی ترسیدند، یک عده ایی مصلحت اندیشی کردند، هر کس مختار را مثل من 4-5 دفعه دیده باشد قصه را می داند، همه این ها را طی کردند آخرش امام را وسط صحرای کربلا به بدترین شکل شهید کردند. چه اتفاقی می افتد؟ برای ما امت آخر زمان آخرین امام در راه است، خیلی زود به ما خواهد رسید ما اگر خودمان بودیم باید حواس جمع کنیم اگر ما نبودیم به بچه هایمان باید یاد بدهیم، همه مادر و پدرها باید از الان بچه هایشان را با این قصه بزرگ و تفهیم کند وگرنه من نمی دانم چه خواهد شد قطعا امام زمان هم بیاید یک زمانی عمر می کند و بعد از آن تمام و آن وقت طومار دنیا هم پیچیده خواهد شد ما داریم یک کاری می کنیم اگر بشود یک قدم کوچک هم که شده در این مسیر برداریم.
سؤال: در احادیث داشتیم که بعد از امام زمان(عج) بقیه ائمه می آیند و امامت می کنند آیا درست است؟
استاد: رجعت می کنند، رجعت امامت نیست، حتی اگر رجعت هم کنند و بیایند و همراه امام زمان(عج) باشند دیگر امام حی و زنده ما امام زمان(عج) است بعد از ایشان نداریم. می گوییم امام زمان بیا و دعای فرج می خوانیم، وقتی ایشان باید بیایند که همه حقایق هستی آشکار شده باشد الان خیلی از حقایق زیر پرده حجاب است و آدم ها بلد نیستند چرا؟ چون آدم ها زیر پرده گناهند، یک شب تا صبح نخوابیدم بعد از نماز صبح گفتم خدایا خسته ام می خواهم بخوابم حس می کردم دارم میمیرم چون حالم بد بود آدم وقتی فکر می کند دیوانه می شود.